آفت قطبینگری در روابط با روسیه
از منظری آسیبشناسانه، قطبینگری در روابط خارجی ایران همواره آسیبهای جدی به تاریخ روابط خارجی ایران وارد کرده است. منظور از قطبینگری، سیاه و سفید دیدن کشورها یا تمرکز بیش از حد امنیتی روی یک موضوع و بیتوجهی به تهدیدهای بالقوه دیگر است.
سیدمحمد حسینی
از منظری آسیبشناسانه، قطبینگری در روابط خارجی ایران همواره آسیبهای جدی به تاریخ روابط خارجی ایران وارد کرده است. منظور از قطبینگری، سیاه و سفید دیدن کشورها یا تمرکز بیش از حد امنیتی روی یک موضوع و بیتوجهی به تهدیدهای بالقوه دیگر است. نگرش سیاه و سفیدی در روابط خارجی، یکی از آفتهای تاریخی روابط خارجی ایران بوده و لطمات جبرانناپذیری را برای امنیت و توسعه کشورمان داشته است. شواهد زیادی از این آفت را میتوان در دوران قاجار و پهلوی مشاهده کرد. دلیل اصلی قطبینگری در روابط خارجی، وجود اشکالات و ابهامات در تعریف دقیق منافع ملی است. منافع ملی تعریف نشده، منافع ملی دارای ابهام، منافع ملی غیرشفاف، منافع ملی عملیاتی نشده، منافع ملی به اجماع نرسیده میان نخبگان فکری و اجرائی و بالاخره بعضا رجحان منافع حزبی و جناحی بر منافع ملی، منجر به قطبینگری در روابط خارجی میشود. نخبگان سیاسی ایران در دوره قاجار و پهلوی اول و دوم معمولا بر اساس گرایش آنها به یکی از قطبهای قدرت در جهان (انگلیس، روسیه و آمریکا) تقسیم میشدند. در مقاطعی حتی روابط با همسایگان نیز متأثر از همین نگرش قطبی در روابط خارجی بود. این آسیب در سیاست خارجی عمدتا ناشی از فقدان تعریف مشخص از منافع ملی بود. اهداف و منافعِ مشخص و معین است که کیفیت روابط خارجی را مشخص میکند و روابط خارجی را به سیاست خارجی متوازن و همهجانبهنگر تبدیل میکند. حبوبغضها و منافع شخصی رهبران سیاسی در دوران قاجار و پهلوی، کیفیت روابط خارجی را تعیین میکرد. برای مثال آقاخان نوری، بهوضوح در سیطره انگلیسیها قرار داشت و دشمن روسها بود. میرزا حسینخان سپهسالار نجات ایران را با اصلاحات غربی آنهم در گرو توسعه روابط با انگلیس میدید. اتابک بهشدت طرفدار روسیه و مشی استبدادی تزارها بود. در مجلس دوم، گرایشهای ضدروسی دستهای از نمایندگان را به قطب دیگر یعنی انگلیس متمایل کرد. بالاخره آنکه گرایش به آلمان بهعنوان نیروی سوم در روابط خارجی، حاکمیت ایران را دو دسته کرد؛ بهطوریکه دستهای از نمایندگان با پناهبردن به کرمانشاه که تحت اشغال عثمانی بود و با حمایت آلمانها، «حکومت دفاع ملی» را اعلان کردند. این اقدام مهمترین بهانه برای اشغال ایران توسط دولتهای روسیه و انگلیس شد.
آفت قطبینگری در سیاست خارجی پس از انقلاب اسلامی و بهخصوص از دهه 70 شمسی تاکنون نه با غلظت گذشته بلکه از روی ناآگاهی و رقابتهای نازل سیاسی در میان گروههای فکری و جناح های سیاسی پدیدار شده است. یک جناح سیاسی دیگری را به انگلوفیل-انگلوامریکن متهم و جناح دیگر رقیبش را به روسوفیل و چینوفیل متهم میکند. کارگزاران یک دولت دستاورد سیاست خارجی خود را در بهبود روابط با غرب و بدبینی به بلوک شرق میدانند و کارگزاران دولتی دیگر دستاورد سیاست خارجی خود را قطع ارتباط با غرب و گسترش روابط با روسیه و چین تعریف میکنند. به نظر میرسد هر دو مشی سیاسی اشکالات و ناشی از همان آفت قطبینگری تاریخی دارند؛ چون
اولا وقتی سیاست خارجی یک کشور بهصورت منقح و شفاف تعریفشده باشد،
ثانیا منافع ملی بهمثابه یک ارزش به اجماع نخبگی رسیده باشد،
ثالثا همه نیروهای اجتماعی منافع شخصی و گروهی خود را در منافع ملی ببینند،
رابعا راهبردها و سیاستها برای تحقق منافع ملی معین باشد؛
آنگاه سیاست خارجی متعادل و همهجانبهنگر جای خود را به سیاست خارجی قطبینگر میدهد و هیچ کشور یا بلوکی رجحانی بر دیگر نخواهند داشت؛ مگر آنکه منافع بیشتری را برای کشور تأمین کنند.
امضای روسیه پای بیانیه کشورهای عرب خلیج فارس درباره مالکیت جزایر سهگانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) و نیز اظهارات لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در حمایت ضمنی از اقدامات اسرائیل در غزه یک بار دیگر به همه یادآوری کرد «دوست و دشمن واقعی و دائمی در سیاست بینالملل وجود ندارد بلکه منافع دائمی کشورهاست که رفتار آنها را در سیاست بینالملل شکل میدهد». روسیه همسایه ایران است و همزیستی مسالمتآمیز و تعامل دوسویه با همسایه اولین آموزه حکمرانی در علم سیاست است. آنچه ضرورت دارد آسیبشناسی روابط ایران با روسیه است نه تعمیم مجدد قطبینگری به روابط با همسایه شمالی. بزرگترین اشکال و مسئله روابط ایران و روسیه این است که «روسیه ایران را ابتدا از منشور سیاست بینالملل میبیند و سپس بهعنوان یک کشور همسایه نگاه میکند».
این مسئله نهتنها در دوران حاضر بلکه در دوران شوروی و روسیه تزاری نیز حاکم بوده است. نیروهای فکری و اجرائی باید به دنبال ترسیم نقشه راهی باشند تا روسیه در وهله نخست تعادلی میان رویکرد بینالمللی و همسایگی نسبت به ایران ایجاد کند و سپس سیاست همسایگی با ایران را به سیاست بینالمللی رجحان دهد. اگر روسیه ایران را اول بهعنوان یک همسایه ببیند، آنگاه منافع بلندمدت و درونی (Intrinsic interest) در قبال ایران تعریف خواهد کرد و شاهد بدعهدی این کشور در فضایی مانند جزایر سهگانه، هستهای، فلسطین و... نخواهیم بود. برای نمونه جنگ سوریه و قدرت امنیتی ایران در مبارزه با داعش موجب شد روسیه منافع بلندمدتی با ایران را در سطح منطقهای تعریف کند و ایران را علاوه بر کانتکس بینالمللی در کانتکس منطقهای نیز بهعنوان یک قدرت تأثیرگذاری که هم توان سلبی امنیتی و هم توان ایجابی امنیتی دارد، شناسایی کند. به نظر میرسد دیپلماسی فعال و کنشمند ایران در موارد زیر میتواند نگاه ابزاری روسیه به ایران را کاهش دهد و در نقطه مقابل وابستگی استراتژیک روسیه به ایران را افزایش دهد.
1- تحریمهای بلوک غرب علیه روسیه و امکان ایجاد باشگاه ضدتحریمیها با مشارکت ایران و روسیه؛
2- فرسودگی سیاسی و نظامی روسیه در جنگ با اوکراین؛
3- نگاه به شرق روسیه در روابط خارجی؛
4- منافع مشترک ایران و روسیه در آسیای مرکزی و قفقاز
5- منافع مشترک ایران و روسیه در شامات و عراق
6- منافع مشترک ایران و روسیه در خلیج فارس
*سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در عربستان سعودی