آناتومی حقیقت
چرا نماینده دادستان در جلسه دادگاه قتل باید برای هیئت منصفه و قاضی رمان بخواند؟ همین یک ایده، رمانخواندن نماینده دادستان وسط جلسه دادگاه، یعنی شما با یک فیلم خاص، عمیق، مبهوتکننده و در عین حال بیادعا و بازیگوش مواجه هستید. لحظه لحظه فیلم پر است از خلاقیتهای دوستداشتنی و بازیگوشیهای دلنشین کارگردان با عمیقترین مفاهیم بشری مثل زندگی، مرگ، خانواده، حقیقت، اخلاق و انتخاب.
ایمان دمیری-قاضی خانواده: چرا نماینده دادستان در جلسه دادگاه قتل باید برای هیئت منصفه و قاضی رمان بخواند؟ همین یک ایده، رمانخواندن نماینده دادستان وسط جلسه دادگاه، یعنی شما با یک فیلم خاص، عمیق، مبهوتکننده و در عین حال بیادعا و بازیگوش مواجه هستید. لحظه لحظه فیلم پر است از خلاقیتهای دوستداشتنی و بازیگوشیهای دلنشین کارگردان با عمیقترین مفاهیم بشری مثل زندگی، مرگ، خانواده، حقیقت، اخلاق و انتخاب. دیدن آخرین فیلم ژوستین تریه مثل دیدن هیچ فیلم دیگری نیست. دیدن «آناتومی یک سقوط» مثل خوردن قرص قرمز فیلم ماتریکس است. میتوانید این فیلم را نبینید و راحت باشید. یا میتوانید دوساعتونیم در معرض تپش قلب، دلهره، شوک، بهت، لذت و رنج باشید و در پایان انسانی باشید غیر از انسان ابتدای فیلم. در جایی از فیلم، از زبان شخصیت اصلی (با بازی زاندرا هولر) میشنویم که فلان کاراکتر دیگر فیلم «ویژگی شخصیتی خاصی داشت، میتوانست همه چیز را سرزنده و قابل فهم کند» این ویژگی، دقیقا توانایی خود خانم کارگردان/نویسنده فیلم است. ژوستین تریه با چنان مهارتی عمیقترین و دستنیافتنیترین جنبههای شخصیت انسان را زنده و قابل فهم میکند که برای بیننده چارهای جز فهمیدن باقی نمیماند. چیزی شبیه به اینکه فیلم، بیل و کلنگ در دست، وارد فهم و شعور مخاطب میشود. دوساعتونیم فهم مخاطب را عمق میبخشد و در پایان مخاطب را عمیقتر و فهمیدهتر ترک میکند.
دو ثانیه سقوط
فیلم با صحنه فوت مشکوک شوهر آغاز میشود. علت فوت شوهر چیست؟ قتل، خودکشی یا حادثه؟ برای هر سه فرضیه دلایل ضعیفی وجود دارد. و هیچ دلیل محکمی برای رد هیچیک از سه فرضیه وجود ندارد. جزئیترین و کماهمیتترین روزمرگیهای معمول زن و شوهر، در سایه اتهام قتل، اهمیت حیاتی و فوقالعاده پیدا میکنند. کار دادگاه به روانکاوی شخصیت زن (برای پیداکردن انگیزههای قتل) و شوهر فوتشده (برای پیداکردن انگیزههای خودکشی) میرسد. بخش زیادی از زمان فیلم در دادگاه قتل سپری میشود. جایی که نماینده دادستان در تلاش برای اثبات فرضیه قتل و زن و وکیل او در تلاش برای اثبات فرضیه خودکشی هستند.
آناتومی یک سقوط
تمام فیلم، تلاش برای کشف حقیقت یکی دو ثانیه «سقوط» شوهر و فوت اوست. مگر کشف حقیقت یک اتفاق دوثانیهای چقدر دشوار است؟ آن هم وقتی که فقط دو حالت برای حقیقت حادثه متصور است. قتل یا خودکشی (احتمال ضعیفتر سوم: حادثه) تازه آن هم در شرایطی که کارآگاهان قتل بلافاصله در صحنه فوت حاضر شدهاند. کل صحنه مستندسازی شده است. پزشکی قانونی بلافاصله پس از فوت جسد را کالبدشکافی کرده است. فوت در فضای غیرجنایی اتفاق افتاده است و نزدیکترین شخص زندگی متوفی هم فرضیه قتل را رد میکند. عجیب است که با وجود این همه دلایل و مدارک نمیتوانیم «حقیقت» یک حادثه دوثانیهای را از بین فقط دو حالت ممکن انتخاب کنیم. چرا دستیابی به حقیقت چنین دشوار است؟ حقیقت چیست؟ اساسا آیا «حقیقت» وجود مستقل خارجی دارد؟ یا «حقیقت» برداشتی است نسبی و وابسته به متغیرهایی مثل مدارک و زاویه دید؟ آیا موضوع دادگاه «کشف حقیقت» است یا «بررسی مدارک»؟ آیا «قضاوتکردن» عملی بیطرفانه است؟ آیا متهم، وکیل متهم، نماینده دادستان، ژوری، قاضی و (از همه مهمتر) پسر 11ساله زوجین، ناظرهای بیطرفی هستند که صرفا به دنبال کشف/ اثبات حقیقت هستند؟ یا «حقیقت» مفهومی است متغیر که توسط این اشخاص «ساخته» میشود؟
خانواده و مرگ
در تلاش برای اثبات فرضیه قتل یا خودکشی، زندگی خانوادگی شوهر فوتشده و زن متهم به قتل زیر ذرهبین دادگاه قرار میگیرد. زن در بنبست گرفتار میشود. از طرفی باید اثبات کند زندگی مشترکش با شوهر تا آن حد بحرانی نبوده است که زن انگیزهای برای قتل شوهر داشته باشد. از طرف دیگر باید اثبات کند که شرایط شوهرش به حدی بحرانی بوده که دست به خودکشی زده است. تمام ابراز علاقههای ظاهری، تمام دعواهای زن و شوهری، همه تهدیدها، جدلها، روزمرگیها، دلخوریها، دروغها و خیانتهای زوجین حالا برای کشف حقیقت زیر نگاه خشک و بیرحم قانون قرار میگیرد. وقایعی که هنگام «زندگی» اتفاق افتادهاند، زیر سایه «مرگ» حقیقتی دیگر پیدا میکنند. گویا مرگ قدرتی دارد برای پایاندادن به سردرگمیها، ابهامها، بنبستها، نقابها و دروغها. «تنها مرگ است
که دروغ نمیگوید».
بفرمایید دعوا
نمیتوان در مورد «آناتومی یک سقوط» نوشت و از صحنه دعوای زوج فیلم به سادگی گذشت. حتی اگر به مناسبت شغلتان برای سالها، روزی چند دعوای زن و شوهری دیده باشید، باز هم این 10 دقیقه برای شما عمق و تازگی دیگری دارد. فلشبک 10دقیقهای به دعوای زن و شوهر نقطه اوج فیلم است. هر دعوای زن و شوهری را که تا امروز در واقعیت یا در فیلم، کتاب یا هر جای دیگری دیدهاید فراموش کنید. بفرمایید 10 دقیقه خوشمزهترین دعوای تلخ زن و شوهری که در عمرتان دیدهاید.
مشکل حقیقت
در جایی از اواخر فیلم پسر خانواده برای دانستن حقیقت به نماینده دادگاه التماس میکند و نماینده دادگاه (که در واقع نماینده کارگردان است) از اظهارنظر درباره حقیقت خودداری میکند. کارگردان متواضعتر، بیادعاتر و بازیگوشتر از آن است که بخواهد ادعای «کشف حقیقت» داشته باشد. فقط به مخاطب یادآوری میکند که اگر اظهارنظر درباره حقیقت یک اتفاق دوثانیهای، آن هم با این همه دلایل و مدارک، میتواند تا این حد دشوار باشد، پس لازم است همیشه و همهجا برای اظهارنظر در مورد حقیقت متواضع، بسیار محتاط و بیتعصب باشد. کشف حقیقت مشکل خود مخاطب است، چه در فیلم، چه در زندگی واقعی.