آمادگی دفاعی پدران، آمادگی دفاعی پسران
گیسو فغفوری: تابستان بود. برای مأموریت کاری پدرم به شهر دیگری رفته بودیم. از مدرسه برادرم تماس گرفتند و گفتند برای گذراندن درس آمادگی دفاعی باید از شنبه سر کلاس حاضر باشد. مادر و برادرم به تهران برگشتند. اما این تازه آغاز ماجرا بود. کسی تصوری از این درس نداشت. بعدازظهر مادرم تماس گرفت و از پدرم درباره اصطلاحات سربازی پرسید. اینکه چه موقع کلاغپر میدهند یا چطوری باید بدوند. چه زمانی تنبیه میشوند و از همه مهمتر چطوری میتواند چکمه سربازی اندازه پای برادرم پیدا کند. برادرم آن موقع راهنمایی بود. قرار بود بدنشان عادت کند و کمکم قویتر شوند، اما... انگار همه چیز به آن آسانی که از سوی مسئولان وقت آموزش و پرورش برنامهریزی شده بود، پیش نمیرفت.
تابستان بود. برای مأموریت کاری پدرم به شهر دیگری رفته بودیم. از مدرسه برادرم تماس گرفتند و گفتند برای گذراندن درس آمادگی دفاعی باید از شنبه سر کلاس حاضر باشد. مادر و برادرم به تهران برگشتند. اما این تازه آغاز ماجرا بود. کسی تصوری از این درس نداشت. بعدازظهر مادرم تماس گرفت و از پدرم درباره اصطلاحات سربازی پرسید. اینکه چه موقع کلاغپر میدهند یا چطوری باید بدوند. چه زمانی تنبیه میشوند و از همه مهمتر چطوری میتواند چکمه سربازی اندازه پای برادرم پیدا کند. برادرم آن موقع راهنمایی بود. قرار بود بدنشان عادت کند و کمکم قویتر شوند، اما... انگار همه چیز به آن آسانی که از سوی مسئولان وقت آموزش و پرورش برنامهریزی شده بود، پیش نمیرفت. روزی نبود که یکی، دو نفر از پسرها، زیر آن آفتاب داغ تابستانی از حال نرود. یک روز دیگر، معلم کمی سخت گرفته بود یا... از بچهها خواسته بود تا بدون کفش بدوند. دو سه نفر پایشان به آسفالت داغ و نرم چسبیده بود و... . روزهای دیگر هم با اتفاقی همراه بود، یکی به خاطر کمآبی میافتاد و دیگری به خاطر فشار تمرینات؛ یکی صورتش سوخته بود و دیگری دستش تاول زده بود و نمیتوانست اسلحه را خوب باز و بسته کند، آن دیگری به سختی میتوانست چکمه را پایش کند. دیگر کمکم خانوادهها حضور بیشتری پشت در داشتند تا سریعتر بچههایشان را به دکتر و دارو برسانند. در آن روزها، که دقیق یادم نیست، بعد از پذیرش قطعنامه بود یا قبلش (جنگ تمام شده بود یا نه)، این کلاس و این برنامه از نظر اکثر خانوادهها (لااقل به صورت زبانی) لازمه شرایط بود. اکثر خانوادهها کسی را در جبهه داشتند یا در کوچهشان کسی را میشناختند که شهید شده بود. یادم است کوچه ما به نام برادر شهید دوستم بود و هرچند وقت یک بار پیکر یکی از پسرهای محل را در خیابان یا جلوی مسجد تشییع میکردند و کمی بعد کوچهای به نامشان میشد. شهدایی که تا یکی دو هفته، حجلههایشان بر سر کوچهها قرار داشت و تقریبا هر روز صدای قرآن در سراسر خیابانمان شنیده میشد و همسایهها برای رفتنشان گهگاه در کوچه پیش هم میایستادند و از خاطرات بچگی و آتشهایی که سوزانده بود یا شیشههایی که شکسته بود، میگفتند و میگریستند. یادم نمیآید این کلاسهای آمادگی دفاعی بعدا هم برگزار شد یا شکل آن تغییر کرد. تا اینکه چند روز پیش پسرم که پایه نهم است، امتحان آمادگی دفاعی داشت. در واقع نمیدانستم امتحان دارد، برایم عجیب بود که چرا دارد درباره توطئه، دشمن، ترور، تهدید نرم و تهدید سخت، با دوستش صحبت میکند! توجهم جلب شد، چون هر چند وقت یک بار هم تکملهای بر متن درس میگفتند. کمی بعدتر کتاب را گرفتم و چند فصل اولش را خواندم. برخیهایش را یادداشت کردم:
*«تهدیدات نرم با این هدف صورت میگیرند که یک ملت از ارزشهای خود دست بردارد و به ارزشهای دیگران تمایل پیدا کند. معروفترین تهدیدهای نرم در فضای مجازی، ماهوارهها و تبلیغات دشمنان برای شما شناخته شدهاند» صفحه 16.
* هرگونه آمادگی در مقابل تهاجم «آمادگی دفاعی» گفته میشود. از ابزارهای تهاجم نیز امواج ماهوارهها، فیلمهای سینمایی و سایر رسانههاست. مکانهای مورد تهاجم نیز مدارس، دانشگاهها و مراکز فرهنگی و... صفحه 20.
*شاه هر مخالف و آزادیخواهی را از سر راه برمیداشت صفحه 27.
*لازمه حفظ و ادامه انقلاب ما عبارت است از:... امید به آینده روشن و نشاط انقلابی/ قانونمداری و دفاع از حقوق مردم/ مقابله با رواج سبک زندگی غربی صفحه 31.
*بسیجی کسی است که پرتلاش، ایثارگر و کار او بیمنت است. قانع و متواضع است. صفحه 35.
*فعالیتهای بسیج: فضای مجازی و رسانه/ فرهنگی و هنری، صفحه 36.
* سازمان بسیج دانشآموزی با مصوبه سال 1375 مجلس شورای اسلامی به منظور جذب، آموزش و ساماندهی دانشآموزان مدارس کشور و کمک به تشکیل ارتش 20 میلیونی با واحدهای امیدان (دوره ابتدایی)، پویندگان (دوره اول متوسطه) و پیشگامان (دوره دوم متوسطه) تشکیل شد که چند نمونه از مهمترین فعالیتهای آن کنگره همفکری، مسابقات سراسری علمی و پژوهشی و طرح یاوران ولایت (توانمندسازی فرماندهان واحدهای پیشگام) صفحه 37 و 38.
نمیدانم، در کلاسهای آمادگی دفاعی، بین معلمها و شاگردها چه میگذرد. نمیدانم، آیا مثل زمان تحصیل ما، سؤالپرسیدن و تردیدکردن در گفتههایی از این دست ناممکن است یا نه؟ و... .
اما فهمیدم چه فاصله زیادی است بین ما (دانشآموزان دهه 60 ) و دانشآموزان اکنون و این کتابها نه تنها این فاصله را پر نمیکنند که به ایجاد فاصله کمک میکنند. کتابی که با ادبیات و لحن و زبانی خاص و دنیایی فاصله برای مخاطبانش نوشته شده است.
تابستان بود. برای مأموریت کاری پدرم به شهر دیگری رفته بودیم. از مدرسه برادرم تماس گرفتند و گفتند برای گذراندن درس آمادگی دفاعی باید از شنبه سر کلاس حاضر باشد. مادر و برادرم به تهران برگشتند. اما این تازه آغاز ماجرا بود. کسی تصوری از این درس نداشت. بعدازظهر مادرم تماس گرفت و از پدرم درباره اصطلاحات سربازی پرسید. اینکه چه موقع کلاغپر میدهند یا چطوری باید بدوند. چه زمانی تنبیه میشوند و از همه مهمتر چطوری میتواند چکمه سربازی اندازه پای برادرم پیدا کند. برادرم آن موقع راهنمایی بود. قرار بود بدنشان عادت کند و کمکم قویتر شوند، اما... انگار همه چیز به آن آسانی که از سوی مسئولان وقت آموزش و پرورش برنامهریزی شده بود، پیش نمیرفت. روزی نبود که یکی، دو نفر از پسرها، زیر آن آفتاب داغ تابستانی از حال نرود. یک روز دیگر، معلم کمی سخت گرفته بود یا... از بچهها خواسته بود تا بدون کفش بدوند. دو سه نفر پایشان به آسفالت داغ و نرم چسبیده بود و... . روزهای دیگر هم با اتفاقی همراه بود، یکی به خاطر کمآبی میافتاد و دیگری به خاطر فشار تمرینات؛ یکی صورتش سوخته بود و دیگری دستش تاول زده بود و نمیتوانست اسلحه را خوب باز و بسته کند، آن دیگری به سختی میتوانست چکمه را پایش کند. دیگر کمکم خانوادهها حضور بیشتری پشت در داشتند تا سریعتر بچههایشان را به دکتر و دارو برسانند. در آن روزها، که دقیق یادم نیست، بعد از پذیرش قطعنامه بود یا قبلش (جنگ تمام شده بود یا نه)، این کلاس و این برنامه از نظر اکثر خانوادهها (لااقل به صورت زبانی) لازمه شرایط بود. اکثر خانوادهها کسی را در جبهه داشتند یا در کوچهشان کسی را میشناختند که شهید شده بود. یادم است کوچه ما به نام برادر شهید دوستم بود و هرچند وقت یک بار پیکر یکی از پسرهای محل را در خیابان یا جلوی مسجد تشییع میکردند و کمی بعد کوچهای به نامشان میشد. شهدایی که تا یکی دو هفته، حجلههایشان بر سر کوچهها قرار داشت و تقریبا هر روز صدای قرآن در سراسر خیابانمان شنیده میشد و همسایهها برای رفتنشان گهگاه در کوچه پیش هم میایستادند و از خاطرات بچگی و آتشهایی که سوزانده بود یا شیشههایی که شکسته بود، میگفتند و میگریستند. یادم نمیآید این کلاسهای آمادگی دفاعی بعدا هم برگزار شد یا شکل آن تغییر کرد. تا اینکه چند روز پیش پسرم که پایه نهم است، امتحان آمادگی دفاعی داشت. در واقع نمیدانستم امتحان دارد، برایم عجیب بود که چرا دارد درباره توطئه، دشمن، ترور، تهدید نرم و تهدید سخت، با دوستش صحبت میکند! توجهم جلب شد، چون هر چند وقت یک بار هم تکملهای بر متن درس میگفتند. کمی بعدتر کتاب را گرفتم و چند فصل اولش را خواندم. برخیهایش را یادداشت کردم:
*«تهدیدات نرم با این هدف صورت میگیرند که یک ملت از ارزشهای خود دست بردارد و به ارزشهای دیگران تمایل پیدا کند. معروفترین تهدیدهای نرم در فضای مجازی، ماهوارهها و تبلیغات دشمنان برای شما شناخته شدهاند» صفحه 16.
* هرگونه آمادگی در مقابل تهاجم «آمادگی دفاعی» گفته میشود. از ابزارهای تهاجم نیز امواج ماهوارهها، فیلمهای سینمایی و سایر رسانههاست. مکانهای مورد تهاجم نیز مدارس، دانشگاهها و مراکز فرهنگی و... صفحه 20.
*شاه هر مخالف و آزادیخواهی را از سر راه برمیداشت صفحه 27.
*لازمه حفظ و ادامه انقلاب ما عبارت است از:... امید به آینده روشن و نشاط انقلابی/ قانونمداری و دفاع از حقوق مردم/ مقابله با رواج سبک زندگی غربی صفحه 31.
*بسیجی کسی است که پرتلاش، ایثارگر و کار او بیمنت است. قانع و متواضع است. صفحه 35.
*فعالیتهای بسیج: فضای مجازی و رسانه/ فرهنگی و هنری، صفحه 36.
* سازمان بسیج دانشآموزی با مصوبه سال 1375 مجلس شورای اسلامی به منظور جذب، آموزش و ساماندهی دانشآموزان مدارس کشور و کمک به تشکیل ارتش 20 میلیونی با واحدهای امیدان (دوره ابتدایی)، پویندگان (دوره اول متوسطه) و پیشگامان (دوره دوم متوسطه) تشکیل شد که چند نمونه از مهمترین فعالیتهای آن کنگره همفکری، مسابقات سراسری علمی و پژوهشی و طرح یاوران ولایت (توانمندسازی فرماندهان واحدهای پیشگام) صفحه 37 و 38.
نمیدانم، در کلاسهای آمادگی دفاعی، بین معلمها و شاگردها چه میگذرد. نمیدانم، آیا مثل زمان تحصیل ما، سؤالپرسیدن و تردیدکردن در گفتههایی از این دست ناممکن است یا نه؟ و... .
اما فهمیدم چه فاصله زیادی است بین ما (دانشآموزان دهه 60 ) و دانشآموزان اکنون و این کتابها نه تنها این فاصله را پر نمیکنند که به ایجاد فاصله کمک میکنند. کتابی که با ادبیات و لحن و زبانی خاص و دنیایی فاصله برای مخاطبانش نوشته شده است.