|

نزاع بر سر حقابه

هفته گذشته ابراهیم رئیسی در سفر خود به استان سیستان‌وبلوچستان با لحنی صریح از رژیم طالبان خواست حقابه هیرمند را رعایت کنند؛ اما این حقابه از سوی اغلب حکومت‌های افغانستان به‌ویژه طالبان رعایت نشده است. جالب‌تر آنکه بیانیه وزارت خارجه طالبان و اظهارنظرهای اعضای این رژیم در جواب آقای رئیسی آمیخته با لحن بی‌احترامی بوده است.

هفته گذشته ابراهیم رئیسی در سفر خود به استان سیستان‌وبلوچستان با لحنی صریح از رژیم طالبان خواست حقابه هیرمند را رعایت کنند؛ اما این حقابه از سوی اغلب حکومت‌های افغانستان به‌ویژه طالبان رعایت نشده است. جالب‌تر آنکه بیانیه وزارت خارجه طالبان و اظهارنظرهای اعضای این رژیم در جواب آقای رئیسی آمیخته با لحن بی‌احترامی بوده است. آنچه مشخص است موضع طالبان در مسئله، سرپیچی عامدانه از حقابه ایران و قرارداد دلتای 1351 است. 

این در حالی است که جمهوری اسلامی بیشترین استقبال را از حکومت طالبان داشته و با واگذاری سفارت به آنها، این رژیم را به‌طور غیررسمی به رسمیت شناخته است. با‌این‌حال این سؤال به ذهن می‌رسد که برخورد طالبان در مسئله حقابه ناشی از چیست؟

در جهان سیاست، کشورها براساس قدرت ملی خود، منافع ملی‌شان را تعیین می‌کنند و منافع ملی چراغ راهنمای سیاست خارجی است. سیاست خارجی نیز متأثر از عوامل ثابت و متغیر است که یکی از مهم‌ترین عوامل ثابت هم‌مرز‌بودن یا همسایگی کشورهاست. طبعا هیچ کشوری بی‌تأثیر از تحولات کشورهای همسایه نیست. تحولات افغانستان همواره بر جامعه و سیاست ایران تأثیرگذار بوده است. نمود بارز آن مهاجران افغان، درگیری‌های مرزی و مهم‌تر از آن حقابه هیرمند بوده است؛ ازاین‌رو با روی‌ کار آمدن طالبان نزدیک به دو سال پیش، پیش‌بینی می‌شد که رژیم طالبان تهدیدی برای ایران خواهد بود، که شد. به همین دلیل نیاز به اتخاذ سیاست خارجی فعالی بود تا تهدیدها را کاهش و فرصت‌ها را افزایش دهد، 

که نشد.

این ادعا بدان جهت است که رژیم طالبان ضدیت بنیادینی با فرهنگ ملی و دینی ایران دارد. اگر دو عنصر هویتی ایرانیان را زبان فارسی و مذهب تشیع بدانیم، طالبان تاکنون در تقابل با این دو اقدام کرده است. آزار شیعیان در شهرهای مزارشریف، هرات، قندوز و... و بستن مساجدشان به‌ویژه در کابل و بلخاب از جمله این ضدیت طالبان با شیعیان بوده است. 

مهم‌تر آنکه طالبان در حمله به مساجد و مناطق شیعه‌نشین نیز همسو با داعش خراسان عمل کرده است. طالبان هیچ‌گونه تلاشی برای برقراری امنیت در این مناطق نکرده و افراد بومی این مناطق را خلع سلاح کرده است. ضدیت طالبان با شیعیان ریشه در دشمنی پشتون‌ها با شیعیان دارد. نمونه بارز آن در زمان عبدالرحمن خان اتفاق افتاد که عبدالقدوس از طرف او مأمور به سرکوب شدید قوم هزاره شده بود. او جهاد علیه شیعیان را مانند جهاد علیه کفار تلقی کرده بود.

آنچه به زبان فارسی مربوط است، طالبان اقدامات گسترده‌ای برای ازبین‌بردن زبان فارسی در افغانستان کرده است. آنها سر درهای دانشگاه‌های افغانستان را از فارسی به پشتو تغییر داده و زبان فارسی را از ادارات این کشور کنار گذاشته و پشتو را جایگزین آن کرده‌اند و این خود مشکلات بسیاری برای مناطق غیرپشتون در فهم زبان پشتو به‌وجود آورده است. ریشه این دشمنی را نیز باید در تاریخ جست که حاکمان پشتون تلاش زیادی برای زدودن زبان فارسی در افغانستان کرده بودند. این فارسی‌زدایی از زمان شیرعلی خان و عبدالرحمن خان تا محمد نادرشاه و محمد‌داوود خان با جدیت دنبال می‌شده است. محمود طرزی، وزیر خارجه دوران حبیب‌الله خان که به پدر مطبوعات افغانستان معروف است، در اوایل قرن بیستم در روزنامه خود، سراج‌الاخبار، زبان پشتو را جد زبان‌ها دانست. طالبان نیز پس از روی کار آمدن در سال 1998، کتا‌ب‌های ناصرخسرو را آتش زدند. 

این در حالی است که زبان فارسی از دیرباز نشانه هویتی افغانستان و دلیلی برای همبستگی مردم آن بوده است. افغانستان خاستگاه شعرای فارسی‌زبان بزرگی از جمله مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، خواجه عبدالله انصاری، ناصرخسرو و... بوده است. اکنون طالبان نیز در حال فارسی‌زدایی در افغانستان است. بسیاری از مردم مناطق غیرپشتون در برقراری ارتباط و حل‌وفصل امور اداری خود به مشکل برخورده‌اند؛ چراکه زبان پشتون را نمی‌دانند و طالبان حاضر به فارسی صحبت‌کردن در اداره‌ها و ارگان‌های دولتی نیستند. دلیل این ضدیت تاریخی به این مسئله مهم بازمی‌گردد که پشتون‌ها از دیرباز از نفوذ پارس‌ها در افغانستان هراس داشته‌اند. آنها قدرت‌یابی دیگر قومیت‌ها از جمله هزاره، تاجیک و ازبک را برنمی‌تابند و این همان نکته مهمی است که گویا مقامات تهران توجهی  به آن ندارند.

طالبان تاکنون با هر چیز که نشانی از فرهنگ و هویت ایران داشته باشد، مخالفت کرده است، حتی برگزاری عید نوروز. با وجود این جمهوری اسلامی بیشترین تشریفات دیپلماتیک را برای آنها انجام داده و از اولین کشورهایی بوده که سفارت افغانستان در تهران را به این گروه اعطا کرده است. طبیعتا در اینجا مسئله برقراری روابط با طالبان موضوع انتقاد نیست؛ چراکه دو کشور همسایه، ناگزیر از همکاری با یکدیگر در برخی از زمینه‌ها هستند. آنچه در اینجا مورد انتقاد است گسترش روابط با طالبان است، یعنی رژیمی که دشمنی دیرینه با فرهنگ و هویت ایران دارد و هیچ کشوری تاکنون خواستار به‌رسمیت‌شناختن آن نبوده است؛ چراکه ناقض حقوق بشر از جمله حقوق زنان است و خودشان نیز بر سر قدرت با یکدیگر نزاع دارند. جمهوری اسلامی منافع اقتصادی زیادی نیز با رژیم طالبان ندارد. مبادلات تجاری دو کشور به‌سختی به یک‌میلیارد دلار می‌رسد.

به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی با این گمان که می‌تواند با سهیم‌کردن قومیت‌ها و افراد کلیدی مدنظر خود در حکومت افغانستان از طریق حکومتی به تعبیر خودشان فراگیر (حکومت فراگیر مفهومی مبهم است) از این رژیم حمایت می‌کند. اما نه طالبان میلی به سهیم‌کردن دیگر قومیت‌ها در قدرت دارد، کما‌اینکه افراد طالبان بر سر پست‌های بالاتر با یکدیگر نزاع دارند و نه پاکستان تمایلی به نفوذ ایران در افغانستان دارد؛ بنابراین روابط جمهوری اسلامی با طالبان تاکنون بازی حاصل جمع صفر بوده که سودش برای طالبان و ضررش برای تهران بوده است.

سیاست خارجی ما همواره از روی اضطرار و ناچاری است؛ یعنی گزینه دیگری و آزادی عملی در رفتار خارجی خود ندارد، چراکه آنچه به سیاست خارجی ما جهت می‌دهد ایدئولوژی است و نه اقتصاد.

روابط تهران با طالبان نیز در همین راستا قابل ارزیابی است؛ ازاین‌رو پیش‌بینی می‌شود که طالبان ممکن است در کوتاه‌مدت مسیر رود هیرمند را باز کند ولی به آن متعهد نخواهد بود. حتی ممکن است طالبان رعایت حقابه را در گرو به‌رسمیت‌شناختن خود به تهران قالب کند. ازاین‌رو لازم است تهران اراده جدی‌تری در احقاق منافع ملی خود به‌ویژه در مسئله حقابه هیرمند از خود نشان دهد و این اراده را نه در گفتار که در رفتار خود با اجرای اهرم‌های فشار خود به طالبان نشان دهد. چون مسئله حقابه می‌تواند به نقطه سیاهی در دیپلماسی کشور تبدیل شود و اعتمادبه‌نفس کاذبی را به طالبان بدهد که در رعایت دیگر منافع ملی ایران جدیتی  نشان ندهد.