|

ترامپ و راهبرد «توازن از راه دور»

نظم جدیدی تحت تأثیر دو عامل در خاورمیانه در حال شکل‌گرفتن است: 1- تحولات عظیم اخیر و 2- سیاست «آمریکا اول» ترامپ و میل او به کاستن از تعهدات امنیتی بین‌المللی آمریکا.

کوروش احمدی دیپلمات پیشین

نظم جدیدی تحت تأثیر دو عامل در خاورمیانه در حال شکل‌گرفتن است: 1- تحولات عظیم اخیر و 2- سیاست «آمریکا اول» ترامپ و میل او به کاستن از تعهدات امنیتی بین‌المللی آمریکا. در‌حالی‌که از تحولات عظیم اخیر آگاهیم، حدس‌هایی نیز می‌توانیم درباره برنامه‌های ترامپ بزنیم. اگرچه بعضی معتقدند که سیاست خارجی ترامپ مانند دور قبل مبتنی بر دکترین خاصی نخواهد بود و اقدامات او بیشتر تحت تأثیر برداشت‌های ژئوپلیتیک ساده و منطق معاملاتی او خواهد بود، اما سؤال این است که اقدامات عملی او چگونه وضعیت خاورمیانه را تحت تأثیر قرار خواهد داد.

مروری اجمالی بر سیاست آمریکا در خلیج فارس بعد از خروج انگلیس از این منطقه در 1971 می‌تواند احتمالات مختلف را مشخص کند. آمریکا برای اولین بار در جریان جنگ جهانی دوم، خلیج فارس را به‌عنوان منطقه‌ای حیاتی برای منافع آمریکا اعلام کرد. اما بعد از خروج انگلیس از منطقه در 1971 به دلایل عدیده نتوانست جایگزین انگلیس شود. در نتیجه طی 19 سال و برای اولین بار بعد از چند صد سال هیچ قدرت غربی در خلیج فارس مستقر نشد. 

آمریکا برای این دوره یک «راهبرد دو ستونی» با محوریت ایران و عربستان برای منطقه در نظر داشت که در عمل به خاطر ضعف مفرط عربستان در آن دوره، عملا ایران نقش هژمونیک در منطقه را به دست آورد. 10 ماه بعد انقلاب ایران، سیاست جدید آمریکا در قالب دکترین کارتر برای امنیت منطقه اعلام شد که به‌خاطر نداشتن پایگاه در منطقه باید از دوردست اعمال می‌شد. به‌این‌ترتیب سیاست آمریکا در آن دوره نوعی «توازن از راه دور»  (offshore balancing) بود. همین سیاست مبنای تلاش آمریکا برای ایجاد توازن در جنگ ایران و عراق و جلوگیری از پیروزی یکی بر دیگری بود. بعد از حمله عراق به کویت در 1990 آمریکا توانست به‌تدریج در هر هفت کشور عربی خلیج فارس پایگاه نظامی دایر کند. با شروع دوره کلینتون در دهه 1990 و بوش پسر و اوباما راهبرد «هژمونی لیبرال» جایگزین راهبرد «توازن از راه دور» شد.

با این توضیح اجمالی، سیاست ترامپ در دوره قبلی را می‌توان دارای بیشترین نزدیکی با راهبرد «توازن از راه دور» و بیشترین فاصله از راهبرد «هژمونی لیبرال» دانست. اگر ترامپ در دور دوم نیز سیاست مشابهی را دنبال کند، می‌توان فرض کرد که او همچنان نزدیک به راهبرد «توازن از راه دور» عمل خواهد کرد و در پی تأمین منافع آمریکا از طریق برقراری توازن بین قدرت‌های منطقه‌ای خواهد بود. در چارچوب این راهبرد، هژمون جهانی تنها در صورت به‌هم‌خوردن توازن ممکن است اقدام به دخالت نظامی مستقیم کند. ترامپ در دور اول زمامداری‌اش با خاورمیانه‌ای کم‌و‌بیش آشوب‌زده مواجه بود که تحت تأثیر جنگ‌های داخلی در سوریه، یمن و لیبی و صف‌بندی کشورها پیرامون این جنگ‌ها و نفوذ فزاینده ایران در عراق، سوریه و لبنان بومد. در چنان شرایطی، ترامپ کوشید تا از طریق نزدیک‌کردن اسرائیل و اعراب به هم، سیاست مهار ایران را که در رأس سیاست‌های منطقه‌ای‌اش بود، پیش ببرد و نیاز به مداخله مستقیم آمریکا را کم کند.

با توجه به این سابقه و این فرض که ترامپ همچنان پیگیر قول‌های انتخاباتی‌اش برای خاتمه‌دادن به جنگ‌های بی‌پایان و برگرداندن سربازان آمریکایی به خانه خواهد بود، می‌توان احتمال داد که او در دوره جدید نیز ضمن ادامه تقویت اسرائیل و ادامه روابط ویژه با عربستان، ترکیه را نیز به‌عنوان محور جدیدی برای برقراری نوعی توازن در منطقه و ازجمله مهار ایران مدنظر خواهد داشت. بعد از سقوط بشار اسد، ترامپ تعابیر مثبتی درباره نقش ترکیه در تغییر اوضاع در سوریه و قرارداشتن کلید سوریه در دست ترکیه به کار برد. به‌علاوه ترکیه ضمن اینکه عضو ناتو است، طی سال‌های اخیر تلاش داشته تا ضمن تکیه بر ایدئولوژی‌های اخوانی و پان‌ترکی به یک قدرت منطقه تبدیل شود. ضمن اینکه ترکیه برای امنیت اروپا، دریای سیاه، شرق مدیترانه، قفقاز و شمال آفریقا نیز مهم است. استفاده ترامپ از ترکیه می‌تواند در خدمت سیاست‌های آمریکا در این مناطق نیز باشد.

در غیاب توافقی با ایران، ترامپ این بار می‌تواند از چنین توازنی برای پیشبرد سیاست‌های چند‌لایه‌ علیه ایران استفاده کند. اگرچه اتخاذ نوعی راهبرد «توازن از راه دور» از طرف ترامپ می‌تواند در راستای خواسته ایران مبنی بر خروج آمریکا از منطقه باشد، اما تکیه آمریکا به اسرائیل، عربستان و ترکیه برای ایجاد توازن در منطقه به‌شدت به ضرر ایران خواهد بود. واقعیت این است که در سیاست بین‌الملل تمرکز قدرت‌های کوچک و متوسط تقریبا بدون استثنا بر استفاده از قدرت‌های جهانی برای پیشبرد رقابت یا تقابل با رقبای منطقه‌ای است. اما دکترین سیاست خارجی ایران در چند دهه گذشته یک استثنا در این حوزه بوده است. چنانچه این دکترین تغییر نکند، کشور در برابر جبهه مشترک رقبا یا دشمنان منطقه‌ای و قدرت یا قدرت‌های جهانی بسیار آسیب‌پذیر خواهد بود.