میراث پاپ اصلاحگرا: مدیریت متناقض، کلیسای دوقطبی و واتیکان بحرانزده
پایان عصر فرانسیس
پاپهای عصر مدرن، چه خوب و چه بد، معمولا با عبارات کوتاه و جذابشان در یادها میمانند. ندای رسای ژان پل دوم که میگفت «نترسید»، به نمادی از دعوت او از کاتولیکهای جوان برای پذیرش ایمانشان و فراخوانی برای ایستادگی غرب علیه شبح کمونیسم جهانی تبدیل شد. دوران برجسته الهیاتی بندیکت شانزدهم و دوره پاپی او که الگویی از یک کشیش-استاد بود، در آن جمله سادهاش خلاصه میشود: Deus caritas est (خدا عشق است).


شرق: پاپهای عصر مدرن، چه خوب و چه بد، معمولا با عبارات کوتاه و جذابشان در یادها میمانند. ندای رسای ژان پل دوم که میگفت «نترسید»، به نمادی از دعوت او از کاتولیکهای جوان برای پذیرش ایمانشان و فراخوانی برای ایستادگی غرب علیه شبح کمونیسم جهانی تبدیل شد. دوران برجسته الهیاتی بندیکت شانزدهم و دوره پاپی او که الگویی از یک کشیش-استاد بود، در آن جمله سادهاش خلاصه میشود: Deus caritas est (خدا عشق است).
برای فرانسیس که در ۸۸سالگی درگذشته است، جهان احتمالا -دستکم در هفتههای نخست پس از مرگش- او را با آن شعار اغلب نقلشده، اما غالبا تحریفشدهاش به یاد خواهد آورد: «من کیستم که قضاوت کنم؟». این عبارت که در یکی از گفتوگوهای مطبوعاتی همیشگیاش در هواپیما و در پاسخ به سؤالی درباره روحانیون همجنسگرایی بیان شد که میکوشیدند خدمت روحانی و زندگی خود را منطبق بر آموزههای کلیسا درباره تمایلات جنسی انسانی پیش ببرند، به نمادی اختصاری برای پاپی بدل شد که بیش از هرچیز به استقبالی رادیکال و بدون قید و شرط متعهد بود و رسانهها او را «پاپ شورای واتیکان دوم» نامیدند؛ پاپی که درهای کلیسا را به روی کاتولیکها و حتی همه مردم، بدون سرزنش یا پیشداوری درباره زندگی پیچیدهشان، گشود.
اما اگر جهان فرانسیس را اینگونه میدید، کسانی که در بطن زندگی روزمره بزرگترین کلیسای جهان و در حباب آن میزیستند، پاپی متفاوت را به یاد خواهند آورد؛ یک پاپ متناقض و دمدمیمزاج که اغلب نه مانند یک سکاندار مطمئن برای کشتی سنتپیتر (کلیسای کاتولیک)، بلکه بیشتر به مردی میمانست که میکوشد اسب سرکشی را که همزمان به هر سو میتازد، مهار کند.
اکنون کمتر کسی به یاد میآورد که وقتی او در سال ۲۰۱۳ بر بالکن مشهور مشرف به میدان سنتپیتر قدم گذاشت، به عنوان پاپی انتخاب شده بود که مأموریتی روشن داشت: نه احیای ایمان، بلکه اصلاح واتیکانی که گرفتار رسوایی و فساد بود.
فرانسیس، موج پس از موج اصلاحات مالی و حقوقی را در واتیکان به راه انداخت، درحالیکه همزمان آشکارا علیه اصلاحگران خود موضع گرفت؛ تا جایی که دوران پاپی او شاهد محکومیت کاردینال آنجلو بچیو، رئیس دفتر سابقش، به جرائم مالی مرتبط با رسوایی ملکی در لندن بود و همچنین برکناری علنی لیبرو میلونه، حسابرسی که مچ او را گرفته بود. اگرچه جرم و جنایت آشکار در واتیکان اکنون بسیار کاهش یافته، اما سریر مقدس (واتیکان) بیش از هر زمان دیگری به یک بحران تمامعیار نقدینگی، اگر نگوییم ورشکستگی واقعی، نزدیک است. برای پاپی که اغلب علیه «عالمان شریعت» (قانونگرایان خشک) میتاخت، طعنهآمیز است که ثابت شد
یکی از پرکارترین قانونگذاران پاپی در تاریخ معاصر است؛ او قانون اساسی واتیکان را بازنویسی و کل قانون مجازات داخلی کلیسا را اصلاح کرد. در عین حال، نشان داد خود یک قانونشکن قهار است و اغلب تغییرات قانونی عمدهای را که خود وضع کرده بود، نادیده میگرفت؛ چه در مسائل جزئی مانند انتخاب مقامات عمدتا تشریفاتی مثل رئیس کالج کاردینالها و چه در مسائل عمدهای مانند پیگرد قانونی اسقفهای مورد علاقهاش هنگامی که به آزار جنسی متهم میشدند. رسواییهای بزرگ سوءاستفاده جنسی با دخالت اسقفها و کاردینالها به برگزاری یک اجلاس جهانی و تصویب قوانین مهم در سال ۲۰۱۹ منجر شد؛ بااینحال، هنگامی که دوستان فرانسیس، مانند اسقف آرژانتینی اسکار زانچتا، به جرائم سوءاستفاده جنسی متهم شدند، نه قوانین جدید اجرا شد و نه وعدههای شفافیت.
برای کسانی که انتظار داشتند فرانسیس پاپی باشد که به قرنها آموزههای کلیسا در مورد مسائلی مانند روابط همجنسگرایان یا نقش زنان در سلسلهمراتب کلیسا پایان دهد، او ثابت کرد بازیگری به همان اندازه نمایشی، اما شخصیتی غیرقابل اتکاست. در سال ۲۰۲۳، بخش عقیدتی و درواقع دکترین او، با انتشار مجوزی برای برکتدادن (دعای خیر) زوجهای همجنسگرا خبرساز شد. بااینحال، هفتههای بعد را صرف عقبنشینی از این موضع کرد و به اشکال مختلف اصرار ورزید که هیچچیز تغییر نکرده است؛ اینکه افراد همجنسگرا میتوانند مورد برکت قرار گیرند، اما این برکت شامل پیوندشان نمیشود و اینکه کل کلیسا در آفریقا از این موضوع معاف شده است.
در جریان پروژه کلیدی میراث او، یک «سینود» (همایش اسقفان) جهانی که قرار بود آغازگر «شیوهای نوین برای احیای کلیسا» باشد، فرانسیس اصرار داشت مسائلی مانند انتصاب زنان به مقام کشیشی و کشیشهای متأهل قابل بحث نیستند؛ در حالی که به شکلی معنادار، این پروژه را به برخی از پرسروصداترین طرفداران این تغییرات سپرد.
فرانسیس در حالی که اغلب به فراخوان شورای دوم واتیکان برای یک کلیسای جهانیتر و غیرمتمرکزتر استناد میکرد، ثابت کرد غالبا مدیری وسواسی و درگیر جزئیات است؛ تا جایی که به واتیکان اجازه میداد بولتنهای هفتگی کلیساهای محلی را برای یافتن نوع نادرست (بیش از حد سنتی) آیین نیایش مورد بازرسی قرار دهد و جلوی اجرای آن را بگیرد.
در حالی که فرانسیس دیدگاهی مبتنی بر «سینودالیته» (همرأیی و همفکری)، مشورت و همکاری شورایی را ترویج میکرد، آماده بود اسقفهایی را از سراسر جهان -ظاهرا به دلخواه و بدون روند قانونی یا دلیل مشخص- که از نظر ایدئولوژیک با او همسو نبودند، برکنار کند.
مطلوبترین مفسران فرانسیس مدتهاست در او پاپی با توانایی فوقالعاده در برقراری ارتباط شخصی و استعدادی تقریبا فراطبیعی برای گفتوگو با جهان در سطح عاطفی دیدهاند. امید این بود که دوران پاپی او، در ارزیابی نهایی، به عنوان دورهای برای بازآفرینی و نه انقلاب شناخته شود؛ تنظیم دوباره آموزههای کلیسا با ریتمهای نو. در عوض، او نه یک سمفونی جدید، بلکه آهنگی پرسروصدا و آشوبناک نوشت و کلیسایی را بهجا گذاشت که از نظر جغرافیایی، الهیاتی و آیینی بیش از دهههای گذشته تکهتکه شده و واتیکانی که در آستانه ورشکستگی قرار گرفته است.
بسیاری ممکن است اصرار داشته باشند که هنوز برای قضاوت درباره میراث مردی که خود به پرهیز از قضاوت شهرت داشت، خیلی زود است. بااینحال، دیگران شاید سخنان او در پاراگوئه در سال ۲۰۱۵ را به یاد بیاورند؛ زمانی که جمعیت را تشویق کرد: «آشوبی به پا کنید، اما بعد کمک کنید تا جمعوجور شود». فرانسیس در دوران نزدیک به ۱۲ سال پاپی خود، قطعا آشوبی به پا کرد. اکنون نوبت دیگری است که آن را سروسامان دهد.