تقریب به جای تخریب
به بهانه انتصاب نخستین فرماندار زن اهل سنت در فارس
هفته قبل نخستین فرماندار زن اهل سنت در تاریخ استان فارس از سوی استاندار به فرمانداری شهرستان «اوَز» منصوب شد. «اوَز» شهرستانی در جنوب استان فارس با حدود 50 هزار نفر جمعیت است که تقریبا تمام ساکنانش را مسلمانان اهل سنت شافعی تشکیل میدهند.
سیدسبحان تقوی - دانشآموخته حقوق و فلسفه دین
هفته قبل نخستین فرماندار زن اهل سنت در تاریخ استان فارس از سوی استاندار به فرمانداری شهرستان «اوَز» منصوب شد. «اوَز» شهرستانی در جنوب استان فارس با حدود 50 هزار نفر جمعیت است که تقریبا تمام ساکنانش را مسلمانان اهل سنت شافعی تشکیل میدهند.
فارغ از اهمیت و مطلوبیت چنین انتصابی و تأثیرش بر همافزایی اجتماعی و ترمیم برخی شکافهای پیشآمده در مسیر همزیستی اقوام و مذاهب ایرانی و اسلامی، مایلم به بهانه این اتفاق مبارک و به شکرانه بازخوردهای خوب بعد از آن، سطوری در ستایش نگاه تقریبی و ضرورت پرهیز از رویکرد تخریبی در بحث ادیان (عموما) و مذاهب اسلامی (خصوصا) بنویسم.
نگاه ما در بحث ادیان باید تقریبی باشد نه تخریبی. در نگاه تقریبی به دنبال نقاط مشترک هستیم؛ یعنی به جای آنکه بکوشیم نشان بدهیم که مثلا اسلام چیزهایی دارد که مسیحیت آنها را ندارد یا مسیحیت چیزهایی دارد که اسلام فاقد آنهاست، تلاش میکنیم نشان بدهیم هرچه در اسلام هست، در مسیحیت نیز هست یا هرچه در مسیحیت هست، در اسلام نیز حاضر است. اختلافی نیز اگر هست، نه در مصدر و منبع بلکه در تلقیهای پیروان است که پدید میآید. ادیان و مذاهب همه از یک نشان به ما نشانی میدهند و روی به سوی یک مقصود دارند؛ اگر کثرتی هست، نه در خود دین بلکه در پیروان ادیان است؛ یعنی کثرت در تبعیتها پیدا میشود نه در خود دین. گوهر ادیان، گوهری واحد است و همه از منبعی یکسان تغذیه شدهاند. اگر رویکرد تخریبی را وانهیم و نگاه تقریبی را برگزینیم، آنگاه میکوشیم در کنار نگاه به امتیازات دین و مذهب خود، امتیازات ادیان و مذاهب دیگر را نیز به دیده انصاف بنگریم.
در چنین نگاهی، به جای مشغولکردن خود به مختلفات، از مشترکات سراغ میگیریم. هرگاه مختلفات برجسته شود، طبعا منازعات پیش میآید و از دل همین نزاعهاست که جریانات تکفیری و رویکردهای رادیکال پدید میآید و پا میگیرد. نگاه تقریبی قویترین ازمیانبرنده رادیکالیسم دینی است. امروز دوری از نگاه تقریبی و پررنگشدن رویکردهای رادیکال و دیگرستیز به اسم دین، صورت زیبای دینداری را در نظر عالمیان زشت و سیاه کرده است. جریانهای رادیکال و تکفیری در یهودیت به شکل صهیونیسم و در مسیحیت در قامت مسیحیان اونجلیکال یا در اسلام در هیبت کریه داعش و بوکوحرام، همه و همه محصول نامبارک نگاه تخریبی و غیرتقریبی به دین و دینداری است؛ نگاهی که مدعای اصلی ولی غیراصیلش این است که هرآنچه برای ماست، درست است و هرچه غیر از ماست، باطل! قائلان به چنین نگاهی، حضور هیچ همسایه و همزیستی را برنمیتابند و تمام همتشان را مصروف طرد و حذف دیگری میکنند. غلبه و سیطره چنین نگاهی حتما جهان را مکانی پستتر و زشتتر از آنچه هست و نباید باشد، خواهد کرد و این لابد با غرض ادیان و هدف ارسال رسولان در منافات است. ادیان و رسولان آمدهاند تا جهان را جهانی بهتر و آدمیان را «آدمیتر» کنند.
دین نمیتواند خود طالب خشونت باشد. ادیان برای جنگ و منازعه نیامدهاند؛ برعکس، آمدهاند منازعات را از میان بردارند. دین نیامده تا خود یک سر دعوا باشد؛ آنچه بانی جدال است و گاهی در گوشهای از جهان صدایی ناخوش و گوشخراش بلند میکند، نه برخاسته از گوهر دین بلکه محصول سیاست و قدرت و منفعت شخصی یا قبیلهای صاحبان قدرت است. صلح در اصول اخلاق انسانی، اصل است؛ حال چگونه میتوان گفت در دین، اصالت با جنگ است و صلح عَرَض؟! آیتالله سیدمصطفی محققداماد قبلا در سلسله یادداشتهایی محققانه در روزنامه اطلاعات با عنوان «اصالت صلح» مطالبی عقلنواز و شرعپسند نوشتند که خواندن دوباره و چندبارهاش پرفایده است. مدعای اصلی آن یادداشتها این بود: «در اسلام و ادیان، صلح و آشتی ذاتی و جنگ و ستیز عرَضی است».