رویایی، شاعری که نمیمیرد
رویایی در تمام طول زندگی تلاش کرد تا در شعرش مرگ را از نفس بیندازد. اصلا مگر مرگِ تن میتواند جان کسی را که به کلمات شخصیت داده است بمیراند. رویایی مرگ تن را پذیرفته بود اما به ماندگاری جان باور داشت. میگفت کارهای ناتمام زیادی دارم که در وقت بینهایتِ جان به آنها خواهم پرداخت.
محمدحسین مدل: رویایی در تمام طول زندگی تلاش کرد تا در شعرش مرگ را از نفس بیندازد. اصلا مگر مرگِ تن میتواند جان کسی را که به کلمات شخصیت داده است بمیراند. رویایی مرگ تن را پذیرفته بود اما به ماندگاری جان باور داشت. میگفت کارهای ناتمام زیادی دارم که در وقت بینهایتِ جان به آنها خواهم پرداخت. رویایی، کوشید و توانست خود را با کلمه تبدیل به مفهوم کند و نمردن سطرهایش را توانست به مقصد برساند. و خود را بر بلندای سکویی رساند تا همیشه حرفهایش دیده شود. حالا آنچه از او مانده، سطرهایی است برای دیدن. دیدنِ جهانی که او دیده است، این سطرها، تأمل میطلبند. تأمل، گذاشتنِ وقت نیست بلکه صبر در برابر وقتی است که بر دیدنِ متن میگذاریم. رویایی، مرگ پدر، مادر، برادر، خواهر، همسر و فرزند خود را دیده بود. هم در وطن و هم در غربت. این پیشامدها میتواند سنگ را آب کند. اما رویایی بیآنکه در ظاهر بخواهد عکسالعملی از خود بروز دهد، در سکوتی عمیق و معنادار به نوعی از زندگی ادامه داد که گویی پایان ندارد. تا آخرین روزهای زندگی و با تحمل دهها بیماری، هنوز مثل یک جوان سیساله، تمام فکرش این بود تا بتواند کلماتی را که بر صفحه سفید کاغذ ریخته سامان ببخشد. فکرش و نگاهش به کلمه و جهانِ پیرامون خود، از خیلی جوانهای امروز نوتر و زندهتر بود. رویایی از معدود کسانی است که درستنوشتن دغدغه اصلیاش بود. گاه برای نوشتن چند سطر درباره چیزی یا کسی چند روز به آنچه میخواست بنویسد میاندیشید. تأمل در آنچه مینوشت در وجودش به آرمان تبدیل شده بود. با رویایی میتوانیم جلوهای دیگر یا جلوهای را که برتر است، در جهان کلمه ببینیم و به مفهومی واقعیتر از کلمات برسیم.