سیمون دوبوار و مسئله مرگ
شرق: سیمون دوبوار از تأثیرگذارترین و شناختهشدهترین زنان قرن بیستم است که از دههها پیش در ایران هم شناخته میشده است. او از فعالان جنبش آزادی زنان و جنبش ضد جنگ ویتنام و دوست و همکار متفکر بزرگ فرانسوی، ژان پل سارتر بود که در سال ۱۹۵۴ جایزه گنکور را به دست آورد و در سال 1978 نیز نامزد دریافت جایزه نوبل ادبی بود. در کارنامه او هم آثار داستانی و هم آثار غیرداستانی دیده میشود.
شرق: سیمون دوبوار از تأثیرگذارترین و شناختهشدهترین زنان قرن بیستم است که از دههها پیش در ایران هم شناخته میشده است. او از فعالان جنبش آزادی زنان و جنبش ضد جنگ ویتنام و دوست و همکار متفکر بزرگ فرانسوی، ژان پل سارتر بود که در سال ۱۹۵۴ جایزه گنکور را به دست آورد و در سال 1978 نیز نامزد دریافت جایزه نوبل ادبی بود. در کارنامه او هم آثار داستانی و هم آثار غیرداستانی دیده میشود.
در میان آثار دوبوار، مرگ مضمونی تکرارشونده است و حتی در عناوین برخی از آثارش نیز رد مرگ دیده میشود: «همه میمیرند»، «مرگ آرام»، «خون دیگران» و... . «خون دیگران» به تازگی با ترجمه لیلا سازگار در نشر نو منتشر شده است. این اثری است که پس از انتشار با ستایش زیادی روبهرو شد و جایگاهی معتبر در میان آثار دوبوار پیدا کرد. با این حال سالها پس از انتشار این داستان خود دوبوار از آن فاصله گرفت و با نگاهی انتقادی به سراغش رفت. البته جدا از همه ستایشها یا انتقاد از خود نویسنده، «خون دیگران» از چند حیث اثری حائز اهمیت در ادبیات فرانسوی است: «کسانی هم بودند که نه ستایشهای شورمندانه را گواه شاهکاربودن این رمان گرفتند و نه خودانتقادی نویسنده را شاهد ضعف اثر؛ همان کسانی که سبک رمان و شیوه روایت و قدرت ایدههایش را همانقدر برجسته دانستند که اثرگذاریاش را بر نسلی از خوانندگان دوران پس از جنگ. نمیدانیم که دوبوار شخصیتهای خون دیگران و درونمایه فلسفیاش –نسبت مسئولیت و آزادی- را هیچگاه فراموش کرد یا نه، اما پس از گذشت نیمقرن از انتشار این رمان به خوبی میدانیم که ادبیات فرانسه این را همواره به یاد داشته است».
همانطورکه اشاره شد دوبوار در بسیاری از داستانهایش به مرگ پرداخته است و به طور کلی باید گفت که مرگ از مضامین کانونی اگزیستانسیالیسم بوده و دوبوار هم در آثارش به آن توجه کرده است. در یکی دیگر از داستانهای دوبوار که سالها پیش با ترجمه مهدی سحابی منتشر شده بود و مدتی پیش در نشر نو چاپ شد، باز هم مضمون مرگ برجسته است. «همه میمیرند» عنوان این اثر است که در آن روایتی از زندگی مردی به دست داده شده که با خوردن معجونی نامیرا شده و در زندگی طولانی و چندصدسالهاش میخواهد با بهدستآوردن قدرت بیشتر پیرامونش را تغییر دهد. «همه میمیرند» رمانی است که ماجراهای آن در قرن چهاردهم میلادی میگذرد. در فقدان مرگ، زندگی رایموندو فوسکا دچار بحرانی بزرگ میشود. او در شهری کوچک در ایتالیا فرمانروایی میکند و میخواهد با گسترش قلمرو فرمانرواییاش ایدههایش را در نقاط وسیعتری گسترش دهد. در نتیجه جنگهای زیادی ترتیب میدهد و فرمانرواییاش را گسترش میدهد اما به مرور مسائل بزرگتری برای او پیش میآیند از جمله اینکه او در سالهای طولانی حیاتش بارها و بارها با مرگ عزیزانش مواجه میشود. همچنین مردمی که او بر آنها حکمرانی میکند، به مرور از اطاعتکردن از فرامین او تن میزنند و دیگر اعتباری برایش قائل نیستند. در نبود مرگ، زندگی برای فوسکا عذابی طولانی میشود.
در بخشی از رمان «خون دیگران» میخوانیم: «پرتوی از نور آفتاب از لای کرکرههای چوبی به درون رخنه میکند. ساعت پنج است. اولین درها باز میشود. پزشک و ماما با عجله به بالین بیمار و زائو میروند. مردم از سالنهای مخفی رقص به خیابانهای خلوت سرازیر میشوند. در اطراف ایستگاههای قطار چراغهای چند کافه روشن میشود. آنها را وادار کردهاند که پشت به دیوار بایستند. ژان دستش را توی جیبش کرد. سخت و سرد. مثل یک اسباببازی. آدم باورش نمیشود که این میتواند کسی را بکشد، ولی میکشد. ژان به طرف تخت رفت. هلن شب را به صبح نمیرساند. شب هم تقریبا به صبح رسیده. آیا هنوز اینجا هستم که بگویم: من او را به کشتن دادم؟ که بگویم: باز هم باید بکشم؟ این صدا... او به جای من حرف میزند؛ به جای من هم باید خاموش شود. مهم نیست که سکوتم هم از نظر آنها صداست. هیچچیز نجاتم نمیدهد. ولی میتوانم هیچکار نکنم، میتوانم بخوابم، میتوانم خودم را در دریای گناه غرق کنم. تشویش و نگرانی دارد مرا از پای درمیآورد؛ مرا از خودم دور میکند، ای کاش این دوری پایان یابد».