نادیدههای جنگ هشتساله
درسهای دانشمحور آموختهنشده از طولانیترین نبرد کلاسیک سده بیستم
جنگ ایران و عراق یکی از مهمترین رویدادهای قرن بیستم است که هنوز هم نمیتوان برایش نقطه پایان در نظر گرفت. در جهان واقع، کشورها نه در جنگ کاملاند و نه در صلح دائم. این جنگ سرنوشتساز نیز چنین سرنوشتی دارد و در هر دو کشور ایران و عراق جنگ و پساجنگ ادامه دارد. سخنگفتن از جنگ، آنهم در این روزهای نفسگیر سیاسیِ کشور، کاری است بس دشوار؛
دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد / جاویدنام؛ سرلشکر خلبان شهید غفور جدیاردبیلی
فریدون علیمازندرانی، سید احسان دستغیب، مصطفی روستایی، حسن فتاحی:جنگ ایران و عراق یکی از مهمترین رویدادهای قرن بیستم است که هنوز هم نمیتوان برایش نقطه پایان در نظر گرفت. در جهان واقع، کشورها نه در جنگ کاملاند و نه در صلح دائم. این جنگ سرنوشتساز نیز چنین سرنوشتی دارد و در هر دو کشور ایران و عراق جنگ و پساجنگ ادامه دارد. سخنگفتن از جنگ، آنهم در این روزهای نفسگیر سیاسیِ کشور، کاری است بس دشوار؛ آنچنانکه گویی باید زیر آب نفس کشید یا با دهان دوخته سخن گفت. اما ازآنجاییکه دو نفر از نویسندگان این مقاله، مستقیم و در نیروی هوایی پرافتخار ارتش کشورمان، در جایگاه خلبانان تیزپرواز اف چهارده، درگیر جنگ بودهاند و دو نفر دیگر هم پدرانشان در دو جایگاه بهداری-درمان و وزارت امور خارجه، درگیر جنگ بودهاند، در پیشگاه شهیدان والامقام میهن که بیش از هر چیز جان شریف و خون پاکشان را برای «ایران» پیشکش کردند، خود را مسئول میدانیم تا درباره جنگ کمی بنویسیم و نشان دهیم خون شهیدان باید با توسعه ایران گره بخورد. داستان برگزیدن این عنوان هم شنیدنی است. یکی از نویسندگان این مقاله، چندی پیش این افتخار را داشت تا با یکی از عزیزان نظامی؛ اما غیر ارتشی، در زمان جنگ در اوج جوانیاش، بدون هیچ شناختی از زیروبم ژئوپلیتیک جنگ و هیچ آموزش نظامیِ کلاسیک و متعارف، راهی جبههها شود. این عزیز که امروز از یکی از ارگانهای نظامی هم بازنشسته شده، میگفت در پایاندادن به جنگ کوتاهی شد و از یکی از بازیگران سیاسی هم نام برد که خیانت کرد و آتشبس را کلید زد. او میگفت ایران در آستانه حملهای بزرگ بود تا بغداد را بگیرد و طومار به قول خودش صدامیان را بپیچد. از نویسندگان این مقاله اصرار که چنین نبود و از او پافشاری که فتح بغداد را عقیم کردند. در نهایت به مستندات جنگ مراجعه کردیم و صحبتهای روشن و شفاف و صریح سرلشکر پاسدار، حسن باقری را که هماکنون ریاست ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی است، به او نشان دادیم که چگونه به روشنی و بدون لکنت میگوید در سال و ماههای پایانی جنگ، عراق تا بن دندان مجهز بود و ایران در تنگنا. سخنان سرلشکر باقری اثر کرد و دوست عزیزمان گفت: بعد از هشت سال بغداد را نگرفتیم، افسوس. یکی از نویسندگان این مقاله هم که با آن عزیز همکلام بود گفت: آه از آن شکوه پیشین ایران و آن امپراتوری سربلند آن. آه از آن غرامتی که معلوم نیست از عراق گرفتیم یا نه. این گفتوگوی دلنشین سبب شد با رنجهایی که هر چهار نویسنده از جنگ و پساجنگ دارند، این مقاله نوشته شود. در این مقاله از هرگونه نوشتار تخصصی و فنی دوری گزیدهایم تا عموم مردم ایران که جنگ را حس کردهاند و هنوز زندهاند، بدون افتادن در سختی نوشتاری فنی-تخصصی آن را بخوانند. تا این حد سادهنویسی، بدون بهرهگیری از آمار و نمودار، همراه با انواع خودسانسوریها، کاری است دشوار؛ اما در برابر عبور از دشواریهایی که جوانان ما در جنگ به تماشا گذاشتند، هیچ است.
جنگ و لجستیک
شاید یکی از کمدیدهترین و حتی نادیدهترین بخشهای جنگ هشتساله، موضوع لجستیک باشد. در آخرین پنجشنبه شهریورماه همین امسال، دو نفر از نویسندگان این مقاله، مقالهای ترجمهشده و افزودهشده درباره لجستیک و اهمیت آن را در صفحه علم روزنامه «شرق» چاپ کردند و خوب است به کماهمیتشمردن درسهای لجستیکی از جنگ اشاره کنیم. فرایند جنگ زیرلایهها و ژرفای عملیاتی و آماد و پشتیبانی گوناگونی دارد. آنچه در فیلمها نشان میدهند که در خط مقدم جریان دارد، فقط یک لایه است که از قضا موفقیت در آن سخت به لجستیک گره خورده. لجستیک به سادهترین زبان در جنگ یعنی، چرخه و زنجیرهای از تأمین قطعات و تجهیزات و جنگافزار و امکانات آفندی-پدافندی سبک و سنگین به خط مقدم و خط پشتیبانیکننده آن، درحالیکه آتش دشمن برقرار است. لجستیک با مفهوم دیگری با نام زنجیره تأمین گره خورده است و در جنگ میتوان گفت کشوری که بتواند زنجیره تأمین بهینه و چابک داشته باشد، بتواند توزیع امکانات و ادوات مناسب با ظرفیت عملیاتی هر یگان داشته باشد و بتواند بهینهسازی زمانی داشته باشد، پیروز میدان است. یکی از مهمترین دغدغههای هر دو طرف درگیر جنگ، لجستیک بود. بنا بر آنچه از اسناد دیده میشود، هم ایرانیها و هم عراقیها در لجستیک گاهی ناکارآمد بودند. ناکارآمدی در لجستیک را میتوان امروزه در جنگ روسیه و اوکراین هم دید. روسیه با وجود پرمدعابودن ارتشش، در لجستیک ناشیانه عمل کرده است. چرا لجستیک مهم است؟ چون بسیاری از عملیاتهای ایران یا عراق به این دلیل با شکست مواجه شد که پشتیبانی لجستیکی درستی نداشت. شاید سادهترین مثالی که میتوان زد، گیر افتادن عراقیها در عملیات آزادسازی خرمشهر بود. به زبان ساده میگویند: ارتباط ارتش عراق با عقبهاش قطع شد یا درباره ایرانیها میگویند: به فاو نیرو نرسید و شد آنچه کاش نمیشد. اما در واقع سخن از اختلال در زنجیره تأمین است و لجستیک. این اتفاق در چندین حالت ممکن است رخ دهد که به دو مورد آن اشاره میکنیم. ممکن است توان نظامی یکی از طرفین آنچنان بالا باشد که طرف مقابل را فلج کند. مانند کاری که ارتش آمریکا در حمله به عراق کرد. یا اینکه فهم لجستیکی از جنگ نباشد. در جنگهایی همچون جنگ ایران و عراق که طرفین جنگافزارهای مدرن زمان خودشان را داشتند، برنامهریزی لجستیکی پویا بهاندازه خود تجهیزات مهم است و اگر تفکر این باشد که کاتورهای وارد کارزار شویم، بدون شک با شکست مواجه خواهیم شد. به کوتاهی، فهم لجستیکی که نیازمند آموزش نیروهای نظامی است در این جنگ نقش محوری داشته و برخی شکستهای طرفین برگرفته از اختلال لجستیکی است؛ اما این موضوع چون فنی است، برخی مایلاند نقش لجستیک را نادیده بگیرند، چون در آن صورت باید پاسخگو باشند که مسئولیت اختلال لجستیکی با که بوده است.
جنگ و بلوک شرق
در جنگ ایران و عراق، هر دو طرف بلوک شرق و غرب درگیر بودند. بلوک شرق و غرب اساسا دو مفهوم یا دو بِگِرت سیاسی- جغرافیایی بود. پس از جنگ جهانی دوم شوروی و برخی کشورهای اقماریاش بلوک شرق شدند و مدینه فاضلهشان شد آرمانشهر سوسیالیسم توسعهیافته که البته کشتی به گِل نشست و با فروپاشی شوروی، بلوک شرق فقط تبدیل به کشورهایی با میراث آن شد. بلوک غرب هم کشورهایی بودند که به نظام سرمایهداری شهرهاند. ناگفته نماند کماکان در ایران این تفکر نادرست وجود دارد که منظور از غرب، آمریکا و اروپاست که صد البته نادرست است. غرب مفهومی سیاسی است و کشورهایی همچون استرالیا و نیوزیلند و ژاپنی که روزگاری با آمریکا درگیر جنگ بود هم شامل میشود. بلوک شرق و غرب با هم جنگی را داشتند که به «جنگ سرد» معروف است و نمادهای پررنگ آن گسترش رقابت تسلیحاتی است و گسترههای نفوذ موشکی و گفتگوها برای پیمانهایی همچون سالت و در نهایت جنگافزارهای هستهای. در میانه جنگ سرد رویداد پنجاهوهفت هم رخ داد. روابط ایران با بلوک شرق و غرب را میتوان به دو دوره مهم بخشبندی کرد. یکی سالهای بین 1970 تا 1979 که ارتش ایران بسیار پرتوان و پر امکانات شد و دیگری 1980 تا 1988 که جنگ ایران و عراق جریان داشت. شاید این پرسش پیش آید که چرا بلوک شرق مهم است؟ پاسخ ساده است. تا پیش از فروپاشی شورویِ کمونیستی-سوسیالیستی، شوروی که شامل تمام کشورهای نوبهپاخاسته امروزی مثل ارمنستان و گرجستان و آذربایجان و ترکمنستان بود، درست بالای سر ایران و در همسایگی ما بود. تاریخ روابط ایران و روسیه هم در 200 سال گذشته، سراسر تلخی است. بخشهایی از مام میهن در جنگهای ایران و روس از دست رفت و شوروی خاستگاه شورشهای چپگرا بود. این نقلقول هم همیشه در میان ایرانیان زبانزد بوده که تزار روسیه گفته باید با گذر از ایران به آبهای گرم دست یابند. شوروی با آن پهناوری و آن اشتهای سیریناپذیرش، بالای سر ایران و گاهی تهدیدی ملی بوده و همین مسئله یکی از دلایل ایران برای ساختن ارتشی قدرتمند بین سالهای 1970 تا 1979 بود. در جنگ هشتساله هم نقش شوروی چنان مشهود است که قدیمیها به خاطر دارند وقتی شعار «مرگ بر» سر داده میشد، یکی از کشورها شوروی بود. گذشته از این، شوروی پشتیان اصلی عراق در تمام سالهای جنگ بود. اگرچه در جنگ هشتساله 33 کشور به عراق و 30 کشور به ایران جنگافزار میفروختند؛ اما شوروی به تنهایی نزدیک به دو برابر کل خرید نظامی ایران، به عراق تجهیزات فروخته است. همین امر نشان میدهد شوروی در دوره جنگ چه نقشی در توانمندسازی صدام حسین داشت. اگرچه در دوره گورباچف-رفسنجانی روابط ایران و شوروی دستخوش تغییر شد و پس از آن هم فروپاشی رخ داد. بد نیست به این نکته اشاره کنیم، روسیه در دوره پوتین هم در مسائل ایران، همچون برجام کماکان حضور دارد که نیازمند مقالهای بلندبالا است و فقط یادآور شویم که به خاطرات گروه مذاکرهکننده برجام مراجعه کنید.
جنگ و بلوک غرب
در بند بالا بلوک غرب را تعریف کردیم و دیگر نیاز نیست یادآوری کنیم. اما باید این نکته را یادآور شویم که اگرچه بلوک شرق در کار نیست و آنچه مانده شبحی از آن است و میل تندروهای کرملین به احیای آن؛ اما بلوک غرب پابرجا مانده است. بلوک غرب امروزه جدیترین رقیبش چین است. چین هم کشوری است که قواعد بازی را یاد گرفته. با عربها رقص شمشیر میکند، با پوتین همدردی میکند و تا پای تنش نظامی، گاهی پیش میرود؛ اما حواسش هست که فشنگی از لوله در نرود. بلوک غرب همواره برای ایران مهم است و خواهد بود زیرا همین امروز مهمترین تنشهای حکومت کنونی ایران با بلوک غرب است. این بلوک نبض اقتصاد و سیاست و دانش را در دست دارد و با داشتن کشورهایی با توانمندی نظامی-هستهای، پیمان ناتو و چند ابزار سختافزاری و نرمافزاری دیگر، در بسیاری موارد دست برتر را دارد. چرا بلوک غرب در جنگ ایران-عراق اهمیت داشت؟ به دو دلیل؛ نخست اینکه خیلی از کشورهای این بلوک، نه به نسبتهای برابر، اما درهرحال، به هر دو طرف جنگ تجهیزات میفروختند. بدیهی است که عراق خرید بهمراتب بیشتری داشت. برخی کشورها همچون فرانسه که در دلربایی از صدام حسین کار را به اجاره جنگنده و ساختن نیروگاه هستهای هم رساندند. اما مهمترین مسئله درباره اینکه چرا بلوک غرب مهم بود، به ساختار ارتش ایران بازمیگردد. ارتش ایران که یگانه نیروی نظامی رسمی کشور به شمار میرفت، با تجهیزات آمریکایی و مقداری هم بریتانیا و دیگر کشورها تجهیز شده بود. نیروی هوایی ایران تقریبا آمریکایی بود. مدرنترین جنگنده آن زمان که حتی اسرائیل هم نداشت؛ یعنی اف چهارده، فقط در ایران و آمریکا پرواز میکرد. قراردادهایی برای خرید تجهیزات بیشتر بسته شده بود که با انقلاب 57 لغو شد. جنگنده اف چهار فانتوم ستون فقرات نیروی هوایی بود و نیروی هوایی در شش ماه نخست جنگ بار پدافند از کشور را به دوش کشید. قطعات برای نیروهای هوایی، پدافند، دریایی، هوانیروز، زمینی باید از بلوک غرب تآمین میشد. حال در این میان غرب، هم باید سیاستش با ایران را تنظیم میکرد و هم با عراق. ارتش عراق اگرچه شرقی بود؛ تفاوت میان تامکت و سوخو را بهخوبی میفهمید و به همین سبب در دوره جنگ به غرب متمایل شد. بلوک غرب در دوره جنگ درسی از سیاست را به جهان مخابره کرد و آن این بود که: وقتی پای پول و نفت در میان باشد، بر سر خیلی چیزها میتوان توافق کرد. غربیها از کوچکترین کشورهایشان همچون بلژیک و اتریش تا فرانسه که به عراق موشکهای اگزوسه داد، در دل این جنگ تاجران خوبی هم بودند. در نهایت آنچه برای غرب مهم بود، تخلیه تجهیزاتی دو کشور عراق و ایران بود و باز بودن شیر نفت، درحالیکه دیگر اوپک شیر و عقاب نداشت.
جنگ و توازن نظامی
نخست باید کمی درباره عبارت «توازن نظامی» توضیح دهیم. در این مقاله توازن نظامی را به چند معنا گرفتهایم. نخست اینکه ایران مانند بسیاری از کشورها، پس از جنگ دریافت که باید در داشتن تجهیزات جنگی توازن داشته باشد. یعنی توزیع مناسبی از انواع جنگافزار، فراخور تهدیدهای هر زمان. یعنی اگر امروز ایران صد فروند جنگنده افپنج داشته باشد، چون برای جنگهای مدرن امروزی دیگر چندان کارا نیست، بهاندازه پنج جنگنده اف -22 کارایی ندارد. البته قیاس ما کمی اغراقآمیز است تا نشان دهیم تجهیزات نهتنها باید توازن و توزیع مناسب داشته باشند بلکه باید مناسب نیاز روز هم باشند. پس کشور باید در سرمایهگذاری برای ساخت جنگافزار، «توازن نظامی» را رعایت کند. به زبان ساده کشور نباید در دام ساخت فقط یک نوع جنگافزار بیفتد. زیرا وقتی کشور فقط به یک نوع جنگافزار خاص متکی باشد و دکترین نظامیاش را روی آن چیده باشد، در واقع نقطهضعف بزرگی را آشکار کرده است. نمیشود موشک داشت اما جنگنده نداشت. یا پهپاد داشت اما بالگرد تهاجمی مدرن نداشت. معنای دیگر «توازن نظامی» را در خرید تسلیحاتی گرفتهایم. خرید تسلیحاتی از کشورهای دیگر باید توازن و توزیع نرمال داشته باشد. همچنین باید با صنعت نظامی داخل و توانمندی نیروی انسانی همخوان باشد. جنگ ایران و عراق نشان داد هر دو کشور چون سازنده نبودند، هر دو گرفتار بازارهای رسمی و بازارهای سیاه فروش جنگافزار بودند. جنگ با اقتصاد و سیاست گره خورده است؛ بنابراین اگر کشوری بداند که برای نمونه ایران یا مصر یا هند یا پاکستان، بیش از حد معمول، حالا از سر انزوا یا هر دلیل دیگر، در امکانات نظامی به آن کشور وابستگی زیاد دارد، در عرصههای سیاسی و اقتصادی هم فشار خواهد آورد و چهبسا برای انجام وظایفی که بر سر آن قرارداد بسته هزار جور بهانه بیاورد. بنابراین جنگ ایران و عراق نشان داد باید با جهان در چنان تعامل سیاسی باشیم که از فروشندگان طرازاول خرید کنیم و حتی فروشندگان برای ما صف بکشند. نکته مهم بعدی که جنگ هشتساله به ما نشان داد، این است که باید تا حد ممکن به صنایع نظامی داخل بها دهیم تا نیازمندیها در داخل تأمین شود. این فرایند کار آسانی نیست چون بیش از هر چیزی سرمایهگذاری درست میخواهد و نیروی انسانی. این در حالی است که ایران با بحران فرار مغزها روبهروست و مشکلات اقتصادی هم نیاز به توضیح بیشتر ندارد. توازن نظامی داشتن در کشور یک ویژگی مهم هم دارد و آن توان بازدارندگی آن است. اگر کسی در خیال حمله به کشوری باشد، نخست برآوردهایی میکند و اگر در برآوردهایش ببیند که آن کشور توان جنگیدن و آماد دارد، در حمله محتاطانهتر عمل خواهد کرد. نمونه ملموس آن حمله فیزیکی عراق به ایران است که روی ازهمپاشیدگی ارتش ایران بین سالهای 1358-1359 حساب باز کرده بود و خیال میکرد نیروی هوایی ایران فلج شده است. درباره توازن نظامی این نکته را هم به کوتاهی بگوییم که هرچقدر کشوری در پیمانهای پاد-جنگ بینالمللی حضور پررنگ داشته باشد و در پروژههای بینالمللیِ صنعتی و نظامی نقشآفرینی کند و در کنار این موضوع توازن نظامی را با دو تعریف بالا رعایت کند؛ همانقدر سایه جنگ را از خودش دور کرده است. اگر ایران در همان زمان جنگ هشتساله، وزارت امور خارجهای میداشت که میتوانست بهتر یارگیری کند، شاید پایان جنگ جور دیگری بود.
جنگ و دانشگاهها
قبل از اینکه بگوییم دانشگاهها چه نقشی میتوانند در میراثداری شایسته از جنگ هشتساله کشورمان داشته باشند، اجازه دهید این نکته را بگوییم که کشورهایی مانند هند و چین و آمریکا، نمونههای موفقی هستند که توانستند با تغییرات عمده در ساختار درسی دانشگاهها و مدارس، یا در جنگها پیروز شوند یا مانع بروز جنگ شوند. کمتر از یک هفته پیش یکی از فیزیکدانان برجسته پاکستانی مقالهای منتشر کرد و نوشت: دلیل اینکه هند در صنعت فضایی جلو رفته، آموزش درست دانشگاهی آن است. چیزی که پاکستان از آن محروم است. جنگ یکی از آن گنجینههایی است که میتوان تا سالها و سالها در دانشگاهها از آن در راستای منافع ملی بهره جست. جنگ و دانش مربوط به آن چنان گسترده است که فقط به دانشگاه هوایی و دانشگاه نیروی زمینی و دانشگاه نیروی دریایی تعلق ندارد. بلکه تمام دانشگاههای کشور میتوانند مستقیم و نامستقیم، با اجرای پروژهها، میراثدار جنگ باشند. از کمترین کارها این است که میتوان چند جایزه و بورسیه مربوط به فناوریهای نظامی برای دانشگاههای کشور تعیین کرد و به پژوهشها و پایاننامههای برتر مربوط اعطا کرد. برای نمونه در دانشکدههای برق و مکانیک یا دانشکدههای فیزیک بورسیه یا جایزه ستاری و خلعتبری داشته باشیم. جنگ در دانشگاهها بسیار غریب مانده و بسیار بدتر معرفی شده است. دلیلش هم ساده است. از جنگ برای اهداف ایدئولوژیک استفاده شده است. خودمان را فریب ندهیم. هفته جنگ که آغاز میشود، صرفا نمایشگاهی از مقداری تجهیزات دمدستی به نمایش درمیآید و غرفهای ساختهشده و کمی چفیه و گونی شن میگذارند و دانشجویانی با ظاهری از پیش تعریفشده در آنجا میایستند. این رفتار ستم به میراث جنگ است که باید با ذهن و قلب تمام دانشجویان گره بخورد. ایدئولوژیکساختن جنگ سبب شد نسل جدید میراث جنگ را متعلق به خود نداند. البته که گاهی بارقههایی و جرقههایی دیده میشود؛ اما بسیار ناکافی است. جنگ قصه و خاطره نیست، نمایشگاه هم نیست؛ بلکه فرایندی ملی-صنعتی-سیاسی-اقتصادی است و دانشگاه میتواند موتور محرک باشد برای این فرایند. خوب است آماری داشته باشیم که در هفته جنگ از چند متخصص موتورهای جنگنده، بخش تعمیر و نگهداری تجهیزات پیشرفته، اتاق رادار، ایمنی پرواز، طراح موشک و بخش صنایع سنگینِ نیروی زمینی و تخصصهای دیگر دعوت شده تا در دانشگاهها برای دختران و پسران سخنرانی کنند و از مشکلات فنی-مهندسی زمان جنگ بگویند. جان کلام اینکه جنگ را به شکل گونی شنی و چفیه و مداحیهای زمان جنگ و این قبیل چیزها معرفی نکنیم. جنگ را بهمثابه آزمایشگاهی بدانیم و دانشجویان را دعوت کنیم تا در این آزمایشگاه کاوش کنند و نوآفرینی کنند. این آزمایشگاه را به دور از هر باوری که دارند، متعلق به خودشان بدانند و به این باور برسند که زمانی جوانانی در راه پدافند از ایران خونشان زمین را سرخ کرد و امروز جوانانی دیگر در راه توسعه ایران حافظان حرمت خون آنان هستند. در این راه آنچه نباید فراموش شود این است که هم دختران جوان و هم پسران جوان باید این حس را داشته باشند. نقش دختران حتی پررنگتر است چون هم تعداد دانشجویان دختر تا حدی بیشتر است و هم زنان محور توسعه ایران هستند.
جنگ و صنعت
رابطه میان جنگ و صنعت، آن هم در این زمانه که تاروپود زندگی با فناوری درهمتنیده شده، بدیهی مینماید و نیاز به توضیح زیادی ندارد. جنگ به صنعت گره خورده. از صنعتی که نخ بخیه تولید میکند تا صنعتی که میتواند رادار و موتور و موشک بسازد. صنعت جنگ هم به زبان ساده تمام پروسههای خط تولید تجهیزات مربوط به جنگ است. چه جنگ کلاسیک از نوع جنگ ایران و عراق و چه جنگهای پنهان مانند جنگ امواج. فناوریهای بالادستی مربوط به صنعت جنگ معمولا فروشی نیست. برای نمونه آمریکا بسیاری از تجهیزاتش را نمیفروشد؛ حتی اگر مشتریهای پولداری مثل اعراب 10 برابر بیشتر پول بدهند. چین و روسیه نیز چنین است. بنابراین کشورها اگر مایلاند وارد این صنعت شوند، باید بخشی را در داخل و به شکل پروژههای فنی- مهندسی پیش ببرند که در این میان دانشگاهها و پژوهشگاهها نقشی مهم دارند. بخش دیگر را هم باید در پروژههای بینالمللی مشارکت کنند. درحالحاضر هیچ کشوری نمیتواند ادعا کند تمام نیازهای صنعتیاش را در حوزه فناوریهای نظامی میتواند به تنهایی برآورده سازد. برخی کشورها توانستند از آب جنگ کره بگیرند و از دوغ آن دوشاب. ژاپن و آلمان با آنکه در جنگ جهانی دوم شکست خوردند اما از آن جنگ با چهرهای صنعتی و مدرن سر برآوردند. چیزی که نه در ایران و نه در عراق رخ نداد. اگرچه عراق پس از جنگ در وضعیت بسیار سختی افتاد و نمیتوان انتظار داشت در آن کشور جنبش صنعتی رخ دهد. در ایران اما پس از جنگ حرکتی آغاز شد که به آن دوره سازندگی میگویند. قضاوت درباره این دوره را به مقالهای دیگر موکول میکنیم و به ذکر این نکته بسنده میکنیم که هیچ کشوری در تاریخ نبوده که بتواند با وجود تحریم و تنش و تورم مهارناپذیر سازندگی داشته باشد. بد نیست برای خوانندگان عزیز یک مثال ساده و شنیدنی هم از نقض یک صنعت در جنگ بگوییم. در زمان جنگ ارتش ایران نیازمند کامیونهایی بود که بتوانند تانک حمل کنند. برای این کار باید هم اتاق باربری کامیون ابعاد و استحکام کافی داشته باشد، هم موتور کامیون باید توان حمل بار سنگین را تا پشت جبهه داشته باشد و هم صفحات فلزی مقاومی باشد که یک سر آن روی زمین باشد و سر دیگر آن روی دهانه اتاقک کامیون. تانک هم از روی آن رد بشود و برود داخل اتاقک حامل جای بگیرد. در خاطرات سازنده کامیون ماک آمده است که ارتش ایران به این کارخانه مراجعه میکند و کارخانه ماک که در ایران جنبش کامیونسازی راه انداخته بود، برای ارتش کامیونهایی با ویژگیهای یادشده میسازد. یا مثال دیگر آن تولید موشکی برای جنگنده اف-۱۴ بود. ذخایر موشک اصلی تامکت، یعنی فینیکس رو به اتمام بود و نیروی هوایی نیازمند موشکی جدید برای تامکت بود که این پروژه زیر نظر فریدون علیمازندرانی با موفقیت انجام شد. اجازه دهید این بخش را با این جمله به پایان ببریم که صنعت جنگ امروزه فرایندی است که با آن میشود پول درآورد. کشورها امروزه با فروش تجهیزات نظامی، هم در راستای منافع اقتصادیشان گام برمیدارند و هم در راستای روابط سیاسی و یارگیری. این کار نیازمند خرد سیاسی است.
جنگ و درس دفاع مقدس
کیست که نداند در دانشگاهها درسهایی داریم با نام «دروس عمومی» که اگر با خودمان تعارف را کنار بگذاریم، دانشجویان فقط شب امتحان میخوانند و هدف این درسها بیشتر نمره آوری و ارتقای معدل است. حالا ممکن است برخی بگویند نه چنین نیست و پژوهشهایشان نشان میدهد که این درسها بینشی عمیق در دانشجویان ایجاد میکند اما حقیقت چیز دیگری است. یکی از آن درسها که بسیار به آن ستم شده، درس دفاع مقدس است. این درس افسوسمندانه برای تمام دانشجویان یکسان است. یعنی دانشجوی ریاضی محض و مهندسی هستهای و تاریخ و پزشکی و همه و همه یک کتاب را میخوانند. اگرچه ممکن است چند کتاب با نویسندههای متفاوت هم باشد، اما بیش از 90 درصد محتوا یکی است. این درس ایرادهای اساسی دارد؛ نخست اینکه روایت تاریخ جنگ با سانسور است. یعنی اگر در پایان درس از دانشجویان بپرسید چرا ایران در شش ماه پایانی جنگ شکست نظامی داشت، به احتمال زیاد پاسخی ندارند. رویکردی دانشمحور به جنگ ندارد و بیشتر روایتی یکسونگرانه است. برای نمونه در پایان درس دانشجویان نمیتوانند از نقش فناوری در جنگ سخن بگویند و مثالهای درست و دقیقی بگویند. دانشجویان پزشکی نگرشی درباره پزشکی زمان جنگ ندارند و دانشجویان مهندسی نمیدانند پشت پرده مهندسی جنگ چگونه بوده است. همچنین دانشجویان رشتههای علوم انسانی نمیتوانند از مسائل حقوقی جنگ صحبت کنند. این مورد که نام میبریم، تکبهتک دیدهایم. بدتر اینکه مدرسان این درس هم خیلی شناخت درست و تاریخپژوهانهای از جنگ ندارند. همان کتاب را که درس میدهند، خواندهاند و سر کلاس روایت میکنند. گاهی خاطره هم تعریف میکنند و در پایان ترم گاهی پروژهای میدهند که چندان ارزش پژوهشی و محتوایی ندارد و در واقع دانشجویان از اینترنت جمعآوری میکنند. بسیار بعید میدانیم در کلاس این درس در دانشگاهها، قطعنامه 598 را برای دانشجویان کامل توضیح دهند یا اینکه چند جلسه را به شکست عملیاتهای ایران اختصاص دهند و از دانشجویان بخواهند دربارهاش سمینار بدهند. در حقیقت این درس که میتوانست چراغی را در ذهن دانشجویان روشن کند، هر ترم قربانی فرایند افزایش معدل میشد. ای کاش میشد به جای مدرسان ناکاربلد، هر ترم از پژوهشگران جنگ دعوت کرد تا این درس را ارائه دهند. بدونشک ارائه این درس از طرف یک افسر ارشد جنگدیده متمایز از تدریس آن از سوی کسی است که کتابی فراتر از همان کتبی که درس میدهد، ندیده. حتی اگر هوشمندی در کار باشد، باید این درس برای دانشجویان علوم پایه و فنی با دانشجویان هنر و پزشکی متفاوت باشد؛ اما همانطورکه اشاره کردیم، جنگ در دانشگاهها غریب مانده و ناشناخته، درس دفاع مقدس نیز چنین است و شرایطی نامطلوبتر دارد. قطعا برخی خواهند گفت مگر میشود برای یک درس چند مدل کتاب تألیف کرد و بهانههایی خواهند تراشید؛ اما حقیقت این است که اگر ضرورت و اهمیت آن درک شود، نهتنها چندین کتاب با توجه به نیازمندیها میتواند تألیف شود؛ بلکه سبک تدریس هم عوض خواهد شد. نکته اساسی در فهم ضرورت آن است.
جنگ و نابرابری
نوشتن درباره نابرابریهایی که پس از جنگ پیش آمد، کاری است بس دشوار و شاید پرپیامد. ما هم وقتی داشتیم درباره این بخش تبادل نظر میکردیم، دغدغهمان این بود که چطور بنویسیم که دردسر درست نشود. در جنگ خانوادههای بسیاری از نظامیان حاضر در جنگ آسیب دیدند. برخی آسیبها بسیار جدی بود. چه بسیار فرزندانی که پدرشان شهید شد، چه بسیار پدران و مادرانی که داغدار فرزندان شدند، چه زنانی که در جوانی بیوه شدند و جوانانی که سالها در اسارت ماندند. اگر از مردم ایران بپرسید آیا دولت حق دارد به خانوادههای جنگزده و آسیبدیده رسیدگی کند یا نه؟ بیشک بیش از 90 درصد مردم خواهند گفت: دولت وظیفه دارد به این عزیزان رسیدگی کند. همچنان که امروز هیچ ایرانی میهندوستی را نمیتوانید پیدا کنید که بگوید چرا دولت به جانبازان جنگ خدمات درمانی ارائه میدهد. حتی نسل جدید ایرانیها که امروزه متولد دهه 80 هستند و وارد دانشگاهها شدهاند و عملا هیچ خاطرهای از جنگ ندارند، نسبت به کسانی که جانبرکف بودند و جنگیدند، ادای احترام قلبی دارند؛ بنابراین این نکته را روشن کنیم که نویسندگان این مقاله بر این باورند که دولت و در کل حاکمیت وظیفه دارد به آسیبدیدگان جنگ رسیدگی کامل داشته باشد؛ اما پرسش اینجاست که چه شد که در ذهن مردم واژهای به نام «سهمیه» شکل گرفت و حتی نامش از میزان اعمالش بزرگتر شد. چه اتفاقی افتاد که واژگانی مانند «پزشک سهمیهای»، «رتبه سهمیهای»، «استخدام سهمیهای» و مواردی شبیه آن شکل گرفت. اگر با خودمان روراست باشیم، در جامعه امروز ایران واژه سهمیه بازتاب خوشایندی ندارد. از بچههای دبیرستانی که کنکور دادهاند تا کسانی که درخواست وام از بانک دارند، در برابر این واژه حسی ناخوشایند دارند و این در حالی است که اگر پای صحبت خانوادههای عزیزان آسیبدیده از جنگ بنشینید، جز ردهای خاص، مابقی از مواهب خاصی برخوردار نبودهاند و همین امروز که ما در حال نوشتن این مقاله هستیم، عزیزان بازنشسته نیروهای مسلح با حقوقی که واقعا کافی نیست، روزگار میگذرانند و شرم داریم بگوییم خلبان جنگندهای داریم که در آستانه پیری شغل دوم دارد. به نظر میرسد پیام را درباره سهمیهها رسانده باشیم و دیگر نیاز نیست فراتر برویم و فقط این نکته را بگوییم که سهمیهها منجر به شکاف شده و برباددهنده میراث واقعی جنگ هستند و بهتر است تدبیری اندیشیده شود. نابرابری دیگری که مدتها قبل معاون هماهنگکننده ارتش کشورمان، امیر یا همان تیمسار سیاری به آن اشاره کرد، جفا در حق ارتش است. تیمسار سیاری بهخوبی اشاره کرد که چطور روایت دلخواه از جنگ ارائه میکنند و برای نمونه از به تصویر کشیدن نادرست برخی فرماندهان سخن گفت. کم دیدهشدن ارتش در جنگ، آنهم درحالیکه در آسمان فقط و فقط نیروی هوایی ارتش بود، کملطفی نیست؟ جفا و ستم به جادهای است که از جنگ به توسعه ایران منتهی میشود. ارتش در جنگ از جان مایه گذاشت و روا نیست امروزه با آن بیمهری شود. ایران همواره کشوری ارتشمند بوده است؛ زیرا همواره امپراتوری بوده و درگیر جنگ یا زیر بار اشغال بوده و درگیر جنگ. ارتش متعلق به یک دوره حکومتی نیست و پدیدهای است ملی-میهنی؛ بنابراین باید سهم آن بیش از اینها باشد؛ از بودجه گرفته تا حقوق بازنشستگان. از یاد نبریم که سرلشکر موسوی، فرمانده کنونی ارتش صراحتا اعلام کرد شرمنده حقوقهای پایین کارکنان ارتش است.
جنگ و ملیگرایی
ملیگرایی یکی از آن حلقههای مفقوده جنگ ایران و عراق است که فقدان آن خطرات بسیاری در پی دارد. نخست باید بدانیم چرا ملیگرایی برای ایران مهم است. ایران صرفا یک کشور با مرزهای جغرافیایی و یک حکومت سیاسی نیست؛ ایران پدیدهای است تاریخی و از نخستین «دولت-ملت»ها در جهان است. ایران همواره با همسایگانش در حالتی نه جنگ کامل و نه صلح کامل بوده است. هنوز هم وضعیت چنین است. ایران همین امروز در تمام مرزهایش میزانی از تنش و میزانی از تهدید را دارد. فقط نوع تنش و تهدید عوض شده است. از سوی دیگر ایران کشوری است که به سبب پیشینه بلند تاریخی و گستردگی سرزمینیاش، همواره تنوعی از اقوام و زبانها و فرهنگها را داشته است. اگر همین امروز به تنوع قومی- گویشی ایران نگاه کنید، خواهید دید که در این مرز جغرافیایی باقیمانده از آن ایرانِ بزرگ چه تنوعی از اقوام و زبانها و مذاهب وجود دارد. آن چیزی که میتواند در خوشی و ناخوشی، در جنگ و صلح، در رکود و رونق، در جشن و خروش، شیرازه کشور را نگه دارد، مردمان چنین متنوع را پشتیبان یکدیگر نگه دارد و در صورت لزوم مردم از فراروندهای کشور، مانند جنگ، حمایت کنند، اندیشه و حس ملیگرایی است. ملیگرایی مانند نخی است که دانههای مروارید در آن گردنبند شدهاند و زینتبخش کشور است؛ اما افسوس که ملیگرایی در جنگ هشتساله نادیده گرفته شده و بهویژه در دو دهه پیش اینطور وانمود شده که فقط افرادی با باورهای خاص دینی و ایدئولوژیک دلسوز جنگ بودند و در آن شرکت داشتند. این رویکرد آنچنان بود که حتی در پوشش و گویش و انتخاب نام و فامیل در برنامههای مربوط به جنگ هم دیده میشد. این در حالی است که بخش چشمگیری از افرادی که در جنگ بودند، چه مستقیم و چه نامستقیم، در کنار دیگر باورهایشان، باور ملیگرایانه هم داشتند. نادیدهانگاری ملیگرایی در جنگ، نخستین آسیبش این است که از جنگ و دستاوردهای آن و نیز از شهیدان گلگونکفن آن استفاده ابزاری میشود. دیگر اینکه ارتباط عامه مردم با آن قطع میشود. پدیدهای که اگر بگوییم زنگ خطر آن به صدا درآمده، گزاف نیست. خطر دیگر این نادیدهانگاری در این است که اگر بار دیگر کشور در شرایطی قرار گیرد که نیازمند عزم ملی باشد، این بیم وجود دارد که مردم با خود بگویند این فراروند به طبقهای خاص تعلق دارد. از سوی دیگر همانطورکه اشاره کردیم، صنعت نظامی نیازمند هزینه و سرمایهگذاری است و دولتها باید بدانند پولی که صرف میشود، متعلق به مردم است؛ بنابراین باید نگاهی ملیگرایانه داشته باشند تا مردم حامی هزینهکردن برای صنایع نظامی باشند.
جنگ و سینما
سینما از آن جاهایی است که در آن برای ساخت فیلمهای جنگ هشتساله که اصطلاحا با نام «ژانر دفاع مقدس» شناخته میشود، بسیار هزینه شده؛ اما آنطورکه باید اثربخش نبوده است. البته فیلمهایی بودهاند که خوب دیده شدهاند؛ اما بیشترشان برای نسل جدید جذابیت ندارد. ما چهار نفر در گفتوگوهای چهار نفرهمان نام برخی از آن فیلمها را «سینمای حاجی و سید» گذاشتهایم. این سینما همواره نمادهای خاصی دارد. یکی هست که به او حاجی یا سید میگویند. فردی ایمانی است و آرزوی شهادت دارد. از سوی دیگر کسانی یا خانوادههایی هستند که برای نمونه نمیخواهند فرزندشان به جنگ برود. اینها سوار ماشین بنز میشوند. پدر خانواده دستمالگردن یا کراوات دارد. ریش ندارد. مادر هم مانتو و روسری پوشیده. اگرچه در چند سال گذشته این روند کمی عوض شد؛ اما رویکرد چیره بر سینما درباره جنگ فراگیر نیست. از دیگر ایرادهای سینمای جنگ، ارائه تصویری نادرست، هم از ایران و هم از عراق است. ایران را کشوری مظلوم نشان میدهند و عراق را کشوری دستوپا چلفتی. در فیلمهایی که در دهههای پیش تولید میشد، به دشواری میشد فیلمی یافت که ایرانیها در جنگ و در نبرد اطلاعاتی از عراقیها شکست بخورند. حتی برخی فیلمها بودند که در آنها عراقیها تیراندازی درستوحسابی هم بلد نبودند. این در حالی است که ارتش عراق بسیار قدرتمند بود و توانمند. ایران با کشوری در جنگ بود که ارتش ورزیدهای داشت. بیدستوپا به تصویر کشیدن ارتش عراق توهین به خودمان است. یادمان نرود که اگر ارتش ایران در کارنامه خود عملیات ایچ-3 را دارد، آزادسازی خرمشهر را دارد و چندین عملیات موفق دیگر، عراقیها هم در کارنامهشان بمباران نیروگاه نکا و سایت سوباشی را دارند. نکته دیگری که در سینمای «ژانر دفاع مقدس» کم دیده شده، نگاه فناورانه و آیندهنگرانه است. مستندهایی ساخته شده و این اواخر فیلم «منصور» اکران شد که البته این فیلم جای نقد بسیار دارد؛ اما در مجموع نشان داد که در جنگ تا چه اندازه فناوری و فناوران و تخصصگرایی اهمیت دارد. فیلمهای جنگ باید از چند چیز دست بردارند تا به دل مخاطب امروزی بنشینند. نخست اینکه اغراق نکنند. ایران و عراق، هر دو هم شکست داشتند و هم پیروزی. دیگر اینکه جنگ را به گروه و اندیشهای خاص گره نزنند. و از اینها مهمتر به سراغ ایدههای نو بروند. برای نمونه فیلمی بسازند از چالشهای صنعتی کارخانهها در زمان جنگ. فیلمی از مهندسان پرواز بسازند و فیلمی از ساخت جنگافزارها. و البته فراموش نکنند که در دام یکسونگری و رنگوبوی تصنعی دادن به فیلمها نیفتند. سینمای جنگ اگر بتواند با مخاطبان نسل جدید ارتباط بگیرد، کار مهمی انجام داده است. نکته پایانی اینکه نباید از هر چیزی خط قرمز بسازیم. در جنگی چنین طولانی، شکستخوردن امری طبیعی است. شدنی نیست که انتظار داشته باشیم در تمام هشت سال ایران پیروز میدان باشد. جنگ هشتساله برای هر دو طرف، هر دو را دارد و فیلمساختن دربارهاش هنری است که میتواند بیننده را به فکر وادارد. چنین فیلمهایی از قضا برای جوانانی که بهتازگی وارد نیروهای نظامی کشور میشوند هم آموزنده است.
جنگ و فناوریهای نوین
برخی تحلیلگران سیاسی بر این باورند که جنگ ایران و عراق بهنوعی جنگ فناوری غربی در برابر شرق بود. در آسمان تامکت و فانتوم و تایگر و کبرا در برابر سوخو و میگ و میل. در زمین هم تانکهای غربی ایران در برابر تانکهای شوروی. ژ-3 در برابر کلاشنیکف و سامانههای پدافندی هاوک در برابر سامانههای سام. در این جنگ مرزهای دو کشور تغییر نکرد؛ اما ایرانیها دریافتند فناوری چه نقشی دارد. فراموش نکنیم که پس از انقلاب کسانی بودند که میگفتند خریدهای نظامی خیانت به کشور است و ایران به این ادوات نیازی ندارد. اینان یا خائن بودند یا نادان. نویسندگان این مقاله بیش از یک سال پیش در مقالهای که به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر در همین صفحه علم روزنامه «شرق» نوشتند، بهروشنی نشان دادند که خرمشهر با فناوری آزاد شد. اگر فانتومی و خلبانی مانند محمود اسکندری نبود، پل عراقیها روی رودخانه نابود نمیشد. یک بار دیگر به صحبتهای رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، سرلشکر باقری استناد میکنیم که درباره پایان جنگ میگوید: عراق چندصد هواپیما و چندده لشکر داشت. ایران ۶۰ جنگنده آماده پرواز عملیاتی بیشتر نداشت. این حرف روشنترین شاهد برای اهمیت فناوری است. ایران از دو گونه «فن» برای بخش نظامیاش بهرهمند است. یکی «فن-آوری» و دیگری «فناوری». فن-آوری به زبان ساده یعنی خرید تجهیزات نظامی از کشوری دیگر. حالا میتوان تجهیزات را خرید و فقط استفاده کرد و میتوان خط تولید بخشی از آن یا مونتاژ آن را در کشور ایجاد کرد. فناوری هم یعنی اینکه خودمان تجهیزات مورد نیاز را بسازیم. شرایط امروز ایران هر دو را نیاز دارد و این هر دو به پول و سرمایهگذاری نیاز مبرم دارد. در دنیای امروز، هم جنگیدن هزینه دارد و هم نجنگیدن یا مانع جنگ شدن. داشتن فناوری و فن-آوریهای مدرن نظامی وزنه را به سمت نجنگیدن میبرد که بالاتر دربارهاش توضیح دادیم. اما در این میان یک نکته وجود دارد. هم فناوری و هم فن-آوری به نیروی انسانی نیاز دارد. به زبان ساده باید برای هر دو مورد، هم در نیروهای مسلح نیروهای متخصص کافی باشد و هم در چرخههای لجستیک و زنجیرههای تأمین. حال اجازه دهید بحرانهایی را که گریبانگیر گرهزدن تجربههای آموخته از جنگ و فناوری است برشماریم. از یک سو موج مهاجرت جوانان درسخوانده بسیار است. به خیل عظیم دانشگاهها در کشور نگاه نکنید. گاهی خروج یک جوان مستعد و باهوش را یک دانشکده نمیتواند جبران کند. یادمان باشد که یکی مرد جنگی به از صد هزار. از یک سو تحریم مانع سرمایهگذاری بینالمللی شده و از سوی دیگر امکان خرید از کارخانههای طرازاول وجود ندارد. همسایگان ایران، از ترکیه تا کشورهای نوبهپاخاسته حاشیه خلیجفارس، برای نمونه، نیروی هواییشان را بسیار روزآمد کردهاند. بنابراین لازم است سیاست کلی کشور به سمتی برود که بتواند بر این مشکلات غلبه کند. همچنین لازم است برنامهای جامع داشته باشیم که دانشگاهها و بنگاههای اقتصادی و شرکتهای فناوری-کارآفرینی را به مشارکت در پروژههای پدافندی کشور دعوت کنیم. یکی از ملزومات این کار رواداری بینالمللی است که امیدواریم خوانندگان مغز کلام ما را دریافته باشند. کوتاه اینکه یکی از آرمانهای پاسداشت جنگ باید پاگرفتن فناوری باشد. اگر در جنگ هشتساله جوانان ایران به خاطر نداشتن موشک شهید شدند، امروز باید (فقط و فقط در راستای پدافند و برقراری صلح و بازدارندگی و نه تهدید) موشک بسازیم. اگر امروز جانباز شیمیایی داریم باید خودمان از سازندگان و صادرکنندگان ماسکهای مخصوص گازهای خطرناک باشیم.
جنگ و دشمنان آن
تاکدا شینگن که از چهرههای نظامی-سیاسی شناختهشده تاریخ ژاپن است، جملهای معروف دارد: همانا هدف راستین جنگ صلح است. این جمله در دل خود نکتهها دارد. یعنی اینکه پایان هر جنگی در نهایت صلح است و طرفین جنگی را میآغازند تا به صلحی جدید و موازنهای جدید برسند. جنگ فراروندی است که باید از آن بیشترین بهره را برد. گویی کارخانهای است که باید در پایان از آن فراوردهای به دست آورد یا به زبان ریاضی، جنگ متغیری است که وارد تابع چند متغیره میشود. حال باید دیگر متغیرها و ثابتها را چنان تغییر دهیم که متغیر وابسته مطلوب را به دست آوریم. آیا جنگ هشتساله ایران دشمنانی هم دارد؟ پاسخ بله است. این جنگ با آن میراث سترگ دشمنانی دارد. نخستین دسته دشمنان، جنگطلبان هستند؛ کسانی که مایلاند بار دیگر پای کشور را به جنگی باز کنند. اگر رقیبان و دشمنان خارجی ایران چنین اندیشهای داشته باشند، جای تعجب نیست. جنگ هشتساله برای خیلی از کشورهای دنیا آبونان داشت. از همسایههای دو کشور ایران و عراق تا کشورهای فروشنده جنگافزار در آن سوی دنیا. اما شگفتآور است که کسانی در داخل هستند که میخواهند بار دیگر جنگی درگیرد. اینان دشمنان جنگ و میراث واقعی آن هستند. دسته دیگری از دشمنان جنگ و به باور ما خائنان به خون شهدا، کسانیاند که ما نام آنها را «جیرهخواران جنگ» گذاشتهایم. اجازه دهید برایتان داستانی بگوییم. یکی از نویسندگان این مقاله، چندسالی است که در جایگاه شاکی، درگیر یک پرونده دادگاهی مربوط به یک داروخانه است. نویسندگان این گروه نام این پرونده را به شوخی در میان خودشان «نلسون گِیت» گذاشتهاند. نه به خاطر اینکه پرونده کش آمده و هزار پیچوخم خورده و ناگفته بسیار دارد بلکه به خاطر اینکه متهم پرونده، به شاکیان میگوید: از خانوادههای مربوط به جنگ است و با کسانی در تماس است که میتواند شاکیان را از روی زمین محو کند. گذشته از اینکه او دروغ میگوید، نکته اینجاست که خودش را به جنگ چسبانده تا بتواند کارهای خلاف قانون را پیش ببرد. این یک مثال ساده بود و فراتر از اینها هم هست که از جنگ و از نام شهدای والامقام میهن سوءاستفادههای بسیار کردند. اینان سزاوار سختترین مجازات هستند. جنگ یک دسته دشمن دیگر هم دارد. کسانی که گمان میکنند جنگ و شهیدان و خاک جبهه به ردهای از تفکر خاص متعلق است. این افراد دانسته یا نادانسته خون شهیدان را کمحرمت میکنند و اجازه نمیدهند ایرانیان با هر سلیقه فکری با فرزندان رشیدشان ارتباط عاطفی داشته باشند. جان کلام اینکه، فرزندان به خون غلتیده میهن به تمام ایران و ایرانیهایی که دل در مهر میهن دارند و یکپارچگی سرزمینی را پاس میدارند، تعلق دارند.
جنگ و گنج ناگشوده
گنج ناگشوده هشتساله ایران با عراق، توسعه ایران است که هنوز محقق نشده است. یادآور میشویم توسعه با پیشرفت و رشد تفاوت دارد و در سالهای پس از جنگ در برخی موارد رشد یا حتی پیشرفت هم داشتهایم. اما توسعه معنا و مفهوم خاص خود را دارد. شاخصهای سنجشپذیری هم دارد. بنابراین اینگونه نیست که کسی ادعا کند ما توانستهایم میراث جنگ را و کفن گلگون جوانان رشیدمان را به توسعه ایران گره بزنیم و دامنی پر از گل بدوزیم. نمیخواهیم وارد تعریف توسعه شویم، اما همینقدر بگوییم که توسعه یعنی رواداری مردمان و خردورزی حاکمان. یعنی کاستن از تنش و افزودن مردمسالاریِ مناسب منزلت این سرزمین کهن. اگر امروز در خوزستان شهری وجود دارد که مشکلات اولیه دارد، یعنی اینکه گنج جنگ ناگشوده مانده است. اگر امروز در مدارس سراسر کشور، از شهربابک در کرمان تا ماکو در آذربایجان، از روستایی در بیرجند تا روستایی در لاهیجان، سرمایش و گرمایش درستی وجود ندارد، یعنی اینکه این گنج ناگشوده مانده است. کوتاهِ سخن اینکه فرصت چندانی برای چیدن میوه جنگ نمانده. باید تا دیر نشده جنگ را جور دیگر ببینیم. اجازه میخواهیم این مقاله را که ادای دین به شهیدان راه میهن بود، به نمایندگی از تمام آنها به شهید والامقام جاویدنام سرلشکر حسین خلعتبری پیشکش کنیم که تا پای جان عاشقانه برای میهن جنگید و در نخستین روز سال 1364 در آسمان میهن جاودانه شد.