اسب بیسوار امانوئل زاپاتا
«اسب بیسوار امانوئل زاپاتا» نام نقشی است از گرافیست مردمی و بنام مکزیکی که دوست و همیار انقلابی امانوئل زاپاتا، رهبر فقید انقلاب آزادیبخش مکزیک است. نام و کار او حتی ستاره پیشتاز جنبش انقلابی هنر مکزیک و سینمای موسوم به سینمای سوم حاوی آثار سینمای انقلابی آمریکای لاتین نیز هست. اما... خوسه گوادالوپه پوسادا که او را در ردیف فرازهای زیر خلاصه میکنم.
داوود شهیدی: «اسب بیسوار امانوئل زاپاتا» نام نقشی است از گرافیست مردمی و بنام مکزیکی که دوست و همیار انقلابی امانوئل زاپاتا، رهبر فقید انقلاب آزادیبخش مکزیک است. نام و کار او حتی ستاره پیشتاز جنبش انقلابی هنر مکزیک و سینمای موسوم به سینمای سوم حاوی آثار سینمای انقلابی آمریکای لاتین نیز هست. اما... خوسه گوادالوپه پوسادا که او را در ردیف فرازهای زیر خلاصه میکنم.
او نمود تبادل فرهنگی و روایت ساده و فروتن از مردم همرنگ و همقبیله ماست. او نمود همزمانی با تحولهای مشابه تاریخی با جهان تحت سلطه است. او نمود سرشاری از ایماژهای ظریف و سرزنده از ارواح مردگان بازحیات یافته است و خیلی سرراست و صمیمی، مرگ را در قالب ارتباطات انسانی، نمادین کرده است. در خاتمه او به نوعی یک بیان طنز سیاه گستاخ و دلاور را نمایندگی میکند و او بر مبنای نمادهای محوری هنر بومی، هنر گرافیک را پیریزی میکند. ارتباط کاریکاتور و تولد تاریخی آن با صنعت چاپ و سپس سیستمهای رسانهای است و... . در نهایت، کار او خلق یک نظام زیباشناسی و یک زبان جدید برای انجام این مهم یا رسالت اجتماعی هنر است. در عرصه فرهنگ هنرهای ویژوال و با عنصر خط به مثابه الفبای اصلی تکنیک
در کار او شروع میکنم.
خط، در عرصه شیوه تولید کلان در هنر یا هم در هنر رسانهای، زبان جدید بصری را طلب میکند که آن حصول به ایجاد آن سطح کیفیت در ترکیببندی خطی است که کمال دیدهشدن و فهمیدهشدن و تشخیص دادهشدن است. و این است که پوسادا خط را میسازد و کمپوزیسیون را ساختوساز میدهد و انگار که با جسم سخت (یا میخ)، طراحی میکند و خط را با حککردن است که خلق میکند.
او باسمه طرح نمیزند و یک طراح ولنگار و بیاختیار نیست و در کار او خط، دیزاین میشود. او احساساتپراکنی نمیکند و رمانس بیهدف و بیریشه ارائه نمیدهد. او «روکوکو» نیست، بلکه خالق رئالیسم اجتماعی است. او آرتنوو نیست، زیرا خط او انحنا نیست و خط او خود را مستقر میکند و مثل انحنا، خود را در رمانس فضای لوور رها نمیکند، اما ساختار خطی او چنان که در آرتنوو نیز چنین است، با تاش و بافت یا تکستور است که کامل میشود.
دریافت فرم استلیزه برای طرح الگوهای کلی در هنر چاپ و کلیشهسازی در آرتنوو از موتیفهای گیاهی مطرح در بافتههای ایرانی است که انجام میشود.
پوسادا اما فرم استلیزه را از آناتومی استخوانی اسکلت یا پرسوناژهای کارتونیک خود اخذ میکند. درک خالص از فرم و ترکیببندی و بیان ناراتیو یا روایتگر را از بافتههای بومی دریافت میکند.
تعبیر و روایتی از دفرماسیون کارتونیک در کارهای او، اسکلتها هستند؛ اما اسکلتها بیان حالات انسانی تشدیدشده هستند. بااینحال، این پرسوناژ گستاخ و در لباس طنز دلاور و سیاه، در قصههای عامیانه و کارناوالها منزل دارد و همراه با مراسم آیینی و فولکلوریک جشن مردگان است که حضور مذهبی تاریخی دارد. اسکلت این بار ارائه وجه معنوی انسان است و بیان عرصههای روح و متافیزیک.
و بدینسان است که پوسادا در کارهایش با زبان مردم و کلمات و عبارات مردم، دشمن مردم را میستیزد و نقد میکند.
حقیقت انسان (پرسوناژ)ها هستند که توان و نیروی گرافیک حکاکیشده را آشکار میکنند و واقعیت بصری محض و گرافیک ناب پرسوناژ در کارتون یا اغراق را در خود منعکس میکنند. نگاه پوسادا به مردم و فرهنگ فولکلوریک، نگاه از بالا و بیرون نیست و نگاه همراه و از درون است و نگاه برادر، رفیق، همقبیله و همخون است.
متفاوت از نگاه پیکاسو به هنر آفریقا که نگاه انسان اروپایی و بدوی است و هنر خالص او را موضوع مطالعه قرار میدهد و اگر چند از آن بروتالیسم و درک انتزاع را میآموزد، اما نگاهی فروتن نیست و سرد و روشنفکری به نظر میآید.
نگاه پوسادا، نگاه یک پیشتاز است که طبیعت ترکیببندی هندسی یا شیوههای بزرگنمایی را همراه با درک نو و مجرد، از بافتههای بومی و عشایری دریافت میکند. میداند که مردم بیسواد نیستند و قالیبافی سواد است و تولید صنایع دستی سواد است و آن را باید در تودههای خلق دید، فهمید، دانست، دریافت، سامان داد و عرضه کرد. هنر پوسادا با انقلاب است که شکل میگیرد و کمال پیدا میکند و این یک تحول بزرگ در جهان تحت سلطه است که مردم آن صنعت و ماشین چاپ را در خدمت ندارند و تنها سرمایهشان روح خلاق فرهنگ جمعی است.