مقالهای از جان کسیدی درباره کتاب «راه آزادی: اقتصاد و جامعه خوب» اثر جدید جوزف استیگلیتز
استیگلیتز و معنای آزادی: پسگرفتن آزادی از راست
در روزهای ابتدایی همهگیری کووید-19 که هنوز هیچ واکسنی دردسترس نبود و در ایالات متحده روزانه بیش از هزار نفر بر اثر ابتلا به ویروس جان خود را از دست میدادند، جوزف استیگلیتز، استاد اقتصاد و برنده جایزه نوبل، با همسرش در خانه در قرنطینه بود. استیگلیتز که اینک 81ساله است، فرد پرریسکی نبود و از دستورالعملهای دولت درباره ماسکزدن و فاصلهگذاری اجتماعی با دقت تبعیت میکرد. البته همه اینطور نبودند و در جناح راست سیاسی برخی شکایت داشتند که این دستورالعملها، نقض ناموجه آزادی فردی است؛ اما استیگلیتز بهشدت مخالف بود. او بهتازگی به من گفت: «فکر میکردم خیلی واضح است که این نمونهای است که آزادی یک نفر، عدم آزادی دیگری است. استفاده از ماسک تجاوز بسیار کمی به آزادی یک فرد بود و نپوشیدن ماسک به طور بالقوه نقض بزرگی برای دیگران».
در روزهای ابتدایی همهگیری کووید-19 که هنوز هیچ واکسنی دردسترس نبود و در ایالات متحده روزانه بیش از هزار نفر بر اثر ابتلا به ویروس جان خود را از دست میدادند، جوزف استیگلیتز، استاد اقتصاد و برنده جایزه نوبل، با همسرش در خانه در قرنطینه بود. استیگلیتز که اینک 81ساله است، فرد پرریسکی نبود و از دستورالعملهای دولت درباره ماسکزدن و فاصلهگذاری اجتماعی با دقت تبعیت میکرد. البته همه اینطور نبودند و در جناح راست سیاسی برخی شکایت داشتند که این دستورالعملها، نقض ناموجه آزادی فردی است؛ اما استیگلیتز بهشدت مخالف بود. او بهتازگی به من گفت: «فکر میکردم خیلی واضح است که این نمونهای است که آزادی یک نفر، عدم آزادی دیگری است. استفاده از ماسک تجاوز بسیار کمی به آزادی یک فرد بود و نپوشیدن ماسک به طور بالقوه نقض بزرگی برای دیگران».
استیگلیتز که در دوران دولت کلینتون ریاست شورای مشاوران اقتصادی کاخ سفید را برعهده داشت، متوجه شد که تجربه همهگیری میتواند فرصتی برای بررسی گسترده مسئله آزادی و عدم آزادی فراهم کند؛ پرسشی که او سالها از منظر اقتصادی به آن فکر میکرده است. نتیجه، کتاب جدیدی به نام «راه آزادی: اقتصاد و جامعه خوب» است که در آن به دنبال بازپسگیری مفهوم آزادی برای لیبرالها و نیروهای مترقی است. او مینویسد: «آزادی ارزش مهمی است که ما انجام میدهیم و باید آن را گرامی بداریم؛ اما بسیار پیچیدهتر و ظریفتر از ادعای جناح راست است». استیگلیتز مینویسد: «خوانش محافظهکارانه کنونی از معنای آزادی، سطحی، نادرست و ایدئولوژیک است. راست مدعی است که مدافع آزادی است؛ اما من نشان خواهم داد که روشی که آنها این کلمه را تعریف میکنند و آن را دنبال میکنند، به نتیجه معکوس منجر شده است و آزادیهای بیشتر شهروندان را بهشدت کاهش داده است».
عنوان کتاب استیگلیتز بازیکردن با «راه بردگی»، مرثیه معروف فریدریش هایک علیه سوسیالیسم است که در سال 1944 منتشر شد. استیگلیتز در بیان استدلال خود خواننده را به سفری گسترده از تفکر اقتصادی و تاریخ اقتصادی اخیر میبرد که همه افراد از جان استوارت میل تا هایک و میلتون فریدمن -نویسنده کتاب «سرمایهداری و آزادی» در سال 1962؛ کتابی که مدتها کتاب مقدس بازار آزادیها بوده است- تا ریگان و ترامپ را در بر میگیرد. در جاهایی از کتاب که استیگلیتز برخی مفاهیم پیچیده اقتصادی را توضیح میدهد، بحث ممکن است کمی سنگین به نظر برسد؛ اما استدلال بنیادین او بسیار واضح است. این استدلال در نقل قولی از آیزایا برلین، فیلسوف فقید آکسفورد، که او در صفحه اول کتاب خود آورده و بارها به آن اشاره میکند، خلاصه شده است: «آزادی برای گرگها اغلب به معنای مرگ گوسفند است».
استیگلیتز نه با دستورات ماسک دوران همهگیری؛ بلکه با طاعون خشونت اسلحه آمریکایی شروع میکند. او یادآوری میکند که دلیل سادهای وجود دارد که چرا آمار مرگومیر ناشی از اسلحه در ایالات متحده بسیار بیشتر از دیگر کشورهاست؛ آنها اسلحههای بسیار بیشتری دارند و به لطف تفسیر متمم دوم از سوی دادگاهها، ازجمله دیوان عالی، بسیاری از آمریکاییها حالا داشتن یک اسلحه یا حتی یک کمد پر از تفنگهای نیمهخودکار را بهعنوان یک حق قانونی میدانند. استیگلیتز مینویسد: «حقوق یک گروه؛ دارندگان اسلحه، بالاتر از آن چیزی است که اغلب دیگران بهعنوان یک حق اساسیتر، یعنی حق زندگی میدانند». برای بازنویسی نقل قولی از آیزایا برلین... «آزادی صاحبان اسلحه اغلب به معنای مرگ دانشآموزان و بزرگسالانی است که در تیراندازیهای دستهجمعی کشته شدهاند».
خشونت با اسلحه و گسترش بیماری از سوی افرادی که از دستورالعملهای بهداشتی پیروی نمیکنند، نمونههایی از آنچه اقتصاددانان عوامل خارجی مینامند، واژه ناخوشایندی است و از این واقعیت گرفته شده که برخی اقدامات (مانند خودداری از پوشیدن ماسک) یا معاملات بازار (مانند فروش اسلحه) میتواند پیامدهای منفی (یا مثبت) برای دنیای خارج داشته باشد. استیگلیتز مینویسد: «خارجیها همه جا هستند». بزرگترین و شناختهشدهترین اثرات منفی خارجی، آلودگی هوا و تغییرات آبوهوایی است که از آزادی کسبوکارها و افراد برای انجام اقداماتی نشئت میگیرد که انتشار گازهای زیانبار تولید میکند. استیگلیتز به این نکته اشاره میکند که دلیل محدودکردن این آزادی این است که انجام این کار موجب «گسترش آزادی افراد در نسلهای بعدی برای زندگی در یک سیاره زیستپذیر بدون نیاز به صرف هزینههای هنگفت برای انطباق با تغییرات عظیم آبوهوایی و سطح دریا» میشود.
استیگلیتز استدلال میکند که در تمام این موارد، محدودیتهای رفتاری با افزایش کلی رفاه و آزادی انسان توجیه میشوند. به زبان تحلیل هزینه-فایده، هزینههای نقض آزادی عمل فردی بسیار کمتر از منافع اجتماعی است؛ بنابراین سود خالص مثبت است. البته بسیاری از صاحبان اسلحه و مخالفان ماسک، این استدلال را نادرست میدانند؛ اما استیگلیتز با اشاره به ارقام خشونت با اسلحه و مطالعات علمی که نشان میدهد ماسکزدن و فاصلهگذاری اجتماعی در میزان انتقال کووید مؤثر بوده است، چنین استدلالهایی را رد میکند و اصرار دارد که منبع واقعی اختلاف، تفاوت در ارزشهاست. او میپرسد «آیا هیچ فرد مسئولیتپذیری وجود دارد که واقعا معتقد باشد حق راحتنبودن پوشیدن ماسک مهمتر از حق زندگی است؟».
استیگلیتز در سال 2002، پنج سال پس از ترک کاخ سفید، کتاب «جهانیسازی و نارضایتیهای آن» را منتشر کرد و در آن بهشدت از صندوق بینالمللی پول انتقاد کرد. موفقیت کتاب -و جایزه نوبل- او را به یک شخصیت عمومی تبدیل کرد و در طول سالها، او این نقدها را درباره بحران مالی جهانی، نابرابری، هزینههای جنگ در عراق و موضوعات دیگر دنبال کرد. استیگلیتز بهعنوان یکی از اعضای برجسته جناح مترقی حزب دموکرات، حمایت خود را از مقررات مالی سختتر، کاهش بدهیهای بینالمللی، قرارداد جدید سبز (نیودیل سبز)، و مالیاتهای سنگین بر درآمدهای بسیار بالا و انباشت بالای ثروت ابراز کرده است.
در طول مصاحبهای که با استیگلیتز داشتم، به من گفت که برای مدت طولانی از مفهوم منفی آزادی که از طرف اقتصاددانان و سیاستمداران محافظهکار استفاده میشود، که عمدتا به توانایی فرار از مالیات، مقررات و دیگر اشکال اجبار حکومت اشاره دارد، غافل شده بود. استیگلیتز بهعنوان اقتصاددانی که عادت به تفکر در قالبهای نظری دارد، آزادی را بهعنوان گسترش «مجموعه فرصتها» میداند -طیفی از گزینههایی که مردم میتوانند از بین آنها انتخاب کنند- که در تحلیل نهایی معمولا به درآمد افراد محدود میشود. هنگامی که آزادی را در این مفهوم مثبتتر تعریف کنید، هر چیزی که دامنه انتخابهای فرد را کاهش دهد؛ مانند فقر، بیکاری یا بیماری، محدودیت بزرگی برای آزادی است. برعکس، سیاستهایی که فرصتهای مردم را برای انتخاب گسترش میدهند؛ مانند پرداختهای حمایت از درآمد و یارانهها برای آموزش کارگران یا آموزش عالی، آزادی را افزایش میدهند.
استیگلیتز با اتخاذ این چارچوب در «راه آزادی»، شدیدترین انتقادات را به اقتصاددانان بازار آزاد، سیاستمداران محافظهکار و گروههای لابیگر مطرح میکند، که طی چند نسل گذشته، به استدلالهایی درباره گسترش آزادی برای ترویج سیاستهایی دامن زدهاند که منافع گروههای ثروت و قدرت را به خرج جامعه تأمین کند. این سیاستها شامل کاهش مالیات افراد ثروتمند و شرکتهای بزرگ، قطع برنامههای اجتماعی، تأمیننشدن سرمایهگذاری در پروژههای عمومی و رهایی شرکتهای صنعتی و مالی از نظارت است. استیگلیتز از میان مصائبی که از این دستور کار محافظهکارانه ناشی شده است، نابرابری فزاینده، تخریب محیط زیست، تثبیت انحصارات شرکتها، بحران مالی 2008 و ظهور پوپولیستهای راستگرای خطرناکی مانند دونالد ترامپ را شناسایی میکند. او میگوید که این پیامدهای شوم از طریق هیچ قانون طبیعت یا قوانین اقتصاد تعیین نشده است؛ بلکه اینها «یک انتخاب بوده است؛ نتیجه چند دهه قوانین و مقررات نئولیبرالیستی حاکم بر اقتصاد ما بود. مقصر، نئولیبرالیسم بود».
البته رویکرد استیگلیتز به آزادی رویکرد جدیدی نیست. روسو میگوید: «انسان آزاد به دنیا میآید و همه جا در زنجیر است». آمارتیا سن، اقتصاددان و فیلسوف هاروارد، در کتاب «توسعه بهمثابه آزادی» که در سال 1999 منتشر شد، در چارچوب بحثهایی درباره فقر و رشد اقتصادی در اقتصادهای در حال توسعه، استدلال کرد که هدف توسعه باید گسترش «قابلیتهای» مردم باشد؛ بهعنوان فرصتهایی برای انجام کارهایی مانند تغذیه، تحصیل و اعمال آزادیهای سیاسی. «راه آزادی» در چنین سنتی قرار دارد که فیلسوف مشهور دیگری به نام فرانکلین دلانو روزولت را هم شامل میشود. استیگلیتز به سخنرانی روزولت درباره چهار آزادی اشاره میکند که در ژانویه 1941 ایراد شد و رئیسجمهور طی آن آزادی از نیاز و آزادی از ترس را به آزادی بیان و آزادی پرستش بهعنوان آزادیهای بنیادین که همه مردم باید از آن بهرهمند شوند، اضافه کرد.
استیگلیتز مینویسد: «کسی که با نیاز و ترس شدید روبهرو میشود، آزاد نیست. او توضیح میدهد که چگونه در یک گردهمایی دبیرستانی، با همکلاسیهای سابق خود از شهری که در آن بزرگ شده بود، صحبت کرد -شهر گری در ایندیانا که زمانی مرکز پررونق تولید فولاد بود. آنها گفتند: وقتی از دبیرستان فارغالتحصیل شدند، برنامهریزی کرده بودند که مانند پدرانشان در کارخانه کار کنند؛ اما با وقوع یک رکود اقتصادی، آنها چارهای نداشتند -هیچ آزادی- جز پیوستن به ارتش... . صنعتیزدایی مشاغل تولیدی را از بین میبرد و تنها فرصتهایی را باقی میگذارد که عمدتا آموزش نظامی آنها به کار میآمد، مانند نیروی پلیس».
استیگلیتز اقتصاددان ارشد مؤسسه روزولت، یک اتاق فکر مترقی، است. او ادعا نمیکند که دستورالعمل مطمئنی برای احیای شهرهای متروکه فولاد آمریکا دارد؛ اما در نیمه دوم «راه آزادی» خواستار ایجاد یک «سرمایهداری مترقی» است که هیچ شباهتی به نوع نئولیبرالی ندارد که او دو دهه گذشته صرف آن کرده است. در این «جامعه خوب»، دولت طیف کاملی از مالیات، هزینهها و سیاستهای نظارتی را برای کاهش نابرابری، مهار قدرت شرکتها، و توسعه انواع سرمایهای که در ارقام تولید ناخالص داخلی یا حساب سود و زیان شرکتها دیده نمیشود، به کار میگیرد: سرمایه انسانی (آموزش و پرورش)، سرمایه اجتماعی (هنجارها و نهادهایی که اعتماد و همکاری را تقویت میکنند) و سرمایه طبیعی (منابع زیستمحیطی، مانند آب و هوای پایدار و هوای پاک). تعاونیهای غیرانتفاعی و کارگری نقش بزرگتری نسبت به امروز خواهند داشت، بهویژه در بخشهایی که انگیزه سود میتواند به سوءاستفاده منجر شود؛ مانند مراقبت از بیماران و سالمندان.
از نظر سیاسی، استیگلیتز خودش را یک مرکزگرا توصیف میکرد. طی سالها، او به سمت چپ گرایش پیدا کرده و درباره اینکه چگونه سیاستها و قوانین ساخته و اجرا میشوند و چه کسانی از آنها سود میبرند، بیشازپیش حساس شده است. در «راه آزادی»، او علیه دیوان عالی به دلیل اتخاذ دیدگاه «مردان سفیدپوست بردهدار تدوینکننده پیشنویس قانون اساسی» بحث میکند و به ما خاطرنشان میکند که میلیاردرهای محافظهکار و شرکتهای بزرگ، انقلاب سیاست نئولیبرالی را پیش بردند؛ شرکتهای بزرگی که استیگلیتز از آن بهعنوان «آزادی استثمار» یاد میکند. او مینویسد: «ما نمیتوانیم توزیع فعلی درآمد و ثروت را از توزیع فعلی و تاریخی قدرت جدا کنیم».
با توجه به این شرایط و ظهور پوپولیستهای اقتدارگرا مانند ترامپ، اوربان، و بولسونارو، میتوان از چشمانداز ایجاد «جامعه خوبی» که استیگلیتز توصیف میکند، که در آن «آزادی شهروندان برای شکوفاشدن و زندگیکردن بسیار گسترده است» تقدیر کرد. او هیچ توهمی ندارد که پیروزی در نبرد ایدهها برای ایجاد چنین تحولی کافی است؛ اما مطمئنا حق دارد که مینویسد «اگر ما با موفقیت افسانههای آزادی را که توسط راست تبلیغ میشود، از بین ببریم» و تصور عمومی از آزادی انسان را در جهتی متقابل و مثبتتر شکل دهیم، اولین قدم مهم را برداشتهایم.
و چقدر احتمالش هست؟ استیگلیتز در کتاب خود چندین دلیل برای بدبینبودن فهرست میکند؛ ازجمله این حقیقت که «ایدئولوژی نئولیبرال در اعماق جامعه جریان دارد» و اینکه مردم سرسختانه «اطلاعاتی را که برخلاف عقاید و پیشفرضهایشان است، تقلیل میدهند». از جنبه مثبت، او به رد گسترده رویکرد نئولیبرالی به موضوعاتی مانند نابرابری و تغییرات آبوهوایی، بهویژه در میان جوانان، اشاره میکند. در خلال گفتوگوی ما، او از سیاست صنعتی دولت بایدن که مشوقهای سخاوتمندانهای را برای تولیدکنندگان انرژی سبز و خریداران خودروهای الکتریکی ارائه میدهد، بهعنوان نمونهای از «تغییر دریا» در دیدگاههای سیاستگذاری اقتصادی نام برد. او گفت: «نئولیبرالیسم در حالت تدافعی است. با این حال او همچنین به قدرت پایدار شعارهای ساده درباره آزادی اشاره کرد و اظهار کرد که نمیخواهد مانند پولیانا [استعاره از خوشبینی و مثبتاندیشی بیش از حد] به نظر برسد». او گفت: «در کل، من خوشبین هستم»؛ «اما این یک نبرد جدی خواهد بود».
منبع: نیویورکر، 25 آپریل 2024