|

طبیبانه‌های هستیجان

دیدار از نمایشگاه مربوط به یافته‌های غار زل هستیجان که در موزه ایران باستان برگزار شد، تأمل‌برانگیز بود. من با تلاش‌هایی که دکتر نیما آصفی در معرفی اسناد هستیجان کرده‌اند، با این یافته‌های مهم آشنا شدم. تلاش‌های بی‌وقفه‌ای که در نهایت منجر به پیداکردن محل کشف این اسناد شد و در ادامه تیمی باستان‌شناسی به محل رفته و این نمایشگاه حاصل فصل اول کاوش‌های این تیم باستان‌شناختی بود.

طبیبانه‌های هستیجان

دیدار از نمایشگاه مربوط به یافته‌های غار زل هستیجان که در موزه ایران باستان برگزار شد، تأمل‌برانگیز بود. من با تلاش‌هایی که دکتر نیما آصفی در معرفی اسناد هستیجان کرده‌اند، با این یافته‌های مهم آشنا شدم. تلاش‌های بی‌وقفه‌ای که در نهایت منجر به پیداکردن محل کشف این اسناد شد و در ادامه تیمی باستان‌شناسی به محل رفته و این نمایشگاه حاصل فصل اول کاوش‌های این تیم باستان‌شناختی بود. دکتر آصفی از هیچ کوششی برای معرفی و کشف اسناد هستیجان دریغ نورزیده و با نوشتن مقالات و نیز ساختن یک کلیپ آگاهی‌بخش به کشف دیگر اسناد مهم این منطقه کمک شایانی کرده است. باید به ایشان دست‌مریزاد گفت. در اهمیت این اسناد بسیار گفته‌اند و خواهند گفت. در این یادداشت کوتاه که امیدوارم بتوانم به مقاله‌ای تبدیلش کنم، درباره اهمیت زیستی این اسناد سخن خواهیم گفت؛ همان چیزی که طبیبانه‌های هستیجان نام نهاده‌ام. اسناد هستیجان طومارهایی با خط پهلوی هستند که با توجه به گاه‌شماری مندرج در آنها مربوط به بعد از سقوط یزدگرد و اوایل حمله اعراب به این سرزمین است. این اسناد نشان می‌دهند که با وجود حمله اعراب، زبان فارسی حضوری مستمر در بطن جامعه داشته؛ به طوری که در نوشتن اسناد مالی و اقتصادی و نیز نامه‌نگاری‌های شخصی از خط پهلوی برای به نوشتار درآوردن زبان فارسی استفاده می‌شده است. این اسناد نشان می‌دهد که تبادلات زبانی به واسطه زبان فارسی و خط پهلوی در بطن جامعه بعد از سقوط ساسانیان نیز کماکان بسیار پویا بوده است. به عبارت دیگر همان‌طور که کارشناسان می‌گویند، این اسناد نشان می‌دهد که زبان فارسی حتی بعد از سقوط ساسانیان و بدون هیچ‌گونه پشتوانه حکومتی و سیاسی همچنان به رشد خود ادامه داده و تداوم این رشد باعث شده که این زبان اکنون زبان ملی ماست؛ پس عوامل دیگری در این زبان وجود دارد که با وجود نبود یک پشتوانه سیاسی و حکومتی و نیز وجود حکومتی با زبانی دیگر -عربی- این‌گونه به رشد خود در بطن جامعه ادامه داده است. این عوامل کدام‌ها هستند بسیار مهم است که زبان‌شناسان در این زمینه بحث مفصلی کرده و سعی کنند عوامل پویایی زبان فارسی را در طول قرن‌های متمادی در ایران‌زمین بررسی کنند. یکی از این عوامل می‌تواند زیستی باشد. اینکه رابطه ژن و فرهنگ چیست، مورد بحث‌های بسیار بوده و با اینکه به نظر می‌رسد این دو تکاملی جداگانه دارند، اما به‌شدت با یکدیگر مرتبط‌اند. کشف اسناد هستیجان نشان می‌دهد که با وجود حمله اعراب، ما نوعی گسست یا سکوت در بطن جامعه ایرانی نداشته‌ایم و جامعه ایرانی به زیست فرهنگی و زبانی خود ادامه داده است. این ادامه زیست همراه با ادامه حرکت ژنی در فلات قاره ایران است؛ یعنی با وجود حمله اعراب بافت ژنتیکی مردم ما تغییر نکرده است؛ موضوعی که دیگر محققان با بررسی‌های ژنتیکی آن را تأیید کرده و نشان داده‌اند که با وجود فراز و فرودهای تاریخی، تنه ژنتیکی مردمان فلات قاره ایران تا حد زیادی ثابت باقی مانده است (وحدتی‌‌نسب و همکاران، بازنگری ورود آریایی‌ها به فلات ایران در پرتو آگاهی‌های جدید ژنتیکی (گورستان گوهرتپه، بهشهر)، پژوهش‌های انسان‌شناسی ایران). اگر ثابت‌بودن تنه ژنتیکی مردمان فلات قاره را در کنار تداوم زبان فارسی در طول قرون متمادی بگذاریم، می‌توانیم نتیجه بگیریم که ما با یک پیوستگی ژنتیکی و زبانی -و البته فرهنگی- روبه‌رو هستیم که به‌نوعی می‌تواند تکامل هم‌زمان ژن و فرهنگ را یادآور شود. تکامل هم‌زمانی که شاید یکی از علل باقی‌ماندن زبان فارسی با وجود حملات متعدد به این سرزمین باشد؛ یعنی عوامل زیستی و ژنی نیز می‌تواند از علل از بین نرفتن، باقی‌ماندن و رشد‌کردن زبان فارسی در فلات قاره ایران محسوب شود. به همین ‌دلیل اسناد هستیجان از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا می‌تواند این ارتباط زیستی بین ژن، زبان و فرهنگ را به ما نشان دهد؛ پس باید هر‌چه می‌توانیم بر دانسته‌های زیستی خود از این اسناد بیفزاییم. این دانسته‌های زیستی با کاوش‌های باستان‌شناسی به دست می‌آید؛ مانند همان چیزی که در این نمایشگاه به نمایش درآمد. اما این ابتدای کار بوده و هستیجان نیازمند بررسی‌های باستان‌‌شناختی بسیار بیشتری است. باید کشف کرد که این اسناد در کدام بافت زیستی تولید شده‌اند؟ بافت زیستی بازتابی از تجربه زیسته مردمان است؛ اینکه چگونه زندگی می‌کردند، از چه تغذیه می‌کردند و شغل‌شان چه بوده، همه و همه می‌تواند ما را در درک تجربه زیسته آنها یاری رساند و تجربه زیسته این انسان‌ها می‌تواند به ما در درک تعامل ژن و فرهنگ و چگونگی تداوم زبان فارسی با وجود نبود قدرت فائقه سیاسی که پشتیبان این زبان باشد، یاری رساند. ما برای درک این موضوع نیازمند یافته‌ها و داده‌های بسیار بیشتری از غار زل هستیجان هستیم. این موضوع ضرورت انجام کاوش‌های بعدی را بیشتر می‌کند که امیدوارم این اتفاق بیفتد و این سایت مهم تاریخی نیز مانند بسیاری از موارد دیگر به فراموشی سپرده نشود.