|

ادبیات پلیسی و تصویر اجتماع

«نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به زندان از خیابان‌های پترو رالی و گریگوریو لامبراکی می‌گذرد. این مسافت به ظاهر ساده، در صورت وجود ترافیک، کارهای پیش‌بینی‌نشده یا تظاهرات به حماسه‌ای بدل می‌شود. پاپاداکیس دست به ابتکار نزد، همان مسیر معمول را در پیش گرفت.

شرق: «نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به زندان از خیابان‌های پترو رالی و گریگوریو لامبراکی می‌گذرد. این مسافت به ظاهر ساده، در صورت وجود ترافیک، کارهای پیش‌بینی‌نشده یا تظاهرات به حماسه‌ای بدل می‌شود. پاپاداکیس دست به ابتکار نزد، همان مسیر معمول را در پیش گرفت. راه باز بود، نیازی نبود آژیر را که روی اعصاب‌مان اثر می‌گذاشت، به صدا درآورد. این آسانی جابه‌جاشدن، احساس‌های درهم‌آمیخته‌ای در من ایجاد کرد. برای کسانی که به اندازه من حقوق می‌گرفتند، اتومبیل بی‌حرکت شده بود. من یکی از آدم‌های انگشت‌شماری بودم که هنوز از اتومبیل‌شان استفاده می‌کردند. به زودی درباره درآمدهایم تحقیق می‌کردند، فکر می‌کردند که من درآمدهایی پنهانی دارم، زیرا هنوز می‌توانم پول بنزین بدهم». این آغاز رمانی است با عنوان «نان، آموزش، آزادی» از پتروس مارکاریس که به‌تازگی با ترجمه قاسم صنعوی در نشر جهان کتاب منتشر شده است. نویسنده کتاب، نمایش‌نامه‌نویس، داستان‌نویس، مترجم و فیلم‌نامه‌نویس معاصری است که در سال 1937 در استانبول از پدری ارمنی و مادری یونانی متولد شد. مارکاریس به‌جز نویسندگی در زمینه ترجمه ادبی هم فعالیت کرده و آثاری از ادبیات آلمانی‌زبان به یونانی ترجمه کرده است. برای مثال او در ترجمه به سراغ گوته رفته و همچنین یکی از متخصصان برتولت برشت به شمار می‌رود و از همین‌رو در سال 2013 مدال گوته به او داده شد. مارکاریس در زمینه فیلم‌نامه‌نویسی هم چهره شناخته‌شده‌ای است و فیلم «ابدیت و یک روز» که برنده نخل طلای جشنواره کن شده و نیز برخی فیلم‌های مشهور دیگر بر اساس فیلم‌نامه‌های او ساخته شده‌اند. آن‌طور که در توضیحات کتاب آمده، مارکاریس در 57‌سالگی بدون آنکه کارهای اصلی‌اش را کنار بگذارد به سراغ نوشتن رمان پلیسی رفت و اتفاقا در این عرصه هم موفق بود و در سال 2013 جایزه رمان پلیسی اروپا به او داده شد. در این دسته از آثار مارکاریس، آتن و یونان معاصر صحنه رویدادها هستند. کمیسر کاستاس کاریتوس در داستان‌های او شخصیتی برجسته و قابل احترام است. به‌طورکلی ادبیات پلیسی امکانی است برای خلق جنایت و ترس و اضطراب و نیز امکانی است برای اینکه تصویری از اجتماع در قالب داستانی جنایی و معمایی به دست داده شود. شهر و اجتماع حضوری پررنگ در ژانر رمان پلیسی دارند و این موضوع در آثار مارکاریس نیز دیده می‌شود. در «نان، آموزش، آزادی»، تصویری از بحران یونان و تبعات آن بر زندگی آدم‌های مختلف ارائه به دست داده شده است. آتن در سال 2014 صحنه رویدادهای کتاب است. بحران گسترده اقتصادی می‌رود که یونان را از پا دربیاورد و سقوط فزاینده ارزش پول ملی بخش زیادی از جامعه را به فقر کشانده است. در این میان گروه‌هایی خودجوش از میان جوانان می‌کوشند وضعیت را کمی بهتر کنند اما ناگهان سه ترور پیاپی جامعه را در شوکی دیگر فرو می‌برد. قربانیان ویژگی مشترکی دارند و آن اینکه همگی از دانشجویان پیشین پلی‌تکنیک آتن هستند؛ قهرمانان سابق که بعدتر به آرمان‌هایشان پشت کردند. در سال 1973، هنگام دیکتاتوری سرهنگان، دانشجویان شورشی، مدرسه پلی‌تکنیک در دل آتن را اشغال کردند. شعار و نمادشان این بود: نان، آموزش، آزادی. آنها با دخالت ارتش، با خشونت بیرون رانده شدند، زندانی و شکنجه شدند. ولی سال بعد، به محض پایان یافتن دیکتاتوری، قهرمانان جوان بر بهترین سمت‌ها دست یافتند، در سرپرستی‌های کشور مستقر شدند؛ بورژوا شدند؛ اندک‌اندک به آرمان‌هایشان خیانت کردند، برخی از آنان به رذل‌های آشکاری بدل شدند؛ به حدی که درخور به قتل رسیدن شدند. کمیسر کاریتوس، ضمنا نویسنده هم هست و در تمام طبقه‌ها و زوایای جامعه یونانی سرک می‌کشد و به‌این‌ترتیب تصویری‌ جاندار و همه‌جانبه از شهر و اجتماع در داستان‌های مارکاریس مشاهده می‌شود.

یکی دیگر از رمان‌های پلیسی که اخیرا در نشر جهان کتاب و در قالب مجموعه نقاب منتشر شده، اثری است از فردریک دار با عنوان «زندگی دوباره» که توسط عباس آگاهی به فارسی ترجمه شده است. در این رمان با شخصیتی با نام فیلیپ روبه‌رو می‌شویم که بازرس سابق بیمه است. او با دوستش مشغول گردش در ایتالیا هستند و از شهری به شهر دیگر سفر می‌کنند. لینا، زنی زیبا و مسن‌تر از فیلیپ است که بسیار ثروتمند و البته به همان اندازه خودرأی است. این دو در سفر پرماجرایشان، با یک راننده تاکسی ایتالیایی و دختر جوان و زیبایش همسفر می‌شوند. مقصد نهایی آنها پاریس است اما شخصیت ضعیف و ناتوان فیلیپ حوادثی را می‌آفریند که در آخر به فاجعه منجر می‌شوند. در بخشی از این رمان می‌خوانیم: «او در رؤیای زندگی دیگری بود که بی‌تحمل حضور دشوار لینا، بتواند از وجود خودش بهره‌مند شود. پس چه نیروی اسرارآمیزی او را وامی‌داشت تا با این زن بسیار زیبا زندگی کند؟ زنی که از او بزرگ‌تر اما بسیار ثروتمند و مستبد بود. زندگی پرزرق‌وبرقی که لینا برایش فراهم کرده بود، حالا موجب افسردگی‌اش شده بود. چرا نمی‌توانست از دستش فرار کند و به‌خصوص چرا در کنار او احساس تنهایی می‌کرد، مثل وقتی که در قطار یا در میان توده مردم، احساس تنهایی می‌کنیم؟». فردریک دار از نویسندگان معاصر ادبیات فرانسه است که نامش به‌عنوان نویسنده‌ای پرکار و شناخته‌شده در ژانر ادبیات پلیسی فرانسه ثبت شده است. او نه‌فقط با نام اصلی خود بلکه با 20 نام مستعار دیگر، چیزی نزدیک به 300 رمان و داستان بلند و کوتاه، حدود 20 نمایش‌نامه و 16 اثر برای سینما پدید آورده است. او از‌جمله نویسندگانی است که از تکنیک‌ها و ظرافت‌های ادبی به‌خوبی استفاده می‌کند و تنها در پی روایت حادثه و معما نیست. «کسی روی گورم راه می‌رفت» یکی دیگر از آثار اوست که این نیز مدتی پیش با ترجمه آگاهی منتشر شده بود. در این رمان فرانک که گانگستری فرانسوی است، به جرم قتل یک پلیس آلمانی به حبس ابد محکوم شده و در هامبورگ زندانی است. لیزا، زنی که پنج سال در پی یافتن راهی برای نجات فرانک است، سرانجام موفق به این کار می‌شود. او به همراه دوستانش و با همراهی وکیل آلمانی فرانک نقشه فرار او را می‌کشند. عملیات با موفقیت و به بهای جان سه مأمور پلیس، اجرا می‌شود؛ اما رفتارهای عجیب و پرخاشگرانه فرانک پس از آزاد‌شدن از زندان، حادثه پیش‌بینی‌نشده دیگری در پی دارد و روند ماجرا را تغییر می‌دهد.