|

جامعه ایران و مذاکرات با آمریکا

روان‌شناسی یک ملت در آستانه تصمیم سرنوشت‌ساز

داوود طالبی
جامعه ایران در مواجهه با موضوع مذاکرات با آمریکا به مثابه بیمار روان‌درمانگری است که بارها امید بسته و بارها ناامید شده است. این جامعه امروز درگیر تناقضی عمیق است: از یک سو خاطره تلخ برجام و وعده‌های محقق‌نشده را به یاد دارد، از سوی دیگر فشارهای معیشتی او را به سمت پذیرش هر راه‌حلی سوق می‌دهد.
نگاه جامعه ایران به مذاکرات را می‌توان در سه لایه اصلی تحلیل کرد. در لایه نخست، مسئله اقتصادی و معیشتی قرار دارد که برای قشرهای فرودست و متوسط جامعه به دغدغه اصلی تبدیل شده است. این گروه‌ها که مستقیما تحت تأثیر تحریم‌ها قرار گرفته‌اند، به هر راه‌حلی - حتی مذاکره با «شیطان بزرگ» - می‌نگرند. اما این نگاه ساده‌انگارانه نیست، بلکه همراه با بدبینی عمیقی است که از تجربه سال‌های اخیر نشئت گرفته است.
در لایه دوم، مسئله هویت ملی و غرور جمعی قرار دارد. بخشی از جامعه، به ویژه نسل‌های قدیمی‌تر و اقشار متدین، مذاکره با آمریکا را نوعی عقب‌نشینی از اصول می‌دانند. برای این گروه، حفظ استقلال و مقاومت در برابر فشارهای خارجی به بخشی از هویت فردی و جمعی تبدیل شده است. اینجاست که چالش بین واقع‌گرایی اقتصادی و پایبندی به ایدئولوژی به اوج خود می‌رسد.
لایه سوم مربوط به مسئله اعتماد است. جامعه ایران از سندروم «برجام‌زده» رنج می‌برد. خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام و تشدید تحریم‌ها، نوعی «ترومای جمعی» ایجاد کرده که درمان آن به سادگی ممکن نیست. این آسیب روانی باعث شده بسیاری از مردم حتی اگر به مذاکرات خوش‌بین باشند، در اعماق وجودشان منتظر تکرار تاریخ باشند. این همان چیزی است که در روان‌شناسی به آن «درماندگی آموخته‌شده» می‌گویند.
فضای مجازی و رسانه‌ها نیز به این تنش‌ها دامن زده‌اند. از یک سو شبکه‌های اجتماعی خارجی امید به بهبود شرایط از طریق مذاکره را تقویت می‌کنند، از سوی دیگر رسانه‌های داخلی هشدار می‌دهند که مذاکره ممکن است به از دست دادن دستاوردهای ملی بینجامد. این دوگانگی رسانه‌ای باعث شده جامعه ایران در وضعیتی پارادوکسیکال قرار بگیرد: هم خواهان تعامل با جهان است، هم از تکرار تجربه‌های گذشته هراس دارد.
در این میان، نقش نسل جوان بسیار حائز اهمیت است. این نسل که بخش عمده جمعیت کشور را تشکیل می‌دهد، از سویی تحت تأثیر فضای مجازی به دنبال گشایش‌های بین‌المللی است، از سوی دیگر به دلیل ناامیدی از تغییر، به سمت بی‌تفاوتی سیاسی گرایش پیدا کرده است. این بی‌تفاوتی اما می‌تواند به سرعت به خشم تبدیل شود.
واقعیت این است که جامعه ایران امروز در وضعیت «تعلیق روانی» به سر می‌برد. از یک سو فشارهای اقتصادی او را به سمت پذیرش مذاکره سوق می‌دهد، از سوی دیگر ترس از تکرار تجربه برجام و ازدست‌دادن هویت ملی، این پذیرش را با تردیدهای جدی مواجه کرده است. این تنش درونی در سطح جامعه می‌تواند به بروز رفتارهای متناقضی بینجامد؛ همان‌طور که در سال‌های گذشته شاهد بودیم چگونه مردم هم‌زمان هم خواهان تعامل با جهان بودند و هم از سیاست‌های تهاجمی آمریکا خشمگین می‌شدند.
پرسش نهایی این است: آیا جامعه ایران این بار آماده پذیرش نتایج مذاکرات است؟ پاسخ به این سؤال ساده نیست. تجربه نشان داده که واکنش ایرانیان به چنین مسائلی همواره پیچیده و چندلایه بوده است. ممکن است در کوتاه‌مدت به دنبال بهبود شرایط اقتصادی به هر توافقی روی خوش نشان دهند، اما در بلندمدت اگر احساس کنند این توافق به بهای ازدست‌دادن عزت ملی تمام شده، همان مردم ممکن است به شدیدترین منتقدان آن تبدیل شوند. این همان پارادوکس بزرگی است که سیاست‌گذاران ایرانی و آمریکایی باید به آن توجه کنند.