|

دولت‌های نیابتی؛ جنگ عربی به جای جنگ اسرائیلی

موضع اتحادیه اروپا درباره «اشغالگری» جزایر سه‌گانه از سوی ایران یک پیام روشن دارد و آن اینکه درگیری احتمالی آینده ایران-اسرائیل را به جنگ اعراب و ایران تبدیل کند. مقدمات حقوقی برای چنین جنگی در شورای امنیت در حال فراهم‌شدن است.

موضع اتحادیه اروپا درباره «اشغالگری» جزایر سه‌گانه از سوی ایران یک پیام روشن دارد و آن اینکه درگیری احتمالی آینده ایران-اسرائیل را به جنگ اعراب و ایران تبدیل کند. مقدمات حقوقی برای چنین جنگی در شورای امنیت در حال فراهم‌شدن است. مدت‌هاست که دولت‌هایی در منطقه به دولت‌های نیابتی اسرائیل تبدیل شده‌اند که اردن و امارات شاخص‌ترین آنها هستند. اسرائیل که از آزمون جنگ موشک سرافکنده بیرون آمده، با کمک دول اروپایی به «پروکسی‌های» دولتی خود در منطقه روی آورده است. کشورهای کوچک و ثروتمند که در تقسیم کار بین‌المللی اقتصادی و سیاسی نقش می‌پذیرند، در واقع چاره‌ای ندارند جز آنکه در عمل به دولت‌های نیابتی تبدیل شوند. عنوان شیک و مجلسیِ «نقش‌یابی در تقسیم کار بین‌المللی» نامی است برای پوشش «دولت نیابتی». درست در زمانی که افکار عمومی جهان عرب و مسلمان واکنش مثبتی به ایران در مواجهه با اسرائیل نشان داده است، هم‌آوایی اتحادیه اروپا با شورای همکاری خلیج فارس وظیفه تخریب روابط ایران با اعراب را به «پروکسی»های اسرائیل در منطقه واگذار کرده است. موقعیت رژیم‌های سیاسی از طریق تهدید حاکمیت سرزمینی آنها به خطر می‌افتد چراکه بهانه خوبی برای مخالفان حکومت‌ها پدید می‌آورد. از این رو بخشی از اپوزیسیون نیز به مدعیان خارجی حکومت روی خوش نشان می‌دهد تا این تحقیر را بر حکومت بار کند تا مگر از این راه جنبش عمومی علیه حکومت به راه اندازد. رژیم شاه نیز به همین دلیل در برابر چنین ادعاهایی واکنش نشان می‌داد. مسائل سرزمینی با سیاست و اقتصاد بین‌الملل شدیدا گره خورده است و همواره دستاویزی برای مداخله دول بزرگ فراهم می‌آورد تا سیاست‌های خود را پیش ببرند. اینک بیش از همیشه منافع همه دول بزرگ به تنگه هرمز و خلیج فارس گره خورده است چراکه طرح‌های روشنی برای تجارت و اقتصاد بین‌الملل در قرن بیست‌ویکم در دستور کار مشترک آمریکا، چین و اروپا قرار گرفته است. از این رو مسئله از اقتصاد و تجارت به حوزه امنیتی وارد شده و «اقتصاد امنیت» را پدید آورده است. بنابراین در پی آن هستند که مسئله را به شورای امنیت ببرند. این، ادامه استعمار خارجی انگلستان است که چین، آمریکا، اسرائیل، اروپا و اعراب را با خود همراه کرده است.

چه باید کرد؟

1-آنگاه که در کوتاه‌مدت نتوانید پیوندهای اقتصاد بین‌الملل خود را گسترش دهید و چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای هم برای میان‌مدت نداشته باشید، چاره‌ای ندارید جز آنکه قدرت نظامی خود را بیفزایید و سطح امنیتی خود را بالا ببرید. فجایع بی‌سابقه انسانی غزه و لبنان و حمایت یکپارچه قدرت‌های اصلی غربی از سبعیت آشکار اسرائیل نشان داد که این قدرت‌ها به‌کارگیری سلاح اتمی را نیز توجیه خواهند کرد.

2-باید تا حد امکان این اطمینان را داد که امنیت خلیج فارس با ماست. ایران باید امنیت کل منطقه خلیج فارس را همچون امنیت سرزمین اصلی خود تلقی کند و برای جامعه بین‌الملل نیز این اطمینان را فراهم آورد. اما مطمئنا این کافی نیست چون رقیبان ایران و به‌ویژه اسرائیل در پی برافروختن آتش جنگ عربی-فارسی و کشاندن پای چین به این منازعه هستند. گمان نکنیم که تضمین از سوی ما باعث می‌شود که آنان در مخالفت و دشمنی کوتاه بیایند. ما بایستی وظیفه تضمین امنیت را انجام دهیم به گونه‌ای که حجت بر جهانیان تمام شده باشد که کوتاهی نکرده‌ایم. اما باز هم یادآور می‌شوم که این از منظر آنان کافی نیست، چراکه اهداف آنها کلان‌تر از مسئله جزایر سه‌گانه است. آنان دیگر به این نتیجه رسیده‌اند که ایران زیادی بزرگ است و این بزرگی متناسب با اهداف آنان نیست. مسئله اصلی اسرائیل است که دولت‌های نیابتی را با استفاده از موساد در منطقه به راه انداخته است.

3-اثر پروانه‌ای جنگ غزه و عملیات طوفان‌الاقصی همه اقتصاد بین‌الملل و آینده قرن بیست‌ویکم را درگیر کرده است. مراقب باشیم که منازعه ایران-اسرائیل در افکار عمومی مسلمانان به منازعه ایران-اعراب تبدیل نشود؛ هرچند می‌دانیم که بسیاری از دولت‌های عربی تحت نفوذ مستقیم سازمان‌های امنیتی اسرائیل و آمریکا هستند. سیاست اصلی نه در دستگاه دیپلماسی آنان بلکه در محافل امنیتی قدرت‌های بین‌المللی، که اتحادهای عمیق‌تر و پایدارتری دارند، طراحی می‌شود.

‌4-در داخل، راهی در دو دهه پیموده شده است تا نیروهای ملی به بهای برآمدن شماری اندک به حاشیه سیاست بروند. گونه‌ای تبعیض فرهنگی-اجتماعی مزید بر علت شده و خزانه‌ای کوچک از اعتماد و انگیزه‌های ملی بر جای گذاشته است. صداوسیما، تریبون‌های رسمی، سیاست‌های گزینشی‌، برآوردن کم‌استعدادترین نیروها در ساختار مدیریتی از جمله نمودها و نمادهای چنین تبعیض سیاسی-اجتماعی-فرهنگی بوده است. پیامد آن حساسیت‌زدایی بخش‌هایی از جامعه از موضوعات مهم بین‌المللی همچون بحران فلسطین بوده است. در معماری نظام حکومتی از توسعه سیاسی غفلت فراوان شده است. اکنون دیگر باید فهمیده باشیم که مهم‌ترین پشتوانه برای حاکمیت ملی، مردم هستند که با مشارکت سیاسیِ حداکثری تأمین می‌شود و نه باج‌دادن به یک اقلیت درون حکومت که هنری جز دامن‌زدن به واگرایی ملی ندارند. دولت پزشکیان باید به وفاق از منظر وسیع‌تری بنگرد و همه را فدای راضی‌کردن کسانی نکند که به هیچ قیمتی، جز حذف همه، آرام نمی‌شوند.