|

بخشی نگری و تقلیل گرایی پزشکی

پزشکی مدرن بخشی‌نگر و تقلیل‌گراست. با‌این‌حال، پزشکانه‌شدن گفتمان عمومی چنان در حال پیشرفت است که مسائلی ذاتا اجتماعی از قبیل «افزایش نرخ خودکشی» هم حالا دیگر بیش از آنکه در چارچوب سیاست‌گذاری‌های کلان اجتماعی مطرح شوند، به سطح مسائل فردی و «بیماری» تقلیل پیدا کرده‌اند.

بخشی نگری و تقلیل گرایی پزشکی

فاطمه کریمخان: پزشکی مدرن بخشی‌نگر و تقلیل‌گراست. با‌این‌حال، پزشکانه‌شدن گفتمان عمومی چنان در حال پیشرفت است که مسائلی ذاتا اجتماعی از قبیل «افزایش نرخ خودکشی» هم حالا دیگر بیش از آنکه در چارچوب سیاست‌گذاری‌های کلان اجتماعی مطرح شوند، به سطح مسائل فردی و «بیماری» تقلیل پیدا کرده‌اند.

 

در سال‌های اخیر افزایش شدت مشکلات اجتماعی و اقتصادی، بر بروز تنش‌های روانی در عموم مردم مؤثر بوده است. اجرای طرح ارتقای سلامت در سال‌های ابتدایی دولت روحانی که منجر به عدم تعادل در توزیع درآمد در میان کادر درمان شد نیز فشاری بر فشارهای دیگری است که کادر درمان تحمل می‌کند. خودکشی در میان کادر درمان مسئله‌ای متأخر نیست. نزدیک‌ترین نمونه به موج اخیر را می‌توان پیش از بحران کرونا، در تابستان سال 98 هم مشاهده کرد. سال میلادی گذشته نشریه 

«front public health» نتایج یک پژوهش بر روی کادر درمان یکی از بیمارستان‌های تهران را منتشر کرد که نشان می‌دهد شیوع افکار خودکشی در کارکنان بخش درمان 1.5 برابر بیش از کارکنان بخش اداری است. دکتر وحید شریعت، روان‌پزشک، عضو هیئت‌علمی دانشگاه ایران و رئیس انجمن علمی روان‌پزشکی کشور نیز اخیرا در توییتی نوشته «از میان 14 هزار دستیار پزشکی در یک سال گذشته 13 نفر با خودکشی از بین رفته‌اند که این میزان 10 برابر بیشتر از نرخ شیوع خودکشی در کشور است». انجمن علمی روان‌پزشکی در چهار ماه گذشته سه نامه، دو نامه به وزیر بهداشت و یکی به رئیس‌جمهور منتشر کرده و در مورد شیوع نگران‌کننده خودکشی در میان کادر درمان و به‌خصوص دستیاران پزشکی هشدار داده و خواهان رسیدگی به این مسئله شده است. «خودکشی دستیاران» در کنار «مهاجرت پزشکان» این روزها موضوع داغ رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی است که علی‌رغم اظهارات بی‌تناسبی مانند اینکه «سهمیه‌ای‌ها خودکشی می‌کنند»، «نازک‌نارنجی‌ها خودکشی می‌کنند» و «کسانی که با فشار پدر و مادرشان انتخاب رشته کرده و به سمت پزشکی آمده‌اند، خودکشی می‌کنند»، همدلی‌های فراوانی را هم برانگیخته تا جایی که به نظر می‌رسد یک «هویت قربانی» در کنار هویت «کادر درمان» و «دانشجوی پزشکی» در حال شکل‌گیری است.

از آنجا که آمار قابل استنادی در مورد پراکندگی و میزان شیوع خودکشی در ایران در دسترس نیست، من بر‌خلاف آقای دکتر «وحید شریعت» نمی‌توانم به‌صراحت بگویم که خودکشی در میان کادر درمان و رزیدنت‌های پزشکی بیشتر از دیگر گروه‌های حرفه‌ای و دانشجویی، بیشتر از کارگران، بیشتر از هنرمندان، بیشتر از دانش‌آموزان و‌... است.

با‌این‌حال، نمی‌توان از یاد برد که حتی یک خودکشی هم زیاد است و چه بهتر که گروه‌هایی حرفه‌ای نظیر انجمن روان‌پزشکی ایران وجود داشته باشند و در مورد شیوع خودکشی در گروه‌های مختلف جامعه از‌جمله در میان دانشجویان پزشکی حرف بزنند.

ارائه راهکارهایی مثل ایجاد برنامه‌های رایگان کمک به کسانی که افکار خودکشی دارند، مانند برنامه «مدیار» که اخیرا برای کمک به دانشجویان پزشکی راه‌اندازی شده و با همکاری گروهی از متخصصان سلامت روان قرار است به رزیدنت‌ها و دیگر اعضای کادر درمان کمک کند هم ایده‌های خوبی است، اما بعید است بتواند مسئله را به شکل مؤثری برطرف کند.

آنچه در اینجا محل بحث است، لزوم جدی‌گرفتن و کمک به هر کسی که افکار خودکشی دارد و از آن جمله لزوم کمک به رزیدنت‌ها یا سایر اعضای کادر درمان نیست. این مسئله را که کارکنان کادر درمان به دلیل دسترسی به مواد و ابزارهای طبعا خطرناک نسبت به متوسط اعضای جامعه امکانات بیشتری برای آسیب‌زدن به خود دارند نیز نباید نادیده گرفت. می‌توان حتی حرف‌های برخی از یادداشت‌نویسان را که می‌گویند چون دولت برای تربیت پزشکان هزینه بیشتری کرده باید بیشتر از سلامت آنها مراقبت کند هم تکرار کرد؛ اما هم‌زمان باید در نظر داشت که «خودکشی» علی‌رغم اینکه نشانه جدی بیماری و اشکال در سلامت روان است، مسئله‌ای اجتماعی است و مسئله اجتماعی را با تلفنی دلداری‌دادن به آدمی که از کار و زندگی خسته است و آینده درخشانی در انتظار خود نمی‌بیند، نمی‌توان حل کرد.

این تنها سختی کار رزیدنت‌ها نیست که به شیوع افکار خودکشی، اقدام به خودکشی و خودکشی منجر به مرگ آنها ختم می‌شود، ناامنی شغلی کارگران، زورگویی‌های اداری و آموزشی به دانشجویان، تحمیل هزینه‌های پیش‌بینی‌نشده به مستأجران و از این دست، مسائلی است که دائما احساس ناتوانی را در هر شهروند معمولی تشدید می‌کند و حاصل این احساس ناتوانی، خشمی است که به سمت خود نشانه می‌رود. اگر از کارگر، مزدبگیر و رزیدنت سوءاستفاده می‌شود و این سوءاستفاده و خستگی به سؤال از مفید و توانا بودن «خود» منجر می‌شود و باعث ترک موقعیت و «مهاجرت» یا تصمیم به کنارکشیدن و «خودکشی» می‌شود، یک علت آن هم این است که افراد در برابر سیستم‌های اداری که بر آنان مدیریت می‌کنند، حس تنهایی دارند. سیستم‌های کارآمدتر اجتماعی درک می‌کنند که وقتی صحبت از مذاکره و احقاق حقوق فرد در برابر سیستم است، پشتیبانی حرفه‌ای نیاز است و این پشتیبانی حرفه‌ای «اتحادیه» نام داد؛ در‌حالی‌که احزاب کارگری و نظام‌های صنفی از قبیل نظام پزشکی و پرستاری در دفاع از حقوق اعضای خود در برابر کارفرمایان شکست خورده‌اند، اتحادیه‌ها و انجمن‌های داخلی در بیمارستان‌ها، کارخانه‌ها و دانشگاه‌ها می‌توانند به تعدیل روابط قدرت کمک کنند. مذاکره بر سر حقوق و ساعت کار، مذاکره بر سر حقوق صنفی، مذاکره بر سر تعیین حداکثر اجاره‌بها در مناطق مختلف شهر و به‌طور کلی دفاع از فرد در برابر سیستم کاری است در حوزه وظیفه اتحادیه‌ها.

سرویس‌های امداد خودکشی ممکن است بتوانند برای آن «لحظهِ قبل از دست زدن به اقدامی خطرناک» مفید باشند، اما از فرد در برابر آنچه به او می‌تازد دفاع نمی‌کنند. بخشی‌نگری و تقلیل‌گرایی پزشکی که از میان تمام خودکشی‌ها خودکشی کادر درمان و از میان تمام راه‌حل‌ها راه‌اندازی سرویس‌های امداد را پیش می‌کشد در اینجا شکست خورده است.

شاید اگر کادر درمان به‌عنوان گروهی که به هر حال در سلسله‌مراتب اجتماعی از امکان بیشتری برای حرف‌زدن و شنیده‌شدن صدایشان و همین‌طور امکان بیشتری برای همراهی‌گرفتن از افکارعمومی و مذاکره بر سر خواسته‌ها برخوردار است علاوه بر راهکارهای بخشی مثل تجویز دارو و حرف‌درمانی به راهکارهای جمعی مثل ایجاد اتحادیه هم فکر کنند، مسیری برای خروج از دایره بسته اوج و فرود مسئله خودکشی رزیدنت‌ها پیدا شود و در ادامه به گفت‌وگو درباره لزوم تشکیل اتحادیه و سندیکا و پیگیری حقوق صنفی پیش از وقوع فاجعه منجر شود.