آیا تنش در منطقه قابل کنترل است؟
بعد از تحولات غیرمعمول اخیر در منطقه که با کشتهشدن سه سرباز آمریکایی شروع و با حمله گسترده آمریکا به اهدافی در سوریه و عراق اوج گرفت، اکنون این سؤال مطرح است که آیا منطقه به شرایط قبلی باز خواهد گشت یا باید انتظار آینده متفاوتی را داشته باشیم. آنچه درواقع منطقه را وارد دور جدیدی از تحولات کرد، عملیات حماس در 15 مهر بود. فرض بر این است که با «تفاهم نانوشتهای» که بین ایران و آمریکا در اوایل شهریور گذشته حاصل شد، علاوه بر تبادل زندانیان و انتقال سپرده ایران از کره جنوبی به قطر، اتفاقات دیگری نیز مانند کاهش سطح و سرعت غنیسازی اورانیوم در ایران، ادامه اجرانشدن شدید تحریم نفتی ایران و... رخ داد و همزمان سطح تنش در منطقه نیز به نحو محسوسی کاهش یافت که ازجمله شامل حملات علیه مقرهای نظامی آمریکا در منطقه شد. حمله 15 مهر و جنایات گسترده اسرائیل علیه غیرنظامیان فلسطینی ظاهرا در عمل آن «تفاهم نانوشته» را نیز دستخوش مشکل کرد که با عوارضی مانند افزایش سرعت غنیسازی اورانیوم در ایران، افزایش شدید حمله به مقرهای نظامی آمریکا در سوریه و عراق، انسداد مجدد سپرده ایران در قطر و... همراه شد.
بعد از تحولات غیرمعمول اخیر در منطقه که با کشتهشدن سه سرباز آمریکایی شروع و با حمله گسترده آمریکا به اهدافی در سوریه و عراق اوج گرفت، اکنون این سؤال مطرح است که آیا منطقه به شرایط قبلی باز خواهد گشت یا باید انتظار آینده متفاوتی را داشته باشیم. آنچه درواقع منطقه را وارد دور جدیدی از تحولات کرد، عملیات حماس در 15 مهر بود. فرض بر این است که با «تفاهم نانوشتهای» که بین ایران و آمریکا در اوایل شهریور گذشته حاصل شد، علاوه بر تبادل زندانیان و انتقال سپرده ایران از کره جنوبی به قطر، اتفاقات دیگری نیز مانند کاهش سطح و سرعت غنیسازی اورانیوم در ایران، ادامه اجرانشدن شدید تحریم نفتی ایران و... رخ داد و همزمان سطح تنش در منطقه نیز به نحو محسوسی کاهش یافت که ازجمله شامل حملات علیه مقرهای نظامی آمریکا در منطقه شد. حمله 15 مهر و جنایات گسترده اسرائیل علیه غیرنظامیان فلسطینی ظاهرا در عمل آن «تفاهم نانوشته» را نیز دستخوش مشکل کرد که با عوارضی مانند افزایش سرعت غنیسازی اورانیوم در ایران، افزایش شدید حمله به مقرهای نظامی آمریکا در سوریه و عراق، انسداد مجدد سپرده ایران در قطر و... همراه شد.
هدف گروههایی که مقرهای آمریکا و کشتیهای مرتبط با اسرائیل در دریای سرخ را مورد حمله قرار میدادند و میدهند، این بود که با مقدار معینی از فشار به آمریکا به برقراری آتشبس در غزه کمک کنند؛ اما به نحوی که سیاست «تنش کنترلشده» بتواند ادامه یابد؛ اما در این قبیل موارد همیشه مشکل این است که همیشه تصادف، اتفاق، اشتباه محاسبه و درک نادرست از پیامها میتواند مصیبتبار شود. هدف حملهای که به یک پایگاه ارتش آمریکا در اردن شد، مانند موارد دیگر کشتن سرباز آمریکایی نبود؛ اما یک اتفاق (خاموشبودن مقطعی سیستم دفاعی پایگاه به دلیل بازگشت یک پهپاد خودی) موجب شد تا پهپاد تهاجمی رهگیری نشود و بهاینترتیب راهبرد «تنش کنترلشده» بیاثر شد؛ اما اقداماتی که از سوی ایران در مواجهه با این اتفاق انجام شد، بهدرستی هدف احیای «تنش کنترلشده» را دنبال میکرد: ایران هرگونه شرکت در عملیات مرگبار را تکذیب کرد؛ حملات آمریکا به اهدافی در عراق و سوریه را به خود نگرفت؛ سخنگوی وزارت خارجه ایران واکنشی ملایم درباره حملات نشان داد و انتقادات خود را عمدتا متوجه اسرائیل کرد. دیگر مقامات ایرانی به این حملات نپرداختند و نشانهای نیز که حاکی از قصدی برای مقابله به مثل باشد، دیده نشد. پیشازاین نیز برخی اقدامات مانند بیانیه کتائب حزبالله مبنی بر تعلیق عملیات علیه آمریکا و اعلام مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی مبنی بر کاهش سرعت غنیسازی در ایران که بعد از 15 مهر افزایش یافته بود؛ ازجمله اقداماتی بود که حکایت از تمایل ایران به اجتناب از خارجشدن تنشها از کنترل داشت.
پس مقامات ایرانی یک بار دیگر نشان دادهاند که بهدرستی قصد رویارویی نظامی با آمریکا را ندارند. آنها توجه دارند که ارتش آمریکا ارتشی است با یک بودجه حدودا 850 میلیارددلاری که حدود دو برابر کل تولید ناخالص داخلی ایران است و اساسا در چنین مواردی مواجهه نظامی تصورناپذیر است؛ اما آیا مقامات آمریکایی نیز همچنان سیاست کنترل تنش را دنبال میکنند؟ اسرائیل و آمریکا بلافاصله بعد از شروع جنگ غزه و با هدف جلوگیری از گشایش همزمان چند جبهه علیه اسرائیل، سعی در کنار نگهداشتن ایران و جبهه مقاومت داشتند؛ اما با شکست اسرائیل در تحقق اهداف سهگانهاش در غزه و ازسرگیری حملات اسرائیل علیه اعضای سپاه و رهبران حماس و حزبالله در سوریه و لبنان، تمایل و امکان ادامه سیاست قبلی زیر سؤال رفت. برخی عوامل نیز میتوانند تجدید نظر در سیاست قبلی را در دستور کار دولت بایدن قرار داده باشند. حمله 15 مهر مهمترین عامل است. این حمله ممکن است محاسبات آمریکا و اسرائیل را تغییر داده باشد. ویلیام برنز، رئیس سیا، در مقالهای در 30 ژانویه در فارین افیرز تعبیری بیسابقه به کار برد. او مدعی شد که «برخورد با ایران کلید امنیت اسرائیل و منطقه است». او اضافه کرد که بحران موجب تشجیع ایران شده و به نظر میرسد که «ایران آماده مبارزه در منطقه تا آخرین گروه نیابتی» و نیز توسعه برنامه اتمی و نیز کمک به روسیه است. بیشک ادعای حمایت ایران از حوثیها در عملیات دریای سرخ و ادعای کمک ایران به روسیه در اوکراین نیز عامل مهمی است. عامل دیگر انتخابات آمریکا و فشار جمهوریخواهان به بایدن از یک سو و فشار جناح چپ حزب دموکرات به بایدن برای خودداری از حمایت یکطرفه از اسرائیل از سوی دیگر است. این عامل میتواند موجب فعالشدن بیشتر واشنگتن درباره ایده دو کشوری از یک سو و تصمیم به مقابله فعال با مخالفان این ایده در منطقه از سوی دیگر شده باشد.
یکی از نخستین نشانهها در این زمینه که آیا آمریکا تغییری در سیاست منطقهای خود داده یا خیر، توقف یا ادامه حملات اخیر علیه محور مقاومت است. در آخرین مورد جیک سولیوان، مشاور امنیت ملی بایدن، گفته است که این حملات ادامه خواهد یافت. سؤال این است که آیا در شرایط جدید بازگشت به شرایط قبل از 15 مهر و احیای «تفاهم نانوشته» وجود دارد یا خیر.