جهان را تراژیک میبینید یا کمیک
شاید مهمترین شکاف در تاریخ تفکر بشر مربوط به شکاف میان این دو امر باشد: چیزها آنگونه که هستند و آنگونه که باید باشند. همه ما در زندگی پیوسته با موقعیتهایی همسان روبهرو میشویم که در آنها میان آنچه هست و آنچه باید باشد، سازگاری نمییابیم. روشن نیست این ناهمخوانیها ریشه در هستی و جهان انسان دارد یا مربوط است به زمان و مکان که بیتردید کیفیت و کمیت این ناهمخوانی را تعیین میکنند.
از اینرو، بحثهای بسیاری در اینباره در گرفته و بالطبع کتابها و مقالات بسیاری هم در این خصوص نوشته شده است. به تازگی نشر مرکز کتابی منتشر کرده که دقیقا به همین مسئله میپردازد: «کمدی، تراژدی و دین» اثر جان مورل، یکی از متفکران شناختهشده فلسفه طنز، که علاوه بر آثاری در زمینه طنز مدخل طنز دانشنامه استنفورد را هم نوشته است. استدلال او در کتاب از این قرار است: انسانها چگونه میتوانند با اتخاذ چشماندازی درست به جای غلتیدن و نابودشدن در یک شکاف از کنارش بگذرند یا دستکم حوالی آن ساکن شوند. در نظر مورل، اگر راه و روش و واکنش آدمها در مواجهه با چنین شکافی ناهمخوان به نظر میرسد به دلیل تفاوت در شیوه نگرش آنهاست، تفاوت در اینکه جهان را تراژیک میبینند یا کمیک.
هر یک از ما وقتی چیزها آنگونه که باید روی نمیدهند راههای زیادی برای واکنش داریم: از سرگشتگی، رنجش، خشم و یأس تا به بازیگرفتن و تفریح. تراژدی دربرگیرنده هیجانات و رفتارهایی است مثل خشم و یأس و کمدی دقیقا برعکس. البته ناگفته پیداست که مورل در اینجا تراژدی و کمدی را نه به عنوان دو گونه ادبی بلکه به عنوان دو شیوه نگرش به چیزها یا دو نوع جهانبینی بررسی میکند.
از اینرو، شواهد کتاب بیش از آنکه مربوط به ادبیات باشد از زندگینامهها، رویدادهای تاریخی و رفتارهای روزمره گرفته شده است. در کتاب حاضر مورل میکوشد رویکردهای تراژیک و کمیک به جهان را با یکدیگر بسنجد و نشان دهد هر یک از این بینشها چه نوع احساس و کنشی رقم میزند و چه نوع انسانی پرورش میدهد. چنانکه از یک متفکر طنز انتظار میرود او بیپرده جانب بینش کمیک را میگیرد و ویژگیهایی که برای انسان کمیک برمیشمرد، به قول مترجم فارسی کتاب، بیشباهت به فیگور «رند» نزد خیام و حافظ نیست.
کتاب 9 فصل دارد که میتوان آن را به دو بخش اصلی تقسیم کرد: نویسنده در بخش اول، یعنی از فصول اول تا چهارم، پس از مرور تاریخی کوتاهی به بررسی سرشت تراژدی و کمدی به عنوان دو شیوه نگرش به جهان میپردازد. سپس با مقابله بینشهای تراژیک و کمیک از منظر روانشناسی شناختی و جامعهشناسی، ویژگیها و تفاوتهای بنیادین این دو بینش را در 20 مورد نام میبرد و البته به طور مشخص در فصل اول برخی پیوندهای بنیادین میان تراژدی، کمدی و دین را مطرح میکند، در فصول دوم و سوم سرشت تراژدی و سرشت کمدی و در فصل چهارم آنچه نگرش انسانها را به زندگی متفاوت میسازد، بررسی میکند.
مورل در این بخش دلیل میآورد که تراژدی و کمدی دربردارنده روشهای متضاد پردازش و ارزیابی تجربه انسانیاند. او بر این باور است که کمدی، تراژدی و دین از آغاز درهمتنیده بودند. در نظر او، اگرچه دین و تراژدی و کمدی بر ناهمخوانیها در زندگی تمرکز دارند، تراژدی و کمدی پاسخهای متفاوتی برای این ناهمخوانیها دارند و این پاسخها در نگاه آنها به زندگی مؤثر و مهماند. از اینرو، پس از اینکه در بخش اول این دو نگرش را به زندگی روشن میکند، در بخش دوم به جستوجوی آنها در ادیان گوناگون میپردازد چراکه در نظر مورل پاسخ یک دین ممکن است در برابر ناسازگاریها تراژیک یا کمیک، هیچیک یا هر دو، باشد.
نویسنده در بخش دوم، یعنی از فصول پنج تا نهم، به کاوش در ادیان میپردازد با این هدف که با جستوجوی ویژگیهای کمیک و تراژیک در هر دین روشن شود که گرایش اصلی و غالب در آن دین معطوف به بینش کمیک است یا تراژیک. مورل در این بخش باورها و سنتهای ادیان را همانگونه که مراجع رسمی این ادیان پذیرفته و اعلام کردهاند، به بحث میگذارد و از نقد و بررسی درستی یا نادرستی این باورها و سنتها از دید تاریخی و فلسفی و دیگر نگرشهای بروندینی پرهیز میکند.
روش کار مورل در تقسیمبندی ادیان به غربی و شرقی تابع رویه معمول دینپژوهان است که ادیان بزرگ جهان را به دو دسته تقسیم میکنند: ادیان یکتاپرست که ادیان ابراهیمی یا سامی نام دارند و ادیان شرقی یا غیرابراهیمی که مفاهیم و پیشینهشان ریشه در سنت بنیاسرائیلی ندارد و خاستگاهشان هند، چین و ژاپن است، نظیر ادیان هندو و بودایی.
ویژگی اصلی ادیان غیرابراهیمی این است که در آنها خدای متشخص و جدای از هستی قابل درک رکن دین به شمار نمیآید. در نظر نویسنده این ادیان با ویژگیهای ضدتراژیکشان ویژگیهایی موافق کمیک دارند. بسیاری از آنها ویژگیهایی یکسان هستند. مثلا مورل باور به تناسخ را که به هر روحی بختهای بیشمار برای رسیدن به روشنشدگی میدهد، موافق کمیک و ضدتراژیک میداند. او معتقد است گفتار عدم خشونت، آیینهای بودا و هندو را از بینش تراژیک دور میکند و همین ویژگی این ادیان را بهسمت بینش کمیک متمایل میسازد. البته مورل جدای از ادیان کهن به ادیان نوظهور هم پرداخته است.
با اینحال، رویکرد و روش کلی او این است که نشان دهد اگر شخصی به مفهوم ویژهای از مفاهیم دینی باور داشته باشد، چنین باوری چه چشماندازی به روی او باز میکند و در نتیجه چه احساسات و واکنشهایی را در او برمیانگیزد.
از اینرو، برخلاف تصور اولیه خواننده در مطالعه بخش دوم کتاب نیازی به آشنایی تخصصی با تاریخ ادیان نیست. مخاطبان این کتاب را میتوان در کل پژوهشگران و علاقهمندان به حوزههای روانشناسی، جامعهشناسی، ادبیات و فلسفه دانست.
شاید مهمترین شکاف در تاریخ تفکر بشر مربوط به شکاف میان این دو امر باشد: چیزها آنگونه که هستند و آنگونه که باید باشند. همه ما در زندگی پیوسته با موقعیتهایی همسان روبهرو میشویم که در آنها میان آنچه هست و آنچه باید باشد، سازگاری نمییابیم. روشن نیست این ناهمخوانیها ریشه در هستی و جهان انسان دارد یا مربوط است به زمان و مکان که بیتردید کیفیت و کمیت این ناهمخوانی را تعیین میکنند.
از اینرو، بحثهای بسیاری در اینباره در گرفته و بالطبع کتابها و مقالات بسیاری هم در این خصوص نوشته شده است. به تازگی نشر مرکز کتابی منتشر کرده که دقیقا به همین مسئله میپردازد: «کمدی، تراژدی و دین» اثر جان مورل، یکی از متفکران شناختهشده فلسفه طنز، که علاوه بر آثاری در زمینه طنز مدخل طنز دانشنامه استنفورد را هم نوشته است. استدلال او در کتاب از این قرار است: انسانها چگونه میتوانند با اتخاذ چشماندازی درست به جای غلتیدن و نابودشدن در یک شکاف از کنارش بگذرند یا دستکم حوالی آن ساکن شوند. در نظر مورل، اگر راه و روش و واکنش آدمها در مواجهه با چنین شکافی ناهمخوان به نظر میرسد به دلیل تفاوت در شیوه نگرش آنهاست، تفاوت در اینکه جهان را تراژیک میبینند یا کمیک.
هر یک از ما وقتی چیزها آنگونه که باید روی نمیدهند راههای زیادی برای واکنش داریم: از سرگشتگی، رنجش، خشم و یأس تا به بازیگرفتن و تفریح. تراژدی دربرگیرنده هیجانات و رفتارهایی است مثل خشم و یأس و کمدی دقیقا برعکس. البته ناگفته پیداست که مورل در اینجا تراژدی و کمدی را نه به عنوان دو گونه ادبی بلکه به عنوان دو شیوه نگرش به چیزها یا دو نوع جهانبینی بررسی میکند.
از اینرو، شواهد کتاب بیش از آنکه مربوط به ادبیات باشد از زندگینامهها، رویدادهای تاریخی و رفتارهای روزمره گرفته شده است. در کتاب حاضر مورل میکوشد رویکردهای تراژیک و کمیک به جهان را با یکدیگر بسنجد و نشان دهد هر یک از این بینشها چه نوع احساس و کنشی رقم میزند و چه نوع انسانی پرورش میدهد. چنانکه از یک متفکر طنز انتظار میرود او بیپرده جانب بینش کمیک را میگیرد و ویژگیهایی که برای انسان کمیک برمیشمرد، به قول مترجم فارسی کتاب، بیشباهت به فیگور «رند» نزد خیام و حافظ نیست.
کتاب 9 فصل دارد که میتوان آن را به دو بخش اصلی تقسیم کرد: نویسنده در بخش اول، یعنی از فصول اول تا چهارم، پس از مرور تاریخی کوتاهی به بررسی سرشت تراژدی و کمدی به عنوان دو شیوه نگرش به جهان میپردازد. سپس با مقابله بینشهای تراژیک و کمیک از منظر روانشناسی شناختی و جامعهشناسی، ویژگیها و تفاوتهای بنیادین این دو بینش را در 20 مورد نام میبرد و البته به طور مشخص در فصل اول برخی پیوندهای بنیادین میان تراژدی، کمدی و دین را مطرح میکند، در فصول دوم و سوم سرشت تراژدی و سرشت کمدی و در فصل چهارم آنچه نگرش انسانها را به زندگی متفاوت میسازد، بررسی میکند.
مورل در این بخش دلیل میآورد که تراژدی و کمدی دربردارنده روشهای متضاد پردازش و ارزیابی تجربه انسانیاند. او بر این باور است که کمدی، تراژدی و دین از آغاز درهمتنیده بودند. در نظر او، اگرچه دین و تراژدی و کمدی بر ناهمخوانیها در زندگی تمرکز دارند، تراژدی و کمدی پاسخهای متفاوتی برای این ناهمخوانیها دارند و این پاسخها در نگاه آنها به زندگی مؤثر و مهماند. از اینرو، پس از اینکه در بخش اول این دو نگرش را به زندگی روشن میکند، در بخش دوم به جستوجوی آنها در ادیان گوناگون میپردازد چراکه در نظر مورل پاسخ یک دین ممکن است در برابر ناسازگاریها تراژیک یا کمیک، هیچیک یا هر دو، باشد.
نویسنده در بخش دوم، یعنی از فصول پنج تا نهم، به کاوش در ادیان میپردازد با این هدف که با جستوجوی ویژگیهای کمیک و تراژیک در هر دین روشن شود که گرایش اصلی و غالب در آن دین معطوف به بینش کمیک است یا تراژیک. مورل در این بخش باورها و سنتهای ادیان را همانگونه که مراجع رسمی این ادیان پذیرفته و اعلام کردهاند، به بحث میگذارد و از نقد و بررسی درستی یا نادرستی این باورها و سنتها از دید تاریخی و فلسفی و دیگر نگرشهای بروندینی پرهیز میکند.
روش کار مورل در تقسیمبندی ادیان به غربی و شرقی تابع رویه معمول دینپژوهان است که ادیان بزرگ جهان را به دو دسته تقسیم میکنند: ادیان یکتاپرست که ادیان ابراهیمی یا سامی نام دارند و ادیان شرقی یا غیرابراهیمی که مفاهیم و پیشینهشان ریشه در سنت بنیاسرائیلی ندارد و خاستگاهشان هند، چین و ژاپن است، نظیر ادیان هندو و بودایی.
ویژگی اصلی ادیان غیرابراهیمی این است که در آنها خدای متشخص و جدای از هستی قابل درک رکن دین به شمار نمیآید. در نظر نویسنده این ادیان با ویژگیهای ضدتراژیکشان ویژگیهایی موافق کمیک دارند. بسیاری از آنها ویژگیهایی یکسان هستند. مثلا مورل باور به تناسخ را که به هر روحی بختهای بیشمار برای رسیدن به روشنشدگی میدهد، موافق کمیک و ضدتراژیک میداند. او معتقد است گفتار عدم خشونت، آیینهای بودا و هندو را از بینش تراژیک دور میکند و همین ویژگی این ادیان را بهسمت بینش کمیک متمایل میسازد. البته مورل جدای از ادیان کهن به ادیان نوظهور هم پرداخته است.
با اینحال، رویکرد و روش کلی او این است که نشان دهد اگر شخصی به مفهوم ویژهای از مفاهیم دینی باور داشته باشد، چنین باوری چه چشماندازی به روی او باز میکند و در نتیجه چه احساسات و واکنشهایی را در او برمیانگیزد.
از اینرو، برخلاف تصور اولیه خواننده در مطالعه بخش دوم کتاب نیازی به آشنایی تخصصی با تاریخ ادیان نیست. مخاطبان این کتاب را میتوان در کل پژوهشگران و علاقهمندان به حوزههای روانشناسی، جامعهشناسی، ادبیات و فلسفه دانست.