در معاصریت میخائیل بولگاکف
شیطان در خیابانهای مسکو
آثار ادبی بزرگ در تمام زمانها قابل تفسیر و تسری به وضعیت موجود است. از آن جملهاند آثار داستایفسکی که بازخوانی آنها در زمانه هجوم روسیه به اوکراین بارها توصیه شده است؛ اما یوسا، رماننویس قَدَر معاصر به «مرشد و مارگریتا» بولگاکف اشاره میکند که به انسان تحریفشده میپردازد و از شیطانی سخن میگوید که در خیابانهای مسکو راه میرود.
شرق: آثار ادبی بزرگ در تمام زمانها قابل تفسیر و تسری به وضعیت موجود است. از آن جملهاند آثار داستایفسکی که بازخوانی آنها در زمانه هجوم روسیه به اوکراین بارها توصیه شده است؛ اما یوسا، رماننویس قَدَر معاصر به «مرشد و مارگریتا» بولگاکف اشاره میکند که به انسان تحریفشده میپردازد و از شیطانی سخن میگوید که در خیابانهای مسکو راه میرود. بولگاکف اوکراینی زمانی به روایت یوسا مورد آزار استالینیسم شوروی هم قرار گرفت و پیدایی شاهکارش «مرشد و مارگریتا» در ادبیات شوروی آن دوره بهشدت شگفتآور بود تا حدی که میلان کوندرا درباره انتشار این رمان میگوید: «در سده نوزدهم، با وجود عقبافتادگی نسبی اقتصادی روسیه، بسیاری از درخشانترین رمانهای جهان در روسیه نوشته میشد. تالستوی و داستایفسکی، تورگنیف و هرتسن تنها از قلههای این میدان بودند. با آمدن شوروی و عنادی ذاتی که بین رمان و رژیم توتالیتر وجود دارد، از آن عرصه پربار چیزی جز سرزمینی سترون و مشتی رمان سفارشی باقی نماند. در همین زمین خشک بود که مرشد و مارگریتا برآمد و جاودانه شد». بولگاکف دوازده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن رمانی کرد که به باور بسیاری از منتقدان با کلاسیکهای تاریخ ادبیات برابری میکند؛ گرچه این رمان در فضای ادبی بسته دوره استالین حق حیات نداشت و به قولِ مترجم فارسی این رمان، عباس میلانی، ربع قرن طول کشید تا بالاخره در سال 1965 زمامداران شوروی با حذف بیستوپنج صفحه از متن کتاب، آن را در تیراژ محدودی چاپ کردند. کتاب با استقبال کمنظیر مردم مواجه شد و سیصد هزار تای آن یکشبه به فروش رفت و جالب آنکه به خاطر تیراژ محدود کتاب جلسات قرائت عمومی تشکیل میشد و کتاب فورا به یکی از داغترین کالاهای بازار سیاه شوروی بدل شد؛ اما طولی نکشید که این رمان به چندین و چند زبان زنده دنیا ترجمه شد و تحسین منتقدان را برانگیخت و صدها رساله و مقاله و کتاب در باب جوانب مختلف آن به چاپ رسید.
شرح وقایع سفر شیطان به مسکو و داستان عشق مرشد و مارگریتا از یک طرف و سرنوشت پونتیوس پیلاطس و تصلیب مسیح از سوی دیگر رمان را پیش میبرند. «این داستانها در دو زمان مختلف رخ میدهند: یکی زمان عیسی مسیح در اورشلیم و دیگری زمان حکومت استالین در مسکو. وقایع زمان اورشلیم از صبح چهارشنبه هفته عید فصح میآغازد و تا غروب شنبه ادامه دارد. وقایع اصلی داستانهای مسکو نیز حدود هفتاد ساعت، یعنی از بعدازظهر چهارشنبه تا صبح یکشنبه را در بر میگیرد». اگر بولگاکف با این توازی زمانی، از تکرار سرنوشتها سخن گفته است، مردمان زمانهای دیگر هم میتوانند داستانِ بولگاکف را با وقایع روز تطبیق دهند. بیراه نیست که یوسا مدام به ادبیات، بولگاکف و روح شیطانی که دوباره سر برآورده است، اشاره میکند و معتقد است واقعیت سیاست سالها پیش در تخیل نویسندگان ساخته شده بود و برعکس، سیاستمداران کابوسهای نویسندگان را در واقعیت محقق میکنند. «بولگاکف زندگی در مسکو و فضای روشنفکری آن زمان شوروی را به باد سخره و انتقاد میگیرد و دستوپاگیری نهادهای بوروکراتیک و دشواری زندگی روزمره و ماهیت مضحکه شوراهای نویسندگی فرمایشی را به بهترین وجه عیان و عریان میکند...». میلانی بهخوبی اشاره میکند که «مرشد و مارگریتا» رمانی فلسفی است که مایه و ملاط آن از جزئیات واقعیات زندگی روزمره نویسنده و زمانه او برگرفته شده است؛ اما بولگاکف این واقعیات را چنان ترسیم میکند که جوهر ابدی پیدا کرده و قابل تفسیر و سرایت به دوران دیگر شده است. او همچنین به تأثیرپذیری بولگاکف از گوته اشاره میکند و اینکه بسیاری از درونمایهها و شخصیتهای داستانش را از «فاوست» وام گرفته است. در این رمان همه چیز در مرز میان واقعیت و توهم پیش میرود و سرنوشت همه چیز به دست شیطانی رقم میخورد که در مسکو فرمان میراند. دوگانههایی که بولگاکف در «مرشد و مارگریتا» مطرح میکند، مقولاتی مانند خیر و شر، جبر و اختیار، عشق و مرگ، عشق و غریزه، عدالت و قساوت، جنون و شعور، فناپذیری و ابدیت و از این دست همچنان مسئله انسان معاصر است. اینهمه بهاضافه اوضاعی که در روسیه حاکم است موجب شده تا یوسا و دیگران، میخائیل بولگاکف را معاصر ما بخوانند و تفسیری از آثار این نویسنده به دست بدهند که برای درک وضعیت روزگار ما نیز به کار میآید.