|

در باب فرضیه‌ انسان‌نگر

آیا آدمی و گیتی میوه‌ درخت هوشمندی هستند یا سکه شانس به نام‌شان خورده

مقاله‌ای که پیش‌روی خوانندگان گرامی صفحه علم روزنامه «شرق» قرار دارد، مقاله‌ای پروپیمان، نوشته ژان-رُنه روآ، اخترفیزیک‌دان دانشگاه لاوال است. از پروفسور روآ بارها و بارها در صفحه علم مطالب دانشی چاپ کرده‌ایم و برای خوانندگانی که خواننده همیشگی صفحه علم هستند، نامی آشناست.

در  باب فرضیه‌ انسان‌نگر

ژان-رُنه روآ:ترجمه و افزوده: حسن فتاحی و کیانوش امیری

ناب است آن انسان که کار آسمان و انسان شناسد؛

بخردانه هم‌نوا‌ست با آسمان و انسان. به دانستن، ندانستن؛

کشت دهد. به سرشاری‌بودن بالد. به راه مرگ. این است دانش ناب.

لیک، دریغا، دشخواری کار. ستواری دانش را ستودن بایست. وه، بیابیدش!

آنک، یقین، اینک انسان. ره دور. بسا که آسمان من انسان و انسانم آسمان باد.

راستین دانش را نخست راستین انسان بایست.

-جوانگ دزو «فصل‌های درون»

برگرفته از کتاب «از دم صبح ازل تا آخر شام ابد»، نوشته‌ موسی اکرمی انتشارات بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی

پیش‌درآمد

مقاله‌ای که پیش‌روی خوانندگان گرامی صفحه علم روزنامه «شرق» قرار دارد، مقاله‌ای پروپیمان، نوشته ژان-رُنه روآ، اخترفیزیک‌دان دانشگاه لاوال است. از پروفسور روآ بارها و بارها در صفحه علم مطالب دانشی چاپ کرده‌ایم و برای خوانندگانی که خواننده همیشگی صفحه علم هستند، نامی آشناست. درباره این مقاله متفاوت با مقاله‌های پیشین باید به چند نکته اشاره کنیم:

 

1- مرجع اصلی این مقاله به آدرس ژورنال نام ‌برده شده است. نویسنده مقاله از ژورنال اصلی که نسخه فرانسوی در آن چاپ شده برای چاپ نسخه فارسی اجازه دریافت کرده است.

magazine Argument, 202, vol. 24, issue 2, p. 135

 

2- این مقاله درباره موضوعی است که نمی‌توان بیش از اندازه آن را ساده نوشت و ساده‌سازی کرد؛ بنابراین اگر در خوانش آن احساس دشواری داشتید،‌ پیشنهاد ما این است که چند بار بخوانید. همچنین می‌توانید در اینترنت و گوگل اسکولار مقالات دیگری را بیابید که کامل‌کننده باشند.

 

3- نکته‌ مهمی که باید به آن اشاره کنیم، این است که مقالات انگلیسی یا فرانسوی یا آلمانی را درباره این موضوع با مترجم گوگل نخوانید؛ زیرا این سبک مقالات از توان ترجمه‌ای ابزارهای نرم‌افزاری همچون گوگل فراتر است. استفاده از آنها می‌تواند سبب بدفهمی و کژفهمی شود.

 

4- یکی از کسانی که درباره فرضیه یا اصل انسان‌نگر به زبان فارسیِ شیوا مطالبی نوشته است، استاد موسی اکرمی است. او پژوهشگر فلسفه فیزیک است و بسیار خوش‌قلم. در یکی از کتاب‌هایش با نام «از دم صبح ازل تا آخر شام ابد» که تبیین کیهان‌شناختی آغاز و انجام گیتی است، در فصل دهم، به موضوع اصل یا فرضیه انسان‌نگر پرداخته. اکرمی همچنین به موضوع پیش از مهبانگ و اصل تنظیم‌ ظریف یا تنظیم ریز هم پرداخته است.

 

5- فرضیه یا اصل تنظیم ظریف/ریز با بخش‌هایی از فلسفه و الهیات هم‌خوانی یا ناهم‌خوانی دارد که بسته به رویکرد هر‌دو است. پیشنهاد ما این است که چنین مطالبی را با ذهن باز و به دور از سوگیری یا جانب‌داری از اندیشه‌ای خاص بخوانید.

 

6- برای اهل‌ فن و البته بنا به درخواست نویسنده مقاله، ما هیچ‌کدام از پانویس‌های مقاله اصلی را حذف نکرده‌ایم. این پانویس‌ها خواننده مشتاق را در یافتن منابع بیشتر بسیار کمک خواهد کرد.

 

7- در این مقاله از واژگانی همچون چند-جهانی و بس‌گیتی استفاده شده است. خوانندگانی که مایلند بیشتر بدانند، می‌توانند به کتاب «فیزیک کوانتومی در چند دقیقه» نوشته جِما لوندر، با ترجمه حسن فتاحی و کریمه بهاری از انتشارات گوتنبرگ مراجعه کنند. در این کتاب مفاهیمی این‌چنین به زبانی ساده شرح داده است.

 

سرآغاز

 

چرا ما وجود داریم؟ اصل انسان‌نگر می‌کوشد با طرح ملاحظات آماری درباره‌ احتمال پیدایش زندگی و هستی ما در گیتی به این پرسش پاسخ دهد. ماریو بونگه (1919-2020)، متخصص فلسفه‌ علم، ایده یا نگره پایه‌ جنبه‌ قوی اصل انسان‌نگر را این‌گونه خلاصه می‌کند: عبارت است از «فرضیه‌ای که برمبنای آن، گیتی به‌گونه‌ای طراحی شد که حائز تمام شروط لازم و کافی برای برآمدن زیست [=حیات] انسان باشد»؛ یعنی همان رخدادی که در یک سیاره‌ سامانه‌ خورشیدی می‌توان مشاهده کرد. بونگه این «اصل» را اشتباه دانسته و آن را « تسبیب ماتقدم» توصیف می‌کند.

 

پاره‌ای پژوهشگران اصل انسان‌نگر را در قالب «ضعیف» مطرح می‌کنند: ثابت‌های فیزیکی فاقد بُعد ظاهرا طوری تنظیم شده‌اند که پیدایش زیست یا حیات ممکن شود. من در اینجا‌ مروری خواهم داشت بر قضاوت‌های مربوط به اصل انسان‌نگر؛ نظرات متفاوتی که بسته به قوی یا ضعیف‌بودن به آنها استناد می‌شود.

 

در بخش دوم، نشان می‌دهم که رویکردهای غایت‌شناختی مانند «اصل انسان‌نگر» در تاریخ علم پیوسته تکرار می‌شود و برخی از این رویکردها همسو با پیشرفت دانش بوده و برخی دیگر مضربودن خود را به اثبات رسانده‌اند. اکثریت قاطع دانشمندان و فیلسوفان، وجود انسان را ممکن و نه لازم می‌دانند؛ پیدایش گونه‌ ما در یک مکان مشخص، یعنی زمین، حاصل پدیده‌های احتمالی و رویدادهای تصادفی است. آیا انسان (به معنای انسان خردمند امروزی) می‌توانست در یک زمان دیگر یا در شرایط فیزیکی و محیطی دیگری پیدایش کند؟ سیریل بارِت، متخصص کانادایی در زیست‌شناسی و رفتارشناسی جانوران، می‌گوید انسان می‌توانست اصلا پدید نیاید.

 

او می‌افزاید: «در مورد تعداد تقریبا نامتناهی گونه‌هایی که امکان وجود داشته (و دارند) اما وجود ندارند و هرگز وجود نخواهند داشت، چه می‌توان گفت؟ در مورد تعداد نامتناهی از انسان‌هایی که امکان وجود داشتند اما هرگز وجود نخواهند داشت چطور؟». همچنین، سایر مسیرهای فرگشتی و تحولی بشر، سبب بروز صورت‌های خودآگاهی و خودآگاهی از خودآگاهی شده که متفاوت از آن چیزی است که می‌شناسیم. کوتاه اینکه، پیدایش انسان ممکن است، اما فقط همین و بس؛ نه باورپذیر است، نه محتمل و نه اجتناب‌ناپذیر. همین مسئله درباره زمین، خورشید و تک‌تک ستارگان گیتی صدق می‌کند.

 

1- فرضیه انسان‌نگر به اشکال فراوان مطرح می‌شود. اما همه در دو مقوله می‌گنجند:

 

- شکل «سخت» [یا قوی] که جان دی. بارو و فرانک تیپلر در کتاب‌شان «اصل کیهان‌شناسی انسان‌نگر» مطرح کرده‌اند، بیان می‌دارد که به‌ نوعی مقدر بوده که گیتی یک زیست یا حیات آگاهانه و هوشمندانه داشته باشد. بارو و تیپلر نظریه‌ پیر تیلار دو شاردن (1881-1955)، الهی‌دان و دیرینه‌شناس فرانسوی را برداشته و تعدادی معادله و داده‌های عددی فیزیکی به آن افزوده‌اند.

 

- شکل «ضعیف» پیشنهادی از سوی اخترفیزیک‌دان استرالیایی، براندون کارتر، در سال 1973 بیان می‌کند که آنچه ما به‌ عنوان «تنظیم ظریف» ظاهری ثابت‌های فیزیکی می‌شناسیم، ناشی از سوگیری در انتخاب است. به گفته کارتر، اصل انسان‌نگر ابراز می‌کند که ما به‌ عنوان مشاهده‌گر وجود داریم و تحول یا دگرگشت گیتی به‌گونه‌ای بوده که به مشاهده‌گران یا دیده‌وران امکان پیدایش داده است. اگر با دست‌کاری قوانین فیزیک وجود مشاهده‌گران ناممکن می‌‌شد، با گیتی امروزی ما تناسبی نمی‌داشت.

 

طبق قالب یا رویکرد «ضعیف»، حضور انسان بدان معناست که گیتی امکان هستی آن را داده است و بدان معنا نیست که وجود انسان الزامی باشد. قالب یا رویکرد «قوی» پیروان خود را به‌ویژه از بین غیردانشمندان جذب می‌کند. از سوی دیگر، داعیه‌داران اصل انسان‌نگر (قوی) به‌ ندرت دانشمند یا فیلسوف‌اند.

 

ازاین‌رو، قالب قوی را راحت‌تر از قالب ضعیف می‌توان نقد کرد. این موضوع دستخوش ادبیاتی واقعی قرار گرفته که به یک میزان تدافعی و انتقادی است و البته منتقدان هم بی‌رحم‌اند. برخی اصل انسان‌نگر را یک حقه‌ و ترفند ایدئولوژیک دانسته‌اند که زیر لباس دانش پنهان شده‌است؛ زیرا از نگاه برخی نویسندگان، فرضیه انسان‌نگر با الهیات مغازله دارد. از نگاه منتقدان، توصیف‌گرهای مورد استفاده اغلب اغراق‌آمیز و مضحک‌اند.

 

هلگه کراگ [گاهی با تلفظ هلژ کراگ هم در ایران شناخته می‌شود]، متخصص تاریخ دانش، از «اسطوره انسان‌نگر» سخن به میان آورده است. مارتین گاردنر (1914-2010)، دانشمند جامع‌الاطراف آمریکایی، با اشاره طعنه‌آمیز به دیدگاه تیلار دو شاردن، آخرین گزاره‌های کتاب معروف بارو و تیپلر را واژه به واژه تکرار می‌کند: «درست زمان وقوع نقطه‌ اُمگا، زندگی پایش کل ماده و نیروها را نه‌فقط در یک گیتی، بلکه در تمامی گیتی‌هایی که از نظر منطقی می‌توانند وجود داشته باشد، در دست می‌گیرد. زندگی در تمام نواحی فضای همه جهان‌هایی که منطقا بتوانند وجود داشته باشند منتشر شده و مقدار نامتناهی اطلاعات ثبت خواهد کرد که مشتمل بر تمام دانش‌هایی است که منطقا بتوان کسب کرد.

 

و این پایان است». گاردنر با انتقادی بی‌رحمانه، این ایده را «اصل کاملا مضحک انسان‌نگر» توصیف می‌کند. گفتمان شبه‌دانشی، منطقی؟ قطعا، به‌ویژه اگر نظریه‌ تصادف و ضرورت ژاک مونو را بپذیریم. به‌رغم مقبولیت ظاهری اصل انسان‌نگر، نباید در باب حمایت از آن اغراق کرد. در اینجا می‌توان با باور به زمین تخت قیاس کرد که البته حتی ناآگاه‌ترین دریانوردان، دانشمندان یا طبیعت‌شناسان باوری به این نگره نداشته‌اند. از سه هزار سال پیش، انسان‌ها می‌دانند که زمین گرد است و اندازه محیط آن را هم می‌دانند. بیایید دقیق‌تر به موضوع نگاه کنیم.

 

2- بن‌بست انسان‌نگر

 

ابتدا نگاهی به مفهوم این اصل بیندازیم. اینکه ما انسان‌ها روی سیاره زمین وجود داریم فی‌نفسه و از اساس یک اصل نیست، یک واقعه است. به مدد معناشناسی و شناخت‌شناسی، می‌توان «اصل انسان‌نگر» را در فضایی منطقی درک کرد.

 

1-2- تیغ معناشناختی

 

اصل به معنای یک قاعده‌ کلی یا یک فرض است. در فیزیک، اصل اینرسی که از سوی گالیله مطرح شد و اصل هم‌ارزی اینشتین به دسته اول تعلق دارند و همین مسئله در مورد سه اصل ترمودینامیک نیز صادق است [البته ناگفته نماند که ترمودینامیک کلاسیک چهار قانون هم دارد که از شماره صفر آغاز می‌شود].

 

آنچه اصل انسان‌نگر نامیده می‌شود، یک فرض بوده که وزن و اثر اصول دسته اول را ندارد. همچنین اصل کیهان‌شناسی کوپرنیکی که بر‌اساس آن، هیچ دیدگاهی بر سایر دیدگاه‌ها در گیتی مقدم نیست نیز در دسته مفروضات قرار می‌گیرد‌ [درباره اصل کوپرنیک که به شکل کُپرنیک هم نوشته می‌شود، می‌توان این‌چنین هم گفت: در گیتی هیچ نقطه‌ متمایزی وجود ندارد و هیچ مشاهده‌گری به مشاهده‌گر دیگر برتری و ارجحیت ندارد]. دقیق‌تر آن است که بگوییم فرض یا فرضیه انسان‌نگر. می‌توان این دسته‌ از اصول یا مفروضات را فرضیات ابطال‌پذیر دانست، به آن معنا که می‌توان آنها را طبق رویکرد فیلسوف اتریشی کارل پوپر (1902-1994) از تیغ راستی‌آزمایی گذراند. اگر نتوان اصل انسان‌نگر قوی را ابطال‌پذیر دانست، درباره اصل انسان‌نگر ضعیف می‌توان در این راستا کوشید. بعدتر به این موضوع می‌پردازم.

 

اصل انسان‌نگر را صرفا از دریچه انسجام و منطق بررسی کنیم. زیست‌شناس آمریکایی استیون جی گولد ایده تنظیم ظریف گیتی را برای شکلی از زیست [یا حیات] که امروزه می‌شناسیم، با این قیاس می‌کند که بگوییم سوسیس را به این دلیل باریک و بلند تولید کرده‌اند که در نان‌های مخصوص هات‌داگ جا شود یا اینکه کشتی‌ها برای نگهداری سخت‌پوستان ابداع شده‌اند. از طنز گیرای این اظهارنظر مغالطه منطقی فرض انسان‌نگر را به خاطر بسپاریم که خود یک نمونه روشن از تسبیب ماتقدم است. از نگاه برخی منتقدان، استنباط نابخردانه بارو و تیپلر بی‌اثر و تهی از معناست. دو اخترفیزیک‌دان فرانسوی به نام‌های سوزی کولین-زان و کریستیان ویلن در کتاب‌شان با عنوان «جایگاه ما در گیتی کجاست؟»، یک نمای کلی بی‌نظیر از دو نوع اصل انسان‌نگر ارائه کرده و نشان می‌دهند این اصل به بن‌بست می‌رسد.

 

با این‌ حال، از نگاه کولین-زان و ویلن، اصل انسان‌نگر ضعیف «شایسته توجه است؛ زیرا با برانگیختن پژوهش‌های متعدد، پویایی خود را اثبات کرده و شاید امکان تمایز بین الگوهای کیهان‌شناختی مختلف را فراهم آورد». حقیقت این است که ما در این گیتی وجود داریم و قوانین زاستار [یا طبیعت] همان‌گونه‌اند که هستند. با نگریستن به اینکه کدام عوامل ناشناخته ممکن است به سبب وجود ما محدود شوند، می‌توان چیزهایی را درباره وضعیت و تحول گیتی آموخت. از این منظر، اصل انسان‌نگر نامستقیم از ارزش دانشی برخوردار خواهد بود، بنابراین یک مسیر خروج جذاب اما شکننده از معمای «تنظیم ظریف» که از سوی براندون کارتر پیشنهاد شده، ایده‌ چند‌جهانی است.

 

ایده‌ چند‌جهانی بسیار قدیمی بوده و آن را می‌توان به فیلسوف‌های ماتریالیست یونانی که پیش از میلاد می‌زیسته‌اند، نسبت داد. نیکلاس کوسا (1401-1464)، الهی‌دان و فیلسوف آلمانی نیز ایده جهان‌های مجزا [یا آنچه در اصطلاح فنی به آن بَس‌گیتی می‌گویند] از یکدیگر را مطرح کرد، اما در آن باید بیشتر یک چشم‌انداز قرون ‌وسطایی را دید و نه یک مفهوم ابتدایی از مفهوم چند‌جهانی [یا بَس‌گیتی]. ایده‌ چند‌جهانی یا تعدد گیتی‌ها که هر‌یک ثابت‌های فیزیکی خاص خود را داشته باشد، ویژگی منحصربه‌فرد گیتی ما را که پیدایش خودآگاهی را ممکن ساخته، کم‌اهمیت می‌کند. طبق مفهوم کنونی، بین 10 به توان صد تا 10 به توان 500 گیتی مجزا با تنظیمات و ثابت‌های فیزیکی خاص خودشان وجود داشته که دگرگشت‌ها یا تحول‌های متفاوتی را در پی داشته‌اند؛

 

این رقم تصورناپذیر است. گیتی ما از میان این رشته‌ نامتناهی پیدایش کرده و ویژگی‌های آن برای پیدایش و وجود ما تنظیم شده‌اند. مفهوم چند‌جهانی با وجود جنبه «امداد غیبی» آن در بین کیهان‌شناسان محبوبیت یافته است.

 

2.2 ماهیت علمی اصل انسان‌نگر و فرضیه چند‌جهانی

 

فیزیک‌دان نظری آمریکایی، لی اسمولین، از «مؤسسه‌ فیزیک نظری پریمتر» واقع در واترلو (انتاریو)، نشان داده است که اصل انسان‌نگر و «تبیین» آن تابع معیارهای ابطال‌پذیری کارل پوپر نیست. اسمولین ابتدا دو پیش‌فرض ایده چندجهانی یا بس‌گیتی را به طور خلاصه این‌گونه بیان می‌کند:

 

الف- مجموعه عظیمی از گیتی‌ها وجود دارد که با مناطق کاملا مجزای فضا-زمان متناظر است و در این مناطق، مؤلفه‌های (ثابت‌های فیزیکی) الگوی استاندارد فیزیک و کیهان‌شناسی با یکدیگر تفاوت دارند.

 

ب- توزیع مؤلفه‌ها در این مجموعه تصادفی است. مؤلفه‌های زیرمجموعه که ماهیت جهان ما را تعیین می‌کنند، بسیار نادرند.

 

اسمولین نشان می‌دهد که استدلال مبتنی بر دو پیش‌فرض الف و ب ابطال‌پذیر نیست. در اینجا باید یادآوری کرد که ما از هرگونه ابزاری برای مشاهده‌ گیتی جز گیتی خودمان محروم هستیم. چنانچه این استدلال به هر نحوی درباره طبیعت صدق کند، می‌توان نتیجه گرفت که گیتی ما به آن مجموعه عظیم تعلق دارد.

 

بنابراین می‌توان فرض کرد که ویژگی‌های گیتی ما هرچه باشد یا هر ویژگی‌ای که در آینده داشته باشد، حقیقت آن است که دست‌کم یک عضو از آن مجموعه عظیم دارای این ویژگی‌ها خواهد بود. هیچ تجربه کنونی یا آینده نمی‌تواند پیش‌فرض‌های الف و ب را نقض کند. این استدلال به‌ نوعی دایره‌وار است، به آن معنا که گزاره چند‌جهانی را نمی‌توان باطل دانست، زیرا اگر با هر ابزاری امکان مشاهده یک یا چند گیتی بود، بین آنها پیوستگی برقرار می‌شد و همه ما جزء یک گیتی می‌شدیم. حالا باید پرسید این جهان‌گیتی [یا به تعبیر دیگر این اَبَر‌گیتی] چیست؟

 

اسمولین تأکید می‌کند که معیار ابطال‌پذیری پوپر همچنین مستلزم آن است که آزمون‌هایی برای راستی‌آزمایی این فرضیه انجام شده باشد. از منظر روش‌شناختی، ما نیازمند شرح آزمون‌های ممکن و فرمول‌بندی دقیق مشاهدات مربوط به جهت‌گیری انتخاب‌ها هستیم. و با کمال احترام برای پوپر، باید گفت که در دانش الزاما هر چیزی ابطال‌پذیر نیست؛ بنابراین یک آزمون راستی‌آزمایی مناسب‌تر از ابطال‌پذیری است. این امر مستلزم مشاهده‌ و پایش این است که یک یا چند ثابت فیزیکی (مثلا ثابت گرانشی، بار الکترون) در طول زمان تغییر می‌کند یا در منطقه دیگری جز گیتی خودمان متفاوت است.

 

مشاهده دیگر بخش‌های گیتی خودمان با مقادیر متمایز ثابت‌های فیزیکی، تأییدی مکانی اما ناکافی برای فرضیه انسان‌نگر خواهد بود. از سوی دیگر، اگر زیست [حیات]، به‌ویژه زیست هوشمند، در این بخش‌های متمایز یا در مناطقی از چندجهانی غیر از گیتی ما مشاهده می‌شد، اصل انسان‌نگر باطل می‌شد.

 

گزاره ثابت‌های فیزیکی متغیر بارها در چهار دهه گذشته آزمایش شده است: در‌حال‌حاضر، ثابت‌ها همه‌جا و در تمام اعصار گیتی یکسان به نظر می‌رسند. اسمولین تحلیل تفصیلی خود را در باب اصل انسان‌نگر و انواع آن این‌گونه جمع‌بندی می‌کند: «منطق به نظر من ابطال‌ناپذیر بوده و به اینجا ختم می‌شود که نه‌تنها اصل انسان‌نگر دانشی نیست، بلکه شاید نقش منفی هم داشته باشد. زمانی که برای توجیه علاقه‌مندی پیوسته به نظریه‌های ابطال‌ناپذیر به اصل انسان‌نگر استناد می‌شود، نقش بازدارنده در پیشرفت دانشی بازی می‌کند».

 

3- استدلال‌های انسان‌نگر درباره ماهیت جهان

 

باید توجه داشت که ادعاهای مربوط به فرضیه انسان‌نگر ممکن است به شکل مجموعه‌ای از «پس‌گویی‌‌ها» باشد که با «پیش‌گویی‌ها»ی یک نظریه دانشی آزمون‌پذیر و قابل راستی‌آزمایی فاصله دارد. یک نمونه پس‌گویی که از سوی فیزیک‌دان آمریکایی استیون واینبرگ (1933-2021) مطرح شده، به ثابت کیهان‌شناسی استناد می‌کند. این ثابت که با حرف یونانی Λ [لامبدا می‌نویسند و به کوتاهی لاندا می‌خوانند]، نمایش داده می‌شود، به فشار رانشی و نوعی کش‌سانی منفی فضا مربوط است.

 

این ثابت جزء معادلات نسبیت عام اینشتین بوده که زیربنای کیهان‌شناسی مدرن است. واینبرگ به دوگانگی زیر می‌رسد: اگر مقدار ثابت کیهان‌شناسی بالا و منفی بود، انبساط گیتی را متوقف و آن را وارون می‌کرد و پیش از آنکه زمین شکل بگیرد و زیست ظاهر شود، «مه‌رمب یا مه‌رمبش یا مه‌چپیدگی» رخ می‌داد. اگر مقدار ثابت کیهان‌شناسی بالا اما مثبت بود، منجر به انبساط بسیار تندی می‌شد که به کهکشان‌ها و ستارگان اجازه نمی‌داد زیر بار ربایش گرانشی متراکم، چگالیده و تشکیل شوند و دراین‌صورت ماده بدون ایجاد مراکز جاذب جرم [یا به زبان ساده‌تر جاها یا نقطه‌هایی که بتوانند ماده را جذب کنند و جرم‌دار شوند]، به‌سرعت پراکنده می‌شود؛

 

بنابراین مقدار ثابت کیهان‌شناسی طوری «تنظیم» شده که امکان وجود زندگی را بدهد. استدلال منطقی واینبرگ درست اما ساده‌انگارانه است، به طوری که آنچه را که رخ داده، پیش‌گویی می‌کند. از این‌ گذشته، باید ابتدا نشان داد که در صورت تغییر ثابت‌های فیزیکی، این گیتی با زندگی، و نیز اشکال دیگر زندگی با ماهیتی متفاوت از زندگی ما، مردود خواهد بود. چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. زیست‌شناسان که «احتمال وقوع» ورد زبان‌شان است، به فرضیه‌هایی مانند اصل انسان‌نگر با تردید می‌نگرند.

 

استیون جی گولد یک نمونه گویا در‌این‌باره است که گوشزد می‌کند وضعیت کنونی گیتی مجموع رخدادهای پی‌درپی و هریک با احتمال بسیار پایین است. زیست‌شناسان همچنین پیش‌بینی‌ناپذیری طبیعت را عنوان می‌کنند. زیست‌شناس انگلیسی ریچارد داوکینز به این ظرفیت انتخاب طبیعی این‌گونه اشاره می‌کند: «چنانچه ستاره دنباله‌داری به زمین برخورد کند و پستانداران را از بین ببرد، زیاگان [مجموعه‌ای از گونه‌های جانوری معین که در دوره‌ای معین در منطقه جغرافیایی معین می‌زیستند] جدیدی به پا می‌خیزند تا جای آنها را پر کنند، درست همان‌گونه که 65 میلیون سال پیش، پستانداران پا جای پای دایناسورها گذاشتند. و طیف نقش‌هایی که بازیگران جدید نمایش زندگی بازی می‌کنند، از نظر طرح کلی و البته نه در جزئیات، مشابه نقش‌هایی است که پستانداران و دایناسورها پیش از آنها، و خزندگان مشابه پستانداران پیش از دایناسورها بازی کردند».

 

تنظیم ظریف ثابت‌های فیزیکی پیش‌بینی‌ناپذیری طبیعت را نادیده می‌گیرد. و داوکینز درباره‌ ماهیت پیش‌بینی‌پذیری فرگشت می‌افزاید: «قواعد یکسانی به شکل پیش‌بینی‌پذیر در میلیون‌ها گونه در سراسر جهان و طی صدها میلیون سال دنبال شده است. چنین مشاهده کلی مستلزم یک اصل توضیحی کاملا متفاوت از اصل انسان‌نگر است که رویدادهای ویژه مانند خاستگاه زیست یا خاستگاه گیتی را تصادفی به حساب می‌آورد. این اصل کاملا متفاوت، انتخاب طبیعی است». مونو پیش‌تر گوشزد کرده که استدلال داوکینز «تمایل انسانی ما را به باور به اینکه هر چیز واقعی در گیتی کنونی از ازل ضروری بوده، زیر سؤال می‌برد. باید همواره مراقب این احساس قوی سرنوشت باشیم».

 

پیش‌بینی‌ناپذیری طبیعت یک استدلال قطعی علیه اصل انسان‌نگر، خواه قوی خواه ضعیف، ارائه نمی‌کند، اما به ما یادآور می‌شود در کاوش توالی‌های ممکن تحول گیتی محتاط باشیم. درک ما از گیتی و خاستگاه نیروهای بنیادی پراکنده است. آیا تصور صرفا یک بازی انتخاب ویژگی‌های فیزیکی در طول مرحله‌ آغازین گیتی عقلانی نیست؟ دراین‌صورت «اصل انسان‌نگر ضعیف» بسیار ضعیف خواهیم داشت. لی اسمولین این ایده را در پایان مقاله‌اش مطرح می‌کند. به فرضیه چند‌جهانی بازگردیم.

 

نوعی ماهیت دایره‌ای پنهان در استدلال چندجهانی دیده می‌شود که بر مبنای آن گیتی ما حاصل نامتناهی‌بودن گیتی‌ها بوده که هر یک از احتمالات آماری را ممکن کرده است. فیلسوف اسپانیایی خسوس موسترین (1941-2017) خطای منطقی این استنباط را این‌گونه بیان می‌کند: «این فرضیه که اشاره به بی‌نهایتی اشیاء با برخی ارقام و ویژگی‌ها بر وجود اشیائی با هر تعداد ترکیب از این ارقام یا ویژگی‌ها دلالت دارد، اشتباه است. بی‌نهایت به‌هیچ‌وجه به معنای وجود یا تکرار یک چیدمان نیست. این فرضیه که همه گیتی‌های ممکن در یک گیتی نامتناهی تحقق می‌یابند مانند این ادعاست که هر مجموعه نامتناهی از اعداد شامل همه اعداد می‌شود... که قطعا غلط است».

 

4- ماجراهای رویکردهای مسحورکننده

 

انگیزه‌های پشت اصل انسان‌نگر تازه نیستند. من مرور بر اصل انسان‌نگر را در اینجا با اشاره به موارد مشابه در تاریخ دانش تکمیل می‌کنم.

 

4-1- کپلر و «نمایش‌های» خالق

 

اخترشناس آلمانی یوهانس کپلر (1571-1630)، از پیروان کلیسای لوتران و دارای باورهای عمیق دینی، با بنیان‌گذاشتن مکانیک گوی‌سان یا سماوی، دیدگاه عرفانی و کلامی را تأیید کرد. نوشتار او درباره‌ هماهنگی آسمان‌ها به‌گونه‌ای است که برای خواننده امروزی عجیب به نظر می‌آید.

 

کپلر پیوسته درباره‌ چیدمان کیهانی می‌پرسد «چرا این‌گونه است؟» این دانشمند آلمانی توضیح زیر را ارائه می‌کند: خورشید و ماه دارای قطرهای ظاهری مشابهی‌اند تا خورگرفت یا خورشیدگرفتگی و ماه‌گرفتگی رخ دهد و این «یکی از نمایش‌هایی است که خالق اجرا می‌کند تا به مخلوقات نظاره‌گر بیاموزد که روابط مداری بین خورشید و ماه عامل آنهاست». کپلر همه‌جا به دنبال روابط کهن‌الگویانه بود مثل اینکه زمین به دور خورشید می‌گردد تا انسان گیتی و ابعاد آن را بشناسد. از نگاه ما، توضیحات کپلر جنبه غایت‌شناسی دارد. این دست پرسش‌ها و توضیحات درباره‌ غایت کیهانی تا قرن هجدهم از سوی دانشمندان و فیلسوفان متعددی مطرح می‌شد.

 

4-2- عامل ارادی نیوتن و بنتلی

 

گفت‌وگوی بین آیزاک نیوتن (1643-1727)، فیزیک‌دان انگلیسی و ریچارد بنتلی جوان (1662-1742)، الهی‌دان نامدار انگلیسی دهه‌ 1690، قابل‌توجه است. بنتلی، «اصول ریاضی فلسفه طبیعی»، این اثر معروف نیوتن که در آن به نظریه گرانش جهانی پرداخته، را مطالعه کرده بود. بنتلی با مقابله با خداناباوران می‌کوشید بر آنها پیروز شود و مدعی بود استدلال‌های قاطعی در اثبات ضرورت حضور و نقش خالق در علوم طبیعت دارد.

 

بنتلی در کتاب «اصول» نیوتن استدلال‌هایی را برای تحقق رسالت خود یافته بود. بنتلی با تهیه‌ هشتمین «سخنرانی بویل»، نیوتن را در زمینه‌ گرانش و مکانیک گوی‌سان یا سماوی با چالش‌هایی مواجه کرد: چرا پاره‌ای از مواد موجود در گیتی خورشید درخشان را تشکیل داده و پاره‌ای دیگر به شکل سیارات تاریک در آمده‌اند؟ آیا حرکت سیارات سرشت طبیعی داشته‌ است؟ چگونه می‌توان توجیه کرد که سیارات دورتر از خورشید مانند مشتری و زحل چگالی میانگین کمتری دارند؟ چرا محور گردش زمین برای تولید فصول کج شده‌ است؟

 

این سؤال‌ها پیش‌تر از کپلر نیز پرسیده شده بود. نیوتن اعتراف کرد هیچ توجیه منسجمی نداشته، جز اینکه فرض کند این پدیده‌ها مظهر یک الوهیت هستند. نیوتن در پاسخی تفصیلی در سال 1963، پرسش را فراتر بوده تا توزیع ستارگان و ماده را در جهان تبیین کند. او به دنبال توضیح این بود که چرا در یک گیتی محدود، ماده‌ گیتی یک‌جا در یک نقطه سقوط نمی‌کند [یا به زبان فنی‌تر نمی‌رُمبد] تا یک جرم کروی بزرگ تشکیل دهد.

 

نیوتن در پاسخ به پرسش خود و پرسش‌های بنتلی، در باب این پدیده‌ها این‌گونه نتیجه‌گیری کرد: «اینها را در قالب یک علت طبیعی صرف موجه نمی‌دانم و مجبورم به نیت و نبوغ یک عامل ارادی نسبت دهم». این گفت‌وگو بدون داشتن هدف انسان‌نگر، نشان از تسلیم ظاهری نیوتن در برابر دشواری توضیح وضعیت گیتی دارد. امروزه، «اسراری» که نیوتن و بنتلی سعی کردند با ابزار و دانش زمان خود حل کنند، توسط پیر-سیمون لاپلاس (1749-1827)، دانشمند مکانیک سماوی و کیهان‌شناسی مدرن، به‌وضوح بیان شده‌اند.

 

4-3- اوج انسان در کلام والاس

 

زیست‌شناس انگلیسی آلفرد راسل والاس (1823-1913) در کنار چارلز داروین (180901882)، یکی از بنیان‌گذاران نظریه فرگشت با انتخاب طبیعی است. والاس سال 1904 اصل انسان‌نگر را به شیوه خاص خود بیان کرد: «جهانی به وسعت و پیچیدگی گیتی‌ای که می‌دانیم اطراف‌مان وجود دارد کاملا ضرورت داشته‌ تا دنیایی ایجاد شود که جزءبه‌جزء آن به همان‌ دقت با توسعه منظم زندگی که در بشریت به اوج می‌رسد، سازگار باشد».

 

والاس برای اینکه شیفته آنچه دومینیک لامبر، فیلسوف بلژیکی، «موسیقی کیهان-غایت‌شناسی» نامید محتاج کمک یک الهی‌دان نبود. درواقع، والاس تنها نبود. جان هوتون (1726-1797)، زمین‌شناس اسکاتلندی، با نظریه زمین‌شناسی همدیس‌گرایی که مطرح کرد، پیش از والاس عنوان کرده بود که سازوکاری با ماهیت الهی شرایط زمینی را ابدی برای انسان مساعد نگه می‌دارد.

 

4-4- از حیات‌گرایی تا شور حیات [زیست‌گرایی تا شور زیستی]

 

مباحث پیرامون اصل انسان‌نگر یادآور اصل دقیق‌تر حیات‌گرایی‌ است که بر وجود یک اصل حیاتی مجزا برای ویژگی‌های فیزیکی و شیمیایی ماده استوار است. حیات‌گرایی یا زیست‌گرایی نوعی «تنظیم» زیربنایی را مفروض می‌دارد که چگونگی سرهم‌بندی اجزای گیتی را از ریز تا درشت معین می‌کند و نوعی جبرگرایی است که در اصل انسان‌نگر قوی می‌توان دید.

 

اصل حیات‌گرایی بر یک ماده‌ خاص تمرکز دارد یا در حالت ضعیف، یک اصل سازمان‌دهی را مفروض می‌دارد که به نیروها و مواد فیزیکی و شیمیایی به‌منظور هدایت پدیده‌های جهان افزوده می‌شود. حیات‌گرایی در مقابله با نظریه ماشین-جانوری دیدگاه مکانیکی رنه دکارت (1596-1650)، فیلسوف فرانسوی، مقوله‌های متعددی را عنوان کرده است. از مظاهر اصل حیات‌گرایی می‌توان به مفهوم «خلق‌ُالساعه» اشاره کرد که به زمان زندگی ارسطو [ارسطو تلفظ عربی است و بهتر است ایرانی‌ها و فارسی‌زبانان از تلفظ یونانی آن یعنی آریستاتول استفاده کنند] (384-322 پیش‌ازمیلاد) بازمی‌گردد. در قرن نوزدهم، شواهد تجربی این فرضیه را قاطعانه رد می‌کند.

 

این مسئله به‌ویژه مدیون کارهای شیمی‌دان آلمانی فریدریش وُهلر (1800-1882) درباره سنتز اوره و زیست‌شناس و شیمی‌دان فرانسوی لوئی پاستور (1822-1895) درباره‌ حضور از قبل کرمینه‌های میکروسکوپی داخل آرد بود. پاستور همچنین «خلق‌ُالساعه» بودن کرم آرد را تبیین کرد. اندکی پیش‌تر، ژان-باپتیست لامارک (1744-1829)، طبیعت‌شناس تغیرگرایی فرانسوی، حیات‌گرایی را رد کرده و یک رویکرد شیمی-فیزیکی در حوزه مطالعه پدیده‌های زیست ترویج کرده بود. این رویکرد به شیوه‌ای بی‌نقص توسط فیزیولوژیست فرانسوی کلود برنار (1813-1878) به کار گرفته شد و در اثر شاخصش به نام «مقدمه‌ای بر مطالعه پزشکی تجربی» که به طرز شگفت‌انگیزی امروزی است شرح داده شد.

 

فیزیک‌دان و پزشک آلمانی هرمان فون هلمهولتز (1821-1894) که از معاصران برنار و پاستور بود، به‌موازات کارهایی را پیش برد که نشان داد فرایند‌های زیست‌شناسی تابع قوانین شیمی و فیزیک‌اند. ایده‌ «اصل حیات‌گرایی / زیست‌گرایی» به زباله‌دان هدایت شد. بااین‌حال، باور به حیات‌گرایی به قوت خود باقی ماند. حیات‌گرایی امروزه جای خود را به «شور حیات» داده است. این فرضیه‌ محبوب فیلسوف فرانسوی هنری برکسون (1859-1941)، آخرین تلاش برای توجیه دانشی ایده حیات‌گرایی بود.

 

حیات‌گرایی با وجود فروافتادن از نظر علمی، همچنان تحت تأثیر جریان‌های فلسفی و دینی قرار می‌گیرد که از آن در قالب‌های مختلف، از فلسفه عرفانی زندگی گرفته تا جنبش‌های طالع‌بینی و «طب جایگزین»، استفاده ابزاری می‌کنند. این حرکت زیستی-عرفانی همچنان ماندگار است. آیا بحث مکانیکی در مقابل حیات‌گرایی مثمر ثمر بوده است؟ با حیات‌گرایی، نمونه‌ای از فرضیه‌ای را داریم که اثر آن نسبتا منفی است زیرا به پیشرفت دانش در حوزه زیست‌شناسی کمکی نکرده است. تنها فایده آن در تلاش‌هایی بوده که برای انکار آن جریان دارد. قوانین مندل در آغاز قرن بیستم و زیست‌شناسی مولکولی که در پی آن در میانه قرن آمد از جنبه مفهومی، به‌هیچ‌وجه وامدار حیات‌گرایی نیستند.

 

نتیجه‌گیری

 

فرضیه‌ انسان‌نگر می‌کوشد گیتی طبیعی یا گیتی زاستاری را توضیح دهد. اصل انسان‌نگر با جزم‌انگاری مقدار ثابت‌های فیزیکی ما را در یک محدوده شناختی قفل می‌کند. قوانین طبیعت همانی هستند که هستند. با کاوش در مجهولات و بررسی واریانس شرایط فیزیکی، شیمیایی و زیست‌شناختی که زندگی را ممکن یا محدود می‌کند، درباره وضعیت گیتی‌مان چیزی می‌آموزیم. انسان در برابر تصادفی‌بودن مقاومت می‌کند.

 

فیزیک‌دان نظری کانادایی اریک پواسون تأکید می‌کند که این یک رنج زیبا‌یی‌شناختی است. در عوض، قضاوت زیبایی‌شناختی با هدف برآوردن انتظارات در مورد «زیبایی» قوانین طبیعت است. زیبایی متضمن حقیقت نیست. امروزه مقادیر ثابت‌های فیزیک بدون توضیح باقی مانده و در نظر ما دلبخواهی به نظر می‌آیند. تکامل دانش ادامه دارد. چنانکه در جریان تقابل ریچارد بنتلی الهی‌دان با آیزاک نیوتن فیزیک‌دان درباره‌ رازهای گرانش نشان دادم، دانش‌های جدید درباره پدیده‌هایی که برای ما در ابتدا نامفهوم به نظر می‌آیند، توضیحات منسجمی ارائه می‌دهند.

 

به احتمال زیاد در آینده توضیحی درباره مقادیر ثابت‌های فیزیکی حاکم بر گیتی خواهیم یافت. اواخر قرن هجدهم، ستاره‌شناس فرانسوی ژروم لالاند (1732-1807)، ماهرانه مفهوم انسان‌نگر را بالا و پایین کرد و مانند پیراهنی که از روی دیگر بر تن کنیم، آن را چرخاند. لالاند در مواجهه با عظمت، به فروتنی فرا خواند: «نظام کثرت گیتی‌ها برآمده از اصلی است که سایر فیلسوفان نمی‌پذیرند؛ این اصل می‌گوید زمین برای سکونت در آن به وجود آمده است یا دست‌کم اینکه ساکنان اولین استفاده‌شان این‌گونه باشد. بر همین اساس، بیشتر فیلسوفان این‌گونه نتیجه‌گیری می‌کنند که سیارات در صورت عدم امکان سکونت بر آنها به هیچ دردی نمی‌خورند که این ایده‌ای کوته‌بینانه و گستاخانه است. ما در قیاس با گیتی چیستیم؟ آیا ما وسعت، ویژگی‌ها، مقصد و ارتباطات آن را می‌شناسیم؟ و آیا تعدادی اتم با چنین وجود ضعیفی می‌توانند بر چنان عظمتی تأثیر داشته یا چیزی به کمال، عظمت یا شایستگی گیتی بیفزایند؟».