|

علیرضا انصاریان عکاس، فیلم‌ساز و مستندساز:

حساسیت و وسواس عباس کیارستمی مثال‌زدنی بود

اولین همکاری من با زنده‌یاد عباس کیارستمی حدودا سال 1369 اتفاق افتاد. وقتی که در ادامه ساخت «زندگی و دیگر هیچ» در ترکیب گروه دوم، به رودبار رفتیم. ماجرای گروه دوم این فیلم قصه آشنایی است

حساسیت و وسواس عباس کیارستمی مثال‌زدنی بود

اولین همکاری من با زنده‌یاد عباس کیارستمی حدودا سال 1369 اتفاق افتاد. وقتی که در ادامه ساخت «زندگی و دیگر هیچ» در ترکیب گروه دوم، به رودبار رفتیم. ماجرای گروه دوم این فیلم قصه آشنایی است. گروه اول به جز چند نفر، تغییر کرده بود و من هم در گروه دوم حاضر شدم. در فیلم جز عکاسی فیلم، در صحنه‌آرایی هم حضور داشتم و هرکاری که از دستم برمی‌آمد انجام می‌دادم. آن زمان در دانشکده صداوسیما، کارگردانی می‌خواندم و افتخار این را داشتم که در کنار زنده‌یاد کیارستمی کسب تجربه کنم و تلاش می‌کردم در روند ساخت فیلم‌هایش، عضوی مفید باشم.

حساسیت و وسواس عباس کیارستمی مثال‌زدنی بود. همان‌طورکه در روند فیلم‌برداری یا حتی زمان نوشتن فیلم‌نامه حساسیت زیادی داشت، تا مرحله مونتاژ و اکران هم این وسواس باقی می‌ماند. اینکه ترجیح می‌داد با گروهی مختصر سر صحنه فیلم‌برداری کار کند، از دیگر خصوصیاتش بود. با این حال افرادی را انتخاب می‌کرد که هم‌زمان در کنار حرفه و تخصص اصلی‌شان، در بخش‌های دیگر هم در روند فیلم‌برداری کمک باشند و گروه هم متقابلا هر کاری که از دستشان برمی‌آمد انجام می‌دادند. مهم پیشرفت فیلم بود. در عین اینکه تخصص هر شخص سر جای خودش بود و اولین و بیشترین فعالیشان روی تخصص هر فرد بود، گروه تمام مدت مشغول کار برای پیشبرد فیلم بود. حتی عباس کیارستمی بارها، بیل و کلنگ دست می‌گرفت و کار می‌کرد؛ مثلا در بازسازی تپه معروف «خانه دوست کجاست» همه عوامل تمام مدت کار کردند تا کار پیش برود. برخلاف اینکه گاهی برخی می‌گویند عباس کیارستمی به عکاسی فیلم اهمیت نمی‌داد، باید بگویم این‌طور نبود. خودش به عکاسی علاقه داشت و در سال‌های اخیر همه شاهدیم چه کتاب‌هایی در زمینه عکاسی چاپ کرد. کیارستمی همیشه به عکاسی فیلم اهمیت می‌داد و همان‌طورکه می‌توان گفت اکثر پوسترهای فیلم‌هایش، از عکس‌های صحنه فیلم بود. معمولا به‌دلیل تخصصش که نقاشی و گرافیست هم بود، دیزاینی را روی عکس‌های فیلم انجام می‌داد و پوستر فیلم را طراحی می‌کرد. حتی اگر قرار بود طراحان دیگری روی پوستر کار کنند، باز هم بیشتر از عکس‌های فیلم استفاده می‌کرد و این از نشانه‌های علاقه‌مندی و مهم‌بودن عکاسی فیلم برای او بود. زمانی که در فیلم «زیر درختان زیتون» عکاسی می‌کردم، هنوز فیلم‌برداری تمام نشده بود که عباس کیارستمی سفری به فرانسه داشت و از من خواست آلبومی از عکس‌های فیلم آماده کنم که با خودش ببرد. آلبوم را برایش آماده کردم و خوشبختانه دست پر از فرانسه برگشت و با پخش‌کننده فیلم در فرانسه جلسات موفقی داشت. حتی در مصاحبه‌ای هم اشاره کرد که فیلم «زیر درختان زیتون» با عکس‌هایش مورد قبول پخش‌کننده‌های خارجی قرار گرفت. بعد از اینکه فیلم‌برداری تمام شد، فیلم اکران موفقی در خارج از ایران داشت و نگاه‌های بسیاری را جلب کرد. تمام این توصیفات نشانگر این است که عباس کیارستمی همواره اهمیت عکس فیلم را درک می‌کرد. با همه اینها او سلیقه خاصی در عکس فیلم داشت، هیچ‌وقت عکاس را محدود نمی‌کرد که حتما عکس فیلم را از زاویه دوربین فیلم‌برداری ثبت کند. دست عکاس را باز‌ می‌گذاشت تا با خلاقیتش فریمی را ثبت کند؛ اما تأکید داشت حس و حال صحنه در عکس‌ها دیده شود. آن‌چنان که بارها، وقتی لنز دوربین فیلم‌برداری واید بود، من با لنز تله عکاسی می‌کردم. مثل پلان آخر فیلم «زیر درختان زیتون» که عکس آن صحنه در پوستر بین‌المللی فیلم هم استفاده شد. البته در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» مینا زیوری هم به‌عنوان عکاس فیلم حضور داشت و فریم‌هایی را ثبت کرد. یا پوستر معروف فیلم «زندگی و دیگر هیچ» که ترکیبی از نقاشی و ترک روی دیوار بر اثر زلزله است با تمام جزئیاتی که در اطرافش دیده می‌شود. این عکس به عنوان پوستر فیلم «زندگی و دیگر هیچ» در جشنواره فیلم کن انتخاب شد. در حقیقت فول‌فریمی از یک عکس در لوکیشنی از فیلم «زندگی و دیگر هیچ» بود. این عکس ترکیبی از همان نقاشی معروف قهوه‌خانه‌ای بود که پیرمردی در حال چپق‌کشیدن بود و حس ایرانی‌بودن فیلم در این پوستر کاملا دیده می‌شد. در طول همکاری‌ای که با عباس کیارستمی داشتم، چند بار پیشنهاد دادم از نگاتیو سیاه و سفید هم استفاده کنیم و عکس‌هایی را هم سیاه و سفید گرفتم.

در آخرین روزهای فیلم‌برداری «زندگی و دیگر هیچ» که گاهی در کنار عکاسی، دستیاری کارگردان هم می‌کردم و کنترل صحنه انجام می‌دادم، در پلان راهبندان، که هم‌زمان باید عکاسی می‌کردم و صحنه را زیر نظر گرفتم، گروه فیلم‌برداری بالای تپه‌ای بودند و از دور فیلم‌برداری می‌کردند. آن زمان موبایل نبود تا همدیگر را در جریان اتفاقات بگذاریم و بی‌سیم هم نداشتیم. قرار بود پلیس راه تونل را در ساعت خاصی باز کند، اما به این دلیل که داخل تونل آلوده بود و مردم اعتراض می‌کردند، پلیس زودتر تونل را باز کرد و من در جاده سر پیچ بودم که یک ماشین با سرعت زیاد به من برخورد کرد و مصدوم شدم. از آنجا به بهداری و بیمارستان رفتم و اقدامات اولیه انجام شد. اما به این دلیل که آخرین روزهای فیلم‌برداری بود، گروه را ترک نکردم و با همان بدن صدمه‌دیده کنار گروه ماندم و بعد از اتمام فیلم‌برداری به تهران برگشتم. هیچ‌وقت این جمله عباس کیارستمی را از خاطر نمی‌برم که بعد از مدتی که در خانه استراحت کردم و بعد از بهبودی نسبی عکس‌ها را به او تحویل دادم، گفت: «خیلی خوشحالم اتفاق ناگواری نیفتاد، چون من در این فیلم از درون مرگ زندگی را بیرون کشیدم و از زلزله و تلخی این شرایط و کشته‌ها و خرابه‌ها، سعی کردم زندگی را تصویر کنم. اگر اتفاق ناگواری برای تو می‌افتاد، به هیچ عنوان از این فیلم لذت نمی‌بردم. خوشحالم که سالمی و همیشه دوست دارم سالم ببینمت».

دومین فیلمی که با زنده‌یاد کیارستمی همکاری داشتم، «زیر درختان زیتون» بود که در حقیقت ادامه «زندگی و دیگر هیچ» بود که در این فیلم هم دستیاری آقای کیارستمی را انجام دادم و عکاسی کردم و باز فرصت خوبی برای کسب تجربه بود. عکاسی فیلم برای من بهانه‌ای شد تا از تجربیات عباس کیارستمی استفاده کنم. در طول این سال‌ها با این پرسش زیاد روبه‌رو شدم که آیا لوکیشن فیلم‌های آقای کیارستمی اتفاقی انتخاب می‌شد؟ باید بگویم خیر. با توجه به اینکه خودش گرافیست و نقاش بود و رنگ و ترکیب‌بندی را خوب می‌شناخت، همیشه در پشت صحنه با دقت بسیار و سنجیده همه‌چیز را کنترل می‌کرد. این چیدمان در صحنه‌ها اتفاق می‌افتاد مثل وقتی که باید درختی از جایی برداشته می‌شد و در جای دیگری قرار می‌گرفت، هرچند باید بگویم به‌هیچ‌وجه اجازه نمی‌داد از درخت‌های سبز استفاده کنیم و معمولا در لوکیشن‌هایی که نیاز به درخت داشتیم، بالای تپه یا در کنار جاده، از درخت‌های خشک‌شده استفاده می‌کردیم. حتی بارها از گل‌های مصنوعی و دست‌ساز در برخی صحنه‌ها استفاده کردیم. به‌خصوص در فیلم «زیر درختان زیتون»، گل‌های سفیدی که در لوکیشن‌های مختلف کاشته شده، گل‌های مصنوعی بود که با کاغذ و سیم‌های فلزی درست شده بودند.

عباس کیارستمی همواره نسبت به فیلم‌سازی نگاه خاص خودش را داشت و به‌هیچ‌وجه اسیر کلیشه‌ها نمی‌شد. نوع نگاه او به سایر اعضای گروهش هم منتقل می‌شد و هر فردی که با او همکاری می‌کرد، حتما تجربیات تازه‌ای را کسب می‌کرد. تجربه‌هایی که در کتاب‌های فیلم‌سازی نوشته نشده بود و در دانشگاهی تدریس نمی‌شد، هر فیلمی که با او کار کردم، به اندازه یک دانشگاه از او یاد گرفتم و تجربه کسب کردم. نکته‌ای که همیشه در ارتباط با فیلم‌سازی او برایم اهمیت داشت نوع نگاهش به بازی و بازی‌گرفتن بود. بارها گفته شده که در انتخاب بازیگر بسیار حساس بود و همیشه وسواس زیادی در انتخاب‌هایش داشت. برخی اوقات نمی‌توانست بازیگر مناسب نقش پیدا کند، چراکه عموما بازیگران فیلم‌های او نابازیگر بودند. گاهی حتی وقتی بازیگر موردنظرش پیدا نمی‌شد تا آخرین لحظات کلیدخوردن فیلم به دنبال بازیگر مناسب می‌گشت و خسته نمی‌شد. مثل همان پیرمرد فیلم «طعم گیلاس» که انتخاب او زمان زیادی برد. نوع بازی‌گرفتنش از بازیگر هم بسیار متفاوت بود. برای من که کارگردانی خوانده بودم و قصد داشتم به زودی فیلم خودم را بسازم، زمانی که او صرف این کار می‌کرد و نوع حساسیت‌هایش جالب بود. او هیچ‌وقت فیلم‌نامه را در اختیار بازیگر نمی‌گذاشت. سعی می‌کرد تا آخرین لحظات روشن‌شدن دوربین و چند لحظه قبل از فیلم‌برداری، بازیگر را در جریان فیلم‌نامه و دیالوگ‌ها بگذارد. اما در ادای دیالوگ‌ها خیلی سخت نمی‌گرفت. ترجیح می‌داد که با بازیگر تمرین کند و لحن مناسب ادای دیالوگ‌ها را در او کشف کند. گاهی هم سر صحنه بداهه دیالوگ‌هایی اضافه یا کم می‌شد.

در فیلم «زیر درختان زیتون» محمدعلی کشاورز، بازیگری حرفه‌ای مقابل دوربین حضور داشت و هم‌زمان با او نابازیگرانی هم در فیلم ایفای نقش می‌کردند، جالب بود که عباس کیارستمی در بازی‌گرفتن از آنها آن‌قدر مهارت داشت که تمام بازی‌ها را در فیلم یکدست می‌بینید. هنر بازی‌گرفتن از بازیگر یکی از مهارت‌های عباس کیارستمی بود و این فیلم برای زنده‌یاد کشاورز هم در میان آثارش، ویژه بود. جدیت کیارستمی در ساخت فیلم فراموش‌نشدنی است؛ اما سخت‌گیری‌هایش بجا بود. «طعم گیلاس» سومین تجربه سینمایی من با او بود.

در طول مدت همکاری با عباس کیارستمی چند فیلم مستند هم ساختم و بعد از اتمام کار، با اشتیاق فیلم‌هایم را برایش نمایش می‌دادم. بسیاری خرده می‌گرفتند که چرا از ابتدای ساخت فیلم‌هایت کیارستمی را در جریان ساخت آنها نمی‌گذاری تا از ابتدا از نظراتش در ساخت فیلم استفاده کنی؟ اما تمام تلاشم این بود که تحت تأثیر نگاه او فیلم را مقابل دوربین نبرم و ایرادهای ساخت فیلمم را بعد از اتمام ساخت متوجه شدم. هیچ‌وقت حمایت‌هایش را فراموش نمی‌کنم که تا چه حد به من انگیزه کارکردن می‌داد و اتفاقا خوشحال بود که فیلم را در مرحله مونتاژ برایش نمایش می‌دهم. استقلال در نوع نگاه برایش از هر چیزی مهم‌تر بود. نکته‌ای که خودش همواره در فیلم‌هایش رعایت می‌کرد و می‌کوشید به دیگران هم این مفهوم را منتقل کند. بعد از همکاری با او در فیلم‌هایی که از درخشان‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران است تا همیشه به این همکاری افتخار می‌کنم، ارتباطم را با او قطع نکردم. اگر کاری از دستم برمی‌آمد برای فیلم‌هایش انجام می‌دادم. همچنان او اولین فردی بود که با اشتیاق فیلم‌هایم را نشانش می‌دادم. نظراتش همیشه برایم مهم بود. متأسفم که او را خیلی زود و نابهنگام از دست دادیم. اما هنر عباس کیارستمی و فیلم‌های ارزشمند او تا نسل‌ها در ذهن خواهد ماند و نامش جاویدان خواهد بود. او به‌سادگی از یادها نخواهد رفت.