تهران نیازمند حکمرانی مشارکتپذیر است
از شهرنشینی تا شهروندی
مفهوم شهروندی در مکتب جامعهشناسی آلمانی پدید آمد. فردیناند تونیس، جامعهشناس آلمانی، بیش از صد سال پیش، دو مفهوم گماینشافت و گزلشافت را به ترتیب برای جوامع محلی (روستا) و جوامع بسیط (شهر) به کار برد. او معتقد بود در روستا زندگی اجتماعی شبیه یک ارگانیسم زنده است که در آن مردم اهداف مشترکی دارند؛ اما در شهر، زندگی اجتماعی بهصورت یک تجمع مکانیکی است.
مفهوم شهروندی در مکتب جامعهشناسی آلمانی پدید آمد. فردیناند تونیس، جامعهشناس آلمانی، بیش از صد سال پیش، دو مفهوم گماینشافت و گزلشافت را به ترتیب برای جوامع محلی (روستا) و جوامع بسیط (شهر) به کار برد. او معتقد بود در روستا زندگی اجتماعی شبیه یک ارگانیسم زنده است که در آن مردم اهداف مشترکی دارند؛ اما در شهر، زندگی اجتماعی بهصورت یک تجمع مکانیکی است.
حسابگری، عقلانیت، توجه به منافع فردی، رقابت، تلاش برای پیشرفت و حاکمیت سلسلهمراتب و اجرای قانون از جمله ویژگیهای گزلشافت است که برای جایگزینی شهروندانی منفعل، به سوی زیستی فعالانه و مشارکتجو رابطه میان شهروندان و سیاستگذاران شهری یکی از مهمترین عوامل است.
طرف تعامل شهروندان، از یک سو سایر شهروندان هستند و از سوی دیگر، دولت است. شهروندان نسبت به یکدیگر و نسبت به دولت وظایفی دارند و درست ازهمینرو از حقوقی نیز برخوردارند. امکان ندارد که شهروندی نسبت به دولت وظیفه داشته باشد اما از حقوقی بهرهمند نباشد. در واقع حقوق شهروندان از دولت، همان تکالیف دولت نسبت به شهروندان است.
دولتهایی که شهروندان را تنها صاحب وظایف و تکالیف میدانند، اما وظایف خود در برابر شهروندان را به رسمیت نمیشناسند، قطعا دولتهای مقبولی نزد مردم نیستند و شهروندان نیز خود را در برابر آنان ملزم به انجام تکالیف نمیدانند. در آن سو، شهروندانی که دولتها را تنها مکلف به انجام خدمات بدانند اما خود را در برابر دولتها و بهویژه در برابر سایر شهروندان، صاحب تکلیف ندانند، باید به آنها عنوان شهرنشین داد.
مهمترین رکن تعریف شهروندی در فضای شهری، توجه و اهتمام به تمایز شهرنشینبودن با شهروندبودن است. این تمایز، کلید نوع نگاه نسبت به نقش فردی است که دولت و خود او، تنها او را ساکن شهری میداند، یا فردی که صاحب حق و تکلیف است.
بایدها و نبایدهای زندگی شهری یکی از مصادیق معنادار تفاوتهای بین شهرنشین و شهروند است. اینکه یک شهروند قوانین زندگی شهری را میپذیرد و خود را ملزم به رعایت آنها میداند درحالیکه شهرنشینها صرفا در یک شهر زندگی میکنند، بدون آنکه به قوانین زندگی شهری احترام بگذارند و خود را متعهد و مقید به رعایت آنها بدانند. اینها همان شهرنشینهایی هستند که فقط واژه شهروندی را یدک میکشند.
هنگامی یک شهرنشین به شهروند تبدیل میشود که حس تعلق خاطر به شهر در او زنده باشد. در طول سالهای گذشته و با توجه به رشد جمعیت شهری در کشور و بزرگترشدن بیشتر شهرها، تبدیل فرایند شهرنشین به شهروند نیز روندی رو به رشد داشته است اما هنوز این روند نتوانسته آنگونه که باید و در میان همه شهروندان نهادینه شود.
هرچند جامعه ایران، سابقه شهرنشینی چندهزارساله و خلق تمدنهای بزرگ را دارد اما شهرنشینی در عصر نو، از اواخر دوره قاجار رونق گرفت و در دوران پهلوی اول و دوم سرعت یافت و در دوران پس از انقلاب به اوج خود رسید. رشد شهرنشینی ایران با الگویی پیش رفته که طی نیمقرن اخیر نسبت جمعیت شهری کشور در فاصله اولین و آخرین سرشماری ملی، از 30 درصد به 75 درصد رسیده و همچنین نرخ شهرهایی با جمعیت بالای یک میلیون نفر از یک شهر به هشت شهر رسیده است.
در تمامی تعاریف از شهروند مطلوب در شهر، «اطلاع از حقوق و تکالیف شهری» و «پایبندی به رعایت قواعد زیستن در شهر» از ستونهای مهم است. این دو اصل تفاوت معنادار شهروند و شهرنشین را روشن ساخته و شهروند متناسب برای زیستن در جهان امروز را مجهز به تمامی ارکان میکند. شهرنشین کسی نیست که صرفا در شهر سکونت فیزیکی دارد و از امکانات شهر استفاده میکند. بلکه او فردی است که علاوه بر استفاده و برخورداری از امتیازات شهرنشینی، تکالیف خود را در قبال شهر انجام میدهد و بر حقوقی که شهر و متولیان مدیریت شهری در قبال او دارند، آگاه است و در صورت مجهزشدن به توانمندیهای اولیه، به سطوح بالاتر حضور در شهر که همانا کشنگر فعال با روحیهای مطالبهگر و مشارکتجو است، حرکت خواهد کرد.
ارتباط شهروندان با سیاستگذاران و حوزه مدیریت شهری بنابر سطح توسعهیافتگی حکمرانی شهری میتواند در یکی از الگوهای زیر قرار گیرد:
مشاهدهگر منفصل: در این الگو شهروند، به تعریف اولیه خود یعنی شهرنشین نزدیک است، فرد تنها شاهد بهوقوعپیوستن رویداد و بروز و ظهور تصمیمهای اتخاذشده در سطح مدیریت کلان در فضای شهری است. نهتنها سیاستگذاران برای او نقشی در نظر نگرفتهاند، بلکه خود او نیز گمان میکند، نظراتش کاربردی برای توسعه زیست شهری ندارد یا در صورت طرحکردن آن مورد نفی یا بیتوجهی قرار خواهد گرفت.
شریک متفکر: در این سطح فرد خود را عضوی مؤثر در فضای شهری و برنامهها و تصمیمهای اتخاذشده در این بستر میداند. او در انتخاب نمایندگان شهر از طریق مسیری دموکراتیک شریک است و بسترهای بازخورد و ارائه نظر در وضعیت اقدامات و برنامههای شهری را نیز برای خود باز میبیند، او برای خود نقشی مطالبهگر قائل است و تلاش میکند با انتخاب نمایندگان اصلح صدای خود را در بستر شهری گسترش دهد و از طریق مطالبهگری، عنوانکردن طرحها و انتقاد از برنامهها و سیاستها نقشی در راستای توسعه شهری داشته باشد.
مشارکتکننده فعال: در این سطح، شهروند دیگر در مرحله ابراز نقد و نظر قرار ندارد، او شهروندی مسئول است که به بسیاری از ابزارهای نظری و عملی زیستن مطلوب مجهز است و خود بهعنوان فردی فعال برای اجرای برنامههای توسعه شهری به میدان وارد میشود. او خود را عضوی از ساختار حکمرانی شهری میداند. محله، منطقه و شهر برای او فضایی مانند خانهاش محسوب شده و دیگر شهروندان و مدیران حوزه شهری را مانند همسایگان دیوار به دیوار خود محسوب میکند. در این بستر شهروند ضمن بررسی برنامهها و رویهها و ابراز مطالبههای خود، همگام با مدیران و ساختار حکمرانی شهری دست به اقدام میزند. حضور و بروز این شهروند تا حد بسیار بالایی به وجود بستری مشارکتی، نقدپذیر و فعال در حوزه مدیریت شهری نیاز دارد که ایجاد آن، وظیفه سیاستگذاران شهری است.
علاوه بر تفاوتهای اجتماعی، شهرها معمولا از فضاهای اجتماعی برخوردارند. شهرها از کتابخانه، سینما، دانشگاه، فرهنگسرا، تئاتر، پارک، بسترهای عمومی، ورزشگاه، مجتمعهای رفاهی و فروشگاهی، فرودگاه، شهرداری، راهآهن، هتل، مترو، شبکه حملونقل عمومی، بیمارستان، نمایشگاه و... برخوردارند و شهروندان اصلیترین مخاطبان، حاضران و مصرفکنندگان این فضاها هستند. هرچه در سطوح کنشگری شهروند در بستر شهری از اولینترین لایه به بالاترین سطح حرکت کنیم، شهروند برای خود حس مسئولیت و ارتقا قائل خواهد بود، چنانکه شهروند مشاهدهگر منفصل، تنها خود را مصرفکننده این فضا میداند، درحالیکه شهروند شریک متفکر، به لایه کشنگری فعال تبدیل خواهد شد و تلاش میکند دقیق ببیند، به اصلاحات فکر کند و برای اجرائیشدن نظرات و اصلاحاتش دست به نقد و مطالبه بزند، اما در عالیترین سطح، او خود را عضوی از ساختار اصلاح میداند، پس در صورت مشاهده هرگونه اختلال یا یافتن ایدهای متقاوت در راستای افزایش کیفیت زیست شهری در این بسترها و فضاها، دست به اجرای راهحلها میزند، دیگر شهروندان را گرد هم میآورد، انجمنها و گروههای کوچک و بزرگ تشکیل میدهد و خود در مقام کشنگری مسئولیتپذیر به میدان میآید.
قطعا در این مسیر سازمانهای متولی مدیریت شهری که بهواسطه نوع کارکردشان، ارتباط مستقیمی با شهروندان دارند، میتوانند در تقویت روح مسئولیتپذیری و پررنگترکردن احساس تعلق شهروندان به شهری که در آن زندگی میکنند، نقش تأثیرگذاری ایفا کنند. بهعبارتی حکمرانی شهری در فضایی برای انتخاب قرار دارد، هرچه برنامههای شهری، مشارکتپذیرانهتر و با اتکا به حضور مردم از طریق نظرخواهی نیازسنجی و تلاش برای اجرائیشدن نظرات و خواست آنها باشد، شهروندان نیز خود را به شهر متعهدتر دانسته و برای موفقیت برنامهها تلاش میکنند اما درست در نقطه مقابل آن، اگر ساختار مدیریتی خود را دانای کل دانسته و بر صندلی اقتدار بیچون و چرا تکیه زده باشد، به همان نسبت نیز شهروندان خود را بیرون از میدان تصمیمسازی و اثرگذاری قضاوت کرده و نقشی برای اثرگذاری و مشارکت برای خود قائل نخواهند بود.
ردپای اعتقاد و اعتماد به مردم، نظرات و مطالبات آنان را با تحلیل محتوای ساختار مدیریت شهری پیشین، از شعار تا سیاستها و از برنامهها تا مسیر اجرا میتوان دنبال کرد. تأکید بر مشارکتپذیربودن شهروندان چه در سطح مشاهده، چه در سطح تفکر و مطالبه و چه در سطح مشارکت و اقدام از جمله مهمترین خصوصیتهای سیاستها و برنامههای انجامشده در حکمرانی شهری پیشین بود.
در آن ساختار، نیاز نه از دل مباحث و گفتوگوی مدیران که از دل نیازسنجی وضعیت شهری بیرون آمده است؛ چراکه تأکید بر اجرای ارکان شهرنشینی مورد توجه قرار گرفته بود. فراموش نکنیم ما در جامعهای زندگی میکنیم که بسیاری از اختلافات بر سر آن است که اساسا دولتها از بسیاری از وظایف و تکالیف خود در قبال شهروندان آگاه نیستند و بسیاری از حقوق شهروندان را به رسمیت نمیشناسند و ایضا شهروندان نیز از حقوق و تکالیف خود ناآگاهاند. برای حلشدن این فاصله تنها راهحل همانی است که تهران برای چند سال آن را تجربه کرد، راهحلی که در آن «تهران، شهری برای همه» در نظر گرفته شد، مدیران از برجهای عاج دانایی کل پایین آمده و سیاستها را بر حسب نیازسنجیها و خواست مردم تدوین کردند و مردم، هم در مقام مشارکتکننده و هم در مقام ارزیابیکننده اقدامات گامبهگام مدیران به پیش آمدند.