خداپرستان سوسیالیست و ریشه پیوند سیاست با دیانت
به فرمان تاریخ
«خداپرستان سوسیالیست»، بیش از هر چیز در واکنش به حزب توده شکل گرفت. بیراه نیست اگر بگوییم حزب توده در طول تاریخ معاصر ایران از فراگیرترین احزابی بوده که سالیانی در میان گروهها و تشکلهای سیاسی هژمونی داشته و بیرقیب بوده است؛ از اینرو ادعایی بزرگ بوده که حزبی بخواهد بدیل توده باشد
شرق: «خداپرستان سوسیالیست»، بیش از هر چیز در واکنش به حزب توده شکل گرفت. بیراه نیست اگر بگوییم حزب توده در طول تاریخ معاصر ایران از فراگیرترین احزابی بوده که سالیانی در میان گروهها و تشکلهای سیاسی هژمونی داشته و بیرقیب بوده است؛ از اینرو ادعایی بزرگ بوده که حزبی بخواهد بدیل توده باشد. اما بعد از فروپاشی دیکتاتوری رضاشاه عدهای از جوانان مذهبی به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی روی آوردند که با نقد حزب توده آغاز به کار کردند. کتاب «خداپرستان سوسیالیست: از محفلها تا جمعیت آزادی مردم ایران» تألیف محمدحسین خسروپناه، بهطور جامع به این جریان سیاسی-مذهبی پرداخته است؛ زمینه و زمانهای که در آن جریان خداپرستان سوسیالیست پا گرفت، شکلگیری و سازمانیابی، تفکرات، مبانی نظری و ایدههای سیاسی آنها و سرانجام اسناد و مقالاتی مربوط به سالهای 1323 تا 1332 که این جریان در صحنه سیاسی ایران نقش ایفا میکرد. خسروپناه در مقدمه خود بر کتاب، به نقش و عملکرد نیروهای مذهبی در رویدادها و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران و رابطه و تعامل آن نیروها با یکدیگر و با دیگر جریانهای سیاسی اشاره میکند که معتقد است از مباحث مهم تاریخ معاصر ما است و مینویسد: «به لحاظ تعامل دیانت و سیاست و نحوه سیاستورزی، از انقلاب مشروطه به بعد دو جریان اصلی در صحنه سیاسی ایران حضور داشت: یک جریان ادامهدهنده و پاسدار سنت اجتناب از مداخله در سیاست روز بود. بر اساس آن سنت، روحانیان بلندمرتبه تنها هنگامی در سیاست و امور حکومت مداخله میکردند که میخواستند به هدفی که تأثیر درازمدت داشت، دست یابند. معمولا کنش یا واکنش آنها بهمنظور پاسداری یا پیشبرد چنین هدفهایی بود: دفاع از تشیع و ترویج آن، جلوگیری از برخی اقدامات حکومت که امکان داشت در باورهای دینی یا مذهبی مردم خللی وارد کند، حفظ حرمت و جایگاه مقام مرجعیت، تأمین امنیت و آسایش حوزه علمیه، موضعگیری در قبال تحولات بنیادین سیاسی-اجتماعی، مقابله با تهاجم بیگانگان به کشور و...». خسروپناه از جریان دیگر روحانیون سخن به میان میآورد که از انقلاب مشروطه به بعد از فعالان سیاسی کشور بودند و با اینکه دغدغه دین داشتند اما از منظر شریعت به سیاست نمیپرداختند و هدفها و خواستهایشان با آنچه در سالهای بعد بهعنوان اسلام سیاسی پدیدار شد، متفاوت بود. «آنها در عرصه سیاسی و قانونگذاری رجل سیاسی بودند و کموبیش از اصول و قواعد رایج و حاکم بر صحنه سیاسی کشور پیروی میکردند و نهتنها در پی بنیاننهادن حکومت اسلامی و اجرای احکام شرع نبودند بلکه هدفهایشان و نحوه سیاستورزیشان با سیاستمداران غیرمعمم جناح خود تفاوتی نداشت». چهرههای شاخص این جریان، سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی در دوره انقلاب مشروطه بودند و در سالهای بعد هم، سیدحسن مدرس و سیدابوالقاسم کاشانی. اما بهجز این دو جریان اصلی، جریانهای دیگر مذهبی مخالف تجدد هم بودند که بر اجرای احکام شرع تأکید میکردند و نظام سیاسی مطلوبشان سلطنت صفوی و قاجار پیش از انقلاب مشروطه بود که البته بعد از شیخ فضلالله نوری، چهره شاخص و مؤثری در صحنه سیاست نداشتند. در سالهای 1320 تا 1332 جریانهای مذهبی در سیاست و جامعه ایران حضورچشمگیری داشتند. این جریانها طیف متنوعی را دربر میگرفت که از سال 1321 تشکلهای خود را پدید آورده بودند. «یک سر طیف روحانیان و نیروهای مذهبی بودند که تلاش میکردند به چالشهای ناشی از تجددطلبی، نوسازی اجتماعی و فرهنگی و عرفیسازی سلطنت رضاشاه، پاسخ دهند و درعینحال، در چارچوب نظام سیاسی موجود، خواستار احیای» دین در حوزه عمومی و برطرفکردن نتایج عرفیسازی حکومت رضاشاه بودند. فداییان اسلام در سر دیگر این طیف قرار داشت که علاوه بر احیای دین در حوزه عمومی، خواستار اجرای احکام شرع و برقراری حکومت اسلامی بود». اما دیگر جریان مذهبی که در سالهای 1320 تا 1332 پدید آمد و فعالیت کرد، جریان متفاوتی بود که موضوع کتاب «خداپرستان سوسیالیست» است. این جریان میخواست اسلام را با تجدد و سوسیالیسم پیوند دهد و در عرصه اندیشه، برنامه اجتماعی و سیاسی طرحی نو دراندازد. این جریان که به گفته خسروپناه، در تاریخ ایران پیشینهای نداشت، در روندی چندساله بهعنوان یک جریان ایدئولوژیک-سیاسی دارای هویت شد. «سالهای پرتلاطم 1320-1332 دوره فعالیت احزاب سیاسی و تشکلهای صنفی است. فعالیت شماری از آن تشکلها، به پیروی یا تحت تأثیر اندیشههای مدرن سیاسی-اجتماعی بهویژه مارکسیسم-لنینیسم قرار داشت. حزب توده مهمترین و تأثیرگذارترین حزب سیاسی آن دوره است که نهتنها خواستار اصلاح و دگرگونی نظام سیاسی و ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران شد، بلکه تفکر سنتی و همچنین لیبرالیسم را به چالش طلبید. اندیشه و عمل حزب توده با مقابله نیروهای سیاسی سنتگرا و نیروهای مذهبی مواجه شد؛ مقابلهای که عمدتا سیاسی بود و بدون آنکه مبانی نظری آن حزب را نقد کند و بدیلی در برابر برنامه سیاسی و اجتماعی حزب توده ایران قرار دهد، خواستار پایاندادن به فعالیت حزب توده بود». نهضت خداپرستان سوسیالیست هم از این جمله بود که اگرچه تحت تأثیر افکار و عقاید اجتماعی و شیوه سازماندهی و فعالیت حزب توده قرار گرفته بود، با ماتریالیسم و مارکسیسم مخالف بود و بنا داشت با ارائه ایدئولوژی سوسیالیسم بر پایه خداپرستی، راهی متفاوت از مارکسیسم برای تحقق عدالت اجتماعی پیدا کند. اگر دستیابی به سوسیالیسم و سوسیالیستیکردن جامعه ایران هدف استراتژیک نخشب و یارانش بود، تبدیلشدن به حزب نیرومند سیاسی و رهبری تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران هدف کوتاهمدت آنها محسوب میشد. نخشب و همفکرانش تا سال 1329 در مورد حزب، تشکیلات و مناسبات درونی حزب نظریهای ارائه نکرده بودند یا اگر در این زمینه بررسیهایی کرده و مطالبی نوشته بودند، منتشر نشده بود. فعالیت آنها در حزب نهضت مردم ایران است که آنان را بهطور جدی به تشکل حزبی وابسته کرده، فکر پیرامون چیستی حزب و تشکیلات حزبی را در آنها تقویت میکند. نخشب و همفکران او تحت تأثیر نظر لنین درباره حزب، اهمیت بسیاری برای تشکیلات و انسجام حزبی قائل بودند و تأکید داشتند تنها ضامن پیروزیشان همین تشکیلات و اصول صحیح مبارزه است و بر اساس الگوی لنینیستی حزب، دموکراسی حزبی و سانتالیزم را دو اصل مهم تشکیلاتی دارای اهمیت حیاتی میدانستند.
کتاب «خداپرستان سوسیالیست» در شش فصل روند شکلگیری و ایدهپردازی این جریان سیاسی را پیگیری میکند که عناوین این فصلها از این قرارند: دین و دولت پس از شهریور 1320، مبارزه با حزب توده ایران، گامهای نخستین برای راهی دیگر، بهسوی مبارزه مستقل و علنی، دو هدف با دو روش و به فرمان تاریخ، برای رهایی. کتاب علاوه بر این، بخش پیوستها را دارد که شامل چندین مقاله از دورانی است که خداپرستان سوسیالیست فعالیت داشتند و از آن جمله سرمقالههایی است که در روزنامه صبح امید سال 1328 منتشر شدهاند. بعد از کودتای 25 مرداد و رفتن شاه از ایران، نخشب و همفکرانش در «جمعیت آزادی مردم ایران» اعلام کردند که اکنون به فرمان تاریخ برای رهایی مردم ایران فرصتی فراهم شده است که سلطنت برچیده شود و رژیم جمهوری که با روح توحید و طرز فکر خداپرستی سازگار است، برقرار شود. فعالیت این جریان تا 28 مرداد 1332 ادامه داشت، بعد از آنکه دیکتاتوری شاه امکان فعالیت سیاسی علنی به گروههای سیاسی نمیداد، خاصه جریانهایی که با سوسیالیسم قرابتی داشتند؛ حال چه سوسیالیست مارکسیست بودند چه خداپرست. اما به زعم خسروپناه، اگرچه کودتای 28 مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق پایانی بر نظریه «ایران در آستانه انقلاب اجتماعی» محمد نخشب و همفکرانش بود، اما کار خداپرستان سوسیالیست به دوران ملیشدن صنعت نفت و مصدق و کودتای 28 مرداد ختم شد و به نوعی اندیشه آنان ادامه پیدا کرد. «اگر خداپرستان سوسیالیست در دوره نهضت ملیشدن صنعت نفت نتوانستند از اقبال عمومی برخوردار شوند و رادیکالیزم آنها تأثیری در روند نهضت ملی نداشت اما محمد نخشب و همفکرانش اندیشه و طرح سیاسی-اجتماعی را به جامعه ایران ارائه کردند که در دهههای بعد از سوی علی شریعتی و تشکلهایی مانند جنبش آزادیبخش مردم ایران (جاما)، جنبش مسلمانان مبارز، سازمان مجاهدین خلق ایران، آرمان مستضعفین و... پی گرفته شد. شریعتی و هریک از آن تشکلها با توجه به شرایط جامعه ایران تغییراتی در آن اندیشه و طرح دادند یا دگرگونیهایی گاه اساسی در آن پدید آوردند اما هسته اصلی اندیشه یعنی پیوند اسلام و سوسیالیسم همچنان پایدار ماند».
خداپرستان سوسیالیست: از محفلها تا جمعیت آزادی مردم ایران، محمدحسین خسروپناه، کتاب پیام امروز