از وزیر آینده میراث فرهنگی چه میخواهیم؟
رصه فرهنگ این سرزمین همواره ستارههای درخشان بسیاری داشته است و در زمانهایی این ستارههای درخشان، به واسطه درخشش خود در عرصه فرهنگ دست در امر سیاست هم بردهاند و به مدد فهم فرهنگی از ایران، حضور سیاسیشان کارآمد بوده است. امر وزارت بر وزارتخانه، میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی امری سخت، چندوجهی و معادلهای چندمجهولی است که حل این معادله و چندوجهیبودن برای هدایت و پیشبرد آن موضوعی پیچیده است.
وحید قاسمی: عرصه فرهنگ این سرزمین همواره ستارههای درخشان بسیاری داشته است و در زمانهایی این ستارههای درخشان، به واسطه درخشش خود در عرصه فرهنگ دست در امر سیاست هم بردهاند و به مدد فهم فرهنگی از ایران، حضور سیاسیشان کارآمد بوده است. امر وزارت بر وزارتخانه، میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی امری سخت، چندوجهی و معادلهای چندمجهولی است که حل این معادله و چندوجهیبودن برای هدایت و پیشبرد آن موضوعی پیچیده است. فارغ از اینکه چه کسی سکان این وزارتخانه را برعهده میگیرد، نکاتی درباره خود این وزارتخانه به نظر میرسد که در زیر عرضه میداریم، امید آنکه رئیسجمهوری منتخب و عزیز و مشاوران و تأثیرگذاران بر چیدمان دولت به این نکات توجه ویژه داشته باشند.
- وزارتخانه میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی یک وزارتخانه استراتژیک و تخصصی است و نشاندن زنان و مردان سیاسی بر مسند آن در بزنگاه کنونی امری ناصواب است، چرا ناصواب؟ طی سالهایی که سه حوزه تخصصی در قالب یک معاونت و بعدتر وزارتخانه زلفشان را با هم گره زدند، هیچگاه ساختاری بر این موضوع مترتب نشده است تا یک کل واحدشده، نقاط مشترک و منافع مشترکشان تعریف شده و حوزههای تخصصیشان ضمن تفکیک با هم همافزایی داشته باشند، هم ازاینرو زن و مرد وزیری را میطلبد که ضمن داشتن تخصص و توان ساختارسازی در مدتزمان محدود، پیشبرد اهداف دولت را مدنظر داشته باشد.
- این وزارتخانه استراتژیک است، زیرا پاسخ بسیاری از مسائل ایران را در خود دارد؛ درحالیکه در حدود ۳۰ سال اخیر نتوانسته است این نقش استراتژیک را بازی کند، بحران آب، نسبت زیستپذیری و زیستناپذیری سرزمینی، سکونت پایدار همراه با حفظ منابع، درآمدهای پایدار مبتنی بر مزیتهای زیستی و کرور کرور موضوع دیگر که حاصل تجربه زیسته در این سرزمین است، همه منابعی است که بهعنوان سرمایه سرزمینی و فرهنگی نزد چنین وزارتخانهای است؛ اما با وجود چنین منابع و دانش عظیم، در سالیان سال در قامت مانع توسعه دیده شده است، حال پرسش این است که چرا چرخه آفرینش فرهنگی و موتور محرکه توسعه با توجه به داشتههای عظیم و حتی گاه هنوز استخراجنشده در حوزه میراث فرهنگی که میتواند مستقیما در مدیریت سرزمین به کمک اکثر مدیریتهای کلان از سازمان مدیریت و برنامهریزی تا امور بینالملل و وزارتخانههای مختلف بیاید، مورد توجه نبوده است؟ با چه رویکردی میتوان این نقش استراتژیک را احیا کرد؟ وزیر این وزارتخانه باید قدرت اغنای دیگر وزرا را برای صیانت از منابع فرهنگی/زیستی داشته و برای هر وزارتخانهای در این حوزه نقش خود را تعریف کند.
- بیتوجهی به نقش استراتژیک و تخصصی باعث شده است که همه ارکان چنین وزارتخانهای با تخصصهای دیگر اشتباه گرفته شود و نبود آدم متخصص بر مسند آن در همه حوزهها آسیب ببیند، از اولویتهای کاری این وزارتخانه بهویژه در حوزه میراث فرهنگی و گردشگری، احیای نیروی کارشناسی قوی و جسور است تا بتواند با دانش و استدلال اهمیت استراتژیک کار این وزارتخانه را پیگیری کند، اندک باقیمانده کارشناسی این سازمان یا بهروز نشدهاند و آنان که قوی هستند، در بازی قدرت و سیاست جایی ندارند؛ بهعنوان مثال همه استانداران باید مشاور اجرائی در حوزه میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی داشته باشند که در همسویی وزارتخانه، نگاه کارشناسی را در همه اقدامهای استانی پیگیر بوده و بازوی فکری و اجرائی مدیرکلهای استانها باشد.
- اکنون برای تبیین مثالهایی از وضعیت کنونی این وزارتخانه از سه حوزه مدیریت کلان، وزارتخانه به ذکر مثالهایی میپردازیم:
* موزهها امروز از ارکان توسعه هستند، بخشی که سالهاست حتی دیگر زینتالمجالس خودِ وزارتخانه هم نیست و عمده علت آن عدم بازخوانی موضوع موزهها از مصدر نقش معاصر و روایت فردا از طریق موزههاست، موزهها اگر بهروز شوند، ظرفیت دارند تا:
همبستگی اجتماعی، حس تعلق به سرزمین، فناوری بومی مبتنی بر عدم تعصب، اشتغال مولد وابسته و غیروابسته و... را ایجاد کنند.
اما اکنون اکثر موزههای ما در بیان موزهای خود دارای کمترین میزان مخاطب هستند. اینجا از مخاطب سخن میگوییم، نه مشتری. در دولتهای نهم و دهم مخاطب به مشتری تبدیل شد و آمار بازدید با هر شکل و بهانه و در بیتأثیرترین حالت ممکن خود به رویکردی تبدیل شد که تا دولت سیزدهم هم ادامه داشته است، اما آیا آمار بازدید و خرید بلیت همه دلیل وجودی موزه است؟
در موزه ملی ایران هزاران هزار اثر- اثر و نه شیء- وجود دارد که تنها کالبدهای بیجانی بهجامانده از سالهای دور نیستند؛ بلکه بسیاری از آنها در شبکه تفسیر سرزمینی، پاسخی به مسئلهای هستند که شاید هنوز هم مسئله زیسته این سرزمین باشد اما در نبود چنین خوانشی در و بر موزه، موزههای ما امروزه نه مخاطب عام دارند و نه مخاطب خاص؛ و اگر این موضوع پی گرفته نشود و رویکرد ما به موزهها تغییر نکند، موزه که از مهمترین نقشهایش ایجاد گفتوگو میان دیروز و امروز و ایجاد تصویر و زمینه زندگی برای فرداست، ناکارآمدتر میشود.
نقش کلیدی موزهها در ساخت روایت و تصویر فردای ایران یا ایران فرداست؛ موزهها بیانکننده گذشته نیستند، نقششان روایتگری فرداهاست که این موضوع اهمیت بسزایی در ایجاد همبستگی سرزمینی و ایجاد سرمایههای اجتماعی دارد. اما در همه این سالها به نقشهای اینچنین موزهها توجه نشده است و در وزارتخانه حتی در دولتهای یازدهم و دوازدهم هم دارای مدیریت بسیار ضعیفی بوده و برای اهمیت این موضوع کافی است به جایگاه اداره کل موزهها در پیش از انقلاب اسلامی نگاهی بیندازیم.
و موضوع موزهها مثل بسیاری از موضوعات این وزارتخانه فرصتی یگانه است که میتواند پیشروی دولت جدید باشد.
* مناطق آزاد هرکدام سرشار از ظرفیت در حوزه میراث فرهنگی/هنرهای بومی- با ظرفیت برندسازی جهانی- و گردشگری هستند، اما نگاهی ساده نشان میدهد که صرفا گردشگری آن هم به بازاریترین جنس از نوع سرمایهداری تازه به دوران رسیده داخلی و به شکل مصرفکردن دارد این مناطق آزاد را نابود میکند، قشم را مصرف میکنیم، بوشهر را، کیش را، انزلی را و... .
اما آیا پرداختن به صنایع خلاق، اقتصاد فرهنگ و هنر با توجه به قوانین مناطق آزاد نمیتوانست برگ برندهای برای این مناطق باشد؟ تعامل وزارتخانههای فرهنگی با این مناطق چگونه بوده است؟
این موضوع یعنی اقتصاد فرهنگ و صنایع خلاق میتواند سرفصل تازهای از:
* موضوعات دیگر آثار ثبت جهانی است. ایران با فراوانی بینظیر آثار ثبت جهانی و اهمیت واقعا جهانی این آثار در صدر توجه در امر ثبت بوده است، اما به دلایل گوناگون همه تلاشمان صرفا تا مرحله ثبت است و بعد از ثبت جهانی هر سایت به کرور کرور معضل و مشکل تبدیل شده است، نارضایتی شهرها و جوامع محلی، حقوق معوقه کارگران ساده سایتها، نبود حداقلیترین امکانات اطلاعرسانی و خدمات، بهروزنشدن راهنماهای محیطی، بلاتکلیفی و دریافتنکردن بودجه سالانه و بهموقع- بودجه هم صرفا حفاظتی است، برای داشتن یک رویداد ساده هیچ بودجهای ندارند- و از همه مهمتر حلقه بسته روند ثبت آثار و جریان کارشناسی محدود باعث شده است تا در فرایند این موضوع هم امکان همافزایی وجود نداشته باشد.
اما از این سخن مهمتر آن است که در محل آثار ثبت جهانی، جوامع محلی و حتی شهرها زندگی جاری دارند، اما اگر از تأثیر این ثبت جهانی بر زیست جامعه محلی بپرسید، خواهند گفت هیچ، بگذریم که توانمندسازی و آموزش جامعه محلی هم باید باشد، تا خودِ این جامعه بتواند گلیم خود را از آب بالا بکشد.
ضمن اینکه ویژگی جهانی باعث شده تا این اثر در زمره آثار میراث بشری باشد، برخی از این آثار علت وجودیشان دوام و قوام روایت ایران است و باز برای همین موضوع هم تلاشی نشده است.
* صنایع دستی، مدیریتی در دل وزارت صنایع بود، با شرح وظایفی که بیشتر سویه صنعتی و البته اقتصادی را دنبال میکرد. در ادغام با مدیریتهای میراث فرهنگی و گردشگری در لایهها و چنبرهای عجیبی گیر کرد و حاصل آن نسخههای بدرنگ تجاری شد و از مزیتهایی که یکی از آنها کافی بود تا با برندسازی و توجهی درخور ایران را به هاب منطقهای تبدیل کند، باعث شد تا بازارهای مکاره شکل بگیرد، مزیتهایی مانند فرش، سوزندوزی، گلابتون، جوهرکاری- با سابقه فرهنگی بیش از سه هزار سال- سفالینه و آبگینه و... . این در حالی بود که در گذشته نهچندان دور در سازمان میراث فرهنگی موضوعی وجود داشته به نام هنرهای سنتی- که نام سنت درباره آنها شاید باید تغییر میکرد به بومی -هنرهای بومی یا بومآور- و برای این موضوع در دانشکده میراث فرهنگی متخصص تربیت میشد.
حالا نه آن دانشکده وجود دارد، نه متخصصان مرتبط و نه برنامهای برای شناخت مزیتهایی که با فرمول و سیاستگذاری درخور میتوانند در اشتغال، کارآفرینی بهروز، فناوری و کرور کرور دیگر از مسائل ایران نقشآفرینی کنند. اگر در مرحله ادغام صنایع دستی با میراث فرهنگی به داشته سازمان میراث فرهنگی و شبکه ارتباطی این حوزهها توجه درست میشد، در همافزایی با برنامههای اقتصادی دولت میتوانست ظرفیتی عظیم را برای ایران رقم بزند.
* موضوع گردشگری از موضوعات دیگری است که با ادغام سازمان جهانگردی برای چنین وزارتخانهای بر جای مانده است و در تمام ادوار گذشته تنها در کلام به رویکرد اختصاصی شبهاقتصادی با رویکرد توریست و نگاه صرفا ارزآوری تقلیل پیدا کرده است. امروزه اگر به سراغ کارشناسان همین حوزهها برویم، میبینیم که اوضاع کاری آشفتهای بر آنان مترتب است، ناامنی شغلی، نداشتن دانش کافی در اکثر شهرها، باندیبودن اندک روزنهها و... همه و همه از عوارض بیتوجهی به موضوع گردشگری است؛ به این مسائل باید به تضاربی که میان حوزه گردشگری با میراث فرهنگی ایجاد شده، هم توجه ویژه داشت، برای این منظور ضروری است تا حتی خود گردشگری هم در ساختار این وزارتخانه مورد بازتعریف قرار بگیرد و شبکه ارتباطی آن با میراث فرهنگی و صنایع دستی تعریف شود.
* موضوع دیگر که به نظر میرسد نقش نظارتی وزارت میراث است، وزیر میراث علاوه بر فهم سرزمینی که اشاره کردیم، باید قدرتی داشته باشد که در جایگاه حاکمیت، حافظ میراث فرهنگی باشد. در این نگاه میراث فرهنگی، ارث پدری نیست برای استفاده ما، بلکه امانت نسلهای آینده است در دست ما و وزیر باید توان مقابله با جریانات اقتصادی و... برای تعرض به این امانت را داشته باشد. بافتهای تاریخی، حریم عرصههای ثبتی، میراث طبیعی، محوطههای باستانی و... همه و همه این روزها در خطر تعرض هستند.
- از این سخنها فراوان میتوان گفت، اما جان سخن این است که روایت ایران بر لبه تیغی قرار گرفته که خوانش ما از میراث فرهنگی میتواند راهگشا باشد. نکته در اینجاست که میراث فرهنگی پاسداشت سنت، فریزکردن گذشته، افتخار صرفا به «بودم بودم»ها و «داشتم داشتم»ها و توسعهنیافتگی نیست.
میراث فرهنگی و بشری امری معاصر است برای روایت امروز و رساندن آن به فردا با همه قوت و ضعفهایش اما مبتنی بر تجربه زیسته، کار روایت در زمینه فرهنگ، امکان خوانش فرداست و از ضرورتهای توسعه درونزا، میراث فرهنگی/گردشگری و صنایع دستی یک وزارتخانه صرفا نیست. نگاهی است که بر و در اکثر وزارتخانهها و ارکان اجرائی پایگاه و جایگاه دارد.
میراث فرهنگی زینتالمجالس ملی و بینالمللی برای اینکه ما چه بودهایم، نیست. تخت جمشید، ارگ بم، میدان نقشجهان، مساجد جامع کهن، جنگلهای هیرکانی، نوروز، موسیقی مقامی و دستگاهی ایرانی، خوشنویسی، فرش، گلابتون و... کرور کرور بافتهای شهری تاریخی شیراز و مشهد و اصفهان و تبریز و... منظرهای فرهنگی روستایی مانند ماسوله و میمند و کندوان و... . اینها منابع سرمایهای ایران هستند که تا به حال فقط و فقط مصرفشان کردهایم، کدام آدم عاقلی سرمایهاش را خامخام صرف عیش و عشرت- حاصلنشده- امروزه خود میکند؟
یکدهمِ این کرور کرورها را هر کجا داشت، امروز برای تعامل و برای کنارش نشستن دستوپا میشکستند و در فرایند آفرینش و خلاقیت امکان مهیایی برای خوشحالزیستن مردمان سرزمینش بود. اگر به اینها بهعنوان فرصتهای زندگی امروز نگاه نکنیم، اگر با تغییر خوانش و نگاه به امر معاصر به برنامهای کارآمد تبدیلشان نکنیم، شاید آخرین فرصت ما باشد؛ کالبدهای تاریخی گل و سنگ و آجر نیستند برای دیدن، بلکه فرصتهایی هستند برای زندگی امروز که باید بر این خوانش نو تکیه زد، روایتهای:رواداری، تابآوری و زندگی.
- وزیر میراث فرهنگی بر مسندی مینشیند که باید این جایگاه را تبیین و تدقیق کند.