تصویرها و کلمات در گفتوگوی دوراس و گدار
مانی سپهری: وقتی دو هنرمند روبهروی هم به گفتوگو مینشینند که یکیشان هم نویسنده است و هم فیلمساز و دیگری فیلمسازی است شیفته ادبیات، چندان عجیب نیست که ادبیات و نوشتار به یکی از اصلیترین موضوعات صحبتشان بدل شود. این اتفاقی است که در گفتوگوهای میانِ مارگریت دوراسِ نویسنده و فیلمساز و ژان لوک گدارِ فیلمساز و شیفته ادبیات اتفاق افتاده است. آنها در گفتوگویی که در سالهای 1979، 1980 و 1987 یعنی در سه مرحله با یکدیگر انجام دادهاند از جای نوشتار و کلام در فیلم و رابطه تصویر و نوشته و نویسندگی و فیلمسازی سخن گفتهاند و در صحبتهایشان به آثار ادبی نیز گریز زدهاند. این گفتوگو توسط سیریل بِگَن گردآوری و بهصورت کتابی منتشر شده. ترجمه فارسی این کتاب با عنوان «گفتوگوی دوراس/گدار» با ترجمه قاسم روبین در نشر مرکز به چاپ رسیده است. چنانکه سیریل بِگَن در پیشگفتار این کتاب اشاره کرده است نخستین گفتوگوی کتاب در سپتامبر 1979 و زمانی انجام شده است که گدار مشغول ساختن فیلم «توانِ نجات (زندگی)» بوده است. گفتوگوی دوم کتاب در سپتامبر و اکتبر 1980 و سومین گفتوگو در دسامبر 1987 برای برنامهای
تلویزیونی انجام شده است. موضوع این گفتوگو هم نویسنده - فیلمساز و نویسندگی - فیلمسازی است. گدار چنانکه گفته شد شیفته ادبیات بود و این شیفتگی او را به اندیشیدن حول مسئله رابطه ادبیات و سینما وامیداشت. رابطهای نه لزوما به معنای اقتباس سینمایی از آثار ادبی بلکه به معنای نقش نوشتار و کلام در تصویر و رابطه نویسندگی و فیلمسازی. این مسئله دوراس هم بود، بهویژه که دوراس به هر دو کارِ نویسندگی و فیلمسازی میپرداخت. در پیشگفتار سیریل بِگَن این دغدغه مشترک و نگاه هر یک از این دو به نوشتار و فیلم به خوبی با این عبارات توضیح داده شده است: «دوراسِ نویسنده فیلم هم میسازد، گدارِ فیلمساز هم از همان اولین فیلمهایش آشکارا با ادبیات و کلام و نوشتار درگیر بوده، بنابراین مصداقها آشناست: در بین فیلمسازها، گدار بیشتر از بقیه به نوشتن گرایش دارد؛ پای نوشتن که به میان بیاید همه چیز پس رانده میشود. در فیلمسازی میکوشد تا تسلیم تصویر نشود، در ترکیب متن - تصویر، حضور و تواناییهای متن عمدتا غالب است بر تصویر، وجه تصویرپردازی در نماها به حداقل رسیده، اعمال و حرکات ظریف و حداقلیاند، و البته غیرتسلسلی، به همین دلیل فاصله بین
صدا و نما - تأکیدِ همیشه دوراس- نمود بیشتری پیدا میکند، تصویرها اغلب خالی و برهوتیاند، و گاهی پیاپی و به روالی مکرر، و در مواردی در غیاب تصویر (تصویر سیاه) همراه با صدای خارج از کادر، از جمله در فیلم مرد آتلانتیک - 1981. برایناساس، تصویر کاملا آماده است برای پذیرفتن متن و فحوای متن؛ اینجاست که عبارت دوراس معنای واقعی پیدا میکند: در تصویر میشود نوشت، در حد کمال، تمام فضای تصویر به قالب نوشته درمیآید، صدبرابر گستردهتر از فضای کتاب.
گدار در پی این است که چهطور میتوان به درستی تصویر را با کلام پیوند داد، یا مثلا نام و عنوان و حضور را از چیزها زدود، و عینا نام و لقب را از آدم و نیز تأثیر فیلمنامه را از فیلم».
در بخشی از گفتوگو دوراس این پرسش را مطرح میکند که «آیا میشود فیلمی بدون کلام ساخت؟» و گدار پاسخ میدهد: «بله، شدنی است، میشود توفیق هم کسب کرد. منتها به نمایش درنمیآید. گارِل همین کار را میکند، جسارتش را هم دارد. اینطور فیلمها از نظر من در رده فیلمهای صامت قلمداد میشود، البته با کلی صدا، و متن هم در نهایت از سکه میافتد. سعی من در حفظ کلام است. نویسندهها در من رغبت برمیانگیزند؛ نویسندهها جسارتِ نوشتن دارند. من هیچوقت برای نوشتن جسارت به خرج ندادهام. البته خوشحالم از اینکه یک ابژه مکانیکی به دست آوردهام، گرچه باید گفت که با آن نمیشود کاری کرد کارستان». دوراس میگوید: «ولی بلدی چه رفتاری با آن بکنی، سرشار از صدا و کلمه». گدار پاسخ میدهد: «خب بله، دلبندم من به کلمه. کلمات به جن میمانند، جنزادههای شکسپیر... در آثار تو، یا مثلا بکت، شهریارند کلمات».
کتاب همچنین موخرهای دارد باز هم از سیریل بگن با عنوان «نرم/ سخت». بگن در آغاز این موخره گفتوگوی دوراس و گدار را «رویارویی دو تنهایی» نامیده است. او درباره تنهاییِ مدنظر در این گفتوگو مینویسد: «تنهاییِ مدنظر در اینجا همانی است که این دو در آثار تحسینبرانگیزشان یادآور میشوند و درعینحال مدام آن را پس میزنند».
در بخش پیوست کتاب نیز نامهای از گدار به دوراس چاپ شده است.
مانی سپهری: وقتی دو هنرمند روبهروی هم به گفتوگو مینشینند که یکیشان هم نویسنده است و هم فیلمساز و دیگری فیلمسازی است شیفته ادبیات، چندان عجیب نیست که ادبیات و نوشتار به یکی از اصلیترین موضوعات صحبتشان بدل شود. این اتفاقی است که در گفتوگوهای میانِ مارگریت دوراسِ نویسنده و فیلمساز و ژان لوک گدارِ فیلمساز و شیفته ادبیات اتفاق افتاده است. آنها در گفتوگویی که در سالهای 1979، 1980 و 1987 یعنی در سه مرحله با یکدیگر انجام دادهاند از جای نوشتار و کلام در فیلم و رابطه تصویر و نوشته و نویسندگی و فیلمسازی سخن گفتهاند و در صحبتهایشان به آثار ادبی نیز گریز زدهاند. این گفتوگو توسط سیریل بِگَن گردآوری و بهصورت کتابی منتشر شده. ترجمه فارسی این کتاب با عنوان «گفتوگوی دوراس/گدار» با ترجمه قاسم روبین در نشر مرکز به چاپ رسیده است. چنانکه سیریل بِگَن در پیشگفتار این کتاب اشاره کرده است نخستین گفتوگوی کتاب در سپتامبر 1979 و زمانی انجام شده است که گدار مشغول ساختن فیلم «توانِ نجات (زندگی)» بوده است. گفتوگوی دوم کتاب در سپتامبر و اکتبر 1980 و سومین گفتوگو در دسامبر 1987 برای برنامهای
تلویزیونی انجام شده است. موضوع این گفتوگو هم نویسنده - فیلمساز و نویسندگی - فیلمسازی است. گدار چنانکه گفته شد شیفته ادبیات بود و این شیفتگی او را به اندیشیدن حول مسئله رابطه ادبیات و سینما وامیداشت. رابطهای نه لزوما به معنای اقتباس سینمایی از آثار ادبی بلکه به معنای نقش نوشتار و کلام در تصویر و رابطه نویسندگی و فیلمسازی. این مسئله دوراس هم بود، بهویژه که دوراس به هر دو کارِ نویسندگی و فیلمسازی میپرداخت. در پیشگفتار سیریل بِگَن این دغدغه مشترک و نگاه هر یک از این دو به نوشتار و فیلم به خوبی با این عبارات توضیح داده شده است: «دوراسِ نویسنده فیلم هم میسازد، گدارِ فیلمساز هم از همان اولین فیلمهایش آشکارا با ادبیات و کلام و نوشتار درگیر بوده، بنابراین مصداقها آشناست: در بین فیلمسازها، گدار بیشتر از بقیه به نوشتن گرایش دارد؛ پای نوشتن که به میان بیاید همه چیز پس رانده میشود. در فیلمسازی میکوشد تا تسلیم تصویر نشود، در ترکیب متن - تصویر، حضور و تواناییهای متن عمدتا غالب است بر تصویر، وجه تصویرپردازی در نماها به حداقل رسیده، اعمال و حرکات ظریف و حداقلیاند، و البته غیرتسلسلی، به همین دلیل فاصله بین
صدا و نما - تأکیدِ همیشه دوراس- نمود بیشتری پیدا میکند، تصویرها اغلب خالی و برهوتیاند، و گاهی پیاپی و به روالی مکرر، و در مواردی در غیاب تصویر (تصویر سیاه) همراه با صدای خارج از کادر، از جمله در فیلم مرد آتلانتیک - 1981. برایناساس، تصویر کاملا آماده است برای پذیرفتن متن و فحوای متن؛ اینجاست که عبارت دوراس معنای واقعی پیدا میکند: در تصویر میشود نوشت، در حد کمال، تمام فضای تصویر به قالب نوشته درمیآید، صدبرابر گستردهتر از فضای کتاب.
گدار در پی این است که چهطور میتوان به درستی تصویر را با کلام پیوند داد، یا مثلا نام و عنوان و حضور را از چیزها زدود، و عینا نام و لقب را از آدم و نیز تأثیر فیلمنامه را از فیلم».
در بخشی از گفتوگو دوراس این پرسش را مطرح میکند که «آیا میشود فیلمی بدون کلام ساخت؟» و گدار پاسخ میدهد: «بله، شدنی است، میشود توفیق هم کسب کرد. منتها به نمایش درنمیآید. گارِل همین کار را میکند، جسارتش را هم دارد. اینطور فیلمها از نظر من در رده فیلمهای صامت قلمداد میشود، البته با کلی صدا، و متن هم در نهایت از سکه میافتد. سعی من در حفظ کلام است. نویسندهها در من رغبت برمیانگیزند؛ نویسندهها جسارتِ نوشتن دارند. من هیچوقت برای نوشتن جسارت به خرج ندادهام. البته خوشحالم از اینکه یک ابژه مکانیکی به دست آوردهام، گرچه باید گفت که با آن نمیشود کاری کرد کارستان». دوراس میگوید: «ولی بلدی چه رفتاری با آن بکنی، سرشار از صدا و کلمه». گدار پاسخ میدهد: «خب بله، دلبندم من به کلمه. کلمات به جن میمانند، جنزادههای شکسپیر... در آثار تو، یا مثلا بکت، شهریارند کلمات».
کتاب همچنین موخرهای دارد باز هم از سیریل بگن با عنوان «نرم/ سخت». بگن در آغاز این موخره گفتوگوی دوراس و گدار را «رویارویی دو تنهایی» نامیده است. او درباره تنهاییِ مدنظر در این گفتوگو مینویسد: «تنهاییِ مدنظر در اینجا همانی است که این دو در آثار تحسینبرانگیزشان یادآور میشوند و درعینحال مدام آن را پس میزنند».
در بخش پیوست کتاب نیز نامهای از گدار به دوراس چاپ شده است.