چرا در گفتوگوهایمان سوءتفاهم پیشمیآید؟
چرا و چگونه هنگام گفتوگو بینمان سوءبرداشت و سوءتفاهم پیش میآید و چگونه میتوانیم آن را برطرف کرده یا دستکم کمتر کنیم تا به تفاهم یا توافق برسیم؟ چرا گاهی نمیتوانیم با هم گفتوگوی مؤثری داشته باشیم؟ ایراد کار از کجاست؟
کامران فریدونی
چرا و چگونه هنگام گفتوگو بینمان سوءبرداشت و سوءتفاهم پیش میآید و چگونه میتوانیم آن را برطرف کرده یا دستکم کمتر کنیم تا به تفاهم یا توافق برسیم؟ چرا گاهی نمیتوانیم با هم گفتوگوی مؤثری داشته باشیم؟ ایراد کار از کجاست؟
لحظهای، تنها لحظهای تصور کنید اگر انسانها نمیتوانستند حرف بزنند، چه میشد؟ آیا میتوانید تصور کنید هرروزه برای هر چیز مهم یا ابتدایی چقدر حرف میزنیم و از دیگران حرف میشنویم و بارها راجعبه مسائل گوناگون گفتوگو میکنیم؟! ما حتی با خودمان نیز با همین واژهها و جملهها حرف میزنیم و از آنها برای ارتباط نوشتاری نیز استفاده میکنیم. تصور کنید اگر نمیتوانستیم با هم ارتباط کلامی داشته باشیم، اکنون در کجای آفرینش قرار داشتیم! صدا، واژهها و گفتوگو در این حد و سطح و با این کیفیت ویژه انسانهاست؛ ویژه گونه خاصی از انسانها: هوموساپینس یا انسان خردمند.
پیچیدگی زبانی عامل مهمی در گردهمآوردن دیگر افراد، در میان گذاشتن برنامهها و هماهنگی در اجرای آنهاست. توانایی انتقال دانش و تجربه، توانایی برقراری ارتباط عمیقتر و قویتر کلامی یکی از مهمترین موجبات ماندگاری ما و ازبینرفتن گونههای دیگر بوده است.
بسیار خب، پس چه میشود که گاهی با وجود این تواناییها، ارتباطهای کلامی کار نمیکند یا در آن دچار سوءتفاهم یا سوءبرداشت میشویم.
رمز این است که بدانیم واژگان بهخودیخود معنایی ندارند. این ما هستیم که برای هر چیزی کلمه یا نامی ساختهایم و برای معنی آن تعریف و قرارداد روشنی تعیین کردهایم. کلمات، تنها «معنی ازپیشآموخته» را به یادمان میآورند.
اگر هر واژه بهخودیخود معنا داشت، هنگامی که به هر انسانی روی کره زمین مثلا میگفتیم «میز» منظور ما و معنای آن را میفهمید، اما اینگونه نیست و اغلب مردم دنیا پس از شنیدن آن گُنگ و مبهوت بر و بر ما را نگاه خواهند کرد. هر واژهای در هر یک از زبانهای دنیا تنها معانی و تجربیات ما از آن کلمه را تداعی کرده و به یادمان میآورد. مهم است که بدانیم معنا داخل کلمه نیست. خود کلمات هیچ معنایی ندارند. بااینترتیب در هر دو سوی گفتوگوهایمان باید مطمئن شویم که منظور ما از بیان کلمات کلیدی و جملاتی که بیان میکنیم یک چیز است. لازم است بدانیم بر سر معنای کلمات و جملههای کلیدی توافق داریم تا بتوانیم منظور دقیق همدیگر را بفهمیم.
اغلب سوءتفاهمها زمانی پیش میآیند که پیشفرضمان این است که منظورمان از بیان جملاتی خاص یک چیز است و یک معنی میدهد؛ در صورتی که گاهی اینگونه نیست و همین سرچشمه عدمتفاهم و اختلاف میشود. در بسیاری از گفتوگوهای روزمره دچار سادهنگری میشویم. چاره چیست؟ بهتر است به یک کلمه بسنده نکرده و کمی توضیح دهیم تا مطمئن شویم منظورمان درست و کامل درک شده است. حتی معنیدادن ما به حرکات بدن و ایما و اشارههای دیگران هم ممکن است موجب سوءتفاهم شود. اگر لحظهای همکارمان بهخاطر سوزش ناگهانی معده اخمی به چهره آورد، ممکن است ما آن اخم را کدورت از خود معنی کنیم و بر اساس این برداشت رفتاری بکنیم و حرفی بزنیم که... . معنیدادنها و نیتخوانی میتوانند باعث سوءتفاهم شوند. برای اینگونه از سوءتفاهمها که در فهم معنی واژگان و حرف دیگران پیش میآید، غیر از گفتوگوهای روزمره دو مثال معروف هم وجود دارد:
1- زنان و مردان بهخاطر نوع نگرششان به زندگی، هدفشان از حرفزدن و همینطور معنایشان برای واژگان یکسان با هم تفاوت دارد.
2- تفاوت برداشت پیروان یک آیین موجب پدیدآمدن فرقههای گوناگون و متفاوت و حتی گاهی کاملا متضاد میشود که در اغلب باورها و اعتقادات معنوی پیش میآید. برای داشتن ارتباطهای مؤثرتر لازم است از توانایی کلامی خود بهدرستی استفاده کرده با توضیح و تشریح لازم و کافی منظور خود و شنیدن مسئولانه حرفهای طرف مقابل درباره هر واژه کلیدی یا هر حرف گُنگی توضیح دهیم و توضیح بخواهیم تا تفاهم و توافق مدنظر صورت گیرد. گفتوگوهای گُنگ نتایج گُنگ و نامطلوبی به بار خواهند آورد.
زندگی از الف تا ی آموختنی است.