«شرق» ابعاد مختلف قطعنامه شورای حکام، واکنش تهران و آینده برجام را بررسی کرد بازگشت جهان به نقطه ابهام؛ میز برجام دوباره شلوغ شد
بازگشت جهان به نقطه ابهام؛ میز برجام دوباره شلوغ شد
آنگونه که پیشبینی میشد، اواخر وقت چهارشنبه گذشته شورای حکام آژانس بر مبنای پیشنویس مشترک ایالات متحده و تروئیکای اروپایی رأی به صدور قطعنامه علیه ایران دادند.
عبدالرحمن فتحالهی: آنگونه که پیشبینی میشد، اواخر وقت چهارشنبه گذشته شورای حکام آژانس بر مبنای پیشنویس مشترک ایالات متحده و تروئیکای اروپایی رأی به صدور قطعنامه علیه ایران دادند. به نظر میرسد برخورد جمهوری اسلامی با قطعنامه مذکور را بتوان برخورد «دراماتیک» نامید؛ چراکه سطح واکنشهای ایران و شدت اقدامات صورتگرفته از سوی تهران به مراتب پررنگتر از متن قطعنامه شورای حکام است؛ خاموششدن 27 دوربین نظارتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تحرکاتی برای تولید و نصب نسلهای جدید سانتریفیوژ ازجمله IR-6 و IR-4 و IR-2m و پیش از آن قطع فعالیت دوربینهای فراپادمانی دستگاه اندازهگیری برخط سطح غنا OLEM و فلومتر آژانس در کنار تلاش برای نصب دو آبشار از سانتریفیوژهای IR-6 و فشارها برای خروج از NPT یا عدم ورود رافائل گروسی و دیگر بازرسان آژانس به ایران همه گویای این واکنش تند و دراماتیک ایران است که میتواند تشدید هم پیدا کند. بهویژه آنکه در همین راستا شمخانی هم با انتشار توییتی نوشت: «آزادسازی نفت توقیفشده ایران از سوی یونان نشان میدهد تنها راه دفاع از حقوق کشور در برابر قلدری در برجام و آژانس و سایر عرصهها اقدام متقابل است». پیرو این نکته بیشک تبعات این واکنش تهران مهمتر از دلایل بروز آن است؛ چراکه دیگر پای مذاکرات وین و احیای برجام در میان نیست؛ بلکه تداوم این اقدامات، چه با هدف موازنهسازی قدرت یا هر هدف دیگر میتواند نتیجه کاملا عکس بدهد و منجر به صدور سلسله قطعنامههای دیگر شورای حکام، ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت و نهایتا بازگشت قطعنامهها شود. توالی بحرانها یا ابربحرانهای متعدد در سالهای اخیر و بهخصوص از زمان روی کار آمدن دولت سیزدهم فرصت و اجازه تصاعد تنش را به تهران نمیدهد؛ بنابراین هرگونه اقدامی در واکنش به قطعنامه تبعات مخرب بیشتری برای داخل خواهد داشت. در این شرایط واشنگتن میگوید قطعنامه شورای حکام و اختلافات میان جمهوری اسلامی و آژانس را از مذاکرات هستهای جدا میداند و همچنان مایل به احیای برجام است. مواضع اخیر بلینکن و رابرت مالی پس از صدور قطعنامه مؤید این نگاه است. در کنارش بیانیه تروئیکای اروپایی هم با دیدگاهی نزدیک به واشنگتن معتقد است اقدامات ایران در واکشن به قطعنامه صرفا وضعیت موجود را وخیمتر کرده و تلاشها را برای احیای برجام پیچیدهتر میکند. رافائل گروسی هم اقدامات ایران را «ضربهای کشنده» به برجام خواند و هشدار داد تنها سه تا چهار هفته طول میکشد تا احیای توافق اتمی غیرممکن شود. با این حال در آن سو دو طرح کنگره آمریکا برای قطع کمکهای مالی برای جلوگیری از اختصاص بودجه به اجرای برجام و نیز یکپارچهسازی سیستمهای پدافند هوایی کشورهای خاورمیانه و اسرائیل برای مقابله با تهدید هستهای، موشکی و پهپادی ایران هم پالسهای متناقضی را ارسال میکند. درعینحال واکنش تلآویو و ریاض بعد از صدور قطعنامه را هم نمیتوان نادیده گرفت. با درنظرداشتن مجموعه این اتفاقات و تحولات ریز و درشت دیگر و نیز اهمیت صدور قطعنامه و واکنشهای بعدی تهران در سمتوسودادن به تحولات پیشرو، «شرق» در پرونده ویژه دیگر خود علاوه بر یادداشتهایی از سفرا، دیپلماتها و کارشناسانی مانند سیدجلال ساداتیان، جلال خوشچهره، فریدون مجلسی و کوروش احمدی که سعی کردهاند از زوایای مختلف مسئله را مورد مداقه قرار دهند، گفتوگوهایی را هم با محسن بهاورند و عباس عبدی انجام داده است تا ارزیابی آنان را هم در این زمینه جویا شود.
بررسی تحولات بعد از صدور قطعنامه شورای حکام علیه ایران در گفتوگوی «شرق» با سفیر سابق ایران در انگلستان
مهمترین پیام قطعنامه شورای حکام چه بود؟
اواخر وقت چهارشنبه گذشته نهایتا شورای حکام رأی به صدور قطعنامه علیه ایران داد؛ هرچند تهران پیش از صدور قطعنامه واکنشهای خود را با قطع فعالیت دوربینهای فراپادمانی دستگاه اندازهگیری برخط سطح غنا OLEM و فلومتر آژانس و فعالسازی سانتریفیوژهای بیشتر نشان داد؛ اما در کنارش خاموششدن 27 دوربین نظارتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی و تحرکاتی برای تولید و نصب نسلهای جدید سانتریفیوژ ازجمله IR-6 و IR-4 و IR-2m هم فضای تصاعد بحران را فراهم کرده است تا جایی که به گفته رافائل گروسی تنها سه تا چهار هفته طول میکشد که احیای توافق اتمی غیرممکن شود. ازاینرو «شرق» در گفتوگویی با محسن بهاروند به دنبال چرایی رسیدن ایران به این نقطه است. آنچه در ادامه از نظر میگذرانید، ماحصل این گپوگفت با سفیر سابق ایران در انگلستان، معاون پیشین امور حقوقی و بینالمللی وزارت امور خارجه و معاونت دبیر کل سازمان حقوقی مشورتی آسیایی – آفریقایی درخصوص ارزیابی تبعات صدور قطعنامه شورای حکام و اقدامات بعدی ایران در روزهای پیشرو خواهد بود.
اجازه دهید آغاز مصاحبه یک سؤال عمیق درباره آسیبشناسی چرایی رسیدن ایران به این نقطه باشد. فارغ از نقش عربستان، اسرائیل و کشورهای اروپایی یا فشار سنا بر دولت بایدن و نقش آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای تهیه دو گزارش رافائل گروسی درخصوص پرونده هستهای ایران و متعاقبش تهیه پیشنویس و نهایتا صدور قطعنامه علیه ایران بسیاری بر این باورند که بیش و پیش از تلآویو، ریاض، کنگره آمریکا و آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شخص رافائل گروسی باید سیبل اتهام را به سمت تهران چرخاند؛ چراکه به دلیل تأخیر در آغاز مذاکرات و نحوه مدیریت گفتوگوها در وین که به توقف 92روزه مذاکرات انجامید، سبب شد تکتک مخالفان منطقهای و فرامنطقهای برجام، فضا و زمینه برای تقابل با ایران را پیدا کنند تا کار به صدور قطعنامه علیه ایران کشیده شود. شما تا چه اندازه این گزاره را قبول دارید؟
پیش از پاسخ به این سؤال شما من معتقدم چالش کنونی که بعد از صدور قطعنامه شورای حکام بیشتر هم شده، بحث پادمانی است؛ یعنی مشکل و اختلاف نظر کنونی بین آژانس بینالمللی انرژی اتمی و ایران که با صدور قطعنامه اوج پیدا کرده است، بر سر مسائل پادمانی است، نه ماهیت و اصل مذاکرات برجام یا نشست وین.
اما جناب بهاروند این دو مسئله بیشک با هم ارتباط دارند؛ حداقل طبقات ثانویه و غیرمستقیم اختلافات پادمانی آژانس و ایران بعد از صدور قطعنامه، مذاکرات را تحتالشعاع قرار داده است.
بله، من هم منکر این تأثیرات نیستم. به هر حال تمام این مسائل از همدیگر تأثیر میگیرند و بر هم تأثیر میگذارند؛ بنابراین همه مسائل به هم ارتباط دارند؛ اما مشخصا مشکل کنونی آژانس و ایران مسائل پادمانی بر سر ابهام یا عدم پاسخگویی تهران درخصوص برخی سؤالات آژانس است. با این حال باید پذیرفت زمانی که شاهد فرسایشیشدن نشست وین و تداوم بنبست مذاکرات وین هستیم، طبیعتا کشورهای غربی بهخصوص تروئیکای اروپا و آمریکا تمایل بیشتری پیدا میکنند تا اختلافات آژانس با ایران را دوباره پیش بکشند که با برجستهسازی این اختلافات و استفاده از آن در قالب صدور قطعنامه اهرم فشاری علیه تهران داشته باشند. ضمنا فضایی که در سازمانهای بینالمللی مانند شورای حکام وجود دارد، این است که امکان ایجاد یک موج سیاسی و دیپلماتیک علیه هر کشوری بهخصوص ایران وجود دارد. در کنار آن قدرت تبلیغاتی و رسانهای این کشورها هم به مراتب بیشتر است؛ اینها علاوه بر آن است که توان یارگیری و ایجاد یک جبهه واحد و اجماع جهانی را هم دارند. این در حالی است که متأسفانه هنوز این توان سیاسی، دیپلماتیک و رسانهای در ایران وجود ندارد.
حتی با یارگیری چین و روسیه و مخالفت پکن و مسکو نسبت به قطعنامه شورای حکام؟
بله، چون ایران نتوانست حتی با مخالفت چین و روسیه و یارگیری پکن و مسکو موجی بزرگ در برابر قطعنامه شورای حکام ایجاد کند که اگر چنین بود، شاهد صدور قطعنامه چهارشنبه گذشته نبودیم.
پس به سؤال نخست برگردیم. به واقع بیش از آنکه انگشت اتهام را به سمت تلآویو، ریاض، سنای آمریکا، آژانس بینالمللی انرژی اتمی، شورای حکام یا شخص رافائل گروسی بچرخانیم، وقوع شرایط کنونی و این بنبستی که پرونده هستهای در آن گرفتار شده، تا چه اندازه به دلیل محاسبهها یا سوءمحاسبههای تهران بوده است؟
در یک نگاه کلی من این مسئله را قبول ندارم. هرچند باید یک بحث تحلیلی و مفصل در این زمینه داشته باشیم که واقعا چه فردی، چه جریانی و چه بازیگرانی باعث شدند که ایران به این نقطه برسد.
با این تفاسیر حضرتعالی بعد از صدور قطعنامه شورای حکام شکست مذاکرات وین و مرگ برجام را قطعی میدانید؛ بهویژه اینکه احتمالا شاهد واکنشهای تند ایران خواهیم بود؛ هرچند تاکنون اقداماتی نظیر قطع فعالیت دوربینهای فراپادمانی، خاموششدن 27 دوربین نظارتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تحرکاتی برای تولید و نصب نسلهای جدید سانتریفیوژ ازجمله IR-6 و IR-4 و IR-2m یا افزودن دو آبشار از سانتریفیوژ IR-6 در دستور کار قرار گرفته است.
من قبول ندارم که با صدور قطعنامه و حتی واکنشها و اقدامات متعاقب تهران دیگر به مذاکرات وین نیاز نیست. من بر این باورم که تا آخرین لحظه به گفتوگو، مذاکره و دیپلماسی نیاز داریم. اساسا همه طرفها به دیپلماسی نیاز دارند. در واقع دیپلماسی کوتاهترین، کمهزینهترین و درعینحال عقلانیترین مسیر برای تحقق منافع و اهداف در هر کشوری است.
بعد از صدور قطعنامه چهارشنبه گذشته بسیاری معتقدند که اکنون توپ در زمین ایران است و بههمیندلیل واکنش تهران میتواند آینده برجام و سمتوسوی کل تحولات بعدی را مشخص کند. با توجه به اینکه اقداماتی که سازمان انرژی اتمی در همین ۷۲ ساعت اخیر انجام داده که به بخشی از آن در سؤال قبلی اشاره شد، به اندازه کافی فضا را تند کرده است. آیا در شرایط کنونی و با در نظر داشتن بحران معیشتی و اقتصادی در داخل و نیز گسلهای سیاسی – اجتماعی اساسا فضای موجود تصاعد تنش و اتخاذ تصمیمات رادیکالتر را دارد؟
اقداماتی که ایران در این سه روز بعد از صدور قطعنامه انجام داده، واکنشهای احتمالی بعدی در حوزه اقدامات فراپادمانی مورد توافق ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی در چارچوب برجام است. به هر حال چون جمهوری اسلامی میبیند آژانس در مسائل پادمانی به ایران فشار میآورد بنابراین تهران هم سعی میکند در حوزه فراپادمانی از خود واکنش نشان دهد. با این حال من تأکید دارم نباید فضا بعد از صدور قطعنامه و احتمال واکنشهای بعدی ایران به سمتی پیش رود که یک فضای «حیثیتی» را چه برای ایران و چه برای دیگر طرفهای مذاکرات شکل بدهد. اگر چنین باشد باید از آن دوری گزید.
چرا؟
چون شکلگیری فضای حیثیتی کل پروسه احیای برجام و لغو تحریمها را تحتالشعاع قرار میدهد؛ بنابراین پیرو سؤال قبلیتان اینکه توپ در زمین ایران است یا هر کشور دیگری چندان مهم نیست. مهم این است که یک موضوع مورد مذاکره اکنون روی میز قرار دارد و باید طرفین از ایران گرفته تا آمریکا، تروئیکای اروپایی، روسیه، چین، آژانس، شورای حکام و... از حیثیتیکردن شرایط برای طرف مقابل خودداری کنند که بازیگر روبهرو به سمت اقدامات تندتر پیش نرود.
دولت رئیسی از دو بسته پیشنهادی برای آمریکاییها سخن گفته که با بیپاسخی دولت بایدن مواجه شده است. از نگاه شما این بستههای پیشنهادی تا چه اندازه میتواند فضا را از نگاه حیثیتی دور کند؟
چون از جزئیات این دو بسته پیشنهادی خبر ندارم نمیتوانم بگویم که این بستهها تا چه اندازه میتوانند مانع از ایجاد فضای حیثیتی شوند. من جزء تیم مذاکرهکننده نیستم. اما به هر حال تیم کارشناسی فعلی در وزارت امور خارجه با اشراف به جزئیات سعی دارد پیشنهاداتی را مطرح کند که از تشدید تنش جلوگیری کند. در کل معتقدم برای شکستن بنبست سهماهه کنونی در وین باید با ابتکار عمل اتحادیه اروپا، هم تهران و هم واشنگتن از برخی خواستهها و خطوط قرمز عدول کنند تا مذاکرات مجددا در دستور کار قرار گیرد.
به مسائل فراپادمانی به عنوان حوزه پاسخگویی ایران در برابر فشار آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای حکام اشاره داشتید، اما به نظر میرسد جریان رادیکال در داخل کشور، هم قبل از صدور قطعنامه و هم بعد از آن اقداماتی مانند خروج از NPT، غنیسازی 90درصدی، عدم ورود مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی و بازرسان آژانس و مسائلی از این دست را به عنوان واکنش ایران در برابر این قطعنامه خواستار شدند. آیا تهران این اقدامات را عملی خواهد کرد؟
من پرهیز دارم از اینکه مسائل سیاست خارجی و دیپلماسی را وارد قطببندیهای سیاست داخلی بکنم. اما در کل باید گفت که ایران در فضای کنونی آمادگی انجام این اقدامات را دارد؛ بنابراین هرچقدر فشار بیشتری را از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی یا شورای حکام شاهد باشیم، ایران میتواند اقدامات تندتری را عملیاتی کند، اما محاسبه سود و زیان آن به شرایط مکانی و زمانی خود بستگی دارد.
از امیدواری خود برای ادامه مذاکرات حتی بعد از صدور قطعنامه گفتید، اما به نظر میرسد دیگر رفتار دستبهعصای اعضای شورای حکام آژانس و خود آژانس بینالمللی انرژی اتمی و طرفهای مذاکرهکننده با محوریت تروئیکای اروپا و ایالات متحده برای کمک به حصول توافق در مذاکرات وین بعد از صدور قطعنامه چهارشنبه هفته گذشته کنار گذاشته شده است. ازاینرو امکان دارد در نشستهای بعدی شورای حکام قطعنامههای بیشتر و تندتری با هدف فعالشدن مکانیسم ماشه و ارجاع پرونده به شورای امنیت در دستور کار قرار گیرد. در این صورت باز هم احیای برجام محلی از اعراب خواهد داشت؟
در پاسخ به قسمت اول سؤالتان بله این امکان وجود دارد که بعد از این قطعنامه دیگر ترس و نگرانی آژانس و اعضای شورای حکام برای صدور قطعنامههای دیگر علیه ایران ریخته باشد و واکنشهای بعدی تهران هم مسیر را برای صدور قطعنامههای تندتر فراهم کند؛ بنابراین هرچند قطعنامه فعلی لحنی ملایم دارد و در آن خبری از ارجاع پرونده به شورای امنیت یا فعالشدن مکانیسم ماشه نیست، اما نفس صدور آن، فضا را به این سمت خواهد کشاند که پسزمینه و آمادگی در میان کشورها برای ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت شکل بگیرد. در این شرایط طرفهای مقابل به راحتی میتوانند به تکتک این قطعنامههای شورای حکام و گزارشهای آژانس استناد کنند که تهران به دلیل اقدامات خود، فعالشدن مکانیسم ماشه، ارجاع پرونده به شورای امنیت و احیای قطعنامههای قبلی را اجتنابناپذیر کرده است. به هرحال انباشت این قطعنامههای شورای امنیت و گزارشهای آژانس فضا را در شورای امنیت برای ایران تندتر هم میکند. اما در پاسخ به بخش دوم سؤالتان باید گفت پرونده ایران به شورای امنیت برود یا نرود، این کشورهای عضو هستند که روی توافق هستهای مذاکرات طولانی انجام دادهاند و کماکان هم مشتاق به احیای برجاماند. کمااینکه لحن این قطعنامه اخیر هم نشان از این مسئله دارد؛ بنابراین اگر این کشورها خواهان احیای برجام هستند، بهترین و عاقلانهترین راه ممانعت از صدور قطعنامههای بعدی علیه ایران است.
ولی واقعیتهای میدانی نشان میدهد که دولت بایدن به دلیل فشار سنا یا اسرائیل یا هر دو عملا قید احیای برجام را زده است. به هر حال اقداماتی مانند فشار به یونان برای مصادره محموله نفتی ایران، اعمال تحریمها علیه فروش نفت ایران و مقامات سپاه، تصمیم قاطع برای عدم خروج سپاه از لیست گروههای تروریستی، مشارکت در رزمایشهای اسرائیل یا همین تهیه پیشنویس قطعنامه شورای حکام و فشار به آژانس بینالمللی انرژی اتمی همگی نشان از این دارد که بایدن تمایل گذشته را برای احیای برجام ندارد. غیر از این است؟
این مسئله بیشتر متأثر از فضای کنونی رقابتهای انتخاباتی کنگره آمریکاست که وارد رقابتهای درونحزبی شده است؛ بنابراین تا زمان پایان انتخابات ما شاهد بیمیلی دولت بایدن خواهیم بود. در کنار انتخابات کنگره آمریکا باید گفت اکنون خود دولت بایدن هم شاید به دلیل برخی تحولات داخلی در ایران به این ارزیابی رسیده باشد که تداوم و تشدید تحریمها علیه ایران بهتر از احیای برجام و لغو تحریمها باشد. تا به اکنون دولت بایدن بهروشنی ثابت کرده است که از هر فرصتی علیه منافع ایران استفاده میکند. از طرف دیگر به نظر من آمریکاییها با حسن نیت با ایران برخورد نمیکنند.
چطور؟
اگر دولت بایدن به واقع خواهان احیای برجام است، حداقل میتوانست اجرای احکام دادگاههایی را که به دلیل فشارهای سیاسی کنگره و سنا علیه ایران تصویب شدهاند، به تعویق بیندازد تا این سیاست چماق و هویج در قبال جمهوری اسلامی کنار گذاشته میشد. بایدن از یک طرف به دنبال مصادره محموله نفتی ایران است و مرتبا برخی اشخاص و نهادهای ایرانی را تحریم میکند و در کنار آن ادعای احیای برجام را هم دارد. خب بدیهی است که این سیاست متناقض و دوگانه در مقابل ایران جواب نمیدهد. اگر بایدن بهواقع به دنبال احیای برجام است، صادقانه و با حسننیت وارد شود. احیای برجام به مذاکره متقابل نیاز دارد، نه فشار و قطعنامه شورای حکام.
بعد از وقوع جنگ اوکراین بسیاری بر این باورند که همراهی، همکاری و همسویی قاره سبز و بهخصوص لندن، پاریس و برلین با واشنگتن بهمراتب بیشتر از گذشته شده است. در چنین شرایطی کاخ سفید، هم برای تقابل با پکن و مسکو و هم برای مدیریت تهران بهراحتی میتواند باوجود خروج از برجام با استفاده از ظرفیت حقوقی یکی از سه عضو اروپایی برجام و بهطور ویژه انگلیسیها هرزمان که بخواهد فعالکردن مکانیسم ماشه، ارجاع پرونده به شورای امنیت و احیای قطعنامههای پیشین را کلید بزند. آیا به واقع پاریس، برلین و به شکل خاص لندن که محل مأموریت شما بوده است، بهراحتی در مسیر ریلگذاری جو بایدن قدم خواهند گذاشت؟
واقعیت امر آن است که جنگ اوکراین تبعات مخربی برای نظم جهانی ذیل بازتعریف اتحاد و اجماع ایالات متحده آمریکا با ناتو و اروپاییها داشت. از آن مهمتر متأسفانه اروپاییها اکنون مدیریت و رهبری این نظم نوین را بهخصوص در مقوله نظامی، دفاعی و امنیتی، چه در حوزه منطقهای و چه در حوزه جهانی به آمریکاییها و انگلیسیها سپردهاند. در این بین لندن هم اقدامات زیادی را در دستور کار قرار داد تا با ارسال سلاح به اوکراین و مواضع قاطع دیپلماتیک خود در برابر مسکو بتواند علاوه بر تداوم و تشدید جنگ اوکراین منافعش را به نزدیکترین حالت ممکن با منافع آمریکاییها برساند. درحالیکه تا پیش از این زمزمه تضعیف ناتو و عدم سرمایهگذاری و هزینه برای این نهاد نظامی و امنیتی در میان کشورهای اروپایی شنیده میشد. ولی اکنون نهتنها خبری از تضعیف ناتو نیست بلکه کشورهای اروپایی علاوه بر هزینههای گزاف برای تقویت بودجه این نهاد، تلاش وافری دارند تا سایر کشورهای باقیمانده اروپایی را هم به جرگه اعضای این پیمان بکشانند. همانگونه که گفتم نقش رهبری اصلی و مدیریت مرکزی دست آمریکاییهاست و به دنبال آن انگلیسیها هم بعد از خروج از اتحادیه اروپا برای حفظ شأن و جایگاه بینالمللی خود سعی میکنند بیشترین همراهی را با مواضع ایالات متحده داشته باشند. به همین دلیل لندن سعی میکند حتیالمقدور دیدگاه خود را در همه مسائل خرد و کلان سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری، امنیتی، دفاعی و ... با خاستگاه آمریکاییها تطبیق دهد. پس در چنین شرایطی امکان دارد بایدن حتی با عدم احیای برجام و نبود اهرم حقوقی برای فعالکردن مکانیسم ماشه از ظرفیت سه کشور اروپایی حاضر در توافق هستهای برای فعالکردن مکانیسم ماشه استفاده کند.
با درنظرگرفتن مجموعه این نکات، قطعنامه شورای حکام با 30 رأی مثبت، سه رأی ممتنع (هند، پاکستان و لیبی) و تنها دو رأی مخالف چین و روسیه چه پیام معناداری برای جمهوری اسلامی ایران و به خصوص دولت سیزدهم دارد؟
مهمترین پیام قطعنامه چهارشنبه هفته گذشته شورای حکام با 30 رأی مثبت برای جمهوری اسلامی ایران آن است که ما نباید از هیچ کشوری، تأکید میکنم از هیچ کشوری انتظار حمایت، همکاری و همسویی داشته باشیم. دیپلماسی و منافع ملی کشورها ایجاب میکند که چیزی به نام «همراهی» و «همسویی» بدون درنظرگرفتن منافع، محلی از اعراب نداشته باشد؛ بنابراین اگر کشورهایی مانند چین و روسیه در نشست شورای حکام مخالف قطعنامه بودند، برای مخالفت خود منافعی را تعریف کردهاند وگرنه این رأی مخالف بهمعنای همراهی و حمایت از ایران نیست بلکه این معنا را میدهد که عدم صدور قطعنامه علیه پرونده فعالیتهای هستهای ایران در راستای منافع آنها تعریف میشود. ضمنا ایران یا هر کشور دیگری نباید انتظار داشته باشد که کشور دیگری نظیر چین، روسیه و... کارهایش را پیش ببرد. این مقتضای استقلال سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران نیست و منافع ما ایجاب میکند که چنین رفتاری در حوزه سیاست خارجی داشته باشیم. پارادایم سیاسی و دیپلماتیک در نظام جمهوری اسلامی ایران باید بر اساس ارزشها و نظرات مقامات و کارشناسان داخلی تنظیم، تعریف و پیاده شود. تهران نباید و نمیتواند برخلاف نظام هنجاری و ارزشهای خود اقدامات دیپلماتیک انجام دهد. بنابراین ما باید این ارزیابی را داشته باشم که چه راهی بهترین و کمهزینهترین مسیر برای تحقق منافع ملی است. از طرف دیگر تنها و تنها جمهوری اسلامی است که باید مدیریت سیاست خارجی خود را پیش ببرد. پس امکان دارد در برههای سیاست خارجی ما در همراهی با یک کشور مانند روسیه و چین تعریف شود، در برههای با اروپا، آمریکا و...؛ نباید بهصورت بسته و غیرقابلانعطاف عمل کنیم. اگر استقلال و اصول خود را حفظ کنیم و به دیپلماسی این اجازه را بدهیم که بتواند منعطف، عقلانی و هوشمند عمل کند، ما به اندازه کافی از توان و نیروی انسانی لازم برای پیشبرد سیاست خارجی پویا، فعال و چالاک در جهت تحقق منافع ملی برخوردار هستیم؛ مشروط به اینکه به این نیروهای انسانی اجازه داده شود در حوزه تخصصی سیاست خارجی و دیپلماسی از دانش و تخصص خود به نحو احسن در راستای تحقق منافع ملی استفاده کنند. پس شکلگیری این انتظار که چین، روسیه یا هر کشور دیگری بخواهد به ما کمک کند، نه واقعی است و نه عقلانی.
تبعات صدور قطعنامه فقط بر دوش مردم است
فریدون مجلسی - دیپلمات
با توجه به مجموعه تحلیلهای رسانهای و ارزیابی کارشناسان مربوطه، چه پیش از صدور قطعنامه شورای حکام و چه پس از آن لازم میدانم در این نوشتار خود برای روزنامه «شرق» از منظری دیگر شرایط را تحلیل کنم. فارغ از اینکه کدام طرف و کدام بازیگر منطقهای و فرامنطقهای سهم و نقش بیشتری در تحریک آژانس بینالمللی انرژی اتمی و رافائل گروسی برای تهیه و ارائه آن دو گزارش و متعاقبا تلاش برای تهیه پیشنویس مشترک ایالات متحده و تروئیکای اروپایی و نهایتا صدور قطعنامه شورای حکام علیه پرونده فعالیتهای هستهای ایران داشت، باید گفت در شرایط خطیر و حساس کنونی کشور بهخصوص از نظر سیاسی - اجتماعی و مهمتر از آن با درنظرگرفتن بحران اقتصادی و معیشتی به نظر نمیرسد جامعه ایران توان و رمقی برای تصاعد تنش با غرب داشته باشد. با توجه به مجموعه گسلهای کنونی پاسخ به قطعنامه شورای حکام، نه تنها وضعیت سیاسی و دیپلماتیک کنونی را وخیمتر میکند و برجام را به مرگ حتمی نزدیکتر میکند (اگر نگوییم تا به الان مرده است)، بلکه بیشک بار سنگین تبعات مخرب آن بر دوش مردم خواهد بود. تا همین جای کار اقدامات تهران از چهارشنبه گذشته تاکنون درخصوص خاموششدن 27 دوربین نظارتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی و تحرکاتی برای تولید و نصب نسلهای جدید سانتریفیوژ از جمله IR-6 و IR-4 و IR-2m و قبلتر از آن قطع فعالیت دوربینهای فراپادمانی دستگاه اندازهگیری برخط سطح غنا OLEM و فلومتر آژانس و نیز تلاش برای نصب دو آبشار از سانتریفیوژهای IR-6 میتواند وضعیت را ملتهبتر هم بکند، چه برسد به آنکه با فشار جریان رادیکال بخواهد ادعاهایی مبنی بر عدم ورود رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی و بازرسان این آژانس به ایران یا خروج از NPT، غنیسازی ۹۰ درصد، استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفتهتر و... اجرائی شوند. اگر قرار بر پاسخگویی لازم با هدف موازنهسازی قدرت بود همین اقدامات صورتگرفته به قدر کفایت موازنهسازی را انجام داده است. شاید به گفته مقامات تهران تبعات صدور قطعنامه شورای حکام بر دوش بانیان آن باشد، اما این یک ادعای دیپلماتیک صرف سیاسی است. چون واقعیت امر آن است که تبعات صدور قطعنامه و واکنشهای بعدی فقط و فقط بر دوش مردم است؛ مردمی که نسبت به وقوع هرگونه تحول مثبتی در سیاست داخلی و خارجی و اقتصاد و معیشت ناامیدتر از هر زمان دیگری هستند. ضمنا باید یادآور شد که NPT یک انجمن، مؤسسه یا چیزی شبیه به آن نیست که کشورها به راحتی بتوانند به آن وارد یا از آن خارج شوند؛بنابراین ادعای برخی رسانهها و افراد در داخل کشور برای فشار به دولت با هدف خروج ایران از NPT قطعا یا با هدف کشاندن کشور به نقطه بحران در راستای منافع آنها مطرح شده است یا اساسا از فضای بینالملل بیخبرند که دومی عذر بدتر از گناه است. پیوستن جمهوری اسلامی به NPT به معنای انتخاب یک پارادایم سیاسی «تنشزدا» و در عین حال «شفافیتزا» از جانب ایران است، همانگونه که برجام را نمیتوان در حد یک قرارداد دیپلماتیک تقلیل داد. چراکه توافق هستهای سال ۲۰۱۵ انتخاب جمهوری اسلامی برای برگزیدن یک پارادایم سیاسی بود که نشان میداد تهران ضمن احقاق حقوق هستهای خود از «تنشزایی» با جامعه جهانی فاصله گرفته است. پس هرگونه اقدامی از سوی جمهوری اسلامی برای خروج از NPT بیشک علاوه بر تبعات حقوقی به طریق اولی تبعات مخرب سیاسی، دیپلماتیک و به خصوص امنیتی دارد. چراکه خروج ایران از NPT به معنای آن است که تهران هدف اصلی خود را رسیدن به نقطه گریز هستهای قرار داده است. در چنین شرایطی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، اعضای شورای حکام، سازمان ملل و مهمتر از همه شورای امنیت فرصت را غنیمت شمرده ودر پی زدن ضربه خواهند رفت.
صدور قطعنامه شورای حکام و مستردشدن محموله نفتی ایران
پالسهای مثبت و منفی و احتمال سوءمحاسبه
سیدجلال ساداتیان - سفیر پیشین ایران در انگلستان
به موازات صدور قطعنامه چهارشنبه هفته گذشته شورای حکام علیه جمهوری اسلامی شاهد لغو مصادره محموله نفتی ایران از سوی یونان بودیم؛ اقدامی که اگرچه به باور برخی از کارشناسان، تحلیلگران و رسانهها داخلی بهویژه طیف حامی دولت ناشی از توقیف دو نفتکش یونانی بود؛ اما به نظر میرسد واکنش مثبت یونانیها بیش از آنکه منبعث از این مهم (توقیف دو نفتکش) باشد، ناظر به چراغ سبز پنهانی واشنگتن برای آتن در جهت لغو مصادره محموله نفتی ایران است؛ چراکه واشنگتن، هم پیش از صدور قطعنامه شورای حکام و هم پس از آن بارها عنوان کرده است که از تشدید فشار به ایران و تصاعد تنش با تهران خودداری میکند. ضمن اینکه محتوای قطعنامه صادرشده نیز فاقد لحن تند و مفاد دستوری برای تهران است و در آن خبری از تهدید جمهوری اسلامی ذیل ارجاع پرونده به شورای امنیت یا فعالکردن مکانیسم ماشه نیست. این قطعنامه همانگونه که از پیشنویس آن روشن بود، صرفا خواهان همکاری تهران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و پاسخ به سؤالات و ابهامات این آژانس است.
با درنظرگرفتن این نکات اگرچه شرایط کنونی بهشدت پیچیده، حساس، بغرنج و مبهم شده است و بسیاری از هماکنون شکست قطعی مذاکرات وین و مرگ برجام را اعلام کردهاند؛ اما به باورم هنوز تا شکست کامل مذاکرات و مرگ توافق هستهای فاصله وجود دارد؛ هرچند روزبهروز این فاصله کمتر و کمتر میشود. از این نظر باید عنوان کرد که هم جمهوری اسلامی ایران و هم ایالات متحده آمریکا به دلایل متعدد خواهان بازگشت به میز مذاکره هستند؛ چراکه تصاعد تنش، نه به نفع تهران است و نه به سود واشنگتن. به هر تقدیر چه این واقعیت را انکار کنیم یا خیر با صدور این قطعنامه شورای حکام، از اواخر وقت چهارشنبه توپ در زمین ایران است که بخواهد نسبت به سؤالات و ابهامات آژانس پاسخگو باشد و همکاریهای لازم را در دستور کار قرار دهد یا به سمت تقابل و اتخاذ سیاستها و اقداماتی دیگر برود؛ انتخاب هرکدام از این دو گزینه تبعات خاص خود را به دنبال دارد. اگر تهران به هر دلیلی نخواهد یا نتواند گزینه نخست را انتخاب کند، باید این نکته را یادآور شد که صدور قطعنامه اخیر شورای حکام مسیر را برای صدور قطعنامههای بعدی هموارتر کرده است. پس دیگر خبری از مماشات و انفعال با تهران نیست. به دیگر سخن اعضای شورای حکام و آژانس بینالمللی انرژی اتمی رفتار دست به عصا و نوعی محافظهکاری دیپلماتیک قبلی خود را در قبال ایران با هدف کمک به بهدستآوردن موفقیت در مذاکرات وین کنار گذاشتهاند. حال این رفتار تهاجمی نتیجه بنبست سهماهه مذاکرات وین است یا فشار اسرائیل یا هر دلیل دیگری، نهایت امر سبب شده است که فضا در مسیر گسل بین شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی با تهران حرکت کند. در نتیجه اگر تهران هم به این گسل دامن بزند، بیشک نقش سه کشور اروپایی عضو برجام (آلمان، فرانسه و انگلستان) برای استفاده از قطعنامههای بعدی احتمالی شورای حکام به منظور فعالکردن مکانیسم ماشه و ارجاع پرونده به شورای امنیت و نهایتا بازگشت قطعنامههای این شورا (شورای امنیت) علیه ایران پررنگتر از قبل خواهد شد. آسیبشناسی و نقد دلایل تأخیر دولت رئیسی در آغاز مذاکرات، نحوه گفتوگوهای صورتگرفته، شیوه مدیریت مذاکرات از سوی دولت سیزدهم و نقش کسانی مانند باقریکنی، جلیلی و... در به بنبست کشاندن نشست وین و دیگر مسائل مرتبط نیاز به تحلیل مفصل جداگانه دارد؛ اما باید پذیرفت بخشی از شرایط کنونی نتیجه سوءمحاسبههای تهران است که امکان دارد با فشار جریان رادیکال شاهد تداوم و حتی تشدید این سوءمحاسبهها باشیم. بهویژه آنکه اقدام یونان برای لغو مصادره محموله نفتی این ارزیابی را ایجاد کرده که به دلیل برخی سیاستها است که نهایتا آتن در مقابل تهران عقبنشینی کرده است. توییت دبیر شورای عالی امنیتی ملی مبنی بر اینکه «آزادسازی نفت توقیفشده ایران از سوی یونان نشان میدهد تنها راه دفاع از حقوق کشور در برابر قلدری در برجام و آژانس و سایر عرصهها اقدام متقابل است» و تحلیلهای همسو با این توییت مؤید آن است که شاید با استدلال و استناد به همین مسئله (مستردشدن محموله نفتی)، از دولت رئیسی بخواهند اقداماتی در برابر آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای حکام از غنیسازی 90 درصد گرفته تا خروج از NPT و... انجام دهد. طیف تندروی مجلس یازدهم که از هماکنون شمشیر خود را از غلاف بیرون کشیده است، غافل از اینکه اقتضائات سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی کشور بدهکاری مانند یونان با حساب آژانس بینالمللی انرژی اتمی، شورای حکام و شورای امنیت کاملا جداست.
------------------------------
آسیبشناسی چرایی و تبعات سکوت دولت درباره مذاکرات وین و شرایط کنونی دیپلماتیک ایران در گفتوگوی «شرق» با عباس عبدی
روزه سکوت دولت و تیم مذاکرهکننده چه زمانی افطار میشود؟
با بحرانیترشدن وضعیت ایران بعد از صدور قطعنامه شورای حکام از اواخر وقت چهارشنبه گذشته این سؤال بیش از گذشته ذهن را درگیر میکند که چه شد که ایران به این نقطه رسید؟ شاید بتوان از منظرهای مختلفی برای این پرسش پاسخهایی را تراشید، اما بیشک همه آنها در حد حدس و گمانهزنی رسانهای و تحلیلی است؛ چراکه فضای داخلی در یک فقر مطلق اطلاعاتی و خبری از جریان مذاکرات وین، بهویژه از زمان روی کار آمدن دولت رئیسی و تیم مذاکرهکننده جدیدش با محوریت باقریکنی به سر میبرد. این دولت و دستگاه سیاست خارجی از ارائه هرگونه نشر خبر، اطلاعرسانی و شفافسازی به رسانهها و افکار عمومی حذر جدی دارند تا جایی که میتوان گفت رئیسی، امیرعبداللهیان و بهخصوص باقریکنی در «نگرانی» نشر اطلاعات به سر میبرند. این در حالی است که بعضا شاهد انتشار تصاویر جلسات استماع کنگره آمریکا با حضور اعضای تیم مذاکرهکننده دولت بایدن و شخص رابرت مالی هستیم که اتفاقا منبع خبری بسیاری از تحلیل داخلی در ایران است. ضمن اینکه سنا و مجلس نمایندگان هم با نظارت خود جزئیات نشست وین را رصد میکنند و رسانهها نیز بر همین مبنا دست به انتشار اخبار و اطلاعات آن میزنند؛ رویهای که کمابیش درخصوص کشورهای اروپایی هم صدق میکند. بماند که دست به توییت بودن اولیانوف و مصاحبههای گاه و بیگاه او هم یکی دیگر از منابع خبری رسانههای ایرانی است؛ اما دریغ از یک خط خبر و اطلاعرسانی از سوی باقریکنی! فارغ از اینکه دلایل این نگرانی دولت سیزدهم و دستگاه سیاست خارجیاش از اطلاعرسانی درباره محتوای مذاکرات وین چیست، بیشک تبعات فقدان آگاهیبخشی از این موضوع مهم و حیاتی سبب شده ضمن تشدید فضاسازی رسانهای خارج از کشور و سایه سنگین آن در ریلگذاری فضای رسانهای و تحلیلی داخل، افکار عمومی هم کماکان در ابهام، گیجی و گنگی ناشی از فقدان اطلاعرسانی باقی بماند. اعضای دولت سابق هم یا نمیخواهند یا نمیتوانند حرفی بزنند و با رسانهها گفتوگو کنند، بهخصوص شخص محمدجواد ظریف. در چنین شرایطی هیچکس نمیداند دولت روحانی مذاکرات را تا کجا پیش برد؟ چرا تیم مذاکرهکننده دولت دوازدهم با محوریت عراقچی موفق به حصول توافق نشد؟ دولت رئیسی مذاکرات را از کجا تحویل گرفت؟ چه شیوهای برای مدیریت آن داشت؟ اصلا چه شد که ما شاهد توقف 92روزه مذاکرات بودیم تا نهایتا کار به صدور قطعنامه شورای حکام کشیده شد؟ این سؤالات و پرسشهای متعدد دیگری که هنوز بیپاسخ ماندهاند، جزء لاینفک مطالبات جامعه رسانهای و حقوق مردم است تا بدانند چرا این دولت از فضای مثبت وین به این بنبست رسید که بدون شک تاوانش را باید ملت پرداخت کند؟ پیرو اهمیت و ضرورت این مهم، «شرق» در گفتوگویی با عباس عبدی، روزنامهنگار و تحلیلگر ارشد سیاسی، به واکاوی عمیقتر دلایل و تبعات سکوت دولت رئیسی و مقامات وزارت امور خارجهاش پرداخته است که در ادامه میخوانید.
با توجه به بغرنجترشدن شرایط کنونی بعد از صدور قطعنامه و احتمال واکنشهای تند و قهرآمیز ایران به نظر میرسد کالبدشکافی و آسیبشناسی درباره چرایی سکوت دستگاه سیاست خارجی در قبال محتوای مذاکرات و همچنین دلایل شکلگیری بنبست سهماهه وین بعد از ۲۰ اسفند سال گذشته ضروری است. در این راستا به باور شما چرا جریان یکدستشده قدرت که دولت روحانی و بهخصوص تیم مذاکرهکننده و شخص محمدجواد ظریف را متهم به سیاسیکاری و عدم شفافیت درخصوص محتوای مذاکرات کرده و عنوان میکرد که به دلیل امتیازات گسترده دولت یازدهم و دوازدهم در جریان مذاکرات، آنها جرئت انتشار جزئیات را ندارند، اکنون در دولت رئیسی، حسین امیرعبداللهیان و بهخصوص علی باقریکنی بهعنوان معاون سیاسی و مذاکرهکننده ارشد مُهر سکوت بر لبان خود دارند؟
متأسفانه عدم اطلاعرسانی منحصر به این موضوع (مذاکرت هستهای و نشست وین) نمیشود. در تمام زمینههای دیگر نوعی محدودیت اطلاعرسانی وجود دارد که در عمل فضای رسانهای و نقد داخلی را از جریان امور حذف میکند. به نظرم این مسئله بیشتر ناشی از فقدان اعتمادبهنفس مذاکرهکنندگان و تا حدی هم «نامحرم»دانستن مردم است؛ چون همه جزئیات این مذاکرات را طرف غربی بهخوبی میداند، فقط گویا این ما هستیم که باید از آن بیاطلاع باشیم. موضوع پیچیده نیست؛ سایر طرفهای مذاکرهکننده همه چیز را میدانند و تنها مردم ایران هستند که از محتویات مذاکرات بیخبرند؛ بنابراین اگر مذاکرهکنندگان قبلی در جریان مذاکرات وین امتیازاتی به طرف مقابل داده باشند، باید آشکارا به مردم اطلاع دهند تا افکار عمومی بفهمد تهران در این مذاکرات چه امتیازاتی به طرف غربی داده است که نباید داده میشد؟ ضمنا دلیلی ندارد که کسی ادعاهای بدون دلیل این دولت را بپذیرد؛ پس جا دارد که واقعا دولت دست به روشنگری بزند و محتوای مذاکرات را به مردم بگوید و به تبع آن مردم هم داوری خود را داشته باشند. البته این دولت میتواند هر تصمیمی بگیرد، اما باید مسئولیت این تصمیمات را بپذیرد و از آن دفاع کند. با این حال به باور من مشکل اصلی برنامه دولت مبتنی بر ممنوعیت درز هرگونه خبر، اطلاعرسانی و آگاهیبخشی به مردم و افکار عمومی برای کمک به فهم بهتر مسائل جامعه است.
آیا این سکوت نشانه آن است که برخلاف انتقادات قبل، همین دولت هم مسیر ظریف را در مذاکرات پیش گرفته است؟
به دلیل همین سکوت واقعا مردم نمیدانند دولت در مذاکرات چه کار میکند؟ من حتی معتقدم در درون خود سیستم هم خیلیها از جزئیات و محتوای دقیق مذاکرات و رویکرد گروه مذاکرهکننده مطلع نیستند و نمیدانیم تیم مذاکرهکننده دولت کنونی اساسا در مسیر تعریفشده دولت قبلی و آقای ظریف حرکت میکند یا مسیر متفاوتی را برای خود تعریف کرده است؟ ما حتی نمیدانیم این دولت یک مسیر و روند ثابتی را در مذاکرت پی گرفته است یا دو مسیر یا چند مسیر؟! واقعا هیچکس از جزئیات و محتوای مذاکرات اطلاع ندارد تا بتواند به صورت قاطع و متقن به این سؤال مهم شما جواب دهد. این در حالی است که درست برخلاف فضای داخلی کشور، غربیها متناسب با رویکرد و زاویه دید خود اطلاعرسانی میکنند که البته آن اطلاعرسانی برای داوری ما کفایت نمیکند.
در صورت صحت این گزاره، در نهایت اگر به هر دلیلی شاهد حصول توافق باشیم، نباید جزئیات این توافق منتشر شود؟ در آن صورت پاسخ این جریان در برابر امتیازات دادهشده به غرب چه خواهد بود؟
این یکی از همان نکات عجیبوغریبی است که کسی برای آن پاسخی ندارد. میتوان گفت طرف ایرانی نمیخواهد توافق کند که اطلاعرسانی نمیکند.
چرا؟
چون اگر در پایان، توافقی انجام شود، باید متن این توافق منتشر شود. مگر میشود متن یک توافق مهم مانند مذاکرات وین منتشر نشود؟! پس معلوم است که تیم مذاکرهکننده یا هر جریان دیگری نمیخواهد این توافق شکل بگیرد تا مجبور به انتشار جزئیات توافق صورتگرفته نشود. بنابراین همین مسیر را ادامه میدهند تا به نتیجه نرسد. تیم مذاکرهکننده برخلاف سیاستهای کلی دارد این مسیر را پیش میبرد. اگر این گروه واقعا مواضع خود را حق میداند، باید به مردم به افکار عمومی و مردم اطلاعرسانی کند تا همه بفهمند که واقعا این جریان با چه ادله یا توجیه و استدلالی چنین دیدگاهی دارند و این مسیر را در مذاکرات پیش بردهاند؟ در مجموع تقریبا میتوانم بگویم که اطلاعرسانی در این زمینه نزدیک به صفر بوده است.
چرا این دولت مانند دوره روحانی از همراهی روزنامهنگاران و رسانههای داخلی، حتی رسانههای حامی خود برای مذاکرات وین خودداری کردهاند؟ واقعا جای رسانههای داخلی در چادر مقابل هتل کوبورگ وین خالی بود.
این هم بخش و جزئی از همین سیاست محدودیت اطلاعرسانی است. متأسفانه فقط هم به این مورد محدود نمیشود. ظاهرا پس از تغییر نماینده قبلی ایران در آژانس هستهای، هنوز نماینده فعالی در آژانس نداریم. اگر قرار بود یک کشور نماینده فعال در آژانس داشته باشد، باید ایران باشد اما ظاهرا تنها کشوری که نماینده فعال ندارد ایران است؛ در حالی که با کلی مسائل پیچیده و حساس هم دستبهگریبان است. به نظر میرسد اراده ملموسی در تیم مذاکرهکننده برای رسیدن به نتیجه وجود ندارد؛ هرچه هست همان سیاستهای کلی تعیینشده مبتنی بر رسیدن به توافق است، درحالیکه در عمل اتفاقی نمیافتد.
آیا به نام یا بهتر بگوییم به بهانه «محرمانگی» محتوای مذاکرات میتوان در برابر سؤالات رسانهها و افکار عمومی سکوت کرد؟
اساسا مذاکرات وین نمیتواند مذاکرات محرمانهای قلمداد شود.
به چه دلیل؟
چون مذاکرات وین، چندجانبه است؛ مذاکرات چندجانبه که همه باید آن را انجام دهند، چگونه میتواند محرمانه باشد؟! اگر مذاکرات دوجانبهای مثلا مذاکرات بین ایران و عراق در جریان بود، بله در آن صورت مذاکرات میتواند محرمانه باشد؛ برای اینکه کشور یا بازیگر ثالثی از محتوا و جزئیات مذاکرات مطلع نیست. اما در مذاکراتی مانند مذاکرات وین که علاوه بر ایران، چین، روسیه، آلمان، فرانسه، انگلستان، ایالات متحده آمریکا و نماینده اتحادیه اروپا هم حضور دارند، دیگر چیزی به نام محرمانه معنا پیدا نمیکند تا بخواهیم به نام مسائل محرمانه از پاسخدادن به سؤالات و ابهامات رسانهها و افکار عمومی شانه خالی کنیم. البته این امکان وجود دارد که در جریان مذاکرات برای رسیدن به نتیجه گاهی طرفها سکوت کرده و از انتشار جزئیات خودداری کنند، اما این مسئله بهخاطر محرمانگی محتوای مذاکرات نیست، بیشتر به این دلیل صورت میگیرد که فضای بیرونی تفسیر، تعبیر و تأثیر مخرب خود را بر فضای مذاکرات نگذارد تا جریان مذاکرات به حاشیه نرود، وگرنه چیزی به نام محرمانه، حداقل در مورد مذاکرات وین صدق نمیکند. از طرف دیگر امکان دارد در هیئت ایرانی یا هیئت مذاکرهکننده دیگر کشورها مسائل محرمانهای بین خود اعضای تیم وجود داشته باشد که نباید سایر طرفها از آن اطلاع داشته باشند، اما محتوای مذاکراتی که در دستور کار طرفین قرار گرفته است، نمیتواند محرمانه باشد؛ چون مذاکرات با طیف متنوعی از کشورها انجام میشود. ضمنا چگونه میتوانیم مذاکرات وین را محرمانه تلقی کنیم، در حالی که کشورهای رقیب از محتوا و دستور کار آن اطلاع دارند و اتفاقا بخشی از این محتوا را طرف ایرانی به آنها اطلاع داده است؟ بنابراین چنین توجیهی به نام محرمانگی یا به بهانه محرمانگی معنا ندارد.
چرا این طیف از برگزاری یک کنفرانس خبری با حضور همه رسانه و پاسخ به سؤالات یا حداقل مصاحبه با رسانههای متبوع جریان خود هم حذر دارند؟
پاسخ این سؤال کاملا روشن است. برای اینکه این طیف هیچ تمایلی برای پاسخ پاسخگویی و اطلاعرسانی ندارد.
چرا چنین تمایلی وجود ندارد؟
چون توان دفاع از دلایل و استدلالهای خود را در برابر مردم، رسانهها و افکار عمومی ندارند؛ در حالی که در کشورهای غربی مقامات، مسئولان و اعضای تیم مذاکرهکننده در کمیتههای تخصصی مجالس خود حاضر میشوند و به سؤالات نمایندگان پاسخ میدهند و فیلم برخی از آن هم پخش میشود. درصورتیکه اتفاقا از روزی که این تیم مذاکرهکننده دولت مذاکرات را در دست گرفته است، حتی مجلس یازدهم هم از دایره پرسشگری محتوای مذاکرات وین خارج شده است؛ در حالی که تا پیش از این دولت، اعضای تیم مذاکرهکننده دولت روحانی از محمدجواد ظریف گرفته تا عباس عراقچی و سایرین مرتبا به مجلس فراخوانده میشدند و آنها را به صلابه میکشیدند و گاهی با آنها برخوردهای تند و زننده میکردند. این در حالی است که مجلس برای تیم مذاکرهکننده این دولت حتی اجازه چنین کاری هم ندارد.
از دلایل و چرایی سکوت دستگاه سیاست خارجی که بگذریم، به نظر میرسد تبعات این سکوت هم باید به بوته تحلیل گذاشته شود؛ چراکه مجموعه اطلاعات و دادههای رسانههای داخلی و کارشناسان بهواسطه خروجی مواضع دولت رئیسی و تیم مذاکرهکننده نیست، بلکه تمام آنها ذیل مطالب رسانهها و دیپلماتهای اروپایی و آمریکایی است. ازهمینرو تحلیلها و ارزیابیهای داخلی هم بر اساس همان دادهها شکل گرفته است. از همین منظر آیا دولت سیزدهم با سکوت خود عملا به فضاسازی سیاسی، رسانهای و دیپلماتیک غربیها کمک نمیکند؟
بله دقیقا. اتفاقا یکی از تناقضهای مهم در سیاست محدودیت اطلاعرسانی این است زمانی که دولت از اطلاعرسانی مستقیم و شفاف واهمه دارد قطعا افکار عمومی که کنجکاو، مشتاق و تشنه کسب اطلاعات هستند، بیکار نمینشینند و اخبار خود را از اتفاق مهمی مانند مذاکرات وین که تأثیرات جدی و مستقیمی بر ابعاد و شئون زندگی آنها دارد از مراجع دیگر پی میگیرند. از آن طرف رسانهها هم متناسب با اهداف و منافع خود دست به انتشار اخبار و اطلاعات میزنند. در نتیجه خواهناخواه مردم تحت تأثیر فضاسازی رسانهای دیگران قرار میگیرند. بعد همین سیاستگذاران محدودیت اطلاعرسانی به مردم و کارشناسان اعتراض میکنند که چرا اخبار و اطلاعات خود را از رسانههای غربی میگیرند. در صورتی که پیکان انتقاد به طرف خود این آقایان است که چرا از دادن اطلاعات درست خودداری میکنند و فضای رسانهای را بسته و محدود کرده و در اختیار دیگران قرار دادهاند؟ این عدم پاسخگویی قطعا یکی از مهمترین تناقضاتی است که دولت سیزدهم با سکوت خود سیاستی را در پیش گرفته است که عملا بر ضد اهداف خودشان عمل میکند.
همانگونه که شما نیز بارها در مجموعه توییتهای خود به چرایی و تبعات سکوت دستگاه سیاست خارجی اشاره کردید، به نظر میرسد برخی از ابهامات مهم مانند خطوط قرمز ایران درباره خروج سپاه از لیست گروههای تروریستی یا تضمینهای مدنظر تهران برای عدم خروج مجدد آمریکا از برجام و از همه مهمتر پروژه انتقامگیری سردار سلیمانی و دیگر مسائل در کنار سهم روسیه در کارشکنی مذاکرات هنوز به قوت خود باقی است؛ بهخصوص آنکه با صدور قطعنامه شورای حکام و احتمال شکست کامل مذاکرات وین، سؤالات و چرایی رسیدن ایران به این نقطه در افکار عمومی تقویت شده است. حال به باور شما دولت رئیسی و به طریق اولی تیم مذاکرهکننده میتواند در این شرایط که همه منتظر پاسخ آنها هستند، کماکان به سکوت ادامه داده و صرفا به کلیگویی و شعار بسنده کنند؟
ایراد و انتقادی که به این سیاست سکوت و عدم پاسخگویی دولت و تیم مذاکرهکنندهاش وارد است، این است که وقتی درخصوص محتوای مذاکرات و چرایی رسیدن ایران به نقطه کنونی، اطلاعرسانی و روشنگری نمیکنند. در یک فرار رو به جلو با کلیگویی صرفا از شکست مذاکرات میگویند و بعد هم کلیه مسئولیت شکست مذاکرات و رسیدن ایران به این نقطه را گردن طرف مقابل و بهویژه آمریکاییها میاندازند. از آن بدتر این است که انتظار دارند مردم، رسانهها و افکار عمومی در داخل کشور هم این ادعای تیم مذاکرهکننده را قبول کنند و طرف غربی را مقصر شکست مذاکرات بدانند. من تأکیدی ندارم که کدام طرف در رسیدن به این نقطه و شکست احتمالی مذاکرات وین بعد از صدور قطعنامه چهارشنبه هفته گذشته شورای حکام مقصر است، این را هم میدانیم که طرف مقابل در زمان ترامپ هم به اندازه کافی مرتکب تقصیر، کوتاهی و بدعهدی شده است؛ آنها بودند که با خروج از برجام این اتفاقات را رقم زدند؛ بله اینها را میدانیم، اما در عین حال این را هم میدانیم که در سیاست خارجی و روابط بینالملل چارچوبها و اقتضائات خاصی حکمفرماست. لذا ایران هم با همه مشکلات و چالشهای برجام، پذیرفته است که در میز مذاکره با طرف مقابل گفتوگو کند. این را هم میدانیم که همیشه این احتمال وجود دارد که مذاکرات وین به نتیجه نرسد، اما بالاتر از تمام این نکات، چیز دیگری که میدانیم این است که مردم حق دارند اطلاعات و اخبار دقیقی از جزئیات مذاکرات داشته باشند. اگر دولت و حاکمیت به مردم خود اعتماد ندارند، آنها را نامحرم میدانند، در برابر آنها پاسخگو نیستند و از اطلاعرسانی خودداری میکنند، نباید انتظار هم داشته باشند که مردم، افکار عمومی و رسانهها از سیاستهای آنها دفاع کنند و حق را به آنها بدهند. تکتک نکاتی که شما در سؤالتان اشاره کردید، جزء ابهامها و سؤالهای جدی افکار عمومی و رسانههاست. به دلیل همین عدم شفافیت، عدم پاسخگویی و نبود اطلاعات، ما با مجموعهای از تحلیلها و ارزیابیهای متنوع، متعدد و در عین حال متضاد و متناقض سیاسی و رسانهای درباره یک پدیده و امر ثابت مانند مذاکرات وین مواجهیم؛ هیچ کاری هم نمیتوان کرد و همه مسئولیت آن هم بر عهده دولت رئیسی است که از اطلاعرسانی شانه خالی کرده و با عدم توجه به ضرورت اطلاعرسانی در سیاستهای خود، اینگونه رفتار میکند.
اساسا این دولت و تیم مذاکرهکنندهاش تا کی میتواند مهر سکوت خود را نشکند؟
تا هر زمان که بخواهد. با این حال، مسئله اینجاست که دولت رئیسی و تیم مذاکرهکننده باید هزینه این سکوت را هم بدهند.
هزینه آن چیست؟
هزینه آن همین بیاعتمادی کنونی در جامعه است.
به دلیل همین سکوت به واقع همه تحلیلهای داخلی میتواند در حد حدس و گمان رسانهای باشد. اکنون که شاهد پیچیدهترشدن و بغرنجترشدن اوضاع بعد از صدور قطعنامه چهارشنبه هفته گذشته شورای حکام و مجموعه اقدامات ایران هستیم، جامعه رسانهای کشور فارغ از هر طیف سیاسی میتواند دولت را ملزم و وادار به شکستن سکوتش کند یا خیر؟
رسانههای مستقل ایران چه کار میتوانند بکنند که نکردهاند؟ برای مثال همین مصاحبه شما یکی از کارهایی است که میتواند دولت را پاسخگو کند. روزنامهنگاران دیگر هم میتوانند با نوشتن مقاله، یادداشت یا توییتزدن این مسئله را به یک مطالبه عمومی بدل کنند. البته متأسفانه در داخل ایران دولتها به عدم پاسخگویی در برابر رسانهها، افکار عمومی و مردم عادت کردهاند و کسی هم نمیتواند یقه آنها را بگیرد.
چرا رسانهها چنین توانی ندارند؟
چون سهم غالب رسانهای کشور، رسانههای مستقلی نیستند. بخش اعظمی از این رسانههای داخلی، خبرگزاریها، روزنامهها و از همه مهمتر رسانهای که بیش از ۹۵ درصد اطلاعرسانی کشور را به خود اختصاص داده، همین رادیو و تلویزیون ایران است که کلا تابع سیاستهای رسمی هستند و هیچگونه استقلال رسانهای ندارند. بنابراین تا وقتی رسانهها در ایران استقلال نداشته باشند، نمیتوانند کارکرد و وظایف واقعی خود را در جهت افزایش بهرهوری مدیریت عمومی، کاهش فساد و نیز پاسخگوکردن دولت بهدرستی انجام دهند.
----------------
قطعنامه آژانس و آینده برجام
کوروش احمدی-دیپلمات: همانطور که انتظار میرفت، قطعنامه جدید شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی معضل هستهای بین ایران و غرب را وارد مرحله جدیدی کرده است. مهمترین سؤالی که در این مقطع زمانی مطرح است، این است که تنشی که به این ترتیب شکل گرفته، در نقطهای متوقف و احیانا معکوس خواهد شد یا کنشها و واکنشهای احتمالی به تنش دامن خواهد زد و از این طریق چرخه معیوبی شکل خواهد گرفت که به سود هیچکس نخواهد بود؟
قطعنامهای که در شورای حکام با 30 رأی مثبت به تصویب رسیده، حاوی مفاد تند مانند محکومیت یا ارجاع موضوع به شورای امنیت نیست. در این قطعنامه از «لاینحلماندن موضوعات پادمانی» مربوط به سه سایت قدیمی به علت «عدم همکاری محتوایی و کافی ایران»، اظهار «نگرانی عمیق» شده و از ایران خواسته شده تا «بدون تأخیر به تعهدات حقوقیاش» ذیل موافقتنامه پادمان عمل کند. این قطعنامه ایران را مجددا در نقطهای شبیه آگوست 2005 قرار داده است. اگرچه فاقد تبعات فوری است و پیام بانیان آن این است که هنوز به احیای برجام امیدوارند اما همزمان میتواند مقدمه لازم برای ارجاع موضوع به شورای امنیت در نشست بعدی در سپتامبر یا دسامبر نیز باشد. ایران نیز به نوبه خود حق دارد از تهدید مستتر در این قطعنامه ناخشنود باشد و اقداماتی مانند نصب سانتریفیوژهای پیشرفته و غیرفعالسازی دوربینهای فراپادمانی (حدود 20 درصد از کل دوربینها) نیز که برای ثبت این ناخشنودی انجام شده، اقداماتی قابل درک است. اما باید توجه داشت که آثار عملی این اقدامات مستقیما متوجه برجام و وظایف آژانس در چارچوب برجام است. بر همین مبنا گروسی در مصاحبه پنجشنبه خود مدعی شد در سه، چهار هفته «تداوم کسب اطلاع» راجع به برنامه هستهای ایران غیرممکن خواهد شد و «ضربهای کاری» به مذاکرات احیای برجام خواهد خورد؛ بنابراین اگر ایران خواستار احیای برجام است، باید خروجی این اقدامات خود را به نحوی تعدیل کند.
قطعنامه مشابهی نیز خرداد 99 (ژوئن 2020) توسط شورای حکام و با 25 رأی صادر و در آن از ایران خواسته شده بود تا دسترسی لازم به سه سایت قدیمی به بازرسان آژانس داده شود. به فاصله حدود دو ماه بعد از صدور این قطعنامه معاون و مدیرکل آژانس به تهران سفر کردند و در پی صدور یک بیانیه مشترک، دسترسی و نمونهبرداری در دو سایت مورد نظر از سوی بازرسان آژانس امکانپذیر شد. دسترسی که در آن زمان داده شد، در واقع مقدمه ادعاهای بعدی آژانس مبنی بر یافتن ذرات هستهای حاصل کار انسان در این مراکز شد. اگرچه شرایط سیاسی در ایران در تابستان 99 متفاوت بود اما تردیدی نیست که تصمیم در مورد اموری از این قبیل فراتر از دولت و در شورای امنیت ملی اتخاذ میشود و به توشیح رهبری میرسد.
در پرتو این اتفاق جدید و تجارب قدیم، اکنون این سؤال که اولویت ایران و دیگر کشورهای عضو برجام چیست با حدت و شدت بیشتری مطرح میشود. اگر اولویت این کشورها احیای برجام است، ازسرگیری مذاکرات وین و انعطاف در تبادل امتیازات از یک سو و تلاش برای حلوفصل اختلافات فنی بین ایران و آژانس در مورد سه سایت قدیمی از سوی دیگر لازمه حرکت در چنان مسیری خواهد بود. نهایتا نیل به توافق در مورد برجام امکان حل نهایی اختلافات فنی را خواهد داد؛ همانطور که بعد از نهاییشدن برجام در سال 1394، دعاوی آژانس در مورد «ابعاد احتمالا نظامی» (PMD) برنامه هستهای ایران بهراحتی و با سرعت حل شد. از طرفی، اگر مذاکرات برجام به جایی نرسد، از هماکنون روشن نیست که ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت در سپتامبر یا دسامبر چه نتیجهای در پی خواهد داشت. با توجه به رابطه خصمانه موجود بین روسیه و غرب محتمل است که این بار روسیه با توسل به حق وتو مانع اقدام جدیدی علیه ایران در شورای امنیت شود. اما همچنان بندهای 11 و 12 قطعنامه 2231 به اعضای برجام امکان میدهد تا نسبت به اعاده قطعنامههای ضدایرانی قبلی از طریق توسل به مکانیسم ماشه و بدون رأیگیری جدید اقدام کنند. در این صورت روسیه و چین امکان جلوگیری از احیای آن قطعنامهها را نخواهند داشت. ضمن اینکه نقطه قوت دولت بایدن برخلاف دولت ترامپ، هماهنگی و اشتراک عمل با متحدان است که در گام اول با 30 رأی از 35 رأی در شورای حکام تبلور یافت. البته تصمیم نهایی روسیه به شرایط جنگ اوکراین و بازار انرژی و رابطه با غرب در سه تا شش ماه آینده بستگی خواهد داشت و نمیتوان به یقین مواضع روسیه در آینده را حدس زد.