|

یادی از محمد امیرمظاهری

‌آن روز تلخ و آن روزهای دشوار هرگز فراموش نمی‌شوند. هنوز هم وقتی یاد آن دقایق تلخ را دوره می‌کنیم، چیزی شبیه آتش در قلبمان زبانه می‌کشد. خبرش داغ زد و هنوز داغ دل را تازه می‌کند. «محمد امیرمظاهری» درگذشت. مگر می‌شود؟ مگر به همین سادگی مرگ می‌تواند نبض‌های بزرگ انسان‌بودن را ببلعد و حضورش را از میان بردارد؟ محمد امیرمظاهری سایه‌ای پهناور داشت که با آغوش باز دوستانش را در خود پناه می‌داد. او انگاری یک نفر نبود، توانش در مهرورزیدن از مرزهای فرد بودن عبور می‌کرد. حالا که نیست گاهی گمان می‌بریم به تنهایی بار بزرگی از مهربانی را بر دوش داشته است. باور کنید عزای سختی را تجربه کرده‌ایم و هر سال نیز در 24 اسفندماه به مناسبت سالروز پرکشیدنش یک بار دیگر داغ بزرگی قلب‌های کوچکمان را در مشت می‌گیرد. نمی‌خواهیم بپذیریم که دیگر نداریمش. خانواده و دوستان بدون او سایه‌ای بزرگ را از دست دادند که قطعا بودنش می‌توانست میان‌بری برای فراموشی دردهای عذاب‌آور باشد. اما چاره‌ای نیست. بغض را می‌شود به یادگار نگه داشت تا وقتی اوج می‌گیرد، به یاد آوریم که زندگی را شانه به شانه چه کسانی مزمزه کرده‌ایم و رد بر‌جای‌مانده از نگاه چه قلب‌هایی، امروز تضمین محبت در میانمان شده است. یک بار دیگر و در سالروز پرکشیدن محمد امیرمظاهری او را می‌خوانیم و نامش را صدا می‌کنیم. همه دوستان و حوزه رسانه این روزها قطعا لبریز اویند که زندگی را با دوستان به اشتراک گذاشته بود و دانه‌های نفسش را نیز چون باران فرو می‌ریخت. روحش شاد و یادش گرامی. همیشه قلب ما می‌خواند: «محمد امیرمظاهری».

خانواده، دوستان و همکاران روزنامه شرق