نگاهی به ساختار روایی، فرمی و مضمونی در سریال «نوجوانی»
راوی خشونت در عصر شکاف نسلی
مینیسریال «نوجوانی» محصول تازه شبکه نتفلیکس، اثری خیرهکننده است که موفق شده فقط در چهار قسمت، جهان روایی ویژه خود را خلق کند و افزون بر شکلگیری نقد و نظرهای جهانی درمورد ساختار داستانی و چگونگی بروز تکنیکهای خلاقانه سینمایی، از منظر مباحث روانشناختی و میانرشتهای نیز موقعیت قابل بحث و پردامنهای را به وجود آورده است.


محمدعرفان صدیقیان: مینیسریال «نوجوانی» محصول تازه شبکه نتفلیکس، اثری خیرهکننده است که موفق شده فقط در چهار قسمت، جهان روایی ویژه خود را خلق کند و افزون بر شکلگیری نقد و نظرهای جهانی درمورد ساختار داستانی و چگونگی بروز تکنیکهای خلاقانه سینمایی، از منظر مباحث روانشناختی و میانرشتهای نیز موقعیت قابل بحث و پردامنهای را به وجود آورده است. سریالی که فقط در هفته اول انتشار، به آمار خیرهکننده ۴۲ میلیون بازدید دست یافت و به دنبال آن مسائلی نظیر تحسین منتقدان مطرح سینمایی و همچنین پیوند آن با مسئله حساس و رو به گسترش خشونت افراطی پسران نوجوان در قبال دختران در جامعه معاصر بریتانیا، سبب شد خیلی زود نتفلیکس با جک تورن و استیون گراهام، خالقان این اثر، برای تولید فصل دوم وارد مذاکره شود.
دامنه توجه به این سریال حتی تا ورود به پارلمان بریتانیا نیز گسترش یافت و بار دیگر موضوع چگونگی بهرهگیری از سیاستهای ضدخشونت علیه زنان را در صدر اخبار روز قرار داد. در واقع ایده اولیه این سریال برای گراهام، در پاسخ به یک دغدغه اجتماعی، یعنی افزایش کاربرد سلاح سرد در نزاعهای مربوط به دختران و پسران نوجوان، شکل گرفت. پیرنگ اصلی «نوجوانی» در ارتباط با نوجوانی ۱۳ساله به نام جیمی میلر طراحی شده که به اتهام قتل همکلاسی خود، یعنی کیتی لئونارد، دستگیر میشود.
خطوط فرعی قصه و سایر خردهداستانهای روایی این درام جنایی و روانشناختی نیز درباره همین موضوع شکل گرفته و جالب اینکه سویههای معمایی قصه در مسیر روایت، به گونهای پرداخت شده که مشخصشدن ابعاد پنهان این جنایت، به وسیله رجوع به عمیقترین لایههای درونی هر پرسوناژ و در پاسخ به مسئله «روانرنجوری» تبیین میشود و دارای ریشههای علمی و جامعهشناختی است. اما برخلاف بسیاری از سریالهای روانکاوانه، خالقان این مجموعه فقط برای بیان موضوع علمی مشخص، درام خود را طرحریزی نکردهاند، بلکه پیوند میان مسئلهای روانشناختی و قواعد دراماتیک حاکم بر فضای داستانی اثر، به گونهای ظریف و پرجزئیات با یکدیگر تلاقی داشته و به همین دلیل، علاوه بر جذابیتهای روایی برای مخاطب، میتواند او را نسبت به زمینههای شکلگیری این خشونت افراطی و خام آگاه کرده و به مخاطبان هدف خود، یعنی خانوادههای دارای فرزند نوجوان، تلنگری اساسی وارد کند.
مدتهاست در مدیومهای مختلف بحث و نظرهایی درباره نسل زد و تفاوتهای ماهوی آنها با نسلهای پیشین مطرح میشود. اساس و روبنای محوری روایت در «نوجوانی» نیز بر اساس همین موضوع طراحی شده و فیلیپ بارانتینی، کارگردان سریال، در بخشهای متعددی از هر قسمت بر این مسئله تأکید دارد. برای نمونه در تمام مدتزمان قسمت دوم به تحقیقات لوک باسکومب و میشا فرانک، افسران جنایی این پرونده در محیط مدرسه پرداخته میشود؛ فضایی که به نظر میرسد علاوه بر این دو نفر، حتی برای معلمان و کارکنان مدرسه نیز ناشناخته است و بدین ترتیب خالقان سریال بر تفاوتهای میاننسلی و خوانشها و دغدغههای متفاوت هر گروه صحه میگذارند.
«نوجوانی» همچنین نشان میدهد چگونه افکار و شیوه زیست سلبریتیهایی نظیر اندرو تِیت میتواند بر گروههای سنی حساس جامعه اثری مخرب برجای بگذارد. مسئله تجرد غیرارادی و گزارهای که برمبنای آن ۸۰ درصد زنان فقط جذب 20 درصد از مردان یک جامعه میشوند، از جمله مفاهیمی است که پیوندهای روانی محکمی با گروه سنی نوجوان در اروپا و آمریکای شمالی برقرار کرده و نتیجهگیری سریال به گونهای است که گسترش شبکههای اجتماعی فراگیر در فضای مجازی، به عنوان یکی از عوامل اصلی این موضوع و پدیده ایجاد شکاف بین نسلی معرفی میشود.
به لحاظ داستانی، محوریت هر قسمت از سریال «نوجوانی» با رویکردی دقیق و مهندسیشده، ابعاد مختلفی از وقایع مرتبط با دستگیری جیمی را دربر گرفته و در قالب فصلهایی نظیر بیگانگی افسران میانسال در مواجهه با نوجوانان نسل زد، نقب روانشناس به لایههای پنهان روح و روان نوجوان مظنون به قتل و نقش خانواده در شکلگیری این بحران، مانیفست فکری خالقان اثر که مبتنی بر آموزههای روانشناختی و جامعهشناسانه است، پیشروی مخاطب قرار میگیرد.
از جمله بخشهای درخشان این سریال از منظر محتوا، وقایع جاری در قسمت آخر است که به نمایش تبعات وقوع این جنایت بر خانواده نوجوان دستگیرشده میپردازد. در سکانس انتهایی این سریال، پدر و مادر در خلوت خود و با صداقتی کمنظیر تلاش میکنند سیر رفتاری جیمی را مطابق با علایق و کنشهای او و در نسبت با وظایف خود نسبت به فرزند، بررسی کنند. بخشی تکاندهنده که موضوعی مهم و جهانشمول را بازتاب میدهد و به این پرسش بنیادین میپردازد که در جامعه معاصر که پدیده شکاف بیننسلی و متعاقب آن، جهانبینی متفاوت هر گروه به اوج خود رسیده است، خانواده در شیوه تربیتی و رفتاری یک فرزند تا چه اندازه میتواند نقش کلیدی داشته باشد؟ پرسشی که البته پاسخ به آن با وجود تضادهای متنی و فرامتنی موجود، بهسادگی امکانپذیر نیست و در نهایت نیز نتیجهگیری نهایی به بیننده محول میشود.
«نوجوانی» علاوه بر بهرهگیری از شیوه روایی مدرن و موجز خود، از منظر کارکرد عناصر فرمیک و چگونگی بهرهگیری از تکنیک سینمایی نیز دارای مصداقهایی جالب توجه است. هر قسمت از این مجموعه به صورت سکانسپلان و در یک برداشت بلند به سرانجام رسیده است؛ ایدهای که در وهله اول و با توجه به تعدد لوکیشنهای موجود، تا حدی جاهطلبانه به نظر میرسد، اما اجرائی دقیق و فکرشده دارد.
صرفنظر از شیوه اجرائی کمنقص، نکته مهمتر را باید در چگونگی پیوند میان «فرم»، «تکنیک» و «روایت» جستوجو کرد. بهرهگیری از تکنیک تکشات در «نوجوانی» فقط بهمثابه رویکردی تکنیکال مورد توجه کارگردان اثر نبوده است و ریشههای شکلگیری آن در نوع روایتپردازی و درمورد کنشهای در نظر گرفتهشده برای هر پرسوناژ برای نمودیافتن خصایص روانشناختی هریک قابل ردیابی است. در واقع عمده موفقیت این سریال در قوامیافتن ابعاد معنایی متنی و فرامتنی شکلگرفته در بطن بافت داستانی، برآمده از تصمیم هوشمندانه خالقان اثر در عدم تقطیع هر سکانس است و مثلث جک تورن، استیون گراهام و فیلیپ بارانتینی موفق شدهاند پلی معنادار میان فرم در نظر گرفتهشده و ساختار داستانی حاصله بیابند و از این رهگذر، بیننده هرچه بیشتر در بطن جریان هراسانگیز و معمایی سریال قرار گرفته و بتواند به لایههای مختلف صورتبندیشده از روان هر شخصیت سرک بکشد.
سریال «نوجوانی» با توجه به المانها و مختصات مضمونی و ساختاری برجسته خود، میتواند به الگویی قابل اتکا در خوانشهای مرتبط با درامهای مدرن تبدیل شده و از منظر پرداخت به مباحث تئوریک نیز به عنوان نمونهای موفق مورد توجه قرار بگیرد.