مردانی که هیچ کاری نمیکنند
چند روز پیش گاردین گزارشی منتشر کرد که درباره زندگی شش زن در گوشه و کنار جهان بود. درباره زندگی روزمره آنها. از بوگوتا تا داکا، زنان بیتردید بخش عمدهای از کارها و مراقبت از کودکان را به دوش میکشند؛ اما از آن مهمتر تیتری است که برای این گزارش در نظر گرفته شده است: «آنها مرد هستند... هیچ کاری نمیکنند» در ادامه به بخشی از این گزارش درباره سه رویکرد و نحوه زندگی اشاره میشود.
چند روز پیش گاردین گزارشی منتشر کرد که درباره زندگی شش زن در گوشه و کنار جهان بود. درباره زندگی روزمره آنها. از بوگوتا تا داکا، زنان بیتردید بخش عمدهای از کارها و مراقبت از کودکان را به دوش میکشند؛ اما از آن مهمتر تیتری است که برای این گزارش در نظر گرفته شده است: «آنها مرد هستند... هیچ کاری نمیکنند» در ادامه به بخشی از این گزارش درباره سه رویکرد و نحوه زندگی اشاره میشود.
هند و روزهای تمامنشدنی
بعضی روزها، ابها کوجور، 39ساله، احساس میکند که «خدمتکار» خانواده است. کارهای خانه در آپارتمان اجارهای کوچک در دهلی نو که او با همسر و سه فرزندش در آن زندگی میکنند، پایانناپذیر به نظر میرسد. پسرش، نیتس، 18ساله، به کالج میرود و دخترانش، نها، 23 و نیشا، 20ساله بهعنوان شاگرد کار میکنند؛ اما کارهای روزانه کوجور همیشه زیاد است.
ابها میگوید: «وقتی آنها کوچک بودند، ساعت 5:30 صبح بیدار میشدم تا صبحانهشان را درست کنم و تیفین (ناهار بستهبندیشده) آنها را برای مدرسه و یک تیفین برای شوهرم درست کنم. الان هم همین روال است، با اینکه مدرسه خیلی وقت است تمام شده است. همسرم –آمریت- به مدت 25 سال برای آژانسی کار کرده که سیلندرهای گاز پختوپز را توزیع میکند و سابقهای طولانی در انجام «هیچ» کاری در خانه دارد».
پختوپز، تمیزکردن، گردگیری، شستن لباس با دست، اتوکردن و شستن ظروف بر عهده ابها است؛ اگرچه فرزندانشان درحالحاضر در آخر هفتهها کمک میکنند. تنها باری که از مشقت اینهمه کار خانگی رهایی یافت، وقتی بود که بعد از عمل دو هفته بستری شده بود و دخترش «نها» مدیریت خانه را بر عهده گرفت. هرروزه بعد از توفان صبحگاهی روزمره، ابها سوار اتوبوس میشود تا برود و خانه شخص دیگری را به مدت سه ساعت تمیز کند. او حدود ساعت سه بعدازظهر برمیگردد، چرت کوتاهی میزند، سپس شروع به اتوکردن لباسهایی که صبح شسته، میکند و پختن شام را آغاز میکند.
در طول سال گذشته، ابها بهعنوان یک مسیحی، چندین روز در هفته شروع به کمک در کلیسای محلی کرده است. «اینکه از خانه بیرون بروم، ذهنم را شاداب میکند؛ زیرا کارهای خانه هرگز تمام نمیشود. اگر موقع آمدن شوهرم من خانه نباشم، او دوست ندارد و غرغر میکند؛ اما من تسلیم نمیشوم، من باید بیرون بیایم و مسئولیتهایم را در کلیسا انجام دهم».
او آرزو دارد زندگی دخترانش از زندگی او آسانتر باشد، امیدوار است تحصیلاتشان شغل بهتری را برای آنها به ارمغان آورد و امیدوار است تغییرات دیگری برای بهترشدن زندگی زنان ایجاد شود. «اگر زن و مرد هر دو در بیرون کار میکنند؛ پس باید کارهای خانه را با هم تقسیم کنند. فقط با شیوه عادلانه است که هردوی آنها میتوانند زندگی کنند».
بنگلادش و مادران گناهکار
عایشه سابرینا ساعت هفت صبح از خواب بیدار میشود و ساعت 7:30 صبح به ورزشگاه میرود و ساعت 9:30 کارش را در بانک سرمایهگذاری آغاز میکند. این زن 31ساله میگوید: «مادری شاغلبودن به این معنی است که باید بسیار کارآمد باشم و از زمانم در هرجا که هستم، بهترین استفاده را ببرم».
ساعت 18:30 به خانه برگشته است، پیش کودک 20ماههاش که پدربزرگ و مادربزرگش و یک پرستار از او مراقبت میکنند. او میگوید: «من به کیفیت بر کمیت اعتقاد دارم و زمانی که به خانه میروم، سعی میکنم تا حد امکان بیوقفه در کنار دخترم باشم.
برنامه عایشه در زندگی روزمره نشان میدهد او وقت ندارد به نظرات دیگران درباره نحوه پرورش فرزندش توجه کند. او میگوید: «من سعی میکنم بهعنوان یک مادر انتظارات خودم را برآورده کنم؛ اما سخت است. من اغلب احساس میکنم کارهایی که برای دخترم انجام میدهم، مورد قدردانی قرار نمیگیرد یا به رسمیت شناخته نمیشوند؛ حتی از سوی مادر خودم که یک مادر شاغل بود و الگوی من در دوران رشد بود».
پس از زایمان، عایشه برای بازگشت به کار تحت فشار بود. او میگوید: «در بنگلادش، داشتن فاصله در رزومه کاری مطلوب نیست؛ بنابراین زنان در مشاغل حرفهای اغلب پس از چهار تا شش ماه مرخصی زایمان به سر کار بازمیگردند؛ رفتاری که بسیار استرسزاست. ما بهعنوان یک جامعه، باید جلوی مادران گناهکار را بگیریم و آنها را تشویق کنیم که وقتی آماده هستند، به سر کار بازگردند».
بلافاصله پس از داشتن اینایا، او در محل کار خود احساس قضاوت کرد. «البته، پشت سر گذاشتن نوزادی که در خانه گریه میکند، احساس خوبی ندارد؛ اما ای کاش مردم از زیر سؤال بردن انتخابهای من دست بردارند».
شوهرش، بیجون اسلام، 38ساله، هرجا که بتواند کمک میکند. او میگوید: «من حداقل دو روز در هفته از خانه کار میکنم. اگر در خانه بمانم، کار و جلساتم را با مراقبت از اینایا و کمک به کارهای خانه انجام میدهم». این زوج در آپارتمانی در داکا، پایتخت بنگلادش، زندگی میکنند. عایشه فعالیتهای دخترشان، وعدههای غذایی، لیست خرید و معاینات پزشکی را برنامهریزی میکند؛ درحالیکه «بیجون» به اجرای آنها کمک میکند. این زوج بر این باورند که عدالت تنها از طریق مسئولیت مشترک حاصل میشود؛ اما میدانند که وضعیت آنها نادر است. عایشه میگوید: «مادر اول انسان است و بعد همه چیز دیگر. ما در دنیایی زندگی میکنیم که از زنان انتظار دارند همه این کارها را انجام دهند؛ اما بهندرت حداقلهایی را که نیاز هست، دریافت میکند». در بنگلادش نقش مادر، مقدس تلقی میشود؛ اما عایشه معتقد است که انتظار جامعه از مادران بهعنوان مراقبان اصلی، زمینه را برای احساس گناه فراهم میکند. «نیاز هست که مردان بیشتر قدم بردارند. فرزندپروری یک شغل تکنفره نیست. پدر باید والد برابر باشد، نه حامی».
او تأکید میکند که مردان نیز همیشه حمایت نمیشوند. در بنگلادش، مرخصی استحقاقی پدر در حال تصویب است و کسانی که به اندازه کافی خوششانس هستند، معمولا فقط پنج روز مرخصی دارند. این زوج امیدوارند که همه چیز تغییر کند و دخترشان وقتی بزرگ شد، مجبور نباشد آنقدر مبارزه کند.
بیجون معتقد است که دیدهشدن الگوهایی مانند همسرش کلیدی است. بنگلادش کشوری است که در آن نخستوزیر، رهبر اپوزیسیون و رئیس مجلس آن چهرههای زن قدرتمندی هستند. نشاندادن زنان متفاوت در شغلها و تلاشهای متفاوت نهتنها زنان را تشویق میکند تا مشاغل قویتری را دنبال کنند؛ بلکه نشان میدهد که شکستن سقفهای شیشهای کاملا امکانپذیر است».
ویتنام و مردان بیتفاوت
تران لو ژوان هر روز ساعت چهار صبح از خواب بیدار میشود تا صبحانه و ناهار درست کند؛ درحالیکه بقیه اعضای خانوادهاش خواب هستند. ساعت شش صبح، او با موتور یک ساعتی به محل کارش میرود. بهعنوان یک کارگر ساختمانی، روز خود را با مخلوطکردن بتون و بارگذاری آجر در محل ساختمان میگذراند. او میگوید: «همیشه بعد از یک روز کاری طولانی خسته میشوم». وقتی به خانه میرسد، بدون اینکه زمانی استراحت کند، کارهایش آغاز میشود. درستکردن شام، شستن ظرفها، شستن لباسها و نظافت. «بعد، از نوههایم تا زمانی که بخوابند مراقبت میکنم. گاهی اوقات من ساعت یک به رختخواب میروم. وقتی بچهها مریض میشوند، خستهکنندهتر است؛ اما من میخواهم تا جایی که میتوانم از خانوادهام حمایت کنم». ژوان، 44ساله، مادر سه فرزند بالغ است و در یک آپارتمان دو اتاقه به همراه همسرش و خانواده کوچکترین دخترشان در حومه شهر هوشی مین زندگی میکند. تنها حامی او در کارهای خانه دخترش چاو 17ساله است که در 14سالگی ازدواج کرد و یک دختر سهساله و یک نوزاد پسر دارد. ژوان میگوید که دخترش فقط میتواند کمی کمک کند؛ زیرا او اغلب مشغول فروش بلیتهای بختآزمایی است و در انجام کارهای خانگی مهارتی ندارد. ژوان آرزو میکند که ای کاش کمی برای خودش وقت داشته باشد. «زنان همسنوسال من باید با حمایت شوهر و فرزندان احساس آزادی کنند؛ اما امیدوارم فداکاری من باعث شود آنها پس از یک روز کاری طولانی احساس آرامش کنند».
شوهرش که جلوی تلویزیون روی زمین نشسته میگوید: «مردان مجبور نیستند وظایف خانه را انجام دهند».