|

پاندمي کرونا و هنر در قرنطينه در گفت‌وگو با آفرين ساجدي، نقاش

معاصريت در خانه

پرويز براتي

هر چه از تلخي‌هاي کرونا بگوييم کم گفته‌ايم. با اين حال زيستنِ امروز ما را مي‌توان نوعي اتحاد در مقابل فاجعه دانست که قطعا يکي از مصاديق آن بازشدن پاي آثار هنري به خانه‌هاي مردم است. اين روزها تصاوير بسياري از بازآفريني آثار هنري در خانه‌ها منتشر مي‌شود و اين آثار چنان مورد استقبال قرار گرفته که نشريات و رسانه‌هاي رسمي به انعکاس بازتاب‌هاي آن پرداخته‌اند. در طول هفته‌هاي گذشته آثار يک هنرمند ايراني سوژه مردم جهان در قرنطينه شد و مورد توجه مخاطبان او در خارج از کشور قرار گرفت. آفرين ساجدي هنرمندي است که تعداد زيادي از آثارش مورد توجه علاقه‌مندان هنر قرار گرفته و عده زيادي با استفاده از لوازم موجود در خانه دست به بازآفريني نقاشي‌هاي او زده‌اند. سايت مشهور «البوابة» در گزارشي در همين زمينه نوشت: «شمار زيادي از طرفداران آفرين ساجدي در سرتاسر دنيا به بازآفريني کاراکترهاي نقاشي‌هاي اين هنرمند دست زده‌اند تا علاقه خود را به هنر نشان دهند و از اين طريق ايزولاسيون کرونايي را به چالش بکشند». به نوشته اين سايت هر چند فضاي سوررئالِ آثار ساجدي و وجود عناصر غيرمعمول در آنها، کار علاقه‌مندان اين نقاشي‌ها را براي بازآفريني تصاوير سخت کرده، اما اين افراد با خلاقيت‌هاي خود توانسته‌اند از پس اين کار بر آيند. در کنار هنرمنداني همچون ساجدي، برخي گالري‌ها و موزه‌هاي مطرح ايران و جهان نيز برنامه‌هايي براي مردم در دوران قرنطينه خانگي داشته‌اند. «گالري گلستان» در تهران مسابقه‌اي نقاشي براي کودکان زير ۱۰ سال برگزار کرده که به گفته مدير اين گالري ميزان استقبال کودکان از نقاشي در قرنطينه غيرمنتظره بود و آثار ارسال‌شده به اين مسابقه بزرگ قرار است توسط هيئتي متشکل از فرشيد مثقالي، کامبيز درم‌بخش و تارا بهبهاني بررسي و داوري شود. موزه «گِتي» در لس‌آنجلس نيز که به دليل همه‌گيري کرونا تا اطلاع ثانوي بسته شده، در فضاي آنلاين از هواداران خود خواست آثار هنري معروف را با وسايل خانگي بازآفريني کنند. آفرين ساجدي متولد ۱۳۵۸ شيراز است. از نمايشگاه‌هاي اخير ساجدي مي‌توان به نمايشگاه انفرادي «ناپيدا» در گالري اعتماد (تهران، ۱۳۹۴)، نمايشگاه انفرادي «قوي‌تر» در گالري اعتماد (تهران، ۱۳۹۷) و نمايشگاه انفرادي «سرزمين مادرانگي» در گالري دروتي سيرکس (لندن، ۱۳۹۷) اشاره کرد. با او درباره پاندمي کرونا و هنر در قرنطينه به گفت‌وگو نشستيم که در ادامه مي‌خوانيد.

در هفته‌هاي گذشته تعدادي از آثار شما توسط مردم بازسازي شد و در فضاي مجازي به نمايش درآمد. اين چالشِ بازسازي و بازآفريني آثار شما کي و چگونه شکل گرفت؟
مدتي بود مجموعه عکسي از افرادي که نقاشي‌هايم را بازسازي کرده بودند به دستم مي‌رسيد که نسبت به قبل بيشتر بود. اين ماجرا مربوط به اوايل شيوع کرونا بود اما رفته رفته تعداد اين بازآفريني‌ها خيلي زياد شد تا اينکه يکي از دوستان به من گفت در فيبس‌بوک يکي از سايت‌ها فراخواني براي بازآفريني هنر در خانه داده و خيلي‌ها مشابه کار تو را بازسازي کرده‌اند. تازه من آنجا رفتم و حجم استقبال را ديدم. بعد متوجه شدم در محيط اينستاگرام هم اين اتفاق افتاده است.
پس يک پروژه خودجوش و خود به خودي بود؟
بله. ظاهرا در اين دوره شيوع کرونا خيلي از موزه‌ها اين چالش را راه انداختند تا مردم در اين روزهاي خانه‌نشيني درگير هنر باشند و خلاقيت‌شان را نشان دهند.
به نظر شما اين کار يک برخورد پاروديک با هنر و شوخي با آن است يا يک‌جور همگاني‌کردن آن؟
خب، پارودي گاهي مي‌تواند عمدي باشد و گاهي شوخي خود به خود اتفاق مي‌افتد؛ چون فرد با حداقل متريال و وسايل خانه کار مي‌کند و تا آنجا که مي‌دانم بايد بدون ابزار کمکي نرم‌افزاري شبيه فتوشاپ يا... باشد. بخش ديگر سؤال شما به نظر من هنر همگاني است فقط بعضي به عنوان حرفه به آن مي‌پردازند و بقيه ظاهرا خود را کنار مي‌کشند اما در وجود همه حداقل يک راه ابراز هنر وجود دارد. اين که موزه‌ها مي‌آيند چنين چالشي را راه مي‌اندازند به نظرم وجه آموزشي هم دارد. فراتر از آن، شما با اين نوع بازسازي با ابزار بدوي به لمس‌کردن هنر دست مي‌زنيد با شجاعت براي خودتان «رامبراند»ي مي‌شويد و البته شايد با نگاه «اندي وارهول»! من گاهي وقت‌ها که برخي از اين کارها را نگاه مي‌کنم مي‌بينم خيلي‌هایشان به خاطر اينکه با ابزار و وسايل روزمره معاصر توليد شده‌اند معادل کار بسياري از آرتيست‌هاي معاصر مشهور جهان قرار مي‌گيرند.
مي‌توانيم در واقع بگوييم شرايط جديد حاکم بر جهان، بيان هنري تازه‌اي را به وجود آورده است؟
مسلما خود هنر اگر واقعيتي را در دل خود داشته باشد به نوعي برون‌ريزي از شرايط غالب زمانه است. بايد صبر کنيم. بي‌شک بعد از ماجراي کوويد 19 بشر تغييراتي در فکرکردن، روابط و کارهاي خود خواهد داشت.
اين بازسازي‌ها و بازآفريني‌هايي که توسط مردم از کارهاي شما شده است با کپي‌رايت منافاتي ندارد؟!
مسلما خير. من موارد اندکي را در صفحه خودم منتشر کردم: اولا نقاشي اصلي و عکس بايد کنار هم قرار مي‌گرفت و ديگر اينکه اسم آرتيست حتما بايد ذکر مي‌شد. سوم چون بازسازي‌ها با وسايل ابتدايي خانه صورت مي‌گرفت به اصل کار لطمه وارد نمي‌شد و چهارم البته بايد از آرتيست‌هاي معروف استفاده مي‌کردند که نمي‌دانم چرا شامل حال من هم شده بود (لبخند).
کپي از آثار من زياد صورت مي‌گرفت چه در فرم و چه در محتوا و بالاخره تصميم گرفتم يکي از مواردي را که سوءاستفاده تمام و کمال از کارهاي من شده بود پيگيري قانوني کنم آن هم در ايران. تأكيد مي‌کنم در ايران چون خيلي افراد فکر مي‌کنند در ايران حقوقي براي کپي‌رايت چندان وجود ندارد طبعا به واسطه اين پرونده اطلاعاتي کسب کرده‌ام و به عنوان آرتيست دلگرم شدم. دوستان حقوق‌دان و مطلعي مثل صنم حقيقي، سارا نامجو و ديگر وکلايي که اجازه نگرفتم که نامشان را ذکر کنم. براي آگاه‌سازي و شفاف‌سازي حقوق کپي‌رايت مدتي است تلاش مي‌کنند تا هم اين حقوق به‌روز شود و هم مردم عادي اقتباس و کپي را از هم تفکيک کنند.
اگر بخواهيم به سويه همگاني‌شدن هنر توجه کنيم گفته والتر بنيامين را پيش چشم مي‌آوريم که مي‌گويد بازآفريني باعث بالابردن ارزش‌هاي مردمي و اجتماعي اثر مي‌شود...
مطمئنم جناب بنيامين منظورشان مشق هنر براي بالابردن ارزش‌هاي مردمي بوده نه از آنِ خود دانستن خلاقيت ديگري. به هر حال گمان کنم اين چالش موزه‌ها به منظور گفته‌ بنيامين شباهت داشته باشد.
مي‌توانيم در پي استقبالي که در قالب بازآفريني‌ها شده چه در مورد آثار شما چه در قالب چالش‌هايي که امثال موزه گتي به راه انداخته‌اند، بگوييم جهان هنر اين روزها شاهد ظهور جنبش هنري تازه‌اي است؟
بله. البته شايد ضرورت داشته باشد اين تعاريف را بگذاريم براي بعد از گذر از اين دوران. من اين شانس را داشتم که در خيلي از «آرت‌فر»ها و جشنواره‌هاي هنري راجع به هنر معاصر شرکت کنم. خيلي وقت‌ها آدم مي‌بيند فلان هنرمند معاصر نتيجه‌اي را در کارش گرفته که الان ممکن است يک آقاي کارمند با خانواده‌اش در خانه با کمک دستمال کاغذي و هر وسيله ديگري که در دسترسشان بوده به آن رسيده باشند و در واقع اثري را بازتوليد کرده‌اند و با وسايل مصرفي نشان داده‌اند. هنر فاخر موزه‌ها مثلا «موناليزا» را دوباره بازسازي کرده‌اند و اين خيلي کار را جذاب و معاصر مي‌کند به وسيله کساني که شايد حتي قبلا به موزه نرفته باشند.
برخوردهايي که با نقاشي‌هاي شما مي‌شود از سوي دو دسته است يک عده‌اي که برخورد حسي‌تري با هنر دارند و آماتور هستند و عده‌اي که برخوردشان حرفه‌اي‌تر است...
من افرادي که اين کار را کرده‌اند نمي‌شناسم؛ شايد تک و توکي را بشناسم که حرفه‌شان هنر نيست اما مثل هر رقابت ديگري هر کسي سعي خود را کرده که ميزان کيفيت کارش بالاتر باشد يا مفهوم متمايزتري ارائه دهد؛ اما به عقيده من چه آرتيست حرفه‌اي باشند چه نباشند از اين پس اين باور را نسبت به خود خواهند داشت.
کارها را که نگاه مي‌کردم بيشتر چيدماني از کارهاي شما بود و مثلا خودشان را در قالب سوژه‌هاي شما گذاشته و کار را بازسازي کرده‌اند. درست است؟
بله و گاهي ايده خود را اضافه کرده‌اند؛ مثلا به جاي آهويي که من روي سر کاراکترم گذاشته بودم گربه يا عروسک گذاشته‌اند اين موارد واقعا مفرح بود.
در واقع يک کنش مفهومي است، يک جور کانسپت؟
بله مي‌توانيم بگوييم کانسپت، چون چيدمان بوده و چون متريال عوض شده اکثر اوقات مفهوم جديدي توليد شده.
در نقاشي‌هاي سال‌هاي گذشته شما حس مرگ قوي است و الان هم همچنان پابرجاست. آيا شما اين حس مرگ را در اين بازآفريني‌ها مي‌بينید؟
من به اين شکل به مرگ نگاه نمي‌کنم. برزخ شايد کلمه مناسب‌تري باشد. کاراکترهاي من آدم‌هاي زنده‌اي را مي‌مانند که از فرم چشم‌هايشان ناظري هستند بر اتفاقات و تخيلاتي که به آنها وارد مي‌شود که آن را هميشه يک توصيف رؤياوار يا برزخي مي‌دانم يعني مابين مرگ و زندگي و در مورد کارهاي ديگران بيشتر طنزگونه بوده و گاهي همان احساس را توليد کرده‌اند.
کارهاي شما که الان بازآفريني شده‌اند متعلق به دوره قرنطينه هستند يا قبل از آن؟
قبل از آن. من در دوره قرنطينه فقط يک کار مربوط به سال نو ايراني منتشر کردم و کارهايي که در دوره قرنطينه انجام دادم هنوز منتشر نشده است.
مي‌توانيد درباره کارهاي دوره قرنطينه توضيح دهيد؟
کارهايي که در دوره قرنطينه مي‌کشم الزاما موضوع بعضي از آنها شايد مربوط به دوره قرنطينه نباشد. من معمولا در يک دوره زماني ايده‌‌پردازي و طراحي مي‌کنم و بعد آنها را در نمايشگاهي که انتخاب کنم با چه موضوعي باشد اجرا مي‌کنم. مدت‌هاست روي اتودهايي آخرالزماني کار مي‌کنم که از قضا شرايط جهان دارد به آخرالزمان واقعا نزديک مي‌شود.
پس ردپاي اين روزها و شرايط جديد را در اين نقاشي‌هاي آخرالزماني که هنوز رونمايي نشده مي‌توان ديد؟!
البته بايد اول نقاشي‌ها بيرون بيايند و بعد درباره‌شان حرف زد يا حتي بعدتر از اين دوران ايده‌هاي تکان‌دهنده بيرون مي‌آيند. عقيده دارم در اين زمان همه ما در همان برزخي که پيش‌تر گفتم هستيم و اين مه‌آلودگي نمي‌گذارد بتوانيم درست ببينيم يا فکر کنيم. اما ايده‌هاي آخرالزماني چيزي است که دست از سر تفکرات بشر هيچ‌گاه بر نداشته.
در بازآفريني‌هاي مردم از کارهاي شما به اثري برخورد کرده‌ايد که چشم‌گير و خاص باشد؟
به عنوان بيننده کارها اين برخوردهاي طنز بخش مفرح کارها بود که من ديدم. تعداد زياد مردمي که اين بازآفريني‌ها را کردند ايراني نبودند و تنها چند نفرشان ايراني بودند. اين برايم جالب بود که چطور اين کارها را مي‌شناختند. جالب‌تر اينکه بعضي‌ها نقاشي‌هاي من را از فيلتر فرهنگ خودشان عبور داده بودند. مثلا يک خانم آفريقايي ماهي‌اش را با همان فرهنگ و بافت‌هايي که در عروسک‌ها و لباس‌هايشان غالب است بازسازي کرده بود. برايم جالب و خوشحال‌کننده بود که کارهايم را از نگاه مردم ديگر مي‌ديدم. وقتي يک کار را توليد مي‌کنم فقط به خودم فکر مي‌کنم و حالت شخصي دارد. موضوع وقتي جالب مي‌شود که اين اثر در مواجهه با مردم قرار مي‌گيرد و آنها نيز مي‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. در چنين حالتي همه ما يک حس را تجربه مي‌کنيم.
کارهاي جديدتان که در دوران قرنطينه اجرا مي‌شود همان نزديکي به پرتره در آنها هست يا نه؟
من پرتره را خيلي دوست دارم چون مثل کلوزآپي که شما در نماي سينمايي مي‌بينيد احساسات چهره را مي‌توانم در آن جزئياتي که در پوست و چشم پرتره استفاده مي‌کنم درشت کنم و به مخاطب نشان دهم. پرتره‌هاي من معمولا سکوت دارند و صحبت نمي‌کنند و اين قسمت در مورد پرتره براي من جذاب است. ولي فکر کنم و اميدوارم در نمايشگاه بعدي من فيگور بيشتر باشد.

هر چه از تلخي‌هاي کرونا بگوييم کم گفته‌ايم. با اين حال زيستنِ امروز ما را مي‌توان نوعي اتحاد در مقابل فاجعه دانست که قطعا يکي از مصاديق آن بازشدن پاي آثار هنري به خانه‌هاي مردم است. اين روزها تصاوير بسياري از بازآفريني آثار هنري در خانه‌ها منتشر مي‌شود و اين آثار چنان مورد استقبال قرار گرفته که نشريات و رسانه‌هاي رسمي به انعکاس بازتاب‌هاي آن پرداخته‌اند. در طول هفته‌هاي گذشته آثار يک هنرمند ايراني سوژه مردم جهان در قرنطينه شد و مورد توجه مخاطبان او در خارج از کشور قرار گرفت. آفرين ساجدي هنرمندي است که تعداد زيادي از آثارش مورد توجه علاقه‌مندان هنر قرار گرفته و عده زيادي با استفاده از لوازم موجود در خانه دست به بازآفريني نقاشي‌هاي او زده‌اند. سايت مشهور «البوابة» در گزارشي در همين زمينه نوشت: «شمار زيادي از طرفداران آفرين ساجدي در سرتاسر دنيا به بازآفريني کاراکترهاي نقاشي‌هاي اين هنرمند دست زده‌اند تا علاقه خود را به هنر نشان دهند و از اين طريق ايزولاسيون کرونايي را به چالش بکشند». به نوشته اين سايت هر چند فضاي سوررئالِ آثار ساجدي و وجود عناصر غيرمعمول در آنها، کار علاقه‌مندان اين نقاشي‌ها را براي بازآفريني تصاوير سخت کرده، اما اين افراد با خلاقيت‌هاي خود توانسته‌اند از پس اين کار بر آيند. در کنار هنرمنداني همچون ساجدي، برخي گالري‌ها و موزه‌هاي مطرح ايران و جهان نيز برنامه‌هايي براي مردم در دوران قرنطينه خانگي داشته‌اند. «گالري گلستان» در تهران مسابقه‌اي نقاشي براي کودکان زير ۱۰ سال برگزار کرده که به گفته مدير اين گالري ميزان استقبال کودکان از نقاشي در قرنطينه غيرمنتظره بود و آثار ارسال‌شده به اين مسابقه بزرگ قرار است توسط هيئتي متشکل از فرشيد مثقالي، کامبيز درم‌بخش و تارا بهبهاني بررسي و داوري شود. موزه «گِتي» در لس‌آنجلس نيز که به دليل همه‌گيري کرونا تا اطلاع ثانوي بسته شده، در فضاي آنلاين از هواداران خود خواست آثار هنري معروف را با وسايل خانگي بازآفريني کنند. آفرين ساجدي متولد ۱۳۵۸ شيراز است. از نمايشگاه‌هاي اخير ساجدي مي‌توان به نمايشگاه انفرادي «ناپيدا» در گالري اعتماد (تهران، ۱۳۹۴)، نمايشگاه انفرادي «قوي‌تر» در گالري اعتماد (تهران، ۱۳۹۷) و نمايشگاه انفرادي «سرزمين مادرانگي» در گالري دروتي سيرکس (لندن، ۱۳۹۷) اشاره کرد. با او درباره پاندمي کرونا و هنر در قرنطينه به گفت‌وگو نشستيم که در ادامه مي‌خوانيد.

در هفته‌هاي گذشته تعدادي از آثار شما توسط مردم بازسازي شد و در فضاي مجازي به نمايش درآمد. اين چالشِ بازسازي و بازآفريني آثار شما کي و چگونه شکل گرفت؟
مدتي بود مجموعه عکسي از افرادي که نقاشي‌هايم را بازسازي کرده بودند به دستم مي‌رسيد که نسبت به قبل بيشتر بود. اين ماجرا مربوط به اوايل شيوع کرونا بود اما رفته رفته تعداد اين بازآفريني‌ها خيلي زياد شد تا اينکه يکي از دوستان به من گفت در فيبس‌بوک يکي از سايت‌ها فراخواني براي بازآفريني هنر در خانه داده و خيلي‌ها مشابه کار تو را بازسازي کرده‌اند. تازه من آنجا رفتم و حجم استقبال را ديدم. بعد متوجه شدم در محيط اينستاگرام هم اين اتفاق افتاده است.
پس يک پروژه خودجوش و خود به خودي بود؟
بله. ظاهرا در اين دوره شيوع کرونا خيلي از موزه‌ها اين چالش را راه انداختند تا مردم در اين روزهاي خانه‌نشيني درگير هنر باشند و خلاقيت‌شان را نشان دهند.
به نظر شما اين کار يک برخورد پاروديک با هنر و شوخي با آن است يا يک‌جور همگاني‌کردن آن؟
خب، پارودي گاهي مي‌تواند عمدي باشد و گاهي شوخي خود به خود اتفاق مي‌افتد؛ چون فرد با حداقل متريال و وسايل خانه کار مي‌کند و تا آنجا که مي‌دانم بايد بدون ابزار کمکي نرم‌افزاري شبيه فتوشاپ يا... باشد. بخش ديگر سؤال شما به نظر من هنر همگاني است فقط بعضي به عنوان حرفه به آن مي‌پردازند و بقيه ظاهرا خود را کنار مي‌کشند اما در وجود همه حداقل يک راه ابراز هنر وجود دارد. اين که موزه‌ها مي‌آيند چنين چالشي را راه مي‌اندازند به نظرم وجه آموزشي هم دارد. فراتر از آن، شما با اين نوع بازسازي با ابزار بدوي به لمس‌کردن هنر دست مي‌زنيد با شجاعت براي خودتان «رامبراند»ي مي‌شويد و البته شايد با نگاه «اندي وارهول»! من گاهي وقت‌ها که برخي از اين کارها را نگاه مي‌کنم مي‌بينم خيلي‌هایشان به خاطر اينکه با ابزار و وسايل روزمره معاصر توليد شده‌اند معادل کار بسياري از آرتيست‌هاي معاصر مشهور جهان قرار مي‌گيرند.
مي‌توانيم در واقع بگوييم شرايط جديد حاکم بر جهان، بيان هنري تازه‌اي را به وجود آورده است؟
مسلما خود هنر اگر واقعيتي را در دل خود داشته باشد به نوعي برون‌ريزي از شرايط غالب زمانه است. بايد صبر کنيم. بي‌شک بعد از ماجراي کوويد 19 بشر تغييراتي در فکرکردن، روابط و کارهاي خود خواهد داشت.
اين بازسازي‌ها و بازآفريني‌هايي که توسط مردم از کارهاي شما شده است با کپي‌رايت منافاتي ندارد؟!
مسلما خير. من موارد اندکي را در صفحه خودم منتشر کردم: اولا نقاشي اصلي و عکس بايد کنار هم قرار مي‌گرفت و ديگر اينکه اسم آرتيست حتما بايد ذکر مي‌شد. سوم چون بازسازي‌ها با وسايل ابتدايي خانه صورت مي‌گرفت به اصل کار لطمه وارد نمي‌شد و چهارم البته بايد از آرتيست‌هاي معروف استفاده مي‌کردند که نمي‌دانم چرا شامل حال من هم شده بود (لبخند).
کپي از آثار من زياد صورت مي‌گرفت چه در فرم و چه در محتوا و بالاخره تصميم گرفتم يکي از مواردي را که سوءاستفاده تمام و کمال از کارهاي من شده بود پيگيري قانوني کنم آن هم در ايران. تأكيد مي‌کنم در ايران چون خيلي افراد فکر مي‌کنند در ايران حقوقي براي کپي‌رايت چندان وجود ندارد طبعا به واسطه اين پرونده اطلاعاتي کسب کرده‌ام و به عنوان آرتيست دلگرم شدم. دوستان حقوق‌دان و مطلعي مثل صنم حقيقي، سارا نامجو و ديگر وکلايي که اجازه نگرفتم که نامشان را ذکر کنم. براي آگاه‌سازي و شفاف‌سازي حقوق کپي‌رايت مدتي است تلاش مي‌کنند تا هم اين حقوق به‌روز شود و هم مردم عادي اقتباس و کپي را از هم تفکيک کنند.
اگر بخواهيم به سويه همگاني‌شدن هنر توجه کنيم گفته والتر بنيامين را پيش چشم مي‌آوريم که مي‌گويد بازآفريني باعث بالابردن ارزش‌هاي مردمي و اجتماعي اثر مي‌شود...
مطمئنم جناب بنيامين منظورشان مشق هنر براي بالابردن ارزش‌هاي مردمي بوده نه از آنِ خود دانستن خلاقيت ديگري. به هر حال گمان کنم اين چالش موزه‌ها به منظور گفته‌ بنيامين شباهت داشته باشد.
مي‌توانيم در پي استقبالي که در قالب بازآفريني‌ها شده چه در مورد آثار شما چه در قالب چالش‌هايي که امثال موزه گتي به راه انداخته‌اند، بگوييم جهان هنر اين روزها شاهد ظهور جنبش هنري تازه‌اي است؟
بله. البته شايد ضرورت داشته باشد اين تعاريف را بگذاريم براي بعد از گذر از اين دوران. من اين شانس را داشتم که در خيلي از «آرت‌فر»ها و جشنواره‌هاي هنري راجع به هنر معاصر شرکت کنم. خيلي وقت‌ها آدم مي‌بيند فلان هنرمند معاصر نتيجه‌اي را در کارش گرفته که الان ممکن است يک آقاي کارمند با خانواده‌اش در خانه با کمک دستمال کاغذي و هر وسيله ديگري که در دسترسشان بوده به آن رسيده باشند و در واقع اثري را بازتوليد کرده‌اند و با وسايل مصرفي نشان داده‌اند. هنر فاخر موزه‌ها مثلا «موناليزا» را دوباره بازسازي کرده‌اند و اين خيلي کار را جذاب و معاصر مي‌کند به وسيله کساني که شايد حتي قبلا به موزه نرفته باشند.
برخوردهايي که با نقاشي‌هاي شما مي‌شود از سوي دو دسته است يک عده‌اي که برخورد حسي‌تري با هنر دارند و آماتور هستند و عده‌اي که برخوردشان حرفه‌اي‌تر است...
من افرادي که اين کار را کرده‌اند نمي‌شناسم؛ شايد تک و توکي را بشناسم که حرفه‌شان هنر نيست اما مثل هر رقابت ديگري هر کسي سعي خود را کرده که ميزان کيفيت کارش بالاتر باشد يا مفهوم متمايزتري ارائه دهد؛ اما به عقيده من چه آرتيست حرفه‌اي باشند چه نباشند از اين پس اين باور را نسبت به خود خواهند داشت.
کارها را که نگاه مي‌کردم بيشتر چيدماني از کارهاي شما بود و مثلا خودشان را در قالب سوژه‌هاي شما گذاشته و کار را بازسازي کرده‌اند. درست است؟
بله و گاهي ايده خود را اضافه کرده‌اند؛ مثلا به جاي آهويي که من روي سر کاراکترم گذاشته بودم گربه يا عروسک گذاشته‌اند اين موارد واقعا مفرح بود.
در واقع يک کنش مفهومي است، يک جور کانسپت؟
بله مي‌توانيم بگوييم کانسپت، چون چيدمان بوده و چون متريال عوض شده اکثر اوقات مفهوم جديدي توليد شده.
در نقاشي‌هاي سال‌هاي گذشته شما حس مرگ قوي است و الان هم همچنان پابرجاست. آيا شما اين حس مرگ را در اين بازآفريني‌ها مي‌بينید؟
من به اين شکل به مرگ نگاه نمي‌کنم. برزخ شايد کلمه مناسب‌تري باشد. کاراکترهاي من آدم‌هاي زنده‌اي را مي‌مانند که از فرم چشم‌هايشان ناظري هستند بر اتفاقات و تخيلاتي که به آنها وارد مي‌شود که آن را هميشه يک توصيف رؤياوار يا برزخي مي‌دانم يعني مابين مرگ و زندگي و در مورد کارهاي ديگران بيشتر طنزگونه بوده و گاهي همان احساس را توليد کرده‌اند.
کارهاي شما که الان بازآفريني شده‌اند متعلق به دوره قرنطينه هستند يا قبل از آن؟
قبل از آن. من در دوره قرنطينه فقط يک کار مربوط به سال نو ايراني منتشر کردم و کارهايي که در دوره قرنطينه انجام دادم هنوز منتشر نشده است.
مي‌توانيد درباره کارهاي دوره قرنطينه توضيح دهيد؟
کارهايي که در دوره قرنطينه مي‌کشم الزاما موضوع بعضي از آنها شايد مربوط به دوره قرنطينه نباشد. من معمولا در يک دوره زماني ايده‌‌پردازي و طراحي مي‌کنم و بعد آنها را در نمايشگاهي که انتخاب کنم با چه موضوعي باشد اجرا مي‌کنم. مدت‌هاست روي اتودهايي آخرالزماني کار مي‌کنم که از قضا شرايط جهان دارد به آخرالزمان واقعا نزديک مي‌شود.
پس ردپاي اين روزها و شرايط جديد را در اين نقاشي‌هاي آخرالزماني که هنوز رونمايي نشده مي‌توان ديد؟!
البته بايد اول نقاشي‌ها بيرون بيايند و بعد درباره‌شان حرف زد يا حتي بعدتر از اين دوران ايده‌هاي تکان‌دهنده بيرون مي‌آيند. عقيده دارم در اين زمان همه ما در همان برزخي که پيش‌تر گفتم هستيم و اين مه‌آلودگي نمي‌گذارد بتوانيم درست ببينيم يا فکر کنيم. اما ايده‌هاي آخرالزماني چيزي است که دست از سر تفکرات بشر هيچ‌گاه بر نداشته.
در بازآفريني‌هاي مردم از کارهاي شما به اثري برخورد کرده‌ايد که چشم‌گير و خاص باشد؟
به عنوان بيننده کارها اين برخوردهاي طنز بخش مفرح کارها بود که من ديدم. تعداد زياد مردمي که اين بازآفريني‌ها را کردند ايراني نبودند و تنها چند نفرشان ايراني بودند. اين برايم جالب بود که چطور اين کارها را مي‌شناختند. جالب‌تر اينکه بعضي‌ها نقاشي‌هاي من را از فيلتر فرهنگ خودشان عبور داده بودند. مثلا يک خانم آفريقايي ماهي‌اش را با همان فرهنگ و بافت‌هايي که در عروسک‌ها و لباس‌هايشان غالب است بازسازي کرده بود. برايم جالب و خوشحال‌کننده بود که کارهايم را از نگاه مردم ديگر مي‌ديدم. وقتي يک کار را توليد مي‌کنم فقط به خودم فکر مي‌کنم و حالت شخصي دارد. موضوع وقتي جالب مي‌شود که اين اثر در مواجهه با مردم قرار مي‌گيرد و آنها نيز مي‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. در چنين حالتي همه ما يک حس را تجربه مي‌کنيم.
کارهاي جديدتان که در دوران قرنطينه اجرا مي‌شود همان نزديکي به پرتره در آنها هست يا نه؟
من پرتره را خيلي دوست دارم چون مثل کلوزآپي که شما در نماي سينمايي مي‌بينيد احساسات چهره را مي‌توانم در آن جزئياتي که در پوست و چشم پرتره استفاده مي‌کنم درشت کنم و به مخاطب نشان دهم. پرتره‌هاي من معمولا سکوت دارند و صحبت نمي‌کنند و اين قسمت در مورد پرتره براي من جذاب است. ولي فکر کنم و اميدوارم در نمايشگاه بعدي من فيگور بيشتر باشد.