تئوریهای غیرواقعبینانه مانع درک عمیق از سیاست خارجی
نظام سوریه و رژیم بشار اسد به آسانی از هم پاشید و فروریخت، گرچه این رژیم سالهای پیش از درون پوسیده و ساقط شده بود اما با همکاری و تدبیر قدرتهای جهانی و منطقهای توانسته بود این فروپاشی را به تأخیر بیندازد.
نظام سوریه و رژیم بشار اسد به آسانی از هم پاشید و فروریخت، گرچه این رژیم سالهای پیش از درون پوسیده و ساقط شده بود اما با همکاری و تدبیر قدرتهای جهانی و منطقهای توانسته بود این فروپاشی را به تأخیر بیندازد. دو عامل مهم را میتوان در این فرسایش و فروپاشی مهم برشمرد؛ تغییر ساختار نظام بینالملل و بحرانهای پیدرپی موجود در داخل کشور سوریه که همچون زلزلهای هفتریشتری از دل زمین فوران کرد تا سیمای جدیدی را در آنجا پیریزی کند. با ظهور روسیه در عصر پوتین و چین قدرتمند به رهبری شی جینپینگ و هند نوین، جهش در برزیل و آرژانتین و کشورهای آمریکای لاتین در عرصههای نظامی، فنی، فناوری اطلاعات، تجارت، اقتصادی و ایجاد اتحادیهها و کنوانسیونهای جهانی و منطقهای و... و همچنین نظامهای قدرتمند منطقهای مانند ایران و ائتلافش با نیروهای مقاومت، عربستان و مصر و کشورهای حوزه خلیج فارس، با فروپاشیای که پس از اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفته بود، جهان از سیستم دوقطبی، بیشتر به طرف سیستم چندقطبی در حال حرکت بود. با وجود تعدد قدرت در جهان تکانههایی به شالوده قدرت ایالات متحده که پس از یازدهم سپتامبر به اوج رسیده بود وارد شد. ایالات متحده برای بازپسگیری قدرت بلامنازع چند ترفند اساسی را اعمال کرد؛ ایجاد رخنه برای فرسایش قدرت روسیه در منطقه و سپس صحنه بینالمللی در دستور کار قرار گرفت. ملاحظه میشود که در جنگ روسیه با اوکراین گرچه میدان رویارویی بین مسکو و اروپا ظاهرا برقرار است اما سکاندار واقعی جنگ ایالات متحده آمریکاست که توانسته بازیگر قدرتمندی مانند روسیه را در جنگی فرسایشی درگیر کند و مانع گسترش قدرت او شود. اگر همین امروز هم کییف صلح خواسته روسها را بپذیرد و تن به مصالحه ناخواستهای دهد، باز قدرت روسیه توانایی سالهای گذشته را ندارد و در روند توسعه این کشور وقفهای بزرگ ایجاد شده است. چین در این میان واقعیتها را پذیرفته و برخلاف روسیه میدان مبارزه را در توسعه فناوری و حضور در عرصههای اقتصاد بینالمللی میداند، برای این است که شاهد هستیم با وجود نپذیرفتن تایوان بهعنوان دولت ملی مستقل، هنوز دستاندازی به آنجا را برای منافع ملی خود خطرناک میداند. ایالات متحده با تاکتیکی که در خاورمیانه آشفته در پیش گرفته هم با میانجیگری دست به اتحاد نانوشتهای بین بعضی کشورهای منطقه به صورت سری با رژیم صهیونیستی زده و هم از طرف دیگر تسلیح و مجهز کردن رژیم صهیونیستی را به انواع کمکهای لجستیکی، فناوری، دفاعی، ماهوارهای، جاسوسی و... که بتواند در هر نقطهای از منطقه اعمال نفوذ کرده و با بازیگران منطقهای مقابله کند، در سیاست رسمی خود در پیش گرفته است. اکنون که روسیه در جنگ اوکراین سخت درگیر است و استقرار و استحکام لازم را در جبهههای دیگر ندارد و مانند سالهای گذشته نمیتواند از متحدان خود دفاع کند و ایجاد اتحادیههای منطقهای هزینههای بالایی دارد، رژیم اسرائیل با کمک همهجانبه آمریکا در منطقه یکهتازی میکند و با ظهور ترامپ بر جاهطلبیاش افزوده است و این خطری است برای کل منطقه و خاورمیانه. در این بین آنچه از اهمیت فوقالعاده برخوردار است و قدرت مضاعفی به سیستمها بهخصوص قدرتهای منطقهای اعطا میکند، اتحاد ملی و پشتیبانی مردم در صحنههاست، همان مردمی که پشت بشار اسد را به راحتی خالی کردند. همه میدانیم اسد با تکیه بر قدرت عظیم هوایی و موشکی روسها و حمایت منطقهای دوستان در ۱۳ سال پیش قدرت را حفظ کرد و سپس با نوعی حکومت عقبمانده که حاصل آن جز فقر و فلاکت برای ۹۰ درصد از مردم نبود، دستاورد خاصی نداشت. حاصل آن را میتوان در این جمله آقای عراقچی خلاصه کرد که گفته بود از ارتش خود که دستاورد خودش است، گلایهمند است. بله حاصل کار همین است، در این صورت ارتش و نیروهای مسلح دیگر ملی نیستند و بهراحتی پشت به میدان میکنند و با گذاشتن سلاح رزم به جبهه مقابل میپیوندند. مقایسه نظام سیاسی پوسیده و قبیلهای منطقه بهخصوص خلیج فارس با کشورهای همجوار نادیدهگرفتن واقعیتهای موجود کشورهاست. کشورهای خلیج فارس با بهرهمندی از منابع عظیم نفت و گاز و اتحاد نوشته و نانوشته با قدرتهای بزرگ رفاه بزرگی را برای شهروندان مهیا کردهاند، گرچه هیچ آشناییای با توسعه سیاسی ندارند اما قطعا در آیندهای نزدیک مسیر و نوع حکومت در این کشورها دگرگون خواهد شد.