|

کشتی هفتاد‌و‌پنجم

هفتادوپنجمین کشتی جشنواره کن با محموله‌ای از نخل‌های طلایی کوچک و بزرگ در سواحل شهر ساحلی کن پهلو گرفت و «روبن استلوند» کارگردان سرشناس سوئدی با فیلم «مثلث غم - Triangel of sadness» که داستان در یک کشتی تفریحی می‌گذرد، برای دومین‌بار حلاوت خرمای این نخل را چشید. او پیش از این در سال ۲۰۱۴ با فیلم «فورست ماژور» که به نام «توریست» هم معروف است، دیدگاهی متفاوت در نقد روابط زناشویی و زندگی قشر مفرح و اسکی‌باز اروپایی مطرح کرد؛ به طوری‌ که خیلی‌ها هنوز آن فیلم را بهترین اثر او می‌دانند.

کشتی هفتاد‌و‌پنجم

مجید موثقی*: هفتادوپنجمین کشتی جشنواره کن با محموله‌ای از نخل‌های طلایی کوچک و بزرگ در سواحل شهر ساحلی کن پهلو گرفت و «روبن استلوند» کارگردان سرشناس سوئدی با فیلم «مثلث غم - Triangel of sadness» که داستان در یک کشتی تفریحی می‌گذرد، برای دومین‌بار حلاوت خرمای این نخل را چشید. او پیش از این در سال ۲۰۱۴ با فیلم «فورست ماژور» که به نام «توریست» هم معروف است، دیدگاهی متفاوت در نقد روابط زناشویی و زندگی قشر مفرح و اسکی‌باز اروپایی مطرح کرد؛ به طوری‌ که خیلی‌ها هنوز آن فیلم را بهترین اثر او می‌دانند. روبن استلوند در سال ۲۰۱۷ با فیلم «مربع» که فضاسازی مدرن و متفاوتی دارد، به زندگی مرفه‌های بی‌درد سوئدی می‌تازد و اولین بار برنده نخل طلا می‌شود؛ امروز بعد از پنج سال باز هم از تنه این نخل 75ساله بالا رفت! «مثلث غم» به نظام سرمایه‌داری و سلبریتی‌هایی که در یک کشتی برنامه‌ای جز «خور و خواب و خشم و شهوت» ندارند، می‌تازد. استلوند انگار همیشه در حال ساختن یک فیلم است، حرف‌های دیروز را با طنز و موقعیتی ابزورد (عبث‌نما) در حال تکرارکردن است. کشتی او جهانی کوچک با نژادهای مختلف است که زندگی آدم‌های لاکچری را هدف قرار می‌دهد؛ اما گرداب و توفان زمانه، عرصه را در عرشه تنگ کرده و مجبورند برای بقای خویش دست‌و‌پا بزنند، به آب بزنند و به جزیره‌ای پناه ببرند، فضاسازی کار با طنزی گروتسک که در بیشتر آثار این فیلم‌ساز تا به امروز دیده شده، یکی از نقاط مثبت این فیلم به شمار می‌آید که دیدگاهی انتقادی نسبت به میلیاردرهایی دارد که نمی‌توانند همه‌چیز را با پول خریداری کنند و در انتها کشتی رؤیایی آنها به گل می‌نشیند!

در میان هیئت داوران نام «اصغر فرهادی» به چشم می‌خورد که خود برنده چند جایزه از این جشنواره شده است. امسال چشمان داوران تصمیمات عجیبی در اهدای جوایز گرفتند، دو جایزه را به طور مشترک بین چهار کارگردان تقسیم کردند؛ یکی جایزه بزرگ جشنواره که مشترکا به خانم «کلر دنی» و آقای «لوکاس دونت» جوان‌ترین فیلم‌ساز این دوره برای فیلم‌های «ستاره‌ها در ظهر- The Stars at noon» و «نزدیک -Close» رسید؛ این تصمیم نادرست باعث کم‌رنگ‌شدن فیلم قابل قبول «نزدیک» شد که از فضاسازی، کارگردانی و بازی‌های بهتری نسبت به فیلم «ستاره‌ها در ظهر» برخوردار بود، در واقع مشخص است که نام بزرگ 

«کلر دنی» داوران را مجبور به دادن این جایزه مشترک کرد و این سؤال پیش می‌آید که چرا یک مدرس سینما، مؤلف و منتقد برجسته در تیم داوری مشاهده نمی‌شود. همین تصمیم شتاب‌زده در جایزه ویژه هیئت داوران نیز به چشم می‌خورد. قرارگرفتن فیلم چشمگیر و تأثیرگذار «ایو-Eo» اثر فیلم‌ساز و نقاش بزرگ لهستانی «یرژی اسکولیموفسکی» در کنار فیلم متوسط «هشت کوه» اعتبار این جایزه‌ را پایین آورده است.

«پسری از بهشت -Boy from heaven» فیلم تحسین‌شده «طارق صالح» که شانس بزرگ گرفتن نخل طلا بود، برنده جایزه بهترین فیلم‌نامه شد؛ فیلمی که تعلیق بالایی در روایت و کارگردانی دارد و اختصاص یک جایزه برای این فیلم نفس‌گیر کافی نبود؛ زیرا کارگردانی این فیلم بسیار بهتر از فیلم خسته‌کننده «تصمیم به رفتن» آخرین ساخته «پارک جان ووک» بود که برنده نخل طلای بهترین کارگردانی شد.

جوایز بازیگری در بخش زنان نیز با اینکه خانم «آلیونا میخایلوا» بازی خوبی در فیلم‌های زن چایکوفسکی به کارگردانی «کریل سربرنیکوف‌» از خود بروز داد؛ اما مصلحت داوران به نفع زر امیر‌ابراهیمی تمام شد و در بخش بازیگران مرد نیز بازی درخشان «توفیق برهم» در فیلم «پسری از بهشت» به کارگردانی هوشمندانه «طارق صالح» و نقش‌آفرینی مؤثر ‌«پیر فرانچسکو فاوینو» در فیلم «نوستالژیا» ساخته «ماریو مارتونه» و همچنین شخصیت‌پردازی خوب «سعید پورصمیمی» در فیلم «برادران لیلا» از چشم داوران دور ماند و سرانجام «سونگ کانگ هو» بازیگر کره‌ای فیلم «دلال» برنده این جایزه شد.

«عنکبوت مقدس» فیلم جنجالی علی عباسی که خیلی‌ها چشم‌انتظار نخل طلا برای آن بودند، از پختگی کارهای قبلی او مانند «شِلی» و «مرز» برخوردار نبود. اضافه‌شدن شخصیت یک زن خبرنگار، فیلم‌نامه را بیشتر به یک اقتباس آزاد تبدیل کرده که تنها ردپایی از واقعه مستند «قاتل عنکبوتی» را با خود دارد و بیشتر شبیه به یک فیلم سیاسی و جنجال‌برانگیز است تا یک اثر هنری تأمل‌برانگیز. با توجه به کاربلدی علی عباسی در ژانر سینمای وحشت، این بار او با رویکرد رئالیستی و عدم شناخت این نوع سینما، این فیلم را به قوام خوبی در کارگردانی نرسانده؛ زیرا جهش ناگهانی خبرنگاری محتاط که بی‌درنگ بدون هیچ‌گونه دلیلی خود را به دام مرگ می‌‌سپارد، نتوانسته این فیلم را در فیلم‌نامه با توجه به فضاسازی، فیلم‌برداری و تدوین خوب آن، به یک فیلم ماندگار و باورپذیر تبدیل کند؛ اما بازی «مهدی بحستانی» در نقش «سعید حنایی» یکی از نقاط قوت فیلم است که توسط داوران نادیده گرفته شد؛ اما جایزه زر امیرابراهیمی به‌عنوان اولین بازیگر زن ایرانی، سینما‌دوستان کشورمان را شادمان کرد؛ زیرا زندگی پرفراز‌و‌نشیب او که مجبور به مهاجرتی ناخواسته و مصون‌ماندن از زخم زبان‌ها شد، هیچ‌گاه او را تک‌افتاده و گوشه‌نشین نکرد و مشخص است برای رسیدن به این موفقیت پرتلاش ظاهر شده است.

حضور پررنگ سینمای ایران در هفتادوپنجمین جشنواره بین‌المللی کن نشان‌دهنده پتانسیل و اشتیاق بالای فیلم‌سازان ایرانی در این دوره بوده است. سعید روستایی با گرفتن جایزه شهروندی و همچنین جایزه مهم «فدراسیون منتقدان و روزنامه‌نگاران بین‌الملل سینمایی (فیپرشی) که به‌نوعی سخت‌گیرترین داوران در کشف سینمایی نو و متفاوت به شمار می‌آیند، نگاه ویژه‌ای را به سمت سینمای ایران معطوف کرد! این کارگردان جوان که 33 سال بیشتر ندارد، از طریق شخصیت لیلا، آینه‌ای شکسته در برابر نسل گذشته قرار می‌دهد، به امید آنکه در یکی از بریده‌ها، عدم درک متقابل این نسل‌ها از یکدیگر میسر شود، زیر‌متن فیلم از جاه‌طلبی پیرمردی به نام اسماعیل با بازی درخشان سعید پورصمیمی سخن می‌گوید که در پی «بزرگ فامیل‌ شدن» است تا شنیدن ندای درونی فرزندان که در گرداب معضلات اقتصادی و‌ تحریم‌ها در حال غرق‌شدن هستند، تمام ثروت پدر 40 سکه‌ای است که برای صعود به «قله بزرگی فامیل» از فرزندانش دریغ می‌کند و این همان ستیزی است که گریبان‌گیر بخش عمده‌ای از جامعه ما به‌ویژه رویارویی سنت با مدرنیسم است؛ از‌این‌رو دیدگاهی انتقادی که در زیرمتن فیلم‌نامه و کارگردانی اثر وجود دارد، داوران منتقد این دوره از جشنواره را برای اهدای این جایزه به این فیلم ترغیب کرد و در انتها برادران لیلا که بی‌تأثیر از شاهکار «روکو و برادرانش» ساخته «لوچینو ویسکونتی» نیست، از میان 21 فیلم بخش مسابقه، برای گرفتن این جایزه انتخاب شد، در بیانیه هیئت داوران به ریاست «احمد شوکی» از مصر آمده است: «قدرت کارگردان در خلق داستانی جذاب، آگاهی‌رسانی عمیق فرهنگی و خلق خانواده‌ای که تحت سیطره یک نظام پدرسالاری و مردسالاری ناکارآمد قرار دارند» دلایل گرفتن این جایزه است که پیش‌از‌این خیلی از بزرگان تاریخ سینما مانند دیوید لین برای فیلم «برخورد کوتاه»، لوئیس بونوئل برای «ملک‌الموت»، آلن رنه برای «هیروشیما عشق من»، اینگمار برگمان برای «منبع»، آندره تارکوفسکی برای «نوستالژیا» و«ایثار»، ویم وندرس برای «پاریس تگزاس»، کریشتوف کیشلوفسکی برای «زندگی دوگانه ورونیکا» برنده این جایزه شدند و این اولین باری است که «در بخش مسابقه اصلی» یک فیلم ایرانی برنده این جایزه مهم می‌شود.

فیلم «تصور -Imagine» اولین ساخته بلند «علی بهراد» نیز یکی دیگر از فیلم‌های ایرانی بود‌ که در بخش هفته منتقدان که یکی از بخش‌های جنبی ولی مؤثر جشنواره است، نمایش داشت؛ داستان فیلم در یک شرایط محیطی ثابت و در یک تاکسی می‌گذرد. فیلم‌نامه تنها دو بازیگر دارد؛ یک راننده تاکسی با بازی مهرداد صدیقیان و دیگری مسافری دائمی با بازی لیلا حاتمی که همیشه با این ماشین در حال گردش و رسیدن به کارهایش است؛ شب‌های تهران و خیال‌پردازی هر دو آنها با بازی در بازی‌های لیلا در فیلم بارها تکرار می‌شود، فیلم شروع خوبی در سکانس شب بارانی دارد، کارنکردن برف‌پاک‌کن به هر دو بازیگر تحرک و پویایی خوبی داده است، شوخی‌های کلامی و چهره عوض‌شدن‌های لیلا مخاطب را با یک رمانتیک جاده‌ای پرفراز‌و‌نشیب مواجه می‌کند؛ اما موقعیت‌های تکراری و شرح روایت‌های رمزآلودی که هر بار در مسیر این شب، چهره‌ای تازه به خود می‌گیرد، با ریتم روایی کند فیلم را خسته‌کننده کرده است؛ زیرا عمل برانگیزنده درام، مخاطب را به سمت‌وسویی نمی‌برد تا ستیز این شخصیت زن را با تصوراتی که از مردها دارد، درک کند، در واقع وضعیت ذهنی شخصیت زن در کارگردانی به یک «مابازای تصویری» نرسیده و عمل نمایشی که بیشتر عمل زبانی و تکرار موقعیت‌ها در تاکسی است، مخاطب را با داستان همسو نمی‌کند و فیلم‌نامه در یک سراشیبی قرار می‌گیرد؛ اما بازی هر دو بازیگر به‌ویژه در سکانس پانتومیم و ایموجی (شکلک‌درآوردن) از طراوت و پویایی خوبی برخوردار است. لازم به ذکر است که فیلم‌های بخش هفته منتقدان شامل آثار کارگردانانی است که فیلم اول‌شان را ساخته‌اند. جشنواره کن به پایان رسید و با بادبان‌های برافراشته برچیده شدند؛ اما در این سال‌ها چند نخل بلندبالا در پشت کاخ جشنواره به چشم می‌خورند که هر سال خشک‌تر و خشک‌تر می‌شوند، شاید هنر سینما نیز مانند این نخل‌های تشنه، نیاز به آب‌رسانی و آبیاری تازه‌ای دارد.

*نویسنده و کارگردان