چه کسانی مردم را خشمگین میکنند؟
در طی سالهای دراز بارها دیده ام که چگونه به سنن دیرین و مورد علاقۀ عموم ایرانیان تندی و اهانت می کنند و به خیال خود مردم را از منکری باز می دارند. حال آنکه مردم به فطرت نیک و پاک خویش، دعای تحویل سال نو می خوانند. هم روزه می گیرند و هم سفرۀ هفت سین می چینند.

به گزارش گروه رسانه ای شرق؛ سید مسعود رضوی نوشت: این آخرین شماره روزنامه در سال ۱۴۰۳ هجری خورشیدی است. سال نو و نوروز باستانی در پیش است و دست در دست رمضان، ربیعِ قلوب و بهار طبیعت را نوید میدهد. سال خوش از ماه و خورشید کامل می شود. هم هجری است و به نور ماه روشن و هم خورشیدی و به گرمای آفتاب سرزنده است. هجرت حضرت مصطفی(ص) بدان فرخندگی بخشیده و زینت نوروز بدان زیبایی داده است.
خوشا ایران، خوشا مردمانی که نوروز را جشن می گیرند و هرسال همچون بهار دوباره می رویند و به زندگی معنا می بخشند. در این یادداشت می خواهم نکته و نقدی را بگویم اما ابتدا، جان و دیده خوانندگان را به این ترانۀ خیام عزیز شیرین می کنم. به راستی خسروان سخن شاعرانند و شاعران پارسی سلطان شاعران جهانند:
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
تردیدی ندارم که یکی از رازهای ماندگاری و مانایی ایران – و شاید مهمترین راز در سالها و سده ها - همین بوده که سنن ایرانی و اسلامی، در هم سرشته و زندگی را برای مردمان این سرزمین چنان سرشار و غنی کرده است که از هر مانعی می گذرند و از هر آزمون سختی جان به در می برند. کسانی که فرهنگ ایران و فرهنگ ایمان و تفسیر خاص آن را نسبت به منابع و فرهنگ اسلامی درنمی یابند، همیشه یکسونگری و نابردباری دارند. چشم بر اشتراکات و زیباییها می بندند و بیش از همگانگی و تعامل، به انتقاد و تقابل می پردازند.
در طی سالهای دراز بارها و بارها دیده ام که چگونه به سنن دیرین و مورد علاقۀ عموم ایرانیان تندی و اهانت می کنند و به خیال خود مردم را از منکری باز می دارند. حال آنکه مردم به فطرت نیک و پاک خویش، دعای تحویل سال نو می خوانند. هم روزه می گیرند و هم سفرۀ هفت سین می چینند. هم قرآن کریم بر سفرۀ نوروز می گذارند و هم دیوان خواجه حافظ را. زبان عربی زبان دین و ایمان است و زبان پارسی زبان شعر و عرفان. این دو در طول تاریخ روح و جان ما را آکنده از ایمان و عشق کرده اند. امسال بر سر این سفره، یعنی هفت سین، ملت ما افطار می کند. نه تنها ایرانیان، که مردمان دهها کشور مسلمان و بیش از چهل قوم در آسیا و اروپا بدین آیین جشن می گیرند و شادی و صلح می ورزند و جشن را جانشین خشم می کنند.
اما می دانیم و می پرسیم چرا اقلیتی که همانند فرقه های ماضی زیست و زهد و سیاست می کنند، هرسال مردم را بر سر خشم آورند و بیهوده به اموری که ذاتا دخل و زیانی به ایمان و دیانت ملت ندارد وارد شوند؟ مثل حجتالاسلام امام محمد غزالی که برای خوشامد سلاجقه و خلفای عباسی فتوی در باب تنجیس و تحریم نوروز نوشت که متن آن از این قرار است: «اما آنچه برای سده و نوروز فروشند، چون سپر و شمشیر چوبین و بوق سفالین؛ این در نفس خود حرام نیست ولیکن اظهار شعار گبران حرام است و مخالف شرع است و هرچه برای آن کنند نشاید؛ بلکه نوروز و سده باید که مندرس شود و کسی نام آن نبرد، تا [آنجا که] گروهی از سَلَف گفتهاند که نوروز روزه باید داشت تا از آن طعامها [که به مناسبت نوروز تهیه میشود] خورده نیاید و شبِ سده چراغ فرا نباید گرفت تا اصلاً آتش نبینند. و محقّقان گفتهاند که روزه داشتن این روز هم ذکرِ این روز بوَد و نشاید که نام این روز برَند بههیچوجه، بلکه با روزهای دیگر برابر باید داشت و شبِ سده همچنین، چنانکه از وی نام و نشان نماند.»
این موضوعی دیرین بوده و امروز و دیروز ندارد. منظورم عبوسان متعصب است که دیدم اخیرا جسارتشان تا بدان پایه رسیده که برای الزام فلان باور یا ایده خام و ناپخته، بر در منزل عارف و مرجع و عالم بزرگ تشیع، حضرت استاد جوادی آملی جمع شده بودند و شعار می دادند! زهی کودکی و ساده لوحی! همینها و مرشدهای عوام فریب و رندی که اینسو و آنسو برای ایشان مغلطه می کنند، نمونه هایی از راه گم کردگان در این بوستان فرهنگ و گلستان معنویت اند. نه بهره از اسلام معنوی و عرفان علوی دارند، نه شور حماسی و تاریخ پرشکوه ایرانی را درک می کنند! نه تلاوت و بلاغت وحی دلهاشان را نرم می کند، نه سرود حافظ و تعلیم مثنوی و شاهنامه. اشعری مسلک و اخباری گرا و متعصب و ظاهری: در پس آینه طوطی صفتم داشته اند/ آنچه استاد ازل گفت بگو می گویند!
بهار و نوروز، مایه و بنیاد زیبایی شاعرانه و تربیت جانها در زبان پارسی بوده است؛ جشن و سنتی دیرینتر از آن است که تصور شود. حکیم فردوسی آن را در دل افسانه ها و اسطوره هایی که بر تاریخ باستان مقدم است ذکر می کند:
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را «روز نو» خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
میو جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
این یادداشت هم طولانی شد. یک نکته دیگر بگویم و سخن پایانی: امسال و پارسال، همایون سایۀ همای بر قله های سربلند و سترگ ایرانزمین فرو افتاد. پرندۀ گرامی اقلیم و فرهنگ بازگشت و بار داد. این پرندۀ افسانه ای که شُکوهِ عقاب و فرّهی سیمرغ را دارد، دیرگاهی پر و بال نگشوده، گویی از این دیار رفته بود: «گوییا پنهان شده در ناکجای/ کس نمی داند کجا رفت آن همای»، اینک بازگشته و لختی سایه در زاگرس و البرز افکنده و تازگی در الموت کرّ و فرّی کرد و سایه سار مبارکش را بدان بلندا بخشود.
پس سخن را به جستاری از دانشی مرد ایرانشهر، دکتر اسلامی ندوشن از کتاب خواندنی و شیوای «به دنبال سایۀ همای» به پایان می برم که در فروردین ۱۳۳۹ خورشیدی در مجله یغما انتشار یافته است:
«سالی دیگر بر ایران سپری شد.
در عمر کشوری که چند هزار نوروز را جشن گرفته است، گذشت یک سال بس ناچیز می نماید.
بر همین دامنۀ البرز، در همین خاک ری، سال نو در چه روزهای غم آلود یا شادی آوری آغاز گردیده، چه بیم و امیدها برانگیخته!
بهارهائی با کامروائی و سربلندی و سبز بختی فراز آمده و بهارهائی به ماتم و خاموشی و شرمساری؛ لیکن همۀ این روزهای شاد و ناشاد بر ایران کهنسال گذشته است، و ایران به رغم همۀ حادثه ها، به رغم همه افتادنها و برخاستن هایش هنوز زنده است.
من در قعر ضمیر خود احساسی دارم، چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه بگاه بر دل می گذرد و آن اینست که رسالت ایران به پایان نرسیده است...»
نوروز و سال نو بر هموطنان ما در ایران و سراسر جهان مبارک باد. روزه هایتان قبول و جشنتان فرخنده.