ستاره اسکندری، کارگردان فیلم «خورشید آن ماه» در گفتوگو با «شرق» مطرح کرد
به جادوی بلوچستان دچار شدم
ستاره اسکندری اولین بازیگری نیست که تلاش کرد در ادامه فعالیت هنری، کارگردانی سینما را تجربه کند. تا به امروز بازیگران بسیاری از مقابل دوربین به پشت صحنه آمدهاند و قابهایی را تصویر کردهاند که با بعد دیگری از علایق هنری و شخصیتشان روبهرو شدهایم. ستاره اسکندری با «خورشید آن ماه» کارگردانی سینما را تجربه کرد.
ستاره اسکندری اولین بازیگری نیست که تلاش کرد در ادامه فعالیت هنری، کارگردانی سینما را تجربه کند. تا به امروز بازیگران بسیاری از مقابل دوربین به پشت صحنه آمدهاند و قابهایی را تصویر کردهاند که با بعد دیگری از علایق هنری و شخصیتشان روبهرو شدهایم. ستاره اسکندری با «خورشید آن ماه» کارگردانی سینما را تجربه کرد. بازیگری که پیش از این چندین فیلم کوتاه را کارگردانی و تهیه کرده و در تئاتر که خانه اولش است هم چنین تجربههایی را در کارنامه دارد. او در «خورشید آن ماه» پیش از هرچیز به رؤیاهایش فکر کرده. به تصاویری که شاید کمتر مخاطب ایرانی از زیبایی چابهار دیده است. از مردمانی که او را چندین و چند ماه پذیرا بودند و او به زیبایی آنها را تصویر کرد و در نهایت فیلمی در ستایش فرهنگ سیستان و بلوچستان ساخت که این روزها در اکران سینماست. با او در «خانهموزه خیمهشببازی» محلی که برای ایجادش با سیاوش ستاری زحمت زیادی کشیده همکلام شدیم. از روزهایی حرف زدیم که او برای نخستینبار با فرهنگ بلوچ آشنا شد و به فکر ساخت فیلم افتاد و البته موانعی که پشت سر گذاشت تا ساخت «خورشید آن ماه» ممکن شود.
خاطرم هست قبل از ساخت «خورشید آن ماه» از این حرف میزدید که واقعیت بلوچستان در آثار سینمایی ما آنطور که باید تصویر نشده و اساسا تصاویری که از این خطه در فیلمهای ما ثبت شده همواره توأم با خشونت بوده است. اصلا چرا به سراغ بلوچستان رفتید؟
واقعیت این است که خودم اولین بار سال 97 برای جشنواره لباس به بلوچستان دعوت شدم. اتفاقا به واسطه همین تصویری که همیشه از این خطه در فیلمهای ما منعکس شده، من هم راغب به رفتن نبودم. آن زمان به اصرار مهندس مهدی افضلی که رئیس وقت بنیاد رودکی بود برای شرکت در جشنواره لباس به چابهار سفر کردم و اولین حسی که در بدو ورود داشتم شرمندگی بود. شرمنده از این جهت که به عنوان یک آدم اهل فرهنگ که فیلم میبینم، کتاب و شعر میخوانم، تئاتر بازی میکنم، متوجه شدم چقدر درمورد کشورم بیدانشم. در کشورم استانی وجود دارد که اطلاعاتم درباره آن فقط در حد دیدن چند فیلم بوده، آن هم با نگاهی خاص! خاطرم هست همانجا با مدیرعامل وقت منطقه آزاد چابهار، دکتر عبدالرحیم کردی، مطرح شد با توجه به مهجورماندن این قوم، شما چارهای ندارید غیر از اینکه از هنرهای نمایشی کمک بگیرید تا فرهنگ غنی استان را معرفی کنید. در نتیجه با حمایت ایشان اولین ماشین خیمهشببازی ایران را به همراه سیاوش ستاری در آنجا راهاندازی کردیم.
پس «خورشید آن ماه» اولین حضور به لحاظ اجرای یک ایده فرهنگی در آن منطقه نبود.
نزدیک 400 خیمهشب بازی در روستاهای مختلف و مدرسهها اجرا شد. تأثیرش را در چشم تکتک بچهها میدیدم و در واقع اولین بار بود که از سمت پارسزبانان این توجه به کودکان بلوچ شده بود. انگیزه سیاوش ستاری و من از این اتفاق، این بود که برای بچههای بلوچ رؤیا ایجاد کنیم. چراکه آنها همواره در یک محرومیت فرهنگی از جانب مرکز قرار دارند. اجرای خیمهشب بازی ادامهدار شد تا به دوران کرونا رسیدیم و این حرکت فرهنگی در قالب همان 400 اجرا خاتمه یافت. بعد از آن دوباره با مدیرعامل وقت منطقه آزاد چابهار صحبت کردم و پیشنهاد این بود که وقت آن است فرهنگ سیستان و بلوچستان به دیگر استانها معرفی شود. نمیتوانیم فقط با حرف و مقاله این نگاه را عوض کنیم. در ادامه با حمایت ایشان، مقدمات ساخت فیلم را فراهم کردیم. کما اینکه پای چاپ 22 جلد کتابی که دوست نازنینم محسن شهرنازدار نوشته بود و به عنوان دانشنامه بسیار بزرگ و قابل اتکا از واقعیتهای این قوم جمعآوری شده ایستاد. خوشبختانه بهواسطه ماشین خیمهشب بازی، دوستان بلوچی پیدا کردم که آدمهای تأثیرگذاری در جلب اعتماد یا ایجاد همدلی بین پارسزبانها و مردمان و خانوادههای بلوچ هستند. بلوچها قومی هستند که وقتی اعتمادشان جلب میشود، تمام آنچه دارند را در اختیارت میگذارند.
در واقع این فیلم با حمایت منطقه آزاد چابهار ساخته شد.
برای ساخت «خورشید آن ماه» بودجه محدودی از منطقه آزاد داشتیم و باقی سرمایه را خودم جور کردم. دوستان بینظیری در این فیلم کنارم بودند و همدلی زیادی بین اعضای گروه بود. اتفاق جالب قبل از فیلمبرداری این بود که یک روز در«بلوک بازار» چابهار دو چشم عجیب دیدم و دنبال آن چشمها راه افتادم و پسر فیلم صادق بلوچی را انتخاب کردم. دو بزرگ موسیقی بلوچستان پهلوانان اسحاق بلوچنسب و برکت برجان که شهرت زیادی در منطقه دارند و متأسفانه در ایران کمتر شناختهشده هستند، افتخار دادند و در این فیلم حضور دارند. «خورشید آن ماه» اولین فیلم در تاریخ سینماست که تماما به زبان بلوچی ساخته شده است. زبان بلوچی را انتخاب کردم تا معرفی کاملی از این فرهنگ باشد و پای آن ایستادم.
به جز صادق سهرابی و دو پهلوانی که نام بردم تمام بازیگران فارسزبان بودند. هنرپیشههای حرفهای مثل پژمان بازغی، مریم بوبانی، امیرحسین هاشمی، بنفشه صمدی و دوستان جوانتر نزدیک به دو ماه در یک کلاس با صادق سهرابی (که در فیلم نقش دلوش را بازی کرد) زبان بلوچی تمرین کردند. ترجمه بسیار درخشان نصیر احمد ملازهی را هم در فیلم میبینید. نکتهای که در ساخت فیلم سعی کردم به درستی رعایت کنم، انتخاب اسامی اصیل بلوچی برای نقشها بود. تلاش کردم اسامی خاص پیدا کنم که بعد متوجه شدم چقدر عجیب است که ما اسامی کردی، لری و آذری و... را زیاد شنیدهایم، اما «ماهکان»، «مهگنج»، «همراز»، «دلوش» و «میران» را نشنیدیم.
تمام مدت سعی کردم در این فیلم و این قصه از نگاه توریستی دور شوم و رسمی را که کماکان میتواند وجود داشته باشد در قالب یک قصه به چالش بکشم و در عین حال بتوانم در این بستر جغرافیایی، یک تاریخ و فرهنگ را به درستی معرفی کنم.
از به چالش کشیدن یک رسم صحبت کردید، نکته مهمی که «خورشید آن ماه» را روایت میکند، رسمی که ممکن است در بسیاری از قومیتها کماکان وجود داشته باشد و قطعا زنان بسیاری با این روایت همذاتپنداری میکنند. البته شخصیت اصلی قصه زنی است که به اختیار سکوت کرده و همین حرفنزدن تعلیق قصه را بیشتر میکند. با سمیه تاجیک در مقام فیلمنامهنویس و با همفکری به این قصه رسیدید؟
قبل از هر چیز باید بگویم من به جادوی بلوچستان دچار شدم. من عاشق بلوچستان شدم و سعی کردم آن چیزی را که خودم حس کردم با ساخت «خورشید آن ماه» آن جادو را انعکاس بدهم. به نظرم آن جادو با خودش راز، سکوت، غم و شعر دارد. از این جهت شاید «خورشید آن ماه» فیلم شاعرانهای است.
فکر میکنم از ابتدا قرار نبود این فیلم را کارگردانی کنید.
بله. از ابتدا قرار بود دوست دیگری فیلم را کارگردانی کند و من تهیه و تولید را انجام بدهم. وقتی دوست عزیزمان انصراف داد، پیشنهاد شد خودم فیلم را کارگردانی کنم در غیر این صورت فیلم ساخته نمیشود. فکر کردم فیلم را باید طوری کارگردانی کنم تا آن چیزی که خودم احساس میکنم را منتقل کنم. با سمیه تاجیک بارها این قصه را مرور کردیم و سفرهای زیادی به چابهار داشتیم تا رازهای آن قوم را کشف کنیم. سکوت از سر اختیار زن فیلم برای من نمادین است. من علاوه بر اینکه آدم شعردوستی هستم یک تئاتری جدی هستم. بیشتر از هر کسی از دکتر علی رفیعی آموختم. بر اساس آموزههای استادم چه در تئاتر و چه در سینما فکر میکنم مسئولیتی با من است. قبل از «خورشید آن ماه» هیچوقت در سینما کارگردانی را تجربه نکردم. اما تلهتئاتر ساختم. باز هم به خاطر اینکه معتقد بودم تلهتئاتر محل دیدهشدن بچههای تئاتر است. صحبت از 12، 13 سال پیش است. آن زمان تلویزیون امکان ساخت تلهتئاترها را به آدمهای خاص واگذار کرده بود و آن زمان هم من به عنوان یک حرکت صنفی برای مقابله با آن تصمیم، ساخت تلهتئاتر را آغاز کردم. در کنار آن، فیلم کوتاه کارگردانی کردم و تهیهکننده تئاتر بودم. موزه خیمهشب بازی را راهاندازی کردم و پارچهبافی کردم و الان هم دستدوزیهای ایرانی را پیگیری میکنم. همه چیز برمیگردد به یک نگاه صنفی و یک مسئولیت اجتماعی. باید بگویم ساخت «خورشید آن ماه» هم برگرفته از همین نگاه است. این فیلم به کمک سمیه تاجیک رقم خورد. آن چیزی را که من میدیدم، سمیه بر صفحه ترجمه میکرد. تعامل و همکاری خوبی بین ما بود.
البته به نظرم فقط یک خانم میتوانست چنین قصه زنانهای را تصویر کند.
من دوست ندارم این فیلم را زنانه و مردانه کنم. رمانهای شاهکاری داریم که نویسنده آنها مرد بودهاند مثل میلان کوندرا. گاهی فکر میکنی رمان «جاودانگی» را قطعا باید یک زن نوشته باشد و نمیشود یک مرد اینقدر از دنیای زنانه درک داشته باشد. اما این ماجرا ممکن است. مثل خیلی از کارهای بهرام بیضایی یا آثار داوود میرباقری یا علی رفیعی.
فکر میکنم هیچکس اندازه علی رفیعی زن را درست نفهمیده و بر صحنه نیاورده. مقصودم این است که شاید تجربه کار با استادان بزرگی مثل علی رفیعی به من چیزهایی آموخته است و نگاهش بر من تأثیر گذاشته است. از باب اینکه جهان را کمی از دریچه نقاشی نگاه میکنم و فیلم «خورشید آن ماه» واقعا پر از تصویر است. خوشبختانه مسعود امینیتیرانی در مقام فیلمبردار ومجید علی اسلام در مقام طراح صحنه خیلی خوب این بُعد نمایش و نقاشی را درک کرده بودند و در ایجاد فضا و عناصر داستان تأثیر زیادی گذاشتند. به نظرم مسعود امینیتیرانی و مجید علی اسلام اتفاقا بهعنوان دو مرد آنقدر خوب این نگاه را دریافته بودند و نشانهها را درست تصویر کردند که از تصور من خارج بود. در قدمهای بعدی تدوین بهرام دهقانی و موسیقی حسین علیزاده مکمل این نگاه بود. قبل از ساخت فیلم دکتر رفیعی توصیهای به من کرد، مبنی بر اینکه «فراموش نکن که تو در سینما باید بنده رؤیاهایت باشی، نه بنده واقعیت. تو از واقعیت وام میگیری و باید با خیال خودت همه چیز را بیامیزی». این بزرگترین نگاهی است که من از دکتر رفیعی آموختم که پشت اثرم مسئولیت اجتماعی و آرزوهای من است. اینکه در این روزگار پر از هیاهو، شلوغ و مجازی چقدر دنیا احتیاج به سکوت، عشق و صلح دارد که متأسفانه گم شده است.
در پرسشها به سکوت زن فیلم اشاره کردی. شاید جالب باشد که بگویم درست است که نیچهخوان هستم و شعر دوست دارم و... اما وقتی بچه بودم، یکی از تأثیرگذارترین فیلمهایی که دیدم، «شعله» بود. آن زمان چندان فیلمی نبود؛ پس بارها «شعله» را میدیدیم و من هر بار امیدوار بودم جی که آمیتاب باچان آن را بازی میکرد، نمیرد؛ چراکه زنی در یک سکوت به او امید بسته بود. تصویر آن زن برای من خیلی عمیق است. حتی عمیقتر از زن اصلی فیلم یعنی بَسَنتی. در این فیلم پر از هیاهو آن زن همیشه سفیدپوش که نقش عروس را بازی میکرد و بعد آمیتاب باچان عاشق او میشود و وقتی جی میمیرد، دوباره او عزادار میشود، خیلی تأثیر عمیقی بر روح من گذاشت. در نتیجه فکر میکنم در سکوت یک نظارهگری و مشاهدهگری وجود دارد. مشاهده امری است که این روزها در هیاهو گم شده. انگار هیچکس عمیق فکر نمیکند و هیچکس نمیایستد و نگاه نمیکند. همه تند حرف میزنند و ابراز عقیده میکنند. در شرایطی که به نظرم تأمل و سکوت خیلی مهم است. در سکوت تفکر و اعتراض است. ما نیاز به خرد داریم که در فیلم «خورشید آن ماه» پیرمراد نماد آن است. آدمی که دست به ساز نمیزند و معتقد است که ساز را دل میزند، نه دست و اوست که اتفاقا پشتوانه «بی بان» برای حرکت میشود.
فکر میکنم نشانههایی که در فیلم استفاده کردید، با مخاطب ارتباط گرفته. بعد از اکران فیلم واکنشهای جالبی از سمت مخاطبان دیدم؛ بهویژه آدمهایی که متعلق به آن خطه هستند.
واکنشهای جالبی از سمت زنان بلوچ داشتم. برخی میگویند احساس میکنیم یک دوربین آمده در خانه ما و همه تصاویر را ضبط کرده. همانطورکه پیرمراد ساز را با دست نمیزد و با دل مینواخت، من هم با باورم فیلم را ساختم. بعد از ساخت این فیلم تصمیم گرفتم کار نیمهکاره در بلوچستان را دوباره از سر بگیرم و دوباره ماشین خیمهشببازی را این بار با کارگاههای آموزشی راهاندازی میکنم. علاوه بر اینکه لبخندی روی لب کودکان بلوچستان بیاورم، دوست دارم به آنان چیزی بیاموزم. اتفاقا بعد از اکران فیلم، یک سینمای سیار را رایگان در بلوچستان راه انداختم که «خورشید آن ماه» را روستا به روستا نمایش بدهد. برای اینکه یک بار هم که شده، مردمان بلوچستان در شأن و منزلت خودشان زبان و فرهنگشان را روی پرده ببینند.
در اکرانهای سینما سیار هم همراه با مردم فیلم را دیدید؟
بله، واکنشهایی از مخاطبان دیدم که حس کردم از هیجان چندین متر از زمین فاصله گرفتم. شبیه این است که خارجیها درباره ایران فیلم میسازند و ما حرص میخوریم که چه دانش کمی درباره فرهنگ ما دارند. فکر میکنم مردمان بلوچستان هم همین حس را درباره فیلمهایی که دربارهشان ساخته شده، داشتند و خوشحالم که از نتیجه «خورشید آن ماه» راضی هستند.
این بار به جای بازی مقابل دوربین، در مقام کارگردان بازیها را هدایت میکردید و البته فکر میکنم وقتی بازیگری تصمیم به کارگردانی میگیرد، نگاهش به جنس بازیها متفاوتتر است. چطور بازیگران را هدایت میکردید؟
یک بخش از کار من قبل از شروع فیلمبرداری این بود که بازیگران زبان بلوچی یاد بگیرند که از بازیگران جوان تا باتجربهها مثل پژمان بازغی، مریم بوبانی و... این زبان را یاد گرفتند؛ اما هیچوقت به جای بازیگرانم بازی نکردم تا متوجه شکل بازیای که مدنظرم هست، بشوند؛ اما به هر حال چون همه چیز باید از یک فیلتر عبور میکرد و نیاز بود بازیها یکدست شود، تمرکزم روی اجرای صحیح نقشها بود. الان که فیلم را میبینم، متوجهم که فاصلهای بین بازیگران خیلی حرفهای و جوانتر نمیبینید. همه از یکدستی در بازی برخوردارند و طبیعتا حساسیت من بهعنوان بازیگر در بازیها بیشتر است. بهجرئت میتوانم بگویم بازیگران آنقدر استرس یادگرفتن زبان را داشتند که هیچ کار بداههای در صحنه انجام نمیشد.
به قول خودت بعد از «خورشید آن ماه» لذت خلق را تجربه کردی. کارگردانی سینما ادامهدار خواهد شد؟
ادامهدادن این مسیر به موارد زیادی بستگی دارد. تا همین سه، چهار سال پیش برای ساخت فیلم کوتاه به هر زحمتی بود، سرمایهای جور میکردم و فیلم میساختم. الان نمیدانم از پس این کار برمیآیم یا خیر. سینمایی که امروز غالب است و دستکم 400 سالن در اختیارش است، سینمایی نیست که «خورشید آن ماه» در آن سرمایهگذار جذب کند. در نتیجه این مدل کارها احتیاج به یک حمایت فرهنگی دارد. نمیدانم آیا هیچوقت این امکان برایم پیش خواهد آمد یا نه. گاهی به کو پروداکشن فکر میکنم. اینکه کاش بتوانم درخواست بودجه کنم. اتفاقا یک فیلمنامه با سمیه تاجیک نوشتیم که در افغانستان میگذرد و خیلی جذاب است و با آرمانهای من هم سازگار است. فیلمنامه دیگری داریم که در کردستان میگذرد. نمیدانم آیا امکان ساختش فراهم میشود یا خیر؟ من تلاشم را میکنم. میخواستم «خورشید آن ماه» را به نیکی همراهی کنم، به طوری که خوب دیده شود. برایم مهم است که به اندازه یک میلیمتر هم شده، نگاه آدمها را به آن خطه عوض کنم. شاید 30 سال دیگر درباره این فیلم و اهمیت ساختش صحبت شود. در زمانه عجیبی زندگی میکنیم. وقتی رئیس سازمان سینمایی کشور تا وزیر ارشاد فقط با معیار فروش، فیلمها را میسنجند، بهعنوان یک سینماگر غمگین میشوم. درست است که یک مسئول یا سیاستگذار فرهنگی اینچنین درباره سینما صحبت کند؟ چطور ممکن است فیلمی از جنس «خورشید آن ماه» و خیلی از فیلمها را در کفه قیاس با فیلمهای کمدی گذاشت؟ فیلمهایی در این سینما ساخته میشود که حقیقتا نیاز به حمایت دارند. گاهی فکر میکنم چرا دهههای 60 و 70 فیلمهای درخشانتری داشتیم؟ شاید بهایندلیل که سیاستگذاران فرهنگی و تهیهکنندههای درستی پای فیلمها میایستادند؛ پای چیزی که ما به آن سینما میگوییم. در آن زمان هم سرگرمی داشتیم و هم فیلمهای تأملبرانگیز. همهچیز سر جای خودش بود. سینمایی که دغدغه اندیشه داشته، مهم بوده. متأسفانه الان اصلا مهم نیست؛ کمااینکه در کمال شگفتی «خورشید آن ماه» سالی که ساخته شد، به جشنواره راه پیدا نکرد، قاعدتا چنین فیلمهایی باید در جشنواره حضور داشته باشد؛ وگرنه فیلمهای بهاصطلاح بفروش که تکلیفش مشخص است. کار گیشه سرگرمی است و باید هم باشد؛ اما نه به قیمت اینکه سینمای اهل اندیشه نابود شود. وقتی هر دهه سینما را مرور میکنیم، به نظر میرسد دهه قبلی بهتر بوده و متأسفانه به عقب برمیگردیم. این یک واقعیت است که سیاستگذاران فرهنگی کنونی ما آنچنان مشغول آمار و پیگیری اتفاقات امنیتی هستند که یادشان رفته شغل واقعی آنها چیست. محصولات قدیم فارابی یا کانون پرورش فکری کودکان را مرور کنیم. من در این سنوسال متأثر از محصولات آن دوران هستم که نسل من را به سمت فرهنگ ناب تئاتر و سینما هدایت کردند. در کودکی فیلمهایی در این سینما دیدیم که به ما نگاه دادند و در ادامه جذب آثار علی رفیعی، بهرام بیضایی، رخشان بنیاعتماد و... شدیم. نگاه و مسئولیت اجتماعی از طریق فرهنگ اینطور منتقل میشود. درحالحاضر بسیاری از محصولات ما به جز ترویج و عادیسازی خشونت هیچچیز دیگری نیست. نفرتپراکنی و تحملنکردن نظرات مخالف یا تحمل هیچچیزی را نداشتن، نتیجه ساخت فیلمهایی است که منتقد تفکر است. سالها بعد تأثیر این فیلم را میبینید.
گویا عواید فروش «خورشید آن ماه» صرف ساخت یک مرکز فرهنگی در بلوچستان خواهد شد.
بله، «خورشید آن ماه» با حمایت منطقه آزاد چابهار و سرمایهگذاری خودم ساخته شد که بعد محمدحسین خانی به کمک آمد. همانطورکه اشاره کردید، عواید فروش «خورشید آن ماه» صرف ساخت یک مرکز فرهنگی در بلوچستان خواهد شد. محمدحسین خانی هم معتقد به این فعالیت فرهنگی است. باید از حضورش بهعنوان سرمایهگذار دوم تشکر کنم. او این امکان را به من داد تا طبق باورهایم این مسیر را ادامه بدهم. امیدوارم بتوانیم در مناطق محروم چه در مرکز ایران و چه شهرهای مرزی روند فعالیتهای فرهنگی را ادامه بدهیم.