|

روایت‌هایی از زنان ایرانی که نظم نابرابر را به چالش می‌کشند

صدای بی‌صدایان

نشست جستارهایی درباره بی‌صدایی و مقاومت (زنان) در حالی برگزار شد که روایت‌های موجود از تجربه زنان در عرصه‌های عمومی، مشاغل صنعتی و زیست قومیتی، تبعیض و نابرابری جنسیتی را بازتاب می‌دهد.

صدای بی‌صدایان

نشست جستارهایی درباره بی‌صدایی و مقاومت (زنان) در حالی برگزار شد که روایت‌های موجود از تجربه زنان در عرصه‌های عمومی، مشاغل صنعتی و زیست قومیتی، تبعیض و نابرابری جنسیتی را بازتاب می‌دهد.

کلثوم بزی در پژوهشی با عنوان «گریزی به چند روایت از زندگی زنان، در جنوب شرق ایران» درباره دستاورد پژوهش خود گفت: در اواخر سال 1398 فرصتی پیش آمد تا گفت‌وگویی صمیمی با یکی از خانم‌های بلوچ ساکن زاهدان داشته باشم. این گفت‌وگوها در قالب فایل‌های صوتی جمع‌آوری شد و در سال 1402 به قالب داستانی با عنوان «اژدهایی به پستان شیر داده بود» درآمد. این گفت‌وگوها از جهت آشنایی با وضعیت دختران و زنان بلوچ و به‌طور خاص جوانان اهمیت دارد و همین‌طور اطلاعات خوبی درباره مادران، در خود دارد. موضوع عجیب برای نگارنده این است که با وجود زندگی در شهر زاهدان و همزیستی با زنان بلوچ بسیار در مناطق کمتربرخوردار شهر، هیچ‌‌وقت در معرض تجربه‌های این‌چنینی قرار نگرفته بودم. به عبارتی، قتل‌هایی فجیع انجام شده و هیچ‌‌وقت در فضای جامعه کوچک‌ترین خبری از آن درز نکرده است. برخی می‌گویند هرگونه فعالیت زنان بیرون از خانه و هرگونه ارتباط زنان و مردان خارج از مناسبات ازدواج ممنوع و باعث سرشکستگی است. پس برای حفظ آبرو مجبور به کشتن یا تنبیه زنان هستند تا عبرتی باشد برای سایرین و آبروی رفته بازگردد. در چنین فضایی زنی که به ‌وسیله پدر و برادر و پسرعموهایش کشته شده باشد، خون و خون‌خواهی ندارد و خانواده از شدت تقصیر و ملامت حتی برای آن زن گریه هم نمی‌کنند. کسی برای شست‌‌وشوی زن نمی‌رود و برای ثواب آبی بر بدنش نمی‌ریزد.

او افزود: البته این فرهنگ از جنوب تا شمال صورت‌های متفاوتی دارد. بخشی از زنان در جنوب علاوه بر مشکلاتی که به عنوان زن دارند، باید در جامعه طبقاتی آن منطقه نیز نقش‌‌هایی ابدی را به‌عنوان خدمتکار بر عهده بگیرند. کیلومترها بروند، آب از چشمه بردارند و روی سرشان حمل کنند و در مسیر کوهستان، چه آسیب‌‌ها که از این بابت به کلیه، رحم و س رو گردنشان وارد نمی‌‌شود. بماند که این آب کوچک‌ترین فاکتورهای آب آشامیدنی سالم را ندارد. دختران زیادی در این جامعه تحصیلات عالیه دارند، در مشاغل مناسب به عنوان سفیر، فرماندار، پزشک، معلم و صاحب کسب‌‌و‌کار و... مشغول به فعالیت هستند و از حقوقی در سطح دیگر زنان ایران برخوردارند اما این زنان چه درصدی از کل زنان استان را تشکیل می‌دهند؟ از آنجا که بسیاری از این اتفاقات و فجایع بعد از آن نتیجه درگیری مردان و زنان خانواده با قربانی بوده است، مانند رازهای مگویی در بطن فرهنگ و زندگی مردم دفن شده است و به‌جز مواردی معدود، هیچ گزارشی از آن در مجامع رسمی ثبت نشده؛ بنابراین آمار و اطلاعات دقیقی از تعداد زنانی که آسیب دیده‌‌اند وجود ندارد اما مشاهدات و شنیده‌های غیررسمی نشان می‌دهد در حاشیه شهرها و روستاها، زنان و دختران کم‌‌سن‌‌وسال زیادی گرفتار کودک‌‌همسری، آزار، خشونت خانگی و ناموسی، جلوگیری از درمان زنان به‌‌وسیله پزشک و فیزیوتراپیست آقا و محدودیت‌هایی قرار دارند؛ آن‌قدر که بازماندگی تحصیلی، بیماری‌های زنانه و آب از کوه و چشمه آوردن در آن میان گم و بی‌اهمیت می‌شود.

در ادامه فردوس شیخ‌الاسلام در ارائه‌ای با عنوان «بی‌صدایی» گفت: انگار «مسئله نابرابری جنسیتی/ تبعیض‌ها علیه زنان» برای علوم اجتماعی مملکت ما همچنان یک سوژه «بیرونی» است و فقط یک موضوع پژوهشی، نه چیزی بیشتر.

او افزود: موضوع فقط سخنرانی نیست بلکه آن زمینه‌ای است که به سخنرانی ختم می‌شود و در حضور فیزیکی نمود می‌یابد. در جامعه‌ای که ساختارهای شغلی، سازوکار جذب هیئت‌علمی در دانشگاه و پژوهشکده‌ها، اتحادیه‌های صنفی، ان‌جی‌اوها، آزمون‌های استخدامی، انجمن‌های مدنی و امثالهم، به اَشکال متعدد زنان را به علل مختلف حذف می‌کنند، دعوت از زنان پژوهشگر و فعال در زمینه‌های گوناگون، مسئولیت اخلاقی، حرفه‌ای، سیاسی و اجتماعی ضروریِ کانون‌های مدنی و آکادمیک جهت کاهش تبعیض جنسیتی است. یکی از مواردی که در پاسخ به این شکایت می‌شنوم این است که «زنان در فلان زمینه علمی تا‌به‌حال کار نکرده‌اند. نمی‌شناسیم. نمی‌آیند. حاضر به همکاری نیستند و...». بسیار خب! «سهم ما» کجاست در این حضورنداشتن زنان یا حضورداشتن و گمنام‌ماندنشان؟ در یک‌ونیم سال اخیر، به‌واسطه اخراج و ممانعت از فعالیت و دیگر ابزارهای تنبیهی، بسیاری از فعالان مدنی، پژوهشگران، هنرمندان، ورزشکاران و روزنامه‌نگاران زن در شهرهای مختلف را به ما شناسانده‌اند. نام‌هایشان را می‌خوانیم و از خود می‌پرسیم این‌همه شخص فعال و حرفه‌ای و متعهد کجا بوده‌اند؟ چرا هیچ نام و نشانی از آنها نبود؟ البته که آنها «بوده‌اند» و کارشان را هم می‌کرده‌اند و دقیقا به‌همین‌علت بازخواست و مجازات شده‌اند ولی ما به‌قدر کافی جست‌وجو نکرده و شبکه‌های ارتباطی‌مان را فعال نکرده بودیم تا آنها را بشناسیم؛ چهره و نام آنها را نه در تلویزیون دیده‌ایم نه در پوستر انبوه همایش‌ها و بزرگداشت‌ها و جلسات سخنرانی.

او در ادامه گفت‌: مشاهدات و گفت‌وگوهای میدانی من نشان می‌دهد: اکثر قریب‌به‌اتفاق مردان علوم اجتماعی که از پشتوانه دانشگاهی پایدار برخوردارند و در مطبوعات و شبکه‌های اینترنتی چهره‌ای شناخته‌شده‌اند، با وجود امکان‌هایی که برای استفاده از جایگاهشان علیه اَشکال عریانِ تبعیض جنسیتی دارند، ترجیح می‌دهند شبکه‌های رفاقتی-شغلی خود را حفظ کنند تا قدرت و راه‌های ترقی درون دایره روابطشان ماندگار باشد. هنگامی‌که پوسترها و برنامه‌های علوم اجتماعی را به‌مثابه برآیند بیرونیِ سکوت و انفعال دانشگاه در برابر نابرابری‌های جنسیتی ببینیم، آنگاه دیگر نمی‌توانیم مانند مرد آشنایی که از دانش‌آموختگان جامعه‌شناسی است، باور داشته باشیم که «اینها چیزهای ظاهری است. فرقی ندارد چه کسی می‌آید صحبت می‌کند، مهم این است که چه می‌گوید». مرور روندی که «این چیزهای ظاهری» پیموده‌اند تا به حذف صدا و تجربه و نگرش و داستان‌ها و مسائل و چهره زنان انجامیده‌اند و سرمایه اجتماعیِ آنها را محدود نگاه می‌دارند، ما را به این نتیجه می‌رساند که علوم اجتماعی در ایران- حداقل در سطح آکادمیک خود- هرچند از روابط قدرت می‌گوید و راجع‌به فرادستی/فرودستی آزمون می‌گیرد و نمره می‌دهد اما انبوه نظریات انتقادی را زندگی نمی‌کند، آنها را در خُردترین تا کلان‌ترین عرصه‌های زیست روزمره خود به جریان نمی‌اندازد و خود به بازتولیدکننده نظم نابرابرِ کنونی بدل می‌شود؛ به این ‌ترتیب «مهم است که چه کسی صحبت می‌کند». در پژوهش دیگری با عنوان «تجربه زیسته زنان مهندس در محیط صنعتی ایران: فرهنگ مهندسی مردمحور» که سحر طالبی، ابوالفضل مرشدی به رشته تحریر درآورده‌اند، سعی شده تا با تکیه بر تجربه زیسته زنان مهندسِ شاغل در محیط‌های صنعتی، درک آنها از ساختار روابط موجود در محیط‌های صنعتی و تجربه زیسته آنها از نابرابری ساختاری و جنسیتی در این محیط و در کل، ویژگی‌ها و کیفیت «فرهنگ مهندسی» حاکم در محیط‌های صنعتی واکاوی شود. طالبی در‌این‌باره گفت: یافته‌های این تحقیق، مؤید وجود یک «فرهنگ مهندسی مردمحور» در محیط‌های صنعتی ایران است.

این فرهنگ مهندسی سبب می‌شود ازیک‌سو زنان احساس نادیده‌انگاشته‌شدن و دست‌دوم پنداشته‌شدن در محیط صنعت داشته باشند و ازسوی‌دیگر ساختار نابرابر اجتماعی به نفع مردان و به ضرر زنان در محیط‌های صنعتی شکل بگیرد، طوری‌که فرصت برابر ارتقا و درآمد از زنان مهندس سلب شود. ازسوی‌دیگر، فرهنگ مهندسی مردمحور در صنعت سبب شده است تا زنان در محیط صنعت، احساس ناامنی روانی قابل‌توجهی داشته باشند و برای کنارآمدن با فرهنگ مردمحور حاکم بر این محیط، تحت فشاری مضاعف قرار بگیرند.

او افزود‌: این فرهنگ مردمحور سبب شده است که مردان مهندس در محیط صنعتی به‌طور پیش‌‌فرض مهندس دیده شوند و اگر در کارشان اشتباه یا اشکالی دیده شود، آن را نه به حساب جنسیت آنها بلکه به حساب ضعف و خطای طبیعی انسانی بگذارند، اما به‌عکس، زنان مهندس در صنعت، بیش از آن که مهندس (متخصص) دیده شوند، زن دیده شوند و اگر اشکال یا اشتباهی در کارشان دیده شود، به حساب جنسیت آنها گذاشته می‌‌شود. این تصور باعث شده است که زنان مهندس، برای اثبات شایستگی خود در محیط صنعتی مجبور شوند که در مقایسه با مردان، تلاش بیشتری کنند.

آیدا نوابی نیز در پژوهشی با عنوان «بدن زنانه و انتظارات بازار کار: آیا مقاومت ممکن است؟» سعی کرده تا از طریق مشاهده‌پذیرکردن یکی از حقوق مدنی افراد در محیط کار یعنی حق بر بدن، به ملاحظات نظری سازوکارهای جنسیتی خاص با محوریت انضباط کار در نظم جدید اقتصادی بپردازد تا در نهایت مسیری برای بازاندیشی مقاومت زنانه در برابر چنین نظمی ایجاد شود.

او افزود: آنچه در این مقاله اهمیت دارد، کوشش اندکی برای به‌چالش‌کشیدن امر رؤیت‌‌پذیر در فضای عمومی است که خوش‌بینی‌‌های بازار را دست‌‌کم گرفته است اما عیان‌کردن این مسئله به معنی نگاه آسیب‌‌شناسانه نیست، زنانگی جدید در جامعه تلاش می‌کند از طریق بازی‌کردن نقش‌‌های عاملیت‌‌محور خود به مقاومت‌‌هایی نیز تن دهد، چگونگی تنیدگی عاملیت زنان و بازی بازار یکی از زوایای مهمی است که نویسنده می‌کوشد در آینده به آن پاسخ دهد.

نشست جستارهایی درباره بی‌صدایی و مقاومت (در بخش زنان) در ششمین همایش ملی پژوهش اجتماعی فرهنگی در جامعه ایران با دبیری نشست شیوا علینقیان برگزار شد.