|

تأمین رفاه معلمان وظیفه دولت است

‌‌هنوز نمی‌دانم این گرایشی که دارم درباره‌ آن می‌نویسم چقدر جدی است؛ اما همین که در‌باره‌اش حرف زده می‌شود، نشان از آغاز روندی دارد که ممکن است پا بگیرد و روی وضعیت آموزش و پرورش نسل جوان ما در شهرها تأثیر بگذارد.

‌‌هنوز نمی‌دانم این گرایشی که دارم درباره‌ آن می‌نویسم چقدر جدی است؛ اما همین که در‌باره‌اش حرف زده می‌شود، نشان از آغاز روندی دارد که ممکن است پا بگیرد و روی وضعیت آموزش و پرورش نسل جوان ما در شهرها تأثیر بگذارد. زمانی که ‌سال گذشته صحبت از برنامه مولدسازی در دولت شد، شک‌و‌شبهه‌هایی پیش آمد که این کار -‌یعنی زنده‌کردن و به فروش یا جریان انداختن دارایی‌های دولتی و عمومی از طریق ساخت‌وساز دولتی و خصوصی و خصولتی- چقدر می‌تواند اقتصاد ما را دوباره فعال کند. آن اوایل همه از واگذار‌شدن میراث شهری مهمی مانند باغ منظریه در نیاوران یا مکان‌هایی شناخته‌شده مانند آن‌ که فضاهایی یگانه و زیبا برای اردوی تابستانی دانش‌آموزان بودند، بیمناک شدند. بعد هم موضوع تا حدودی مسکوت ماند و دیگر کسی چیزی نگفت. حال می‌شنویم که خود بدنه معلمان در آموزش و پرورش هستند که این مغازه‌ها و مکان‌های کسب‌وکار را می‌خواهند. می‌گویند این یک حرف و حرکت از پایین به بالاست که خود پرسنل وزارتخانه و معلمان طرفدار آن هستند. خودشان‌اند که از بی‌پولی خسته شده‌اند و می‌خواهند وزارتخانه زمین‌های بلااستفاده و رهاشده‌اش را بسازد و از آن سود ببرد و درآمدهای حاصل از آن را بین معلمان تقسیم کند. ابتدا باور نکردم، ولی بحث جدی شد. چند نفر اعتراض می‌کردند که این کار اصلا با روحیه و جو آموزش و پرورش سازگار نیست. این چه رویکردی است که به همه دستگاه‌های دولتی توصیه می‌کند ‌خودشان درآمد تولید کنند؟ آموزش و پرورش اصلا نباید به وادی پول‌سازی بیفتد. همان اشتباه مدارس غیر‌انتفاعی کافی نبود که حالا یک عده هم به انبوه‌سازان پیوسته‌اند؟ کشمکش بر سر این پروژه‌های نوظهور با حرف رضا امیدی، جامعه‌شناس، آغاز شد که گفته بود شاهد مغازه‌سازی در مدارس دولتی هستیم و نظام آموزشی در حال قطبی‌سازی اجتماعی است. او گفته بود دولت در حوزه تأمین مالی آموزش و پرورش از خود مسئولیت‌زدایی می‌کند و به نقل از یکی از معاونان وقت آموزش و پرورش اضافه می‌کرد که زمانی حساب کرده بودند «‌در کنار خیابان‌های بزرگ، 80 کیلومتر مدرسه دارند و می‌خواهند همه آنها را به تجاری تغییر کاربری دهند و این تصمیم کم‌کم تبدیل به سیاست تخلیه مدارس دولتی شد. مدرسه دولتی بود‌ند، اما ثبت‌نام نمی‌کردند. دو، سه سال ثبت‌نام نمی‌کردند، بعد می‌گفتند تعداد دانش‌آموز کم است و این مدرسه مازاد است! این وضعیت، در مناطق خاصی بیشتر هم انجام می‌شد. مثلا در منطقه سه آموزش و پرورش تهران، کار به جایی کشیده که اگر خانواده‌ای بخواهد فرزندش را در مدرسه‌ای دولتی ثبت‌نام کند، اصلا دسترسی به مدرسه دولتی ندارد. حتی سال گذشته سازمان بازرسی کشور‌ هشداری به آموزش و پرورش داد که باید در این منطقه این وضعیت متوقف شود. در منطقه سه و شمال شهر تهران، بالای 80 درصد مدارس کاملا خصوصی هستند‌ (جماران).

به این ترتیب به نظر می‌رسد اولویت دستگاه‌ها به‌جای دغدغه برای بهبود کیفیت خدمات گسترده قابل ارائه در شهر تهران، شده است دغدغه برای تأمین مالی از طرق غیرمتعارف. متأسفانه نه از روی اضطرار، بلکه به‌عنوان وظیفه مستمر. 

یعنی به‌جای انتخاب مدیر متخصص در امور همان دستگاه -‌مثلا آموزش یا پرورش- مخصوصا یک فرد معامله‌گر دارای «تخصص» در فروش و اجاره‌ یا به قولی «استفاده از ظرفیت‌های پنهان اقتصادی» را مأمور مدیریت دستگاه می‌کنند تا امکانات معیشت و رشد جامعه را تبدیل به منبع درآمد برای دستگاه‌ها بکند. بعضی افراد تحصیل‌کرده هم عقیده دارند که نفس این تفکر بد نیست، بلکه روش‌های اجرائی آن مهم است. مهندسی می‌گفت: امروز آموزش و پرورش یکی از گسترده‌ترین سامانه‌های اسکان را برای کارکنان خود دارد که در سطح ادارات و دستگاه‌های دولتی و خصوصی بی‌نظیر است. نفع اصلی این کار هم به کارکنانش می‌رسد، همان معلمان‌! البته منظورش بیشتر «خانه‌های معلم» برای اسکان معلمان مسافر نوروزی بود. او می‌گفت مطالبه جامعه معلمان برحق است. آنها می‌خواهند از این همه املاکی که آموزش و پرورش دارد، نصیبی هم به کارکنان برسد. پیشنهادهای خیلی جالبی هم دارند. آنها معتقدند ‌با این کارها، نه حقوق دولتی می‌خواهند و نه آموزش و پرورش لازم است غیر‌انتفاعی بشود.

به‌هرحال اینکه آموزش و پرورش چرا باید مدرسه‌هایش را ببندد، آنها را معامله کند یا در آنها مغازه بسازد تا به معلمانش خانه بدهد، سؤال معناداری است که فکر بسیاری از شهروندان عادی را درگیر می‌کند. عده‌ای ثروتمند ممکن است به‌هرحال بچه‌هایشان را به مدارس مخصوص و گران‌قیمت بفرستند، اما افراد عادی جامعه پافشاری می‌کنند که این نهاد باید وظایف خودش را درست انجام دهد؛ آموزش و پرورش نسل جوان، شایسته دنیای امروز باشد. آنچه مسلم است، این است که مجموعه‌های خانه معلم‌ و مدارس دولتی ما عملا در ایام نوروزی فراگیرترین و ارزان‌ترین اقامتگاه‌های مسافری در ایران را تشکیل می‌دهند و این از روی ناچاری است. در دورافتاده‌ترین نقاط ایران، هیچ هتل و مسافرخانه‌ای که نباشد، مدرسه هست و این یک امکان درخشان برای توسعه سفر و ایرانگردی در ایام تعطیلات است. امیرحسین دهباشی، معمار، معتقد است در طول این چند دهه زحمتکش‌ترین قشر جامعه همین معلمان‌مان بوده‌اند. گاهی هم صدایشان برای مسائل اقتصادی درآمده است. اما آموزش و پرورش هم به‌جز بازتولید ساختار موجود کار مهمی نکرده است و اتفاقا هرجا آموزش و پرورش خصوصی و گران بوده، بیشتر در برابر ساختار موجود مقاومت کرده است. در ضمن این خانه معلم‌ها نه از منابع بودجه ملی و حق عام، بلکه از دهه 70 با اجبار و کسر از حقوق معلمان به عناوین مختلف ساخته شده‌اند؛ یعنی سرمایه‌گذار اصلی ساخت این مراکز اقامتی، خود معلم‌ها بودند و با مشارکت اجباری جمعی و کسر حقوق، منابع لازم برای ساخت این خانه‌های معلم‌‌ تأمین شده است. حال آیا باید فراتر رفت و دکان و مجتمع تجاری و مسکونی ساخت؟ شاید دولت بهتر باشد خود با کمک دیگر نهادهایش مانند وزارت مسکن و شهرسازی، این قبیل مسائل درآمدزایی را بر عهده بگیرد تا معلمان با حقوق بیشتر و فارغ از کارهایی که به آنها مربوط نیست، بتوانند به کار اصلی خودشان‌ که همانا «آموزش» امروزی و «پرورش» فرزندان و جگرگوشه‌گانمان است، بپردازند.