|

ناترازی مدیریت؛ ام‌الناترازی؟

یکم: در سال‌های اخیر و به‌ویژه سال‌ جاری، کلیدواژه‌ای به نام ناترازی (unbalance) بر سر زبان‌ها افتاده است. این مشکل اگر که توسعه یابد، بحران (crisis) می‌شود. دولت قبل همه مسائل را به دولت روحانی نسبت می‌داد، اما این دولت، مردم را مقصر ناترازی برق و سوخت می‌داند.

علی فریدونی ‌عضو هیئت‌علمی تات

یکم: در سال‌های اخیر و به‌ویژه سال‌ جاری، کلیدواژه‌ای به نام ناترازی (unbalance) بر سر زبان‌ها افتاده است. این مشکل اگر که توسعه یابد، بحران (crisis) می‌شود. دولت قبل همه مسائل را به دولت روحانی نسبت می‌داد، اما این دولت، مردم را مقصر ناترازی برق و سوخت می‌داند. گویا «ریسمان از جای باریک پاره می‌شود» اگر بخواهیم شفاف و علمی، علت‌العلل ناترازی‌ها را بیان کنیم؛ به جای تأمل و اصلاح، مشتی حرف‌های عجیب شبیه علت خشک‌سالی‌ها را فاکتور می‌کنند.

دوم: این ناترازی‌ها عمدتا ناشی از ده‌ها سال مدیریت ناکارآمد و استفاده از مدیران ناکارآمدتر است که این هم می‌تواند ناشی از عوامل زیر باشد:

۲.۱. گزینش نه براساس لیاقت بلکه بر پایه دوری و نزدیکی به افراد

۲.۲. مدیریت غیرعلمی و فاقد خرد جمعی و مبتنی بر تصمیمات فردی و ...

۲.۳. ارجحیت منافع فردی، گروهی و... بر منافع ملی

۳-۴. ریشه ناترازی در بی‌اعتنایی به شایسته‌سالاری است.

سوم:  ناترازی در مدیریت را اولین‌بار طالقانی مطرح کرد. او وقتی صدای اعتراض مردم را از آن‌سوی دیوار زندان شنید، به هم‌رزم و هم‌بندش منتظری گفت: «آشیخ! صدای اعتراض مردم به شاه را می‌شنوی؟ شاه می‌رود! اما ما که مدیریت نمی‌دانیم (قریب به مضمون «پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه علمیه باقرالعلوم، ۱۳۹۶).

چهارم: طالقانی به‌رغم آزادی‌اش، هنوز در خوف و رجا بود. این در حالی بود که دولت به جمعی از ملی‌مذهبی‌های مبارز تکنوکرات به ریاست بازرگان، سپرده شده بود! [یکی از سه‌گانه ما در دانشگاه قبل از انقلاب، آقا (خمینی)، مهندس (بازرگان) و دکتر (شریعتی) بود] رجای طالقانی‌ قابل درک بود اما خوفش مفهوم نبود. گویا در محافل خصوصی، چرایی خوفش را گفته بود!

یکم: در سال‌های اخیر و به‌ویژه سال‌ جاری، کلیدواژه‌ای به نام ناترازی (unbalance) بر سر زبان‌ها افتاده است. این مشکل اگر که توسعه یابد، بحران (crisis) می‌شود. دولت قبل همه مسائل را به دولت روحانی نسبت می‌داد، اما این دولت، مردم را مقصر ناترازی برق و سوخت می‌داند. گویا «ریسمان از جای باریک پاره می‌شود» اگر بخواهیم شفاف و علمی، علت‌العلل ناترازی‌ها را بیان کنیم؛ به جای تأمل و اصلاح، مشتی حرف‌های عجیب شبیه علت خشک‌سالی‌ها را فاکتور می‌کنند.

دوم: این ناترازی‌ها عمدتا ناشی از ده‌ها سال مدیریت ناکارآمد و استفاده از مدیران ناکارآمدتر است که این هم می‌تواند ناشی از عوامل زیر باشد:

۲.۱. گزینش نه براساس لیاقت بلکه بر پایه دوری و نزدیکی به افراد

۲.۲. مدیریت غیرعلمی و فاقد خرد جمعی و مبتنی بر تصمیمات فردی و ...

۲.۳. ارجحیت منافع فردی، گروهی و... بر منافع ملی

۳-۴. ریشه ناترازی در بی‌اعتنایی به شایسته‌سالاری است.

سوم:  ناترازی در مدیریت را اولین‌بار طالقانی مطرح کرد. او وقتی صدای اعتراض مردم را از آن‌سوی دیوار زندان شنید، به هم‌رزم و هم‌بندش منتظری گفت: «آشیخ! صدای اعتراض مردم به شاه را می‌شنوی؟ شاه می‌رود! اما ما که مدیریت نمی‌دانیم (قریب به مضمون «پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه علمیه باقرالعلوم، ۱۳۹۶).

چهارم: طالقانی به‌رغم آزادی‌اش، هنوز در خوف و رجا بود. این در حالی بود که دولت به جمعی از ملی‌مذهبی‌های مبارز تکنوکرات به ریاست بازرگان، سپرده شده بود! [یکی از سه‌گانه ما در دانشگاه قبل از انقلاب، آقا (خمینی)، مهندس (بازرگان) و دکتر (شریعتی) بود] رجای طالقانی‌ قابل درک بود اما خوفش مفهوم نبود. گویا در محافل خصوصی، چرایی خوفش را گفته بود!

پنجم: عمر دولت موقت به ریاست بازرگان (که به دلیل تألیفات مذهبی و دینداری‌اش، مشکینی در نماز جمعه او را «ملامهندس» صدا می‌زد) هنوز یک سال نشده بود که به تحریک منافقین، کمونیست‌ها و به‌ویژه حزب روسی توده، دوگانه خط امام -لیبرال (بعدا در زمان بنی‌صدر، تعهد-تخصص) کوک شد و بازرگان «مجری حکم قرآن» و دولت منتخب میلیون‌ها انسان به زیر کشیده سقوط کرد. و شورای انقلاب متکفل امور تقنینی و اجرائی شد. آنها که قبلا از سوی شورای انقلاب، در وزارتخانه‌های مهم به عنوان معاون مشغول به کار شده بودند، امور اجرائی کشور را بر عهده گرفتند و حالا دیگر به قول مرحوم هاشمی «پاراف‌ نامه» را یاد گرفته بودند.

ششم: دوگانه «تخصص-تعهد» با وجود انتخاب رئیس‌جمهور و تشکیل مجلس اول در سال ۵۹، آن‌قدر اوج گرفت که صدای دکتر چمران، وزیر دفاع بازرگان و نماینده مردم تهران و ناجی کردستان از دست تجزیه‌طلبان نیز درآمد. او با ناراحتی گفت: «متعهد کسی است که اگر مقامی بهش دادند و او می‌دانست که از عهده انجامش برنمیاد، نپذیرد».

هفتم: این بگومگوها و البته جنگ، باعث شد از بازسازی منابع فسیلی و تجدیدشونده، غافل شده و در استفاده از انرژی‌های نو از حد پایلوت جلو نرویم؟ و برق‌رسانی به روستاها را توسعه دهیم! درحالی‌که در طرح آمایش سرزمین، همه این مسائل پیش‌بینی شده بود و تا اواسط دهه ۶۰ نیز اعتبار داشت. حفر بی‌رویه چاه‌های آب به منظور اشتغال آفتاب‌نشین‌ها و اجرای طرح‌هایی مثل خودکفایی گندم و این وضع مغشوش تا آخر دهه ۶۰ ادامه داشت.

هشتم: در دهه۷۰ که دولت عمل‌گراتر شد، شرکت‌های سهامی زراعی، سپاهیان روستا با اسامی دیگری احیا شدند. نکته مهم بازگشت به طرح آمایش سرزمین بود اما دیگر دیر شده بود. چه، آن طرح در نیمه اول ۶۰ (اوج جنگ) خاتمه یافته بود. مهم این بود که فرهنگ برنامه‌نویسی بر نظام اجرایی، حکم‌فرما و برنامه‌های پنج‌ساله توسعه تنظیم و از سوی مجلس تصویب شد!

نهم: درحالی‌که کشور به مدار عقلانیت ارتقا یافته بود و بهترین رابطه را با دنیا داشت و حتی طرح «گفت‌وگوی تمدن‌ها» را سازمان ملل از ما پذیرفت، اما یک‌دفعه کسی آمد که ما را به دوره قاجار برد و مغز متفکر (سازمان برنامه) کشور را متلاشی و برنامه‌های توسعه را خمیر کرد. تمام منابعی که در حال ترازشدن بود به قهقرا برد و با بلاهت و افتخار، ایران را «قطع‌نامه‌دان» UN کرد. همه اینها در حالی بود که ۷۰۰ میلیارد دلار خرج شد. در ۹۲ دولتی آمد که درصدد بهبود اوضاع کشور بود، اما با موانع پیدا و پنهان مواجه شد. رئیس بعدی که آمد به دنبال جمهور ناب بود. اعتقادی به توهم توطئه ندارم اما تاریخ گواه صادقی است.

دهم: دولت فعلی که وارث افت‌وخیزهای سینوسی و ناترازی‌های قریب به بحران است؛ راهی به جز اصلاح ساختار با اعمال روش‌های زیر ندارد:

۱۰-۱. با دوراندیشی و شفافیت بیشتری عمل کنیم.

۱۰-۲. مثل پزشکیان فقط برای ایران فکر کرده و عمل کنیم.

۱۰-۳. به ترک مخاصمه با دنیا که رئیس‌جمهورمان شعارش را داده، عمل کنیم. چه، در این صورت تحریم‌ها لغو و سرمایه‌گذاری فراوان داخلی و خارجی، انجام می‌شود و بر ناترازی‌ها فائق خواهیم آمد.

۱۰-۴. مدیران در مقابل تصمیمات خرد و کلان خود باید پاسخ‌گو باشند.

ختم کلام؛ از خاتمی پرسیدند، چرا نامزد شدی؟ گفت: «آمده‌ام تا با کمک شما رسانه‌ها و نهادهای غیردولتی (NGOs) قدرت را پاسخ‌گو کنم».