ظهور سیاسی نسل جدید، نعمت یا نقمت؟
تغییر نسلی همواره یکی از جدیترین مباحث مورد مطالعه حوزه علوم اجتماعی و بهویژه جامعهشناسی سیاسی بوده است. تأثیرات جدی و متقابل تغییر نسلها بر جامعه، سیاست، اقتصاد و فرهنگ یک کشور انکارناپذیر بوده و به همین جهت برای پژوهشگران و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی حائز اهمیت فراوان است. در سالهای گذشته و با اوجگرفتن سریع و چشمگیر فرایندهای جهانیشدن، نسل جدید در بحبوحه این تغییرات شگرف بشری و همچنین تحت تأثیر ارزشها و هنجارهای جهانی، دچار تغییرات قابل توجهی نسبت به نسلهای قبلی خود شده است که این تغییرات مورد توجه بسیاری از نظریهپردازان شاخص و مطرح حوزه علوم انسانی قرار گرفته است و از آن تحت عنوان نسل Z یاد میکنند.
سیدمحمدعلی سیدحنایی: تغییر نسلی همواره یکی از جدیترین مباحث مورد مطالعه حوزه علوم اجتماعی و بهویژه جامعهشناسی سیاسی بوده است. تأثیرات جدی و متقابل تغییر نسلها بر جامعه، سیاست، اقتصاد و فرهنگ یک کشور انکارناپذیر بوده و به همین جهت برای پژوهشگران و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی حائز اهمیت فراوان است. در سالهای گذشته و با اوجگرفتن سریع و چشمگیر فرایندهای جهانیشدن، نسل جدید در بحبوحه این تغییرات شگرف بشری و همچنین تحت تأثیر ارزشها و هنجارهای جهانی، دچار تغییرات قابل توجهی نسبت به نسلهای قبلی خود شده است که این تغییرات مورد توجه بسیاری از نظریهپردازان شاخص و مطرح حوزه علوم انسانی قرار گرفته است و از آن تحت عنوان نسل Z یاد میکنند. این نسل برخلاف نسلهای قبلی که مهاجران عصر دیجیتال محسوب میشوند؛ بومی عصر دیجیتال هستند، تحت تأثیر و تربیت رسانههای اجتماعی و نوین قرار داشته و در تمام دنیا با نژادها و ملیتها و آیینهای مختلف تقریبا ویژگیهای شبیه به یکدیگر دارند و منطق حاکم بر این نسل و همچنین نوع جهانبینی و هستیشناسی آنها تقریبا شبیه به یکدیگر است. یکی از شاخصههای اصلی نسل جدید تسامح و تساهلگرایی است؛ به این معنا که برخلاف نسلهای قبل توانایی به رسمیت شناختن و تلفیق با سبک زندگیهای مختلف دیگران و همچنین نظرات و دیدگاههای متفاوت از خود را دارند و نمود بیرونی آن را میتوان در نوع ارتباطات و برخوردهای اجتماعی این نسل با یکدیگر مشاهده کرد. این روحیه که از تأثیرات زیست جهانی در بستر شبکههای اجتماعی فراگیر است، بهشدت میتواند در جهت رفع شکافهای اجتماعی تصنعی جامعه مؤثر واقع شود و در مسائل و مناقشات حلناشدنی و ریشهدار نسلهای قبلی، میتوان با تسامح و تساهل به اجماع عمومی رسید که فرصتی مغتنم برای جوامع انسانی و حکومتهای سیاسی است. زیرا اگر در نسلهای قبلی این تفاوتها منجر به اختلافات و دستهبندی میان جامعه میشد و نهایتا به قطببندیهای اجتماعی میرسید؛ با نظر به روحیه تسامح و تساهلگرایی نسل جدید، در عین اختلاف دیدگاه و سلایق، این نسل میتواند با نظرات و رفتارهای مختلف و متفاوت مواجهه داشته و در عین حال در کنار یکدیگر زیست مسالمتآمیز داشته باشد. ویژگی دیگر قابل توجه این است که نسل جدید در قالب و چارچوبهای از پیش تعیینشده نمیگنجد و به همین دلیل پذیرش سنتها و هنجارهای قدیمی را مطلوب نمیداند. این نسل علاقهای به در قیدوبند بودن ندارد و از پذیرش هر نوع ایدئولوژی عام و فراگیر سر باز میزند. به همین جهت سیاست و ایدئولوژی عموما برای این نسل اهمیت چندانی نسبت به نسلهای قبلی ندارد و انتظار آنها از نظام سیاسی صرفا مرتفعکردن نیازهای اولیه و وظایف اولیه حکومت، همانند برقراری امنیت، ایجاد رفاه اقتصادی، آزادیهای اجتماعی و... است زیرا شخصیت مطیع، پیرو و فرمانبردار ندارد و ترجیح میدهد به سبک زندگی شخصی و مورد علاقه خود که عموما براساس ارزشها و هنجارهای متداول جهانی است، زیست اجتماعی داشته باشد و به همین جهت حاکمیت صرفا ابزاری برای زندگی بهتر این نسل است، نه قوه آمره و فوق یدی که بر تمامی وجوه زندگی شخصی و اجتماعی آنها سایه بیندازد. برخلاف نظر رایج که این نسل را دینگریز یا ضددین میدانند، به نظر میرسد این نسل تحت تأثیر نگاهها و گرایشات عرفانی جدید رایج در جهان و با عنایت به تسامح و تساهلگرایی، رویکردی گزینشی را برای زندگی خود برگزیده است. به این معنا که دین به عنوان سرچشمه معنویت و آرامش مورد قبول است، اما نه الزاما به روش و سیره پیشینیان، زیرا همانطورکه گفته شده، نسل جدید نافی قیدوبندها و سنتهای گذشته است و به نوعی تعریفی جدید از همهچیز برای خود ارائه میکند که این تعریف به علت تکثرگرایی موجود در این نسل به نسخههای شخصیسازیشده میرسد. عموما دین نسل جدید از حوزه اجتماعی به حوزه فردی رفته؛ برای مثال به تکالیف شرعی شخصی مانند نماز و روزه و ارتباطات معنوی علاقهمند است و آنها را به صورت کامل انجام میدهد، ولی در عین حال تقیدی به ظواهر و تکالیف اجتماعی ندارد یا بالعکس. بنابراین بیدینخواندن یا لاقیدوبند دانستن نسل جدید نیز اطلاق دیگری است که نادرست به نظر میرسد و باید آن را نیز در چارچوب ویژگیهای تسامح و تساهلگرایی و همچنین ساختارگریزی این نسل تعریف کرد. البته قابل ذکر است که قطعا چنین روشی از دینداری مورد تأیید نبوده و براساس آیات و روایات مستدل و قطعی مورد اشکال و ایراد است. زیرا بهطور کلی دین مجموعه کاملی از اعتقادات، اخلاقیات و احکام است که نقصان در هر بخش به کلیت آن آسیب میرساند و نمیتوان بخشی از آن را براساس اجتهاد شخصی و غیرکارشناسی گزینش کرد، اما در اینجا هدف صرفا توصیف ویژگیها و ابعاد مختلف شخصیتی نسل جدید است و نه قضاوت و ارزشگذاری درباره آن. با عنایت به ویژگیهای مطرحشده به نظر میرسد چند نکته در مواجهه با نسل جدید حائز اهمیت باشد:
نکته نخست اینکه، هر سیستم سیاسی نیازمند عنصری مهم به نام مقبولیت است و با توجه به هرم جمعیتی کشور، طی ۱۰ تا۲۰ سال آینده بدنه اصلی جمعیتی کشور از دهههای ۷۰ و خصوصا ۸۰ خواهد بود و با توجه به اصل انطباق و انعطاف سیستم سیاسی برای مانایی و حیات خویش، به نظر میرسد بهتر است سیستم سیاسی با به رسمیت شناختن نسل جدید و میداندادن به این نسل به نوعی خود را از خطر بحران نجات دهد، چراکه در آینده جمعیت غالب کشور را این نسل تشکیل داده و همچنین نسلهای بعدی طبیعتا حاصل تربیت پدران و مادران این نسل خواهند بود و قطعا برخوردهای قهری یا به رسمیت نشناختن نسل جدید صرفا در کوتاهمدت پاسخگو بوده و توان حل مسئله را ندارد.
نکته دوم اینکه با توجه به ساختارگریزی و علاقهمندنبودن به قیدوبندهای از پیش تعیینشده، برخوردهای قهری و اجباری با نسل جدید قطع به یقین پاسخگو نخواهد بود و در بلندمدت این نسل با پسزدن آنها به زیست اجتماعی مطلوب خود میرسد. بنابراین لزوم گفتمانسازی و درک متقابل از راه مفاهمه و گفتوگو بهترین و کمهزینهترین راه برای حل مسائل با این نسل است و با عنایت به روحیه تسامح و تساهلگرایی حاکم بر این نسل، به نظر میرسد امکان و احتمال به نتیجه رسیدن از این طریق بسیار بیشتر از برخوردهای آمرانه و قهری باشد.
نکته سوم اینکه در صورت تداوم این نوع برخوردها به ناچار این نسل سیاستزده خواهد شد و به دلیل تمایز و تفاوت طبع و ذائقه آن با مسائل سیاسی و ایدئولوژیک و همچنین نوع برخوردهایی که با آن ناآشنا و ناملموس است، به نظر میرسد با یک سیکل خشونت در جامعه ایرانی مواجه شویم؛ همانطورکه در اتفاقات اخیر مشاهده شد و سطح کشمکش و اصطکاک با گذشت زمان بیشتر میشد؛ در صورت عدم مفاهمه و ایجاد درک متقابل، در یک چرخه معیوب هیچکدام از طرفین متوجه خواسته و حرف دیگری نشده و این مسئله صرفا به افزایش خشونت و درگیری نامبارک و روزافزون ختم خواهد شد.
در هر حال اتفاقات و وقایع اخیر کشور باعث ورقخوردن صفحهای از تاریخ معاصر ایران شده است و بدون شک شرایط سیاسی و اجتماعی حال حاضر با چند ماه قبل قابل قیاس نیست و این در سایه اولین ظهور و کنش ملموس سیاسی و اجتماعی نسل جدید رقم خورده که میتوان آن را زنگ هشدار و انذاری دانست که به صدا درآمده است. در علوم انسانی با مفاهیم و اتفاقات باید به صورت نسبی برخورد داشت و نمیتوان به قطعیت این ظهور را نعمت یا نقمت دانست، اما قطع به یقین نوع مواجهه با این ظهور و همچنین درنظرگرفتن فرصت و زمان محدود میتواند این ظهور را تبدیل به نعمت یا نقمت کند. در این راه تغییر رویه جدی حکمرانی با عنایت به نکات ذکرشده و همچنین بهرسمیتشناختن منطق علمی و دانشگاهی در مواجهه با مسائل اخیر بسیار حائز اهمیت بوده و بدون شک جامعه مدنی در ایجاد مفاهمه و کاهش تنش و اصطکاک میان جامعه و حاکمیت میتواند در این برهه نقش حیاتی و تأثیرگذاری داشته باشد و به عنوان قوه عاقله در حاکمیت منطق و عقلانیت در این تنگنای تاریخی و سرنوشتساز نقش مؤثری ایفا کند. به امید قدردانستن فرصتهای مغتنم و اعتلای روزافزون ایران عزیز.