|

امامِ نوفل لوشاتو

روزی که امام خمینی (ره) در فرودگاه مهرآباد تهران از پله‌های هواپیما پایین می‌آمد، برای ما انگار رؤیا و آرزویی دیرین از آسمان بر روی زمین گام می‌نهاد و هر قدمی که آن رؤیا به پایین می‌گذاشت، گامی بود که آرزوی ما را به واقعیت نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌کرد.

روزی که امام خمینی (ره) در فرودگاه مهرآباد تهران از پله‌های هواپیما پایین می‌آمد، برای ما انگار رؤیا و آرزویی دیرین از آسمان بر روی زمین گام می‌نهاد و هر قدمی که آن رؤیا به پایین می‌گذاشت، گامی بود که آرزوی ما را به واقعیت نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌کرد. اما مسئله این بود که وقتی آن رؤیا از فراز آسمان به زمین رسید، دیگر رؤیا نبود و لباس واقعیت پوشیده بود؛ واقعیتی که هرچند دوست داشتیم همچنان به آن از منظر رؤیا بنگریم، ولی هرچه زمان گذشت، از آن رؤیایی که داشتیم، فاصله گرفتیم و زندگی، واقعیت خود را بیشتر بر ما عیان کرد.

واقعیتی که گاهی انکارش کردیم، گاهی با آن در‌افتادیم، گاهی فراموشش کردیم و گاهی وارونه جلوه‌اش دادیم. ولی هرچه بود، در این 46 سال، واقعیت، مدام بزرگ و بزرگ‌تر شد‌. اما رؤیای ما چه بود و واقعیت چگونه خود را به ما عیان کرد؟ رؤیای ما در نوفل لوشاتو شکل گرفت، آنجا که مرحوم امام (ره)، زیر درخت سیب می‌نشست و با جهان به طور عام و با ما به طور خاص سخن می‌گفت. قبل از آن، رؤیای ما در پشت مه غلیظی بود که درست قابل تشخیص نبود و سخنان حضرت امام بود که این مه را کنار زد تا بتوانیم به‌وضوح رؤیای‌مان را ببینیم. تا نوفل لوشاتو، تقریبا این خواسته مانند یک عطر مبهم در هوا این‌سو و آن‌سو می‌رفت و گاهی واضح و گاهی مبهم می‌شد. اما کم‌کم می‌توانستیم متوجه شویم که این عطر پراکنده در هوا برای ‌ما‌ معنایی از نخواستن می‌دهد؛ نخواستن سلطنت و برای همین بود که در خیابان، علیه این حکومت فردی خروشیدیم و شعار دادیم و گفتیم تا مظهر این حکومت یعنی شاه کفن نشود، وطن هم وطن نشود. اما همه ماجرا این نبود. خب، آن مظهر برود، بعد چه؟ تا آن روز کسی به این سؤال جواب نداده بود، تا اینکه در شعارهای خروشیده در خیابان فریاد شد که «حکومت اسلامی». اما این حکومت می‌توانست تفاسیر مختلف و حتی متضادی داشته و بر ابهام ماجرا بیفزاید.

 این‌گونه بود که امام در همان نوفل لوشاتو، معنایی را طرح کرد که حدود 60 سال بود از فرهنگ سیاسی و گفتمان اجتماعی ما خارج شده بود و حتی در همان 60 سال پیش هم که طرح شد، به‌شدت با مخالفت روبه‌رو شد که طراحانش به فوریت از طرح آن پشیمان شده و عقب نشسته بودند و آن چه بود؟ «جمهوریت». حقیقت ماجرا این است که شاید فقط حضرت امام می‌توانست با این قدرت و صراحت از جمهوریت بگوید و فقط کاریزمای او بود که می‌توانست این معنا را به‌عنوان جایگزین در جامعه جا بیندازد. همان عنوانی که به‌صراحت و دقت در نوفل لوشاتو گفتند «جمهوری مدنظر ما به همان معنایی است که در همه جا جمهوری است». و کلید ماجرا همین‌جاست «جمهوری به همان معنایی که همه جا جمهوری است» و داستان در همه این 46 سال بر سر همین معنا بوده. آرزوی ما، همان رؤیایی که در ابتدای یادداشت به آن اشاره کردم که پای بر زمین فرودگاه مهرآباد نهاد، همین جمهوری است؛ جمهوری به همان شکلی که در همه‌ جا از جمهوری برداشت می‌شود، حکومت مردم.