زمینههای تاریخی دگرگونیهای خانواده و غیاب زنان
افسانه نجمآبادی کمی پس از درگذشت پدرش از طریق یک تماس تلفنی در جریان اتفاقی قرار میگیرد که مخفی مانده بوده و مرگ پدر منجر به علنیشدن آن میشود.
شرق: افسانه نجمآبادی کمی پس از درگذشت پدرش از طریق یک تماس تلفنی در جریان اتفاقی قرار میگیرد که مخفی مانده بوده و مرگ پدر منجر به علنیشدن آن میشود. پدر او در خفا خانواده دیگری هم داشته که از چشم دیگران پنهان مانده بود. او شرح مفصل این اتفاق را خود نوشته و میگوید این ماجرای شخصی دغدغهای در ذهن او شکل داده که حاصلش در کتابی با عنوان «جریانهای پنهان خانوادگی» قابل مشاهده است که بهتازگی با ترجمه محمد سرویزرگر در نشر بیدگل منتشر شده است. او بعدتر و به واسطه صحبتکردن با دیگران متوجه میشود که این اتفاق الگویی تکرارشونده بوده است و بر این اساس میبیند که خانواده مخفی پدرش و درواقع چندهمسری مردان نمونهای استثنائی و عجیب و غریب نبوده است.
نجمآبادی میگوید هدف از نوشتن این کتاب توجه به زمینه تاریخی دگرگونیهای ایدههای برسازنده یک خانواده است؛ اینکه چگونه این دگرگونیها اتفاق میافتد و چگونه رویههای مربوط به زندگی خانوادگی پذیرفته یا رد شدند.
محدوده جغرافیایی و زمانی پژوهش نجمآبادی شهر تهران و طبقه نوظهور آن در دهههای میانی سده بیستم است. فصل اول کتاب با نام «ازدواج از سر عشق» این موضوع را دنبال میکند که چگونه ایده ازدواج از سر عشق در میان قشری از طبقه متوسط شهری رواج یافت و در بین این طبقه تبدیل به ایده غالب شد، بهویژه در بین زنانی که انتظار داشتند ازدواج همتا تکهمسری هم باشد. نویسنده در این فصل به این موضوع پرداخته که چگونه ادبیات متکثر اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در این فرایند نقش ایفا کرد. به طور مشخص در اینجا او به بررسی رمانهای عاشقانه و داستانهای اخلاقی، روزنامههای اصلاحطلب، آثار طنز، نمایشنامهها، مکتوباتی درباره حیات اجتماعی در اروپا و در نهایت برخی فیلمهای رمانتیک اواخر این دوره پرداخته است.
در فصل دوم با عنوان «اشیا» به نقش اشیای معمولی زندگی روزمره در زناشوهریشدن خانواده پرداخته شده است. منظور از اشیا در اینجا نامههای عاشقانه ردوبدل شده بین زن و مرد در دورهای است که به عقد هم درآمده بودند اما هنوز با هم زندگی نمیکردند؛ لباس عروسی که زوجهای جدید را از نسل والدینشان متمایز میکرد، عکسهای عروسی استودیویی و به طور کلی عکسهای خانوادگی که در زناشوهریشدن خانواده نقش داشتند و در عینحال نوعی مقاومت هم در برابر آن بودند.
فصل سوم با عنوان «معانی ازدواج» به بررسی دگردیسی صورتگرفته در هدف ازدواج پرداخته است. از برداشت قدیمی تشکیل خانواده تا خانواده زوجمحور در دوران مدرن.
فصل پایانی کتاب نیز با عنوان «دگرگونیهای شهری» به این نکته پرداخته که چگونه رشد و گسترش شهرها داشتن دو خانواده در یک شهر را ممکن کرد، خانوادههایی که یکی از وجود دیگری اطلاع نداشت. داشتن خانواده مخفی تابع گسستی بود که در شبکههای جریان اطلاعات و شایعات در محلههای کوچک ایجاد شد. افزون بر این، پیرو این دگرگونیها، اندازه و معماری خانهها تغییر کرد؛ خانههایی که دیگر برای نگهداری دو همسر در یک خانه مناسب نبودند. در پایان در مؤخره کتاب به بررسی این نکته پرداخته شده که چگونه این دگرگونیها منجر به تغییر در نامگذاری ازدواج و خویشاوندی شد.
نجمآبادی میگوید بخش عمده اطلاعات مورد نیاز برای این پژوهش از دل روایت زندگیهایی حاصل شده که در طول سالها مصاحبه با او در میان گذاشته شدهاند: «موقع این مصاحبهها و گفتوگوها قصدی برای نوشتن کتاب نداشتم. از آنجا که از مصاحبهشوندگان اجازه نگرفته بودم، نام و دیگر مشخصاتشان را تغییر دادهام. داستان پدر و مادرم یکی از این روایتها شد. ادغام داستان زندگی خانوادگیام در دل همه این فصلها بدین معناست که من نیز بدل به یکی از شخصیتهای این متن شدهام. داستانهایی را که شنیده بودم با مطالب آرشیوی درهم تنیدم تا دگرگونی مفاهیم و رویههای برسازنده خانواده را ردیابی کنم. به علاوه، از اشیای زندگی روزمره (عکسها، لباس، نامههایی که زوجها به هم نوشتهاند و سایر موارد) استفاده کردهام تا روند این دگرگونیها را دنبال کنم. آرشیو نامههای زوجها در حینی که روی پروژه دنیای زنان در عصر قاجار کار میکردم در دسترسم قرار گرفت».
پیش از این کتاب دیگری از نجمآبادی با عنوان «چرا شد محو از یاد تو نامم» با ترجمه شیرین کریمی در نشر بیدگل به چاپ رسیده بود. این کتاب شامل 9 مقاله از این پژوهشگر حوزه زنان است که طی سالها بهطور پراکنده در نشریات فارسی و انگلیسیزبان منتشر شدهاند. در این میان، سه مقاله فارسی با ویراستی تازه در این کتاب آمده است. مقالات حاضر را به لحاظ مضمون میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ در دستهای، نجمآبادی بر آن است تا تاریخ را از منظری بازخوانی کند که زن در آن غایب و در حاشیه نباشد و از این رو به سراغ رخدادهایی چون جنبش مشروطه در تاریخ معاصر ایران میرود و با واکاوی اسناد و مدارک موجود، به بازخوانی نقش زنان در این رخدادها میپردازد و در دستهای دیگر، داستانها و روایات محبوبی همچون بامداد خمار، هزار و یک شب و داستان یوسف و زلیخا را بررسی میکند. او استدلال میکند که اغلب داستانهایی که با مضمون «مکر زنان» نگاشته شده، نه درباره میل زن، بلکه درباره خیالپردازیهای بسیار کهن مردانه است. به تعبیر او، ما نیازمند خوانشها و بازنویسیهایی هستیم که تصویر برساخته زن را در این روایات به چالش بکشد، خوانشهایی که از طریق آن بتوان این متون را از تأثیر عمدتا زنستیز تفاسیر قبلی رها کرد.
عناوین مقالات ترجمهشده این کتاب عبارتاند از: «فراسوی قاره آمریکا»، «چرا شد محو از یاد تو نامم؟»، «زنان ملت: زنان یا همسران ملت؟»، «بامداد خمار»، «لذت خواندن داستانهای مکرر زنان برای خواننده فمینیست»، «نیکوترین داستان حکایت کیست؟ زلیخا یا یوسف؟». عناوین مقالات فارسی نیز عبارتاند از: «نقش زنان بر متن مشروطیت»، «دگرگونی زن و مرد در زبان مشروطیت»، «اقتدار و عاملیت: بازنگری کنشگری زنان در دوره رضاشاه». شش مقالهای که در ابتدای کتاب آمدهاند در سالهای مختلف به شکل پراکنده در نشریات انگلیسیزبان منتشر شده و سه مقاله و جستار دیگر نیز در مجلههای فارسیزبانی همچون «نیمه دیگر» در دهه هفتاد شمسی منتشر شدهاند.
مقالهای که عنوان کتاب برگرفته از نام آن است، خلاصه کتاب «حکایت دختران قوچان» است. آنطور که در توضیحات مترجم آمده، نجمآبادی در این کتاب به واقعه فروش و اسارت شماری از دختران قوچان و زنان باشقانلو در اواخر قرن نوزدهم و سالهای منتهی به انقلاب مشروطه پرداخته است. او این واقعه را از عوامل اصلی روشنشدن شعله انقلاب میداند و با مطالعه تاریخنگاریهای انقلاب مشروطه، ازجمله آثار احمد کسروی، مهدی ملکزاده و فریدون آدمیت به این پرسش میپردازد که چرا حکایت دختران قوچان در تاریخنگاریهای بعدی به تمامی به فراموشی سپرده شد و چگونه در تاریخنگاریهای مردانه حکایت دختران قوچان که به لحاظ مضامین موجود در آن، رویدادی تأثیرگذار در انقلاب مشروطه بود، بدل به حادثهای پیشپاافتاده شد؟ نجمآبادی میگوید پژوهشهایی که در زبان فارسی و انگلیسی درباره مشارکت زنان ایرانی در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و ادبی در دوره مشروطه انجام شده، خود گفتمانهایی را شکل داده و بازتولید کردهاند. او در مقاله «زنان ملت: زنان یا همسران ملت؟» این گفتمانها را نقد میکند و به این موضوع میپردازد که زنان در روزگار مشروطه چگونه در فضای سیاسی جایگاه خود را مطالبه کردند، چگونه مرزهای محدودکننده اجتماعی را شکستند و با اسم و فکر و خطوربط خود در کنار مردان در مقام هموطن و بخشی از ملت مبارزه کردهاند.
مترجم نوشته که برگردان مقالات این کتاب برای او با یک پرسش آغاز شد و با یادآوری مسئولیتی شخصی در این دوران به انجام رسید. پرسش این بوده که چگونه میتوان تاریخ را بهگونهای نوشت که زن در آن «غایب» و «حاشیهای» نباشد؟ به اعتقاد او افسانه نجمآبادی در این مقالهها به این پرسش پاسخ داده است؛ «برای تاریخنگاری، به تعبیر او، آنچه فاقد آن هستیم اسناد و مدارک نیست، بلکه بازخوانی اسناد و مدارک موجود تاریخی با چشم جویای زنان در تاریخ است... مقالههای این مجموعه نشاندهنده ذهن درخشان، پیچیده، پرسشگر و منسجم افسانه نجمآبادی است، ذهنی که برای خوانش تاریخ، سیاست و ادبیات و در پی آن نگارش تاریخ و تحلیل سیاست و ادبیات پرورده شده است». او همچنین میگوید که نجمآبادی چهره زن ایرانی را با جلوههای گوناگون و اغلب پنهانش برای خواننده تصویر کرده است.