رهیافتی از تبار فرهی و فرزانگی حقوق ایران
«جهان چون من و چون تو بسیار دید؛ نخواهد همی با کسی آرمید» اما این قواعد کهن هستی است که چونان قاموسی پایدار، پدیداری زیست خجستهتر و شایستهتر را در اطوار مختلف محقق میسازد. بیراه و گزافه نیست اگر بگویم تاریخ همه سرگذشت و سرنوشت حقها و حدهاست. سنتها و قاعدهها و شکستنها یا ارجگذاشتنها همه صورتهایی از زیست تاریخی و تجربه زیسته بشر در بستر زمان است.

«جهان چون من و چون تو بسیار دید؛ نخواهد همی با کسی آرمید» اما این قواعد کهن هستی است که چونان قاموسی پایدار، پدیداری زیست خجستهتر و شایستهتر را در اطوار مختلف محقق میسازد. بیراه و گزافه نیست اگر بگویم تاریخ همه سرگذشت و سرنوشت حقها و حدهاست. سنتها و قاعدهها و شکستنها یا ارجگذاشتنها همه صورتهایی از زیست تاریخی و تجربه زیسته بشر در بستر زمان است.
اثر مستطاب دوست فاضل و محقق حقوقپژوه، آقای علیرضا غریبدوست، خواننده را با هفت هزار سالگان تاریخ این کهن دیار جان، ایران سرفراز و سالار، سر به سر میکند و دست خلجان اندیشه حقوقخوان مشتاق فرهنگی و فرزانگی را میگیرد و او را به بارگاه دیرینگیها و بنمایگیها رهنمون میسازد. داور داوران مر نگارنده این اثر فاخر را یار باد که چنین وطنخواه و ایراندوست، اندیشیده و تتبع و تفرج در اقلیم حقوق ایران را وامدار کسی شده که خود تجلی اخلاق والای ایرانی و نماد عشق به وطن است. استاد علی آزمایش، ترجمان همان یک بیت شعری است که آقای غریبدوست نازنین در لابهلای کتاب روی نشانهای درج کرده که: «همه عالم تن است و ایران دل؛ نیست گوینده زین قیاس خجل». آنگاه که نوآموزی چون من، بر سر شاخهها نشسته و سر سودایی را به تماشای ریشهها و عمقها سوق داده و درصدد کالبدشکافی علل احکام و موازین امروزی برآمده است، چه سفینهای بهتر از تاریخنگاری تخصصی حقوقی که مرا با خود به دل گفتوگوهای تاریخی پیشدادیان ببرد و از کرانه مستورهها و اسطورهها، داستانهای راستان را عیان کند و حقایق حقوقی را برملا سازد. من از رهگذر اوستا و شاهنامه مسعودی و ابوالموید بلخی و ابومنصوری و فردوسی عزیز ایرانمان قاعده کشف میکنم و حرفهای مگوی تاریخ ایران را در نجوای کوچههای صعب و تنگ تاریخ وطن جان، با دلی پرخون حس میکنم. از اواخر عهد کیانی و آمدن سکندر به ایران تا حمله اعراب و شکست ایران را با گوشت و خون خود لمس میکنم و تاریخ را برای قصه و فکاهی و تفنن نمینگرم. تاریخ ایران با من حرفهای پردرد دارد. اما تاریخ حقوق ان حرفهای جانگدازتری دارد تا بدانجا که آه شبگیر دادخواهان و خون جگر ایرانپرستان عدالتخواه را در سطر سطر و برگ برگ کتیبه بیستون و منشور کورش کبیر و شاهنامه فردوسی تا رساله یک کلمه مستشارالدوله تا تقریرات میرزای نائینی و آخوند خراسانی تا تتبعات منصورالسلطنه عدل و مرحوم داور و مشروطه ایرانی آجودانی درک میکنم و نجوای درونم سکنات نظام حقوقی ایرانی را با همه خلل و فرجان میفهمد. هرچند وارستگیهای نگاه عرفانی ایرانی چنانست که فیه ما فیه راوی است: «در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد» اما از او اذن میخواهم وطنم ایران را آرام جانم بپسندد و عزم میکنم با تورق در تاریخ حقوق، عدالتخواهی و حقوق بشرسالاری وجدان تاریخی ایرانی را دستمایه پرمباهاتی برای ترسیم آیندهای روشنتر از گذشته سازم.
چه خوب که نویسنده این کتاب رابطه میان مبنای حقوق و هدف حقوق را پرورانده و چشم دور داری بر تکوین قواعد برساخته از جان و جهان ایرانی داشته است. چه اخلاق ایرانی را متأثر از فرهنگ باستانی پنداشته و با طرح چند سؤال مبنایی نقطه عزیمت را در پرسشگری هدفجویانه برای پرده برانداختن از نظم و نظامی حقوقی که به قول نویسنده دو قرن سکوت مستوری و مهجوری را به تقیه و احتیاط ناگزیر پیشه ساخته، مقرر نموده است.
بیش از هر چیز میخواهم بدانم آنچه پیوند ما با ایران بزرگ است روح بلند عدالتخواهی است که انسان و جهان و گیاه و حیوان و زمین و آسمان را امانتی خداداد پنداشته و نظم حقوقی امینانه بر آن سایهگستر نموده است. شناخت هر ملتی با مطالعه تاریخ آن ملت میسر است و استمرار هر جامعهای با پذیرش قواعدی که قانون نامیده میشود امکانپذیر میباشد و من امروز با پروازی در سپهر کتاب ارزنده دوست دیرینم، حس جستوجوگری در مسیر عدالت و آزادی را تجربه کردم.
تلنگری بر ضرورت شناسایی اندیشههای حقوقی ایرانی به دست نگارنده ثمری است که کتاب حاضر دارد و چه خوب که این منظومه اندیشه حقوقی به دست کاتب محقق ما رقم خورد تا خلأهای جدی در پرداختن به تاریخ حقوق ایران برای همه کنشگران اقلیم قلم آشکار شود و از لابهلای مستندات و دلالتهای اقوام ایرانزمین از دوران پیشاتاریخی تا تمدن حاضر استنتاج نظام حقوقی پیوسته و منسجم کشف گردد و با نگاهی بین دانشی و چندوجهی قاعدههای حقوقی پردازش و پیمایش شود. روزهایی بر این کشور گذشته که «هنر خوار شد جادویی ارجمند/ نهان راستی آشکارا گزند/ شده بر بدی دست دیوان دراز/ به نیکی نرفتی سخن جز به راز» اما همین کوران مصائب رادمردانی از تاریخ خرد و حقوق ایران برخاستند که قاعدههای حقوقی را به زبان شیرین ما به جهان صادر کردند که «خداوند کیوان و گردان سپهر/ ز بنده نخواهد به جز داد و مهر» آنها آموختند که در منظومه حقوق عمومی و حکمرانی خوب یک بلاد طیب و طاهر، قداست حکمران به فرشته بودن او نیست و سایه فرخنده فره ایزدی بر سر و دست رادمردان دادپیشه حقشناس و حدشناس خواهد بود. «فریدون فرخ فرشته نبود/ به مشک و به عنبر سرشته نبود/ به داد و دهش یافت این نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی». این حقوق ایرانی است. باید با زر نوشت و با عزم، عمل کرد.