|

بررسی و نقد دیاکو حسینی از سیاست غرب در قبال ایران

نباید قربانی رقابت چین و آمریکا شویم

عملکرد وزارت خارجه ایران در دولت رئیسی از مدت‌ها پیش مورد انتقاد تند منتقدان و صاحب‌نظران این حوزه قرار گرفته است، به‌ویژه اکنون که برجام در مرحله حساسی قرار دارد تا جایی که برخی نیز از مرگ برجام سخن به میان می‌آورند؛ مرگی که البته تاکنون از سوی هیچ‌کدام از طرفین اعلام نشده است اما به هر روی این وضعیت در کنار سایر مسائل، سردی و تغییر رفتار اروپا نسبت به ایران و توافق را در پی داشته است.

نباید قربانی رقابت چین و آمریکا شویم

عملکرد وزارت خارجه ایران در دولت رئیسی از مدت‌ها پیش مورد انتقاد تند منتقدان و صاحب‌نظران این حوزه قرار گرفته است، به‌ویژه اکنون که برجام در مرحله حساسی قرار دارد تا جایی که برخی نیز از مرگ برجام سخن به میان می‌آورند؛ مرگی که البته تاکنون از سوی هیچ‌کدام از طرفین اعلام نشده است اما به هر روی این وضعیت در کنار سایر مسائل، سردی و تغییر رفتار اروپا نسبت به ایران و توافق را در پی داشته است. ازاین‌رو دکتر دیاکو حسینی پژوهشگر مسائل استراتژیک، به عنوان سخنران میهمان در جلسه شورای سیاست‌گذاری حزب ندای ایرانیان به بررسی و نقد سیاست‌های غرب، چین و روسیه، سایر تحولات جهانی و آینده برجام پرداخت.

شکست آمریکا در تثبیت جهان تک‌قطبی

دیاکو حسینی، استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل استراتژیک، در جلسه شورای سیاست‌گذاری حزب «ندای ایرانیان» با بیان اینکه سیاست خارجی هیچ کشوری در خلأ اتفاق نمی‌افتد و مستلزم دقت به پیشینه و زمینه‌های تاریخی است، به ارائه تصویری بزرگ‌تر پرداخت و گفت: ما در یکی از دوره‌های گذار قدرت در جهان قرار داریم که مثل هر دوره گذار دیگری به‌شدت پویا و بی‌ثبات است. این پویایی نه‌تنها بر ما بلکه بر همه کشورهای جهان در‌حال تأثیرگذاری و درحال شکل‌دادن به ترتیبات جدیدی پدرباره سامان بین‌المللی است. در دهه نخست پس از فروپاشی شوروی از سال 1991 تا سال 2001 کمتر کسی تردید داشت که یک نظام جهانی تک‌قطبی و غیرقابل چالش به رهبری آمریکا با کمک نهادهایی مانند ناتو، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان تجارت جهانی و توافق‌های امنیتی دو یا چندجانبه آمریکا با دیگر کشورها برقرار بود که روح اداره امور بین‌المللی را تشکیل می‌داد و در بعد اقتصادی با پیش‌بردن آنچه به‌عنوان نئولیبرالیسم یا نظم اقتصاد لیبرال در جهان خوانده می‌شد، مورد پیگیری قرار گرفت. بعد از سال 2001 متأثر از احیای روسیه از خاکستر فروپاشی اتحاد شوروی، بازخیزی موفقیت‌آمیز چین که با رشد اقتصادی دورقمی، در حال کاستن از فاصله خود با اقتصادهای توسعه‌یافته جهان بود و البته ظهور قدرت‌هایی که بعدها گروه‌بندی بریکس را تشکیل دادند، این واقعیت مورد توجه قرار گرفت که نظام تک‌قطبی به مراحل واپسین حیات خود نزدیک شده است. در این دوره بود که ایالات‌متحده کوشید رهبری در معرض تهدید خود را با در پیش گرفتن یک سیاست خارجی تهاجمی اعاده کند و در این راه چاره را در آن دید که نه‌تنها از تداوم ظهور قدرت‌های جدید به‌ویژه چین و روسیه که از چالشگری قدرت‌های منطقه‌ای که با ایدئال آمریکا سازگاری نداشتند، جلوگیری کند. ثمره این نگاه که چیزی جز مهندسی ژئوپلیتیک جهانی با دستاویز قراردادن مبارزه با تروریسم و دفاع از لیبرال دموکراسی نبود، از یک طرف دو جنگ ظاهرا بی‌پایان عراق و افغانستان را آغاز کرد و از طرف دیگر مهار روسیه، چین و سایر کشورهای معترض به نظم جهانی از ایران و ونزوئلا تا سوریه، لیبی و کره شمالی را در پیش گرفت. باز در همین دوره بود که آمریکا نه‌تنها به گسترش ناتو به‌سوی بالتیک و دریای سیاه توجه نشان داد، بلکه با حمایت از انقلاب‌های رنگی در گرجستان، قرقیزستان و اوکراین، گستاخی و اراده خود را برای مداخله در امور داخلی دیگر کشورها و تلاش برای آنچه دموکراتیزاسیون نامیده می‌شد، به اثبات رساند. هیچ‌کدام از این اقدامات که مظهر نظامی‌گری و یکجانبه‌گرایی آمریکایی بودند، نتوانستند مانع از وقوع تغییر عمیقی در نظام جهانی شوند که ضمن بازتوزیع قدرت جهانی با نوعی از بیداری سیاسی به‌منظور جلوگیری و مخالفت با یک‌جانبه‌گرایی آمریکا همراه شده بود. رکود اقتصادی 2008 توأمان با حمله روسیه به گرجستان که ایالات‌متحده قصد الحاق آن به ناتو را از طریق تحریک رئیس‌جمهور غرب‌گرای این کشور داشت به ناکامی‌هایی اضافه شد که در همین مدت آمریکا در برابر شورش‌های محلی در عراق و افغانستان متحمل شده بود. این همان بازه زمانی بود که بحران‌سازی درباره برنامه‌های هسته‌ای ایران و البته سیاست‌های منطقه‌ای که از نظر آمریکا و اسرائیل زیان‌بار ارزیابی‌ شده بود، نمای روابط ایران و آمریکا را نشان می‌داد. تلاش زورگویانه برای محدودکردن برنامه‌های هسته‌ای ایران نتیجه‌ای جز افزایش سرعت و تنوع برنامه‌های اتمی ما نداشت و تلاش برای محدودکردن نفوذ منطقه‌ای ایران بدون درنظرگرفتن منافع طبیعی ایران هم به همان اندازه ناموفق بود. شکل‌گیری گروه‌های مقاومت مردمی الهام‌گرفته از ایران در عراق تحت اشغال و شکست اسرائیل در جنگ 33‌روزه در برابر حزب‌الله لبنان، نمادهایی از این شکست بودند.

جهان به سمت دوقطبی‌شدن با محوریت چین و آمریکا

پیروزی باراک اوباما در انتخابات 2008، پاسخی به این شکست‌ها بود و در ابتدا به نظر می‌رسید دولت جدید آمریکا نه‌تنها قصد دارد رابطه بهتری با روسیه تحت رهبری دیمیتری مدودف برقرار کند و با استقبال از خیزش توقف‌ناپذیر چین، چندجانبه‌گرایی را بار دیگر به روابط بین‌المللی آمریکا بازگرداند، بلکه با بازتعریف مناسبات آمریکا و جهان اسلام، نگاه سازنده‌تری به مذاکرات هسته‌ای با ایران را از سر بگیرد. در بین سه کشور ایران، روسیه و چین، آمریکا تجربه موفق‌تری با ایران داشت؛ نه فقط به خاطر آمادگی آمریکا برای خروج از عراق و افغانستان بلکه به خاطر مذاکرات هسته‌ای که در سال 94 به یک توافق تاریخی و بی‌سابقه برای حل یکی از مهم‌ترین اختلافات ایران و غرب منجر شد؛ اما این موفقیت در روابط آمریکا با روسیه و چین تکرار نشد. در سال 2010 چین با سبقت‌گرفتن از ژاپن در تولید ناخالص ملی به دومین اقتصاد جهان پس از آمریکا تبدیل‌ شده بود. استراتژی چرخش به آسیا از طرف وزیر خارجه وقت آمریکا، گویای درک شکل‌گرفته در آمریکا نسبت به گریزناپذیربودن خیزش چین بود. وقوع انقلاب‌های سیاسی در جهان عرب یک‌ بار دیگر به مداخله جویی آمریکا شدت داد و چنان‌که شاهد بودیم، دست‌کم در لیبی و سوریه قدرت‌های بزرگ را روبه‌روی‌هم قرار داد. تنش‌زدایی روسیه و آمریکا نه‌تنها در پی این مداخلات آمریکا بلکه در پیامد بحران اوکراین در سال 2014 شکست خورد؛ درحالی‌که اعلام ابتکار کمربند و راه از طرف شی جین پینگ که سیاست خارجی جسورانه‌تری را به چین بخشیده بود، نشان داد که رقابت قدرت‌های بزرگ بار دیگر به کانون سیاست بین‌الملل بازگشته است. این جهت‌گیری‌ها فقط مربوط به این کشورها نبود. اتحادیه اروپا در سال 2013 نخستین بار مفهوم استقلال استراتژیک را به میان کشید. وقتی به هند، ژاپن یا قدرت‌های کوچک‌تر از عربستان سعودی تا ترکیه نگاه می‌کنیم، به‌خوبی تفاوت‌های عمیقی را احساس می‌کنیم که سیاست خارجی این کشورها را از گذشته متمایز می‌کند. ما هنوز نمی‌دانیم که این دوران گذار تا چه زمانی ادامه خواهد داشت اما مطمئن هستیم که دنیایی که قبلا می‌شناختیم در‌حال تحول است. جهانی‌شدن به پایان راه خود رسیده، ایمان به نئولیبرالیسم به‌منزله منطق اقتصاد بازار آزاد بیش از هر وقت دیگری متزلزل شده و رژیم‌ها و مقررات بین‌المللی سست‌تر از 30دسال گذشته هستند. آمریکا گرفتار قطب‌بندی داخلی شده که به‌راحتی از آن خلاص نخواهد شد و این موضوع توانایی آمریکا برای نقش‌آفرینی جهانی را تحت تأثیر منفی قرار داده است.

 آمریکا به دنبال کنترل کریدورهای ارتباطی و جلوگیری از ادامه رشد اقتصادی چین است

او با اشاره به اینکه آنچه امروز آمریکا را نگران کرده تنها رشد اقتصادی چین نیست بلکه روابط این کشور با جهان است، اظهار کرد: بخشی از آشفتگی‌های امروز تا حدی به این دلیل است که آمریکا در ناگزیری برای عبور از دنیای تک‌قطبی، یک جهان دوقطبی را به یک جهان چندقطبی ترجیح می‌دهد. یک جهان دوقطبی که بین دو ابرقدرت تقسیم شده، ابهام و پیچیدگی کمتری دارد، با‌ثبات‌تر است و رسیدن به مصالحه میان قدرت‌های اصلی آسان‌تر از یک جهان چندقطبی با تعداد بیشتری از قدرت‌های بزرگ است. بعد از همه‌گیری کووید 19، حمله یک سال گذشته روسیه به اوکراین، شتاب‌دهنده دیگری به بازآرایی قدرت‌های بزرگ بود. این دو واقعه زنجیره ارزش جهانی را مختل کردند و به همکاری‌های بین‌المللی آسیب زدند. امروز قدرت‌های بزرگ، روحیه همکاری کمتری در مقایسه با پیش از این وقایع دارند. ممکن است بهبود همکاری‌ها، تقویت مبادلات تجاری بین‌المللی و استقرار صلح، همان چیزی نباشد که آمریکا در جست‌وجوی آن است. آمریکا متوجه شده که کمک به رشد اقتصادی چین و این تصور که جهش اقتصادی این کشور در نهایت به یک لیبرال‌دموکراسی در پکن منجر خواهد شد، صرفا یک توهم بود. به نظر می‌رسد امروز جلوگیری از ادامه رشد اقتصادی و گسترش نفوذ تجاری آن، یک اولویت بالا برای آمریکا باشد. چرا وقتی آمریکا باور دارد که چین مهم‌ترین تهدید ژئوپلیتیکی برای برتری آمریکاست، باید اجازه بدهد که ابتکارهای تجاری و مواصلاتی چین و تعمیق مناسبات پکن با دیگر کشورها به سرانجام برسد؟ بیایید یک بار دیگر نقشه ارتباطات تجاری چین را مرور کنیم: ابتکار کمربند و راه، دو کریدوراصلی و یک کریدور فرعی اما به همان اندازه مهم دارد؛ یک کریدور قاره‌ای از چین به سمت آسیای مرکزی و قزاقستان، خزر، قفقاز به مقصد نهایی جنوب اروپا برای کالا و انرژی است. مسیر دوم از راه دریاست که با دورزدن هند به دریای سرخ، مدیترانه و در‌نهایت به اروپا می‌رسد. مسیر سوم هم از قطب شمال می‌گذرد و به اروپا ختم می‌شود. با وجود اینکه چین همسایه قطب شمال نیست و ساحلی در قطب شمال ندارد، اما موفق شده رضایت کشورهای این منطقه را برای عضویت در شورای قطب شمال به دست آورد. در رقابت جهان‌گستر با چین، آمریکا برای جلوگیری از تداوم رشد و نفوذ اقتصادی و سیاسی چین چاره‌ای جز مختل‌کردن این پروژه بزرگ چین ندارد. به این منظور، ناگزیر است که راهی برای مسدودکردن این سه مسیر پیدا کند یا به نحوی نفوذ و کنترل خود را بر آنها اعمال کند. در حوزه دریایی، آمریکا از طریق پیمان‌هایی مانند آکوس با همکاری استرالیا، بریتانیا و در کواد با همکاری ژاپن، استرالیا و هند، اهرم‌های خود را برای بازدارندگی و محدودکردن چین و همسایه‌های جنوبی به کار برده است. تقویت همکاری‌های منطقه‌ای و بهبود تسلیحات و تأسیسات نظامی آمریکا در اقیانوس آرام جزء دیگری از این تلاش است. در قطب شمال که به دلیل تغییرات اقلیمی و آب‌شدن بخش‌هایی از یخ‌ها امکان دریانوردی و بهره‌برداری منابع غنی انرژی و نفت و گاز در فلات قاره قطب شمال را ایجاد کرده و شاید بتواند جاده ابریشم قطبی را برای چین تسهیل کند، اوضاع بر همین منوال است.

 از هشت کشور شورای قطب شمال، چهار کشور (آمریکا، کانادا، دانمارک و ایسلند) عضو ناتو هستند که با اضافه‌شدن سوئد و فنلاند (به بهانه تهدید روسیه در اروپای شرقی) به شش کشور افزایش خواهد یافت. این صف بندی نه‌تنها جبهه‌ای در برابر همکاری روسیه و چین در قطب شمال بلکه تشدید کنترل ناتو بر مراودات و ترتیبات این منطقه نوظهور از جهان و تغییر توازن قدرت به سود آمریکا و متحدانش است. در مسیر قاره‌ای از راه آسیای مرکزی هم آمریکا تلاش‌های گسترده‌ای را برای اعمال نفوذ در بر آن به کار بسته؛ از حمایت عضویت هند و پاکستان در سازمان همکاری شانگهای گرفته تا تشویق و حمایت از ترکیه برای نقش‌آفرینی در قفقاز جنوبی و همچنین الحاق بلغارستان و رومانی در ناتو که در صورت پیوستن اوکراین و گرجستان به این سازمان، در عمل دریای سیاه را به دریای داخلی ناتو تبدیل می‌کرد و یکی از مهم‌ترین حلقه‌های جغرافیایی ارتباط غرب و شرق را زیر پرچم درمی‌آورد. به‌این‌ترتیب ما شاهد یک رویارویی کامل و بی‌نقص در این سه قلمرو جغرافیایی هستیم که آینده ترتیبات جدید جهانی را تعیین خواهد کرد. از زاویه نگاه از بالا، مهم‌ترین پویایی‌های نظام جهانی معاصر و مناطق مختلف به نحوی به رقابت چین و آمریکا برای شکل‌دادن به دنیای پساتک‌قطبی است. درست است که این رقابت به آرامی و بعد از سال 2009 میلادی سرعت گرفت؛ اما شدت و دامنه آن در آغاز دولت ترامپ بود که ابعاد جدیدی پیدا کرد و تا امروز ادامه دارد.

آمریکا دنیای دوقطبی را به دنیای چندقطبی ترجیح می‌دهد

این کارشناس مسائل استراتژیک با طرح این پرسش که جایگاه ایران در رقابت چین و آمریکا و تلاش برای ایجاد جهان دوقطبی کجاست، گفت: ایران به خاطر موقعیت جغرافیایی خود در مجاورت آسیای مرکزی و کریدورهای اقتصادی غرب به شرق، دارای اهمیت فوق‌العاده‌ای در موازنه‌هایی است که مورد بحث قرار گرفت؛ به‌علاوه ایران در صفحات جنوبی خود می‌تواند با کریدورهای دریایی چین همسایگی داشته باشد؛ بنابراین جلب رضایت ایران تأثیر بسیار عمیقی بر روی اعمال محدودیت بر پروژه «کمربند و راه» دارد و بالقوه می‌تواند یکی از ابزارهای محدودکردن چین در این بخش از جهان باشد یا برعکس، پتانسیل دگرگون‌کننده این پروژه مواصلاتی را آزاد کند. تا جایی که به ایران مربوط می‌شود، طبیعتا آمریکا ترجیح می‌داد که یک حکومت غرب‌گرا قدرت را در تهران در دست داشته باشد؛ اما از آنجایی که چنین چیزی دور از دسترس است، انتخاب بعدی این است که ایران دست‌کم به جزئی از محور چین و روسیه تبدیل نشود. در سال‌های اخیر آمریکا در رسیدن به این هدف هم خود را با خروج از برجام و سوق‌دادن ایران به سمت چین شکست خورد؛ بنابراین به نظر می‌رسد امروز در معرض انتخاب سوم آمریکا هستیم؛ یعنی ضعیف و بی‌ثبات‌کردن ایران از درون و منزوی‌کردن آن در خارج؛ به نحوی که ایران به جزء ضعیف در اردوگاه چین تبدیل شود. همان‌طور‌که پیش‌از‌این اشاره کردم، آمریکا یک جهان دوقطبی را به یک جهان چندقطبی ترجیح می‌دهد. تضعیف و وابسته‌کردن ایران و روسیه به چین هم‌زمان با وابسته‌کردن اتحادیه اروپا به آمریکا که با جنگ فرسایشی اوکراین، بر‌هم‌خوردن نقشه انرژی و تجدید قوای ناتو در‌حال تحقق است، می‌تواند بخشی از برنامه ساخت یک جهان دوقطبی بین آمریکا و چین باشد.

نباید هزینه و قربانی رقابت چین و روسیه با آمریکا شویم

او با بیان اینکه شکل‌گیری یک جهان دوقطبی هنوز قطعی نیست، اضافه کرد: اتحادیه اروپا همچنان خواهد کوشید که از وابستگی خود به آمریکا کم کند؛ همچنان که روسیه خواهد کوشید به چین کمتر وابسته باشد. امیدوارم ایران هم از وابستگی اقتصادی خود به چین کمتر کند. تصور امتیازگیری از آمریکا از طریق نزدیک‌شدن به چین و روسیه مبالغه‌آمیز است. ما باید مراقب باشیم که هزینه و قربانی رقابت چین و روسیه با آمریکا نشویم و فاصله ایمن را با این کشورها حفظ کنیم. حفظ فاصله ایمن به مفهوم پرهیز از همکاری با این دو کشور نیست. ما منافع بسیار عمیق و پیچیده‌ای با روس‌ها و چینی‌ها داریم که برای آینده موازنه‌های جهانی کلیدی است؛ اما این به آن معنا نیست که باید آماده پرداخت هزینه‌هایی باشیم که صرفا ناشی از رقابت منحصربه‌فرد این کشورها با غرب است. جالب اینکه روسیه و چین در رابطه با یکدیگر هم به این اصل پایبند هستند. چین به طرز هنرمندانه‌ای ضمن درک نگرانی‌های روسیه در اوکراین، فاصله خود را از مسکو حفظ کرد و تا امروز حاضر نشده حمله به اوکراین را تأیید کند. در طرف مقابل، روسیه از سال‌ها قبل، اعلام کرده که در تنش‌های چین و همسایگانش ازجمله تایوان در دریای چین جنوبی، مداخله نمی‌کند و منحصرا کشورهای این منطقه را مسئول حل‌وفصل اختلافات فی‌مابین می‌داند. هر دو کشور تلاش کرده‌اند که ضمن حمایت اصولی از یکدیگر، فاصله منطقی را از هم حفظ کنند و هزینه کشمکش‌های دیگری را با غرب و همسایگان‌شان پرداخت نکنند. این دقیقا همان کاری است که ما باید انجام بدهیم.

اتحادیه اروپا با ایران محتاط‌تر از آمریکاست

این پژوهشگر مسائل استراتژیک با اشاره به اینکه با وجود شباهت‌ها و اشتراکات بسیاری میان اروپا و آمریکا در رابطه با ایران، تفاوت‌هایی هم میان آنها وجود دارد، اظهار کرد: اروپایی‌ها نسبت به آمریکایی‌ها در رابطه با ایران محتاط‌تر رفتار می‌کند. به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک و نزدیکی جغرافیایی، بروز هر اتفاقی در ایران یا روشن‌شدن شعله تنش در منطقه با مشارکت ایران، پیامدهای آن مستقیما گریبان اروپا را خواهد گرفت. اگرچه اروپایی‌ها هم ترجیح می‌دادند که ایران یک کشور غرب‌گراتر باشد؛ اما به نظر می‌رسد در مقایسه با آمریکا، نگاهی احتیاط‌آمیزتر برای انتخاب روش‌ها دارند. درباره برجام هنوز به نظر می‌رسد که برای اروپا دیپلماسی اولویت دارد؛ اما ظاهرا در‌حال سنجیدن این موضوع هستند که چگونه باید با این موضوع برخورد کنند، بدون اینکه گزینه احیای برجام را از بین ببرند یا در طرف دیگر، باعث ناخرسندی دولت‌ها و گروه‌هایی بشوند که مخالف ازسرگیری دیپلماسی با ایران هستند. فکر می‌کنم اتحادیه اروپا برخلاف آمریکا، نگران همکاری ایران و چین نیست و عمدتا نگران همکاری ایران با روسیه است. به‌همین‌دلیل جنگ اوکراین و اتهام کمک تسلیحاتی ایران به روسیه در فضای افکار عمومی اروپا حتی بیش از آمریکا تأثیرگذار بود. علاوه‌بر‌آن ناآرامی‌ها در ایران یک انگیزه مضاعف برای بی‌میلی غرب برای ادامه مذاکرات ایجاد کرد. این وقایع توأم با بی‌ثباتی اقتصادی، ممکن است دولت‌های غربی را با انداختن در دام خطای محاسباتی وسوسه کرده باشد که بیشتر منتظر بمانند به امید اینکه ایران در موضع آسیب‌پذیرتری در مذاکرات قرار بگیرد. اگر دولت‌های غربی احساس کنند که با افزایش فشار، شکاف بیشتری میان نخبگان سیاسی و بین مردم و نظام سیاسی ایجاد می‌شود، بازگشت به مذاکرات را در اولویت قرار نخواهند داد.

درهای دیپلماسی را باید همواره باز نگه داشت

او ادامه داد: رقابت‌ها و خصومت‌ها در جهان شدت گرفته و تنها شامل حال ایران نیست. در آینده نزدیک یا میان‌مدت برای خروج از این وضعیت راه‌حل ساده و تک‌خطی وجود ندارد و فعلا باید از طریق سازو‌کارهای داخلی یا روابط با چین و روسیه و دور‌زدن تحریم‌ها با همه نواقصی که دارد؛ این دوران سخت را پشت‌سر بگذاریم. بعید به نظر می‌رسد که در شرایط کنونی راه ساده‌ای برای سازش با غرب وجود داشته باشد. در بعد اقتصادی ما نه برای بازگشت آمریکا به برجام بلکه برای رفع تحریم‌ها باید درهای دیپلماسی را باز نگه داریم. در بعد سیاسی و امنیتی باید با هدف عبور از بندهای غروب، برجام منهای آمریکا را تا سرحد ممکن حفظ کنیم. این سیاست را نظام در پیش گرفته و به رفت‌وآمد دولت‌ها وابسته نیست. با‌این‌حال، حفظ برجام هم راه بدون سنگلاخی نیست. احتمال اینکه بدون توافق، یکی از سه کشور اروپایی دست به استفاده از سازوکار اسنپ‌بک بزند، وجود دارد و این احتمال قوی‌تر از گذشته است. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، به احتمال بسیار زیاد ما از پیمان منع گسترش تسلیحات هسته‌ای خارج خواهیم شد و زنجیره واکنش‌های بعدی، می‌تواند عواقب فاجعه‌باری برای امنیت جهان آن هم هم‌زمان با جنگ اوکراین و بحران جهانی انرژی در پی داشته باشد.

ما باید در روابط بین‌الملل تعادل و توازن را حفظ کنیم

این کارشناس مسائل استراتژیک در پایان در پاسخ به این سؤال که بهترین سیاست در قبال غرب و روابط بین‌الملل برای ایران چه می‌تواند باشد، گفت: ما باید در روابط بین‌الملل تعادل و توازن را به مفهوم ساختاری‌اش حفظ کنیم. ما به حکم جغرافیا نه می‌توانیم بخشی از قدرت و محورهای شرقی باشیم و نه می‌توانیم به طور کامل بخشی از مدار غرب باشیم. این استقلال ذاتی با مهم‌ترین اصل سیاست خارجی ما در جمهوری اسلامی هم سازگار است. در عصر بازگشت سیاست قدرت‌های بزرگ، هدف بنیادین ما باید اطمینان از این موضوع باشد که هیچ قدرت بزرگی چه متعلق به غرب و چه متعلق به شرق، قادر به تسلط و چیرگی بر خشکی‌های اوراسیا نخواهد بود. ما به‌تنهایی نمی‌توانیم این مأموریت عظیم ژئوپلیتیکی را انجام دهیم، مگر با همکاری سایر قدرت‌های بزرگ؛ بنابراین باید اطمینان پیدا کنیم که امکان استفاده از ظرفیت‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی قدرت‌های بزرگ معاصر را در توازن با دیگر قدرت‌های رقیب خواهیم داشت؛ بدون آنکه لازم باشد در مدار محورهای ژئواستراتژیک حاضر در غرب و شرق جای بگیریم. این بازی موازنه‌سازی با تمایل یک‌طرفه به غرب یا شرق امکان‌پذیر نیست؛ بلکه به مهارت دیپلماتیک بالایی در شناخت نیاز قدرت‌های رقیب در جهان و بهره‌گیری به‌موقع از آنها بستگی دارد. حفظ فاصله ایمن از قدرت‌های غرب و شرق، مقدمه ضروری برای این موازنه‌گری است. تنها در سایه چنین موازنه‌ای است که ظرفیت‌های خارق‌العاده ایران در اقتصاد و امنیت شکوفا خواهد شد.