نگاهی به پیشینه نگرانی مالیخولیایی غرب از خاورمیانه اتمی
«سقوط 79»؟! یا چگونه مردم دنیا تاوان مالیخولیای سیاستمداران را میپردازند؟
«نوام چامسکی»، فیلسوف و اندیشمند آمریکاییِ همسو با «سوسیالیسم لیبِرتِریَن» در گفتار بیستودوم کتاب «چه کسی بر جهان حکومت میکند»، «جنگافزارهای اتمی» و «تغییرات لگامگسیخته آبوهوایی» را دو تهدید بسیار بزرگ که ادامه «نسل بشر» را به خطر انداخته، مینمایاند.


حنیفرضا گلزار: «نوام چامسکی»، فیلسوف و اندیشمند آمریکاییِ همسو با «سوسیالیسم لیبِرتِریَن» در گفتار بیستودوم کتاب «چه کسی بر جهان حکومت میکند»، «جنگافزارهای اتمی» و «تغییرات لگامگسیخته آبوهوایی» را دو تهدید بسیار بزرگ که ادامه «نسل بشر» را به خطر انداخته، مینمایاند. نگرانی سیاستمداران از گسترش و دسترسی کشورهای بیشتر به جنگافزارهای اتمی، دستاویزی برای چگونگی ریلگذاری اداره جهان امروز شده و آنچه آشکار است، شوربختانه این نگرانی از جایگاه والاتری نسبت به «تغییرات لگامگسیخته آبوهوایی» برخوردار است. نمود آشکار آن نگرانی اولویتبندیشده را میتوان در کتاب «سقوط 79» دریافت.
داستانواره «سقوط 79» در سال 1977 با نام «The Crash of 79» به قلم «پل امیل اردمن» در ایالات متحده آمریکا منتشر و در بازه زمانی کمتر از 10 ماه به چاپ دهم رسید و بیش از دو میلیون نسخه از آن در سراسر آمریکا و انگلستان به فروش رفت. هفتهنامه «تایم» از این کتاب در جایگاه دومین کتاب پرفروش سال نام برد و سرانجام در سال 1979 و تنها چند ماه پیش از فروپاشی پادشاهی پهلوی در ایران، از سوی «حسین ابوترابیان» به فارسی برگردانده شد. متن برگردانشده بسیار روان و شیواست. «ابوترابیان» در پیشگفتار کتاب نوشته که کتاب در خرداد سال 1357 به «وزارت فرهنگ و هنر» فرستاده شد ولی «ساواک» با این بهانه که «انتشار چنین کتابی به خاطر مطالب بیاساسی که درباره حمله اتمی ایران به عربستان سعودی دارد، از نظر سیاست خارجی ایران پسندیده نیست» یا اینکه «مطالبی که درباره شاه در این کتاب آمده، از نظر مصالح عمومی مملکت قابل دفاع نیست» پروانه انتشار نیافت تا اینکه سرانجام در دی سال 1357 چاپ نخست این کتاب با همان نام «سقوط 79» از سوی «مؤسسه انتشارات امیر کبیر» روانه بازار کتاب ایران شد و نکته درخور آنکه در کمتر از یک ماه، در ایران هم به چاپ دوم رسید! ابوترابیان این روی خوش نشاندادن خوانندگان در آمریکا و ایران به «سقوط 79» را در پیوند با آنچه که «انتقادهای کوبنده از نظام سرمایهداری و همه مفاسد دنیای غرب که در این کتاب در قالب یک داستان رؤیاپردازیشده از پرده بیرون افتاده و همچنین پرداختن به خودخواهی و حرص و پولپرستی بانکداران، صاحبان صنایع، کمپانیهای نفتی و سیاستمداران مغربزمین» مینامد، میداند.
اگرچه در این کتاب رخدادها و روند سیاستها در خاورمیانه، داستانوار و رؤیاپردازانه نوشته شده ولی به شکل شگفتآوری، پیشگوییهای درستی از جهان سیاست و بهویژه از آینده خاورمیانه دارد. از آغاز یورش «عراق» به سرکردگی «صدام حسین» به ایران تا همراهی «یمن» با شاه ایران برای درهمکوبیدن عربستان سعودی، همه و همه در این داستانواره پیشبینی شده است. ولی آنچه بیش از همه شگفتآور است، پیشبینی فروپاشی و شکست ایران در جنگ نفتی با شیخنشینهای کرانههای خلیج فارس آن هم در سال 1979 میلادی است! همین چند سال پیش و در روزهایی که اردوگاه چین کمونیست سرگرم جنگ بیولوژیک علیه بشریت بود تا وزنه اقتصاد را به زور هم شده از سوی کاپیتالیسم غرب به سوی واپسین بازماندهای سوسیالیسم مُندرس در شرق منحرف کند، گاه به گاه ویدئوهایی ساخته و پخش شده از سوی «شبکه فاکس» با نام «سیمپسونها»، جهان درگیر با ویروس چینی را با خود سرگرم میکرد و به این «وهم» مردم جهان دامن میزد که «در پسِ پرده نامزدهای کدخدایی جهان چه میگذرد؟» چراکه اگر نگوییم همه، دستکم بخشی از این ویدئوها دربرگیرنده پیشبینیهایی که آن روزهای سیاه رخ میداد بودند!
نگاه نخست به «سقوط 79» میتواند ریشههای فروپاشی ساختار سیاسی شاهنشاهی ایران در پی «انقلاب اسلامی» سال 1357 را به یاد خوانندگان آورد ولی بر بنیان آنچه «اردمن» در این کتاب 490 برگهای نوشته، ماجرای فروپاشی ایران در سال 1979، به فزونخواهیهای اتمی پادشاه ایران و کشمکشهای سیاسی و اقتصادی او با پادشاهی سعودی که پیشینهای دستکم هزارو 500 ساله در تاریخ خاورمیانه دارد بازمیگردد. از این روی بازگفت این کتاب از فروپاشی رخداده در ایرانِ سال 1979 با آنچه که خواننده ایرانی میداند و در این سالها خوانده یا شنیده، ناساز و ناهمگون است.
آنگونه که «اردمن» در این کتاب با نگاهی «مالیخولیایی» بدان پرداخته، ستیزهجویی ایران با عربستان سعودی بر سر به چنگ آوردن میدانهای نفتی «قوار» عربستان از سوی پادشاه ایران است که سرانجام آن با بمباران اتمی عربستان از سوی نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی ایران و سپس پشتیبانی نظامی آمریکاییها از پادشاهی سعودی و در پی آن پاکشدن هر دو کشور ایران و عربستان از روی نقشه جغرافیایی جهان در پی انفجار دستکم شش بمب اتمی در این دو کشور به پایان میرسد. نکته در خور ژرفاندیشی، رد پای «اسرائیل» در این کشمکش سیاسی، اقتصادی و نظامی و پاکشدن ایران و عربستان از روی نقشه جهان است.
کشمکش میان ایران و عربستان از دید نگارنده این کتاب از سال 1973 و هنگامی که پادشاه ایران تلاش کرد تا تحریمهای نفتی غرب از سوی شیخهای عرب را دو بزند آغاز شد. پادشاه ایران توانسته بود با این کار دربازه زمانی کمتر از یک ماه، قیمت نفت خود را به چهار برابر افزایش دهد. این همه دستاوردهای ایران نبود و ایران توانست از کشمکش میان کشورهای عربی کرانههای خلیج فارس با غرب بیشترین استفاده را برده و خود را در جایگاه تنها سخنگوی «اُپک» به دنیای خریدار نفت خلیج فارس بشناساند. «اردمن» در این باره چنین مینویسد؛ «بعد از آن بود که شاه ایران ثروتی فوقالعاده پیدا کرد... و به زودی آنقدر ترقی کرد که اروپاییها در اطرافش به تملق و چاپلوسی میپرداختند و در محاصره ژاپنیها قرار گرفت که برای بهدست آوردن نفت، دائم خم و راست میشدند». اردمن در ادامه مینویسد که «شاه وارد صحنه بینالمللی شده بود و در دنبال آن طی نطقی گفت که «هر کس مشت خود را برای ما گره کند، ما هم با مشت گره کرده جوابش را خواهیم داد» و اینگونه بود که در نوامبر سال 1973که شاه عربها را دور زده و در دنیا گرد و خاک میکرد و برای غرب شاخ و شانه میکشید، برنامهریزی برای تولید بمب اتمی در ایران آغاز شد!
در این میان عربستان سعودی به نمایندگی از سوی دیگر کشورهای عرب و شیخنشینهای نفتخیز تلاش میکرد تا دیدگاه آمریکاییها را نسبت به شاه ایران دگرگون کند. اردمن در همان داستان خیالی، بخشی از گفتوگوی وزیر نفت عربستان با بلندپایگان آمریکایی را اینگونه مینویسد؛ «شما آمریکاییها هنوز تصور میکنید که شاه ایران بزرگترین وزنه برای ایجاد تعادل و ثبات خاورمیانه است و فقط یک ایران قوی میتواند از نفوذ کمونیسم به خاورمیانه جلوگیری کند...». در آن سوی این میدان پرکشمکش سیاسی، پادشاه ایران برنامههای خود را پیش میبرد. او در یکی از سخنرانیهای خود برای صلحآمیز جلوهدادن برنامههای هستهای خود چنین میگفت که؛ «تا قبل از خاتمه قرن بیستم، دنیا متوجه اهمیت فراوان نفت برای تهیه مواد مورد نیاز بشر شده و به جای اتلاف این ماده باارزش برای تولید انرژی، سعی خواهد کرد که از مواد موجود در نفت برای تولید محصولاتی نظیر کود شیمیایی، پلاستیک، دارو و سموم دفع آفات بهرهبرداری نماید» پس به ناچار ما باید از دانش هستهای برای فراهمساختن انرژی استفاده کنیم!
اردمن در ادامه این داستان را این گونه به پیش میبرد که هنگامی که عربها از رویگردانی آمریکاییها از شاه ایران ناامید شدند، تلاش کردند تا از درِ دوستی با شاه ایران درآیند. در یک شب تاریک تهران، بویینگ 737 نیروی هوایی عربستان روی باند فرودگاه مهرآباد بر زمین نشست و ولیعهد و وزیر نفت سعودی به همراه دو مستشار نفتی آمریکایی پس از آنچه اردمن آن را «استقبالی محقر» مینامد، با شاه ایران دیدار کردند. اردمن آنچه شاه ایران به ولیعهد و وزیر نفت عربستان گفته را چنین نوشته؛ «تنها و تنها یک مرجع برای بحث درباره قیمتگذاری نفت خام وجود دارد و آن جز اوپک نیست... حق شماست که جلسه اوپک را تشکیل بدهید ولی بدانید من در آن جلسه شرکت نمیکنم، چون چیزی برای گفتن ندارم و همان سیاست قبلی برای قیمتگذاری نفت خام که بر مبنای ترقی قیمتها در غرب استوار است را اجرا میکنم که البته در سال جاری حدود 15 درصد اضافه خواهد شد زیرا حتما اطلاع دارید که نرخ تورم غرب نیز به همین میزان افزوده شده است و لذا باید دانست که غربیها ما را مجبور به چنین افزایشی در قیمت نفت میکنند نه خودمان...». سپس رو به ولیعهد سعودی که تلاش میکرد سیاست کشورش را درباره «ثابت نگهداشتن قیمت نفت خام دستکم در دو سال آینده به شاه منعکس نماید» کرده و با اشاره به دو مسشتار آمریکایی که همراه او بودند، چنین ادامه داد: «شما باور میکنید که این دو آمریکایی شایسته اظهارنظر در مورد روشهای ما باشند؟ نه بههیچوجه! اینها کسانی هستند که فقط از اربابهایشان دستور میگیرند. اربابهایی مثل شِل، اِکسون، بریتیش پترولیوم، چِس مانهاتان، روچیلد و ...» و اینگونه این نشست برنامهریزینشده با این جمله پایانی شاه ایران که «شما راه دیگری برای تثبیت قیمت نفت خام آنهم در دو سال آینده ندارید مگر آنکه به نفت مملکتتان چوب حراج بزنید» بدون هیچ دستاوردی به پایان رسید.
در همان ماههایی که گفتوگوهای فشرده میان سعودیها – آمریکاییها – ایرانیها ادامه داشت، برنامه اتمی ایران به رهبری پروفسور «هارتمن» در خرمشهر با شتاب به پیش میرفت که ناگهان پای «صدام حسین» هم به این کشمکش سیاسی، اقتصادی و نظامی گشوده شد. اردمن داستان خود را اینگونه ادامه میدهد که شاه ایران در دیدار با سفیر آمریکا چنین گفت: «سکوهای پرتاب موشک عراق را که درست در جهت آبادان و خرمشهر نشانهگیری شده را میبینید... تجمع قوای موتوریزه را که آماده حمله به اهواز هستند را مشاهده میکنید؟» و... سرانجام همه این کشمکشها چنین شد که ایران در ساعت 6:30 دقیقه صبح دوشنبه 19 مارس سال 1979 (28 اسفند ماه 1357)، پیشدستی و یورش نظامی خود را به عراق آغاز کرد. اردمن مینویسد: «منجمین و مورخین درباری ساعت و روز شروع حمله را طبق محاسباتی بر اساس تقویم ایرانی طوری تعیین کرده بودند که درست مطابق سالروز تأسیس سلطنت ساسانیان در سال 226 میلادی باشد». پس از شکست عراق، ساعت شش صبح روز 20 مارس، یورش ارتش ایران به کویت آغاز شد و تا پیش از نیمروز، ارتش سههزار نفری این کشور به زانو درآمد. پس از کویت، نوبت بحرین بود که نیازی به یورش نظامی نداشت؛ چراکه خودِ ایرانیان این جزیره، بحرین را در بازه زمانی کوتاهی به شاه ایران پیشکش کردند. پسگرفتن شیخنشینهای ابوظبی و قطر و دوبی هم برای ارتش شاهنشاهی ایران بیشتر مانند برگزاری مانور نظامی بود تا یک جنگ واقعی و در پایان برای بازپسگیری عمان هم یورش نظامی معنا نداشت؛ چراکه این کشور از میانه دهه 70 میلادی میزبان یگانهایی از ارتش ایران بود. همه پهنه جنوبی خلیج فارس و میدانهای نفتی آن در کمتر از دو روز به نقشه ایران افزوده شد و فقط عربستان سعودی مانده بود تا اینکه صبح روز 21 مارس 1979، «پیامی مشترک از سوی ملک خالد و شاهزاده عبدالله به کاخ سفید مخابره شد که خبر میداد، دو ساعت قبل کشور عربستان مورد تهاجم ایران قرار گرفته است...». پس از دریافت این پیام، چراغهای کاخ سفید ساعت سه نیمهشب به وقت واشنگتن روشن و رئیسجمهور ایالات متحده پس از دریافت انبوهی از تحلیلهای سیاسی و نظامی با خشم فریاد زد «یعنی شما میگویید که ما یعنی ایالات متحده آمریکا قدرت مقابله نظامی با ایران را نداریم؟». دستاورد این نشست کاخ سفید، راهیشدن سیلی از کمکهای جنگیِ سه کشور لیبی، مصر و اردن به سوی ریاض بود. واکنش این سوی میدان در برابر این گستاخی بزرگ، تکاندهنده و هولناک بود. این پیام رسمی برای چهار کشور عرب فرستاده شده که «من محمدرضا پهلوی، شاه ایران به دولت عربستان سعودی و متحدینش اخطار میکنم که هرچه زودتر همه قوای موجود در اطراف چاههای نفت «قوار» تسلیم شوند زیرا دو ساعت دیگر در این نقطه بمب اتمی منفجر خواهد شد...» و ساعت 6:32 دقیقه، نخستین بمب اتمی ایران از آسمان سعودی رها شد... و سه ثانیه بعد بمبهای دوم و سوم...
اردمن در ادامه مینویسد که «شاه ایران پس از انفجار سه بمب اتمی بر فراز عربستان اعلام داشت که با لطف خدا ما در این جنگ پیروز شدیم و من در این لحظه تأسیس امپراتوری جدید ایران را به دنیا اعلام میدارم...». ولی گویا پادشاه ایران آنقدر سرگرم سروکله زدن با شیخهای خلیج فارس شده بود که آمریکا را در جایگاه همدست و همبسته عربستان سعودی فراموش کرده بود؛ چراکه آنگونه که اردمن خیالپردازی کرده، تنها چند دقیقه پس از بنیانگذاری امپراتوری نوین ایران از سوی محمدرضا پهلوی، «17 فروند فانتوم عربستان سعودی به فرماندهی ژنرال نایک، وابسته سفارت آمریکا در ریاض به آسمان خرمشهر رسیدند و پایگاه هوایی خرمشهر را زیر آتش گرفتند. یکی از فانتومهای مسلحشده با بمب اتمی ارتش ایران که در گوشهای از باند آماده پرواز بود، مورد اصابت قرار گرفت و بمب اتمی آن منفجر و در ادامه دو بمبافکن دیگر مسلح به بمب اتمی نیز در هم کوبیده شدند. با این انفجارها پاسگاه اتمی خرمشهر از صحنه گیتی حذف شد» و اینگونه شد که «امپراتوری نوین ایران» زیر ابر مهلک رادیواکتیو فرو رفته و بیش از چند دقیقه نپایید... کمک نظامی آمریکا به عربستان سعودی برای ایستادن در برابر ایران گزارهای پیشبینیناپذیر نبود؛ چراکه «نوام چامسکی» با دستاویزی به این دیدگاه «بیل کلینتون» رئیسجمهمور پیشن آمریکا که گفته بود «ایالات متحده آمریکا بر خود واجب میداند تا برای اطمینان از دستیابی به بازارهای مهم جهانی، ذخایر انرژی و منابع راهبردی بهطور یکجانبه از قدرت نظامی خود استفاده کند»، چنین نوشته بود که «آمریکاییان باور دارند که ازدستدادن مدیریت و کنترل منابع خاورمیانه، سلطه آمریکا را بر سراسر جهان تهدید و آن را با خطر جدی روبهرو میکند».
ساعت هفت صبح، رئیسجمهور آمریکا به مردم این کشور چنین گفت: «شانسی باورنکردنی برای ما مردم ایالات متحده فراهم شده تا بهعنوان برنده واقعی این جنگ بر سر چاههای نفت خاورمیانه به شمار آییم و کوشش خواهیم کرد که از این پس با تشریک مساعی دوستان عرب خود از وجود این منابع حیاتی در خلیج فارس به نفع دنیای آزاد استفاده کنیم...».
ولی این پایان داستان نفت و بمبهای اتمی خاورمیانه در راستای خوشامد غرب و شیخنشینها نبود؛ چراکه گزارشهای کارشناسان اتمی آمریکا که به خاورمیانه آمده بودند، همه آن خوشیهای آمریکاییها و عربها را نقش بر آب کرد. «پروفسور هارتمن اسرائیلی که برای شاه ایران کار میکرد، برای قلع و قمع اعراب و فرونشاندن آتش دشمنی خود با آنها، در بمبهایی که ساخته بود به جای منیزیم از کبالت استفاده کرده بود و در نتیجه با انفجار شش بمب اتمی حاوی کبالت (سه بمب در عربستان و سه بمب در ایران)، همه امید بشریت به نفت خاورمیانه نابود شد؛ چراکه کبالت طولانیترین نیمهعمر را در بین همه مواد رادیواکتیو دارد و بدینترتیب تا 25 سال آینده همه چاههای نفت خاورمیانه غیر قابل استفاده شد تا دیگر قدرتی به نام «اعراب» و «صنایع غرب» در دنیا باقی نماند...».