روند تکامل آشیان انسانی
چگونه تحولات زیست اجتماعی منجر به تحول زیستبوم انسان شد
آشیان بومشناختی (Ecological Niche) هر جمعیتی که شامل محدوده زیستگاه و وظیفه و نقش جمعیت در اکوسیستم است، در مراحل اولیه تشکیل و توالی، ساده و فاقد پیچیدگی بوده و همچنین از اجزای مشخص با وظایف تفکیکشده و خاص برخوردار است.
فرشاد قوشچی-استادیار دانشگاه و روزنامهنگار: آشیان بومشناختی (Ecological Niche) هر جمعیتی که شامل محدوده زیستگاه و وظیفه و نقش جمعیت در اکوسیستم است، در مراحل اولیه تشکیل و توالی، ساده و فاقد پیچیدگی بوده و همچنین از اجزای مشخص با وظایف تفکیکشده و خاص برخوردار است. این آشیان در طول زمان همراه با اعضا و افراد خود رشد میکند و واجد ساختاری پیچیده میشود که در نهایت به یک بلوغ یا اوج میرسد. پس از مدتی دچار افول شده اما از بین نمیرود. در این سیر تکاملی، افراد و اعضای آشیان دچار تغییر و تحول شده، با گذشت زمان برخی از بین رفته، اما همان آشیان توسط نسلهای آتی اشغال میشود.
نکته برجسته در بررسی این مسیر تاریخی آن است که آشیان بومشناختی انسان، واجد شعور و هوشمند بوده که آن را از سایر آشیانهای بومشناختی در کره زمین متمایز میکند. آشیان انسانی متشکل از افراد زیادی است که با یکدیگر در ارتباط متقابل هستند، در این روابط و کُنشهاست که نقشها، وظایف و قوانین تعیین شده و با مدرنشدن آشیان انسانی به سمت تخصصیترشدن پیش میروند. در آشیانهای ابتدایی، افراد کمترین تفاوت را با یکدیگر دارند و اغلب مجموعه واحد و شبیه به هم هستند و دارای احساسات و ارزشهای یکسانی هستند. اما با بلوغ آشیان انسانی و پیشرفتهای سریع و غیرمنتظره بهویژه در قرن اخیر، تخصصیشدن و تقسیم کار در یک آشیان بومشناختی از مهمترین خصوصیات آن شد؛ بنابراین همگرایی در این آشیانها ناشی از آن است که افراد یک آشیان برای بهرهگیری از خدمات به یکدیگر وابستهاند، در پیوند آشیانی هستند و هیچ فردی در آشیان به تنهایی قادر به اداره زندگی خود نیست. اشخاصی که وظیفه و نقش خویش را به خوبی ایفا کرده و از قوانین جاری پیروی میکنند، معمولا از مزایای زیستِ مطلوبِ آشیانی برخوردار میشوند. در این میان افکار عمومی در آشیان عامل اساسی در ایجاد همگرایی بین افراد و نظم لازم است.
باید توجه کرد شخصیت یک فرد در آشیان به بلوغ میرسد. زیرا شخصیت، منعطف و در حال تغییر بوده و در برابر تجربیات واکنش نشان میدهد. انسان در کُنش متقابل با دیگران پرورده شده، اما در عین حال آشیان از افراد گوناگون با شخصیتهای متمایز شکل میگیرد، گرچه شخصیت، بنیانی زیستشناختی و ارثی دارد، اما در نهایت و طی حضور در آشیان تبدیل به خودِ انسانی ایدئال میشود. در آشیان انسانی منظور از من، بیشتر اشاره به عقاید، افکار و احساسات است تا شکل و ریخت ظاهری بدن، واژه من برای بیان احساسات درونی است و در تاریخ بشر کارکرد مهمی دارد و عامل اساسی در بقای نسل او بوده است. با وجود تمام تفاوتهای موجود در اجزا و اعضای یک آشیان بومشناختی، آنچه باعث اجماع و همگرایی در بین انسانهای آشیان و در نتیجه پیوستگی و تکامل آن آشیان میشود، وجود زبانی مشترک است. البته دوام، تحول و تغییر در زبان در متن آشیان صورت میگیرد. اصولا امکان ارتباط متقابل افرادی که دارای زبان مشترک هستند به راحتی و با سرعت بیشتری انجام میشود و این مسئله موجب همبستگی و قوام یک آشیان میشود. بدون وجود زبان مشترک، اتفاق نظر، نظم و همبستگی در آشیانهای انسانی امری بسیار دشوار است. زبان علاوه بر اینکه افراد یک دوره را به هم پیوند میدهد موجب توالی و ادامه افکار و فرهنگ گذشتگان و انتقال آن به زمان حال و آینده میشود. اما باید توجه کرد زبان از طبقات و گروههای زیادی متأثر است که در عین اشتراک مفهومی موجب بروز تفاوتهایی در آشیان انسانی میشود، مثلا زبان فقرا از زبان ثروتمندان متمایز است، چنانکه زبان روستائیان از شهرنشینان، زبان جوانان از پیران یا زبان افراد تحصیلکرده از بیسوادان، بنابراین زبان در مواجهه با تفسیرها و تحلیلهایی قراردارد که افراد و طبقات خاص در شرایط زمانی و مکانی متفاوتی از هر آشیان بومشناختی تعیین کردهاند. از طرف دیگر در آشیانهایی که با مسئله چندزبانی مواجه هستند، اختلاف قومی یا نژادی نیز بیشتر بروز و ظهور دارد، بنابراین وجود زبانی واحد در یک آشیان موجب یکپارچگی بیشتر آن خواهد شد.
از طرف دیگر در آشیانهای بومشناختی براساس قانون انتخاب طبیعی، فرایندهای تکاملی، یک آشیان را دچار اصلاح و تصفیه میکنند چنانکه قانون تنازع بقا بهویژه در آشیانهای حیوانی دلالت بر این مسئله دارد، موجودات ضعیف و بیمار از آشیان حذف میشوند. البته در آشیانهای بومشناختی انسان چنین تنازع بقایی آمیخته با شعور بوده است، اما گاهی این به ظاهر شعور انسانی، فجایع بیشماری را در آشیانها در پی داشته است که گوی سبقت را از آشیانهای حیوانی در حذف افراد ربودهاند و اغلب رنگ و بویی از مسائل نژادی، مذهبی و طبقه اجتماعی داشتهاند. هرچند امروزه سیاستهای آشیانی جدید مبتنی بر حقوق بشر سعی در اصلاح این نگاه جزمی به آشیان بومشناختی انسان داشته و کمک به افراد ضعیف و آسیبپذیر را در قالب گروههای مشارکت مردمی، سازمانهای مردمنهاد و خیریهها سامان دادهاند.
چنانکه توضیح داده شد سیر تکاملی آشیان، تفاوت انسانها را بیش از پیش روشن ساخت و ساختار را به سمت پیچیدگی هدایت کرد، یکی از مسائل پیشآمده در این رابطه ایجاد طبقات اجتماعی در آشیان بومشناختی انسان بود. در آشیانهای ابتدایی تمام افراد در تولید مشارکت داشتند و میزان تولید در یک آشیان هم اغلب جوابگوی نیازهای آنان بود که بیشتر در رابطه با آشیان تغذیهای خلاصه میشد و بقایشان را تضمین میکرد. در نتیجه تمایز طبقاتی هم اندک بود و سرمایهداری مفهوم فراگیری نبود. نشانههای ظهور سرمایهداری بیشتر به بعد از قرن هجدهم میلادی برمیگردد که این دوران مصادف با انقلاب صنعتی در غرب بود. با پیشرفت تکنولوژیکی در آشیان بومشناختی انسان و تولید سرمایه، نیازهای اولیه و ابتدایی رفع شدند و در نتیجه تمرکز انسانها بر نیازهای جدید و ثانویه شد. مسئله مالکیت اهمیت بیش از پیش یافت و تخصصیشدن انسانها در آشیان، تفکیک طبقات اجتماعی را مشهود کرد. درحالیکه فقرا همچنان در پی نیازهای اولیه خود بودند، طبقات فرادست و مرفه به نیازهای ثانویهای از قبیل هنر، اوقات فراغت و خودشکوفایی میپرداختند، بهعبارتی آشیانهای بومشناختی هم به سمت تخصصگرایی و تمایز انسانی حرکت کردند، هرچند همین مسئله باعث شد انسان خود را بینیاز از طبیعت بداند و برخی از اجزای زنده و غیرزنده آشیانهای بومشناختی اندکاندک از زندگی انسان حذف شده یا کماهمیت تلقی شدند؛ امری که اکنون آشیانهای بومشناختی را دچار معضل و بحرانهای عظیم محیط زیستی کرده و اساس و بقای آنها را زیر سؤال برده است. درحالیکه در زمانی نه چندان دور زندگی انسان در آشیان او آمیخته و در گذر از کوهها، صخرهها، چشمهها، رودخانهها، مراتع، گیاهان، درختان و حیوانات بود، حالا مفهوم طبیعت آنهم فقط در تعداد محدودی از خانهها منحصر شده به چند گلدان بیرمق در گوشه یک آپارتمان کوچک و تنوع گونهای آشیان بومشناختی انسان بهشدت رو به افول گذاشته است، بهطوریکه غیر از یک یا دو فرد و مقداری وسائل بیجان در یک خانه، دیگر هیچ جنبندهای را در محیط آشیانی انسان نمیتوان یافت.