|

فلسفه علیه مشقت‌های روزمره

مدخلی بر مصیبت‌های انسانی

ما در سیری نامتناهی به ‌دنبال شناخت مفاهیمی هستیم که شکلِ بیرونی مشخصی ندارند. ما به معنا، دانش، شناخت و از این‌ دست مفاهیم روی می‌آوریم اما مسئله اینجاست که خود این مفاهیم برای ما تعریف مشخصی ندارند.

مدخلی بر مصیبت‌های انسانی

امیرمحمد دهقان

 

ما در سیری نامتناهی به ‌دنبال شناخت مفاهیمی هستیم که شکلِ بیرونی مشخصی ندارند. ما به معنا، دانش، شناخت و از این‌ دست مفاهیم روی می‌آوریم اما مسئله اینجاست که خود این مفاهیم برای ما تعریف مشخصی ندارند. اگر بشر در جست‌وجوی مفاهیم نبود و به‌جای آن به دنبال اشیا می‌گشت، رنجِ به‌مراتب کمتری می‌کشید. تصور کنید به‌جای جست‌وجوی معنای زندگی، به دنبال یک لیوان بگردید.

در فرایند جست‌وجوی لیوان، اگر تا پایان عمر هم طول بکشد، شما همواره تعریف و حتی تصویر مشخصی از آنچه دنبالش می‌گردید را‌ در سر دارید؛ اما معنای زندگی، نه‌تنها تصویر مشخصی ندارد، که تعریف معینی نیز ندارد. پیچیدگی‌هایی نظیر بندِ قبلی این نوشته، نوعی فلسفیدن‌اند. حالا اگر من آن را نوشته باشم، در حالتی مجهول به شما خواهم گفت «اینها فلسفیدن‌اند» و اگر کیِرَن سَتیا، استاد فلسفه دانشگاه‌ ام‌آی‌تی، البته بسیار قاعده‌مند‌تر و فلسفی‌تر این کار را بکند‌ در حالتی معلوم‌، خواهد گفت: «من فیلسوفم». دانستن این نکته که در این اثر با نوشته‌های یک فیلسوف واقعی طرفیم، و نه کسی که مثل من ادای فلسفیدن درمی‌آورد، به ما کمک می‌کند تا بدانیم با کتابی سخت‌خوان اما پرنکته و تأمل‌برانگیز مواجهیم. سختی‌ها بیشتر هم خواهند شد اگر بدانیم دستمایه اساسی کتاب، «فلسفه اخلاق» است. البته سَتیا آن‌قدر علم و تبحر دارد که فلسفه اخلاق را به تفکر صرف فرونکاهد و در خط‌ به ‌خط اثر خود، «در باب زندگی و رنج»، اهداف «عملی» فلسفه اخلاق را دنبال کند.

لطفِ بزرگ خوانش چنین اثری، در تجربه عملی «تفکر همراه با تردید» و سؤال ‌روی ‌سؤال ‌آوردن است. خط‌ به‌ خط هر فصل کتاب، مسیری را صورت‌بندی می‌کند تا به پرسش‌هایی درباره مصیبت‌های انسانی پاسخ دهد؛ اما هنوز پاسخ یک پرسش را نداده، پرسش بعدی را در ذهن ایجاد می‌کند. حتی همین نکته که «فلسفه اخلاق اهداف عملی دارد» را طوری شرح می‌دهد که آدم به «جمهور» افلاطون و «اخلاق نیکوماخوس» ارسطو هم به دیده تردید نگاه کند و این تردید، همان چیزی است که به آن نیاز داریم تا در فرایند دشوار جست‌وجوی مفاهیمی همچون معنای زندگی، به سرانجام برسیم. هرچه تا اینجا گفته شد بیشتر بخش «در باب»، از عنوان کتاب، را شرح می‌دهد. اما باید کمی هم از «زندگی و رنج» گفت.

 زندگی و رنج دو واژه‌اند و دو بحث مهم درباره آنها وجود دارد. نخستین بحث اینکه «زندگی» در تسلط کامل ما نیست. همین عدم تسلط، ممکن است ریشه تمایل همه ما به ارائه روایتی یکپارچه از زندگی باشد. همه ما دستاوردهایی در زندگی داریم اما تقریبا هیچ‌یک از ما هویت و فردیت خود را در دستاوردهایمان از زندگی خلاصه نخواهیم کرد؛ چرا‌که آن‌قدرها روی خود تسلط داریم. ما جایزه‌ها یا مدارک تحصیلی‌مان نیستیم. اگر هم روی آنها زیاد حساب باز کرده ‌باشیم، دچار گونه‌ای از حماقت شده‌ایم. حالا همین را در روایت‌ها می‌توان به زندگی نسبت داد. روایت، بنا بر تعریفی، مبتنی بر رخدادها و وقایع مهم شکل می‌گیرد. در نتیجه اگر همیشه به دنبال آن باشیم تا روایتی یکپارچه از یک کل به نام «زندگی» ارائه کنیم، احتمالا زندگی را فقط به لحظات مهم تقلیل خواهیم داد. 

این، ایده محوری متن کتاب در مواجهه با مصائب دشواری است که برای رسیدن به معنایی از خوب‌زیستن و نظرورزی اخلاقی-فلسفی درباره آن‌ مدنظر دارد. آنچه ما را در این راه به خوب‌زیستن خواهد رساند، رسیدن به نقطه امنی است که در آنجا از پسِ مشکلات زندگی برآمده باشیم و هم‌زمان بتوانیم چیزهایی را که در زندگی ارزش خواستن دارند هم پیدا کنیم. ما از همان نظرگاه فلسفی که بیان می‌کند «معنا برای شناخت بی‌معنایی لازم است همان‌طور که دانش برای شناخت نادانی» باید مصائب متعدد خود در زندگی‌ را به‌خوبی بشناسیم، درباره آنها نظرورزی و مداقه کنیم و در نهایت، در میان آنها چیزهای باارزش نهفته را پیدا کنیم. مفاهیمی همچون ناتوانی، تنهایی، اندوه، شکست، بی‌عدالتی، پوچی و امید.

سؤال خوب ذهنی شما در این مقطع باید این باشد که جنس همه مفاهیمی که اشاره شد، بیشتر منفی است. البته دوباره تأکید می‌کنم که ما اتفاق‌نظری شبیه همان اتفاق‌نظری که روی چیزی مثل لیوان داریم، درباره این مفاهیم نداریم اما به احتمال زیاد پیش‌فرض ذهنی ما از این مفاهیم تا بلافاصله قبل از رسیدن به واژه «امید»، منفی است. آیا نویسنده امید را هم در خیل شکست‌هایی که باید از آنها بدانیم و در میانشان و در دلشان به معنا برسیم قرار می‌دهد؟ بله! امید، از منظری که با آن در کتاب آشنا خواهید شد، همواره در معرض تردید و دودلی است. در واقع می‌توان از آن به عنوان چیزی بیهوده و در عین حال، ضروری یاد کرد. انسانِ رنجور، مجبور است به این فکر کند که «امید صرف بیهوده است؛ پیش‌شرط است نه هدف» و خود را این‌گونه امیدوار کند که «کنش» اهمیتی به‌مراتب بیشتر از «امید» دارد. امیدواریِ مطلوب، همواره کنش را در دل خود دارد و البته مستلزم باورمندی و اراده است.

باور و اراده برای خلق کنش، یادآور نوعی پویایی و حرکت است؛ اما حرکت از کجا به کجا؟ حرکت در میان مصیبت‌های بی‌پایان انسانی؟ یا چیزی فراتر؟ اینجا بهتر است پا را کمی فراتر بگذاریم و خود را محدود به اشاره محدود نویسنده فیلسوف این کتاب به داستان کتاب ایوب نکنیم. نویسنده، خود در جاهایی از کتاب ارجاعاتی به ماجرای یعقوب و رنج‌هایی که بر او جاری می‌شود دارد. احتمالا هر فیلسوفی وقتی از رنج حرف می‌زند، به ایوب هم اشاره‌ای می‌کند. اما از آنجا که خودِ نویسنده، در مقدمه کتاب، این نگرانی را ابراز می‌کند که نویسندگان آثار فلسفه اخلاق با خطر نابسندگی ادراکی و البته به‌ اشتباه‌‌ انداختن مخاطب به دلیل شهرت فلسفی مواجه‌اند، من به خود این اجازه را می‌دهم که دو اشاره دیگر به کتاب مقدس داشته باشم تا به چرایی اهمیت تلقی جدیدی که از «امید» به ما می‌رسد دست پیدا کنم.

 اگر «رنج» را که ایوب در کتاب ایوب با آن مواجه است گیر افتادن انسان در برزخ بدانیم، بشر همواره امکان نیل به دوزخ و بهشت را هم دارد. دوزخ همان «بیهودگی» کتاب «جامعه» است و بهشت، همان «عشق» کتاب «غزل غزل‌ها». انسان با «کنشِ» ناشی از باورمندی به امید است که می‌تواند خود را از دوزخ به برزخ و از برزخ به بهشت برساند. شاید دلیل اینکه مبحث پایانی کتاب، که فصل به فصل مدخلی است بر مصیبت‌های انسانی، امید است نیز همین باشد. امید، همان چیزی است که فلسفیدن در باب زندگی، البته نه به‌عنوان روایتی یکپارچه، را به رسیدن به معنای زندگی از دلِ فهم معنای رنج و کنش میان سطوح بالادستی و پایین‌دستیِ رنج می‌رساند.