چگونه در عصر دیجیتال از پراکندگی ذهنی دوری جوییم
مغز حواسپرت
در دنیای بیش از حد متصل امروزی، دستگاههای دیجیتال به بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره ما تبدیل شدهاند؛ از تلفنهای هوشمند گرفته تا لپتاپ، تبلت و ساعتهای هوشمند. این دستگاهها انقلابی در نحوه کار، برقراری ارتباط و دسترسی ما به اطلاعات ایجاد کردهاند. در دهه گذشته، ظهور اصطلاح «حواسپرتی دیجیتال» همزمان با اهمیت روزافزون فناوری در زندگی ما، محبوبیت پیدا کرده است.
مریم مرامی-کارشناس ارشد علوم شناختی: در دنیای بیش از حد متصل امروزی، دستگاههای دیجیتال به بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره ما تبدیل شدهاند؛ از تلفنهای هوشمند گرفته تا لپتاپ، تبلت و ساعتهای هوشمند. این دستگاهها انقلابی در نحوه کار، برقراری ارتباط و دسترسی ما به اطلاعات ایجاد کردهاند. در دهه گذشته، ظهور اصطلاح «حواسپرتی دیجیتال» همزمان با اهمیت روزافزون فناوری در زندگی ما، محبوبیت پیدا کرده است. در ابتدا، فناوری به عنوان یک تسهیلکننده تلقی میشد که با ایجاد ارتباط مداوم و فراهمکردن دسترسی به اطلاعات متنوع از طریق اینترنت، زندگی را ساده میکند. با این حال، با گذشت زمان، اثرات نامطلوب فناوری آشکار شده است؛ بهویژه در دنیای امروز که تقریبا همه یک گوشی هوشمند دارند. انبوهی از سرگرمیهای درون ابزارها افراد را به سوی خود میکشد و باعث میشود مجذوب صفحه نمایش خود شوند و در نتیجه تعامل کامل با محیط فیزیکی خود را از دست بدهند. مفهوم حواسپرتی دیجیتال به فعالیتهایی اشاره دارد که توجه افراد را از وظایف اولیه دور میکند و تکمیل کار را بهطور لحظهای مختل میکند. محیطهای دیجیتال نهتنها یک محیط کار، بلکه محیط سرگرمی و مدیریت اطلاعات شخصی و دروازهای برای جستوجوی منابع نامحدود هستند. این محیطها چالشهایی را برای کار مولد ایجاد میکنند. مهمتر از همه، حواسپرتی دیجیتالی کارکنان دانش را از انجام کارهای سازنده باز میدارد؛ چراکه تمرکز آنها به راحتی میتواند توسط سایر محتوای سرگرمکننده و در دسترس، از مسیر خارج شود. موارد مکرر حواسپرتی دیجیتال با افزایش حجم کار، عملکرد پایین و سطوح استرس بالا مرتبط است. البته این مشکل جدیدی نیست. همچنان که هربرت سایمون، اقتصاددان و دانشمند علوم اجتماعی، هنگام تشریح رابطه معکوس بین اطلاعات و توجه، نسبت به ظهور اقتصاد توجه هشدار داد: «غنای اطلاعات به معنای کمبود چیز دیگری است: کمبود هر چیزی که اطلاعات مصرف میکند. آنچه اطلاعات مصرف میکند کاملا واضح است: توجه گیرندگان را به خود جلب میکند». حواسپرتی دیجیتال یک مشکل مبرم در جامعه امروزی است؛ زیرا در استفاده بیشتر از فناوری -که به یک اولویت بزرگ در سازمانهای امروزی تبدیل شده است- طراحان سیستمهایی ایجاد کردهاند که سهوا خودکنترلی کاربر را به چالش میکشند. در اینجا، به بررسی علل و عواقب حواسپرتی دیجیتال میپردازیم و همچنین به بررسی ابزارها و تکنیکهایی که سعی در حل این مشکل داشتهاند اما احتمالا پیامدهای ناخواسته دیگری را ایجاد کردهاند.
بحران توجه
مردم در طول تاریخ حواسشان پرت شده است. هیچ چیز منحصربهفردی در مورد فناوری مدرن حواسپرتی وجود ندارد. ما از بحران توجه رنج میبریم زیرا به خود اجازه وقفه ذهنی نمیدهیم. بهویژه، دیگر خیالپردازی نمیکنیم که نوعی تفکر خودانگیخته سودمند است. اگر میخواهیم توجه خود را بهبود ببخشیم، باید سرعت خود را کم کنیم و به خودمان اجازه دهیم رؤیاپردازی کنیم. ما فکر میکنیم که در ریشه مسائل توجه ما یک مقصر قدرتمند به نام فناوری مدرن نهفته است. به نظر میرسد اگر واقعا میخواهیم تمرکز کنیم، باید همه دستگاههایمان را خاموش کنیم، رسانههای اجتماعی را کنار بگذاریم و برای سمزدایی دیجیتالی به جنگل برگردیم. زمانی که به ذهن خود اجازه ندهید بدون انجام هیچ کاری استراحت کند، بحران توجه میتواند اتفاق بیفتد. تمایز هست بین سرگردانی ذهن (داشتن افکار خارج از وظیفه در حین کار) و خیالپردازی (فکر خود به خودی بدون کار و فرصت برای تأمل آگاهانه، خلاقیت و موارد مشابه). امروزه مشکل این است که ما همیشه درگیر چیزی هستیم. با استفاده از این ابزارهای دیجیتالی در دستمان، دائما به همه این اشکال ارتباط، محتوا و تعامل دسترسی داریم، همیشه از یک نوع درگیری ذهنی به نوع دیگر میرویم و تمایلی به این نداریم که اجازه دهیم افکارمان بدون محدودیت بچرخند. از طرفی نمیتوانیم تلفنهایمان را خاموش کنیم و ایمیلهایمان را متوقف کنیم. ما نمیتوانیم جهانی بدون حواسپرتی ایجاد کنیم. در همه دورانها، همیشه یک بحران توجه وجود داشته است؛ مسئله وجود این فناوری نیست، مهم نحوه استفاده ما از آن است. به عبارتی ما به ذهن خود اجازه نمیدهیم به گونهای متفاوت توجه داشته باشد.
اعتیاد به تکنولوژی و حواسپرتی دیجیتال
از بسیاری جهات، فناوری زندگی ما را بهتر کرده است. از طریق گوشیهای هوشمند، اپلیکیشنها و پلتفرمهای رسانههای اجتماعی، اکنون میتوانیم کارآمدتر کار کنیم و به روشهایی ارتباط برقرار کنیم که تا چند دهه پیش غیرقابل تصور بود. اما از آنجایی که برای بسیاری از نیازهای حرفهای و شخصی خود به فناوری تکیه میکنیم، مهمترین سؤالی که در مورد نقش فناوری در زندگیمان مطرح میشود این است که آیا ما آنقدر به فناوری وابسته شدهایم که واقعا به ما آسیب میرساند؟
تأثیر فناوری بر یادگیری در نسل جدید
در ابتدا، فناوری مزایای متعددی را برای بخش آموزش به ارمغان آورد. یادگیری را از طریق تجربیات تعاملی افزایش داد و ارتباطات جهانی با کارشناسان را تسهیل کرد. معرفی پلتفرمهای یادگیری الکترونیکی و کتابهای درسی دیجیتال، آموزش را غنیتر و آن را جذابتر و سازگارتر با سبکهای یادگیری متنوع کرد. علاوه بر این، فناوری فرایند یادگیری را سادهتر کرد و به دانشآموزان این امکان را داد که با استفاده از دستگاههایی مانند تلفنهای هوشمند یا تبلتها در هر زمان و هر مکان به مواد آموزشی دسترسی داشته باشند. علیرغم مزایای بیشمار فناوری، حواسپرتی دیجیتال به بخش آموزش نفوذ کرده و بهطور یکپارچه خود را در بافت سبک زندگی جدید ادغام کرده است. این به یک هنجار برای تمدن مدرن، بهویژه در میان نسلهای جوان تبدیل شده است. حواسپرتی دیجیتال وسوسههای بیشماری را دربر میگیرد؛ از اعلانها در رسانههای اجتماعی و برنامههای سرگرمکننده گرفته تا بازیهای آنلاین و جذابیت ویدئوهای بیپایان یوتیوب. این چالش زمانی به وجود میآید که افراد از وسایل یکسانی، هم برای یادگیری و هم برای سرگرمی استفاده میکنند که منجر به ایجاد مرز مبهم بین زمان مطالعه و اوقات فراغت میشود. سناریوی رایج این است که در آن فرد در حال انجام تکالیفش است، اما یک نگاه به اینستاگرام یا انتشار یک ویدئوی جدید در یوتیوب توسط یک هنرمند محبوب، تمرکز را به هم میزند. آری تسلیمشدن در برابر وسوسه آسان است.
اختلال در حافظه و درک
ظهور دستگاههای دیجیتال این توانایی را به ما میدهد تا در تمرینی شرکت کنیم که اجداد ما نمیتوانستند آن را درک کنند؛ یعنی انجام چند کار. مطالعات اخیر حاکی از روند رو به رشد چندوظیفهای با استفاده از دستگاههای دیجیتال در حین مطالعه است که بهطور قابل توجهی زمان خواندن را طولانی و درک مطلب را مختل میکند. در عصر اینترنت، ما یاد گرفتهایم که اجازه دهیم توجهمان دائما به اطراف بچرخد و به دنبال شیء درخشان بعدی باشیم. جابهجایی بین کارها مستلزم زمان و منابع ذهنی قابل توجهی برای جهتدهی مجدد به کار فعلی است که منجر به پاسخهای کندتر و افزایش خطاها میشود. حواسپرتیهای دیجیتال ما را تشویق میکنند تا چند کار را انجام دهیم، زیرا همیشه از یک فعالیت به فعالیت دیگر میپریم. با این حال، واضح است که تلاش برای انجام چندین کار بهطور همزمان باعث میشود همه آنها را با کارایی کمتر انجام دهیم. فرایند یادگیری نیاز به تمرکز عمیق دارد. وقتی افراد به دنبال کسب مهارت جدیدی هستند، باید تمرکز زیادی را برای جذب دانش جدید و حککردن آن در مغز خود به کار گیرند. یک ذهن غیرمتمرکز مجبور است برای جذب اطلاعات تلاش کند، زیرا سعی دارد اطلاعات را بهطور همزمان پردازش کرده و درنتیجه حافظه را مختل و درک را دچار مشکل میکند. علاوه بر چندوظیفهبودن، محتوای رسانهها به یک دغدغه تبدیل شده است. همانطور که مغز تحت تأثیر دانشی که به دست میآورد، دستخوش تغییراتی میشود، محتوای رسانهای مصرفشده توسط برخی افراد بر شکلدهی مغز آنها تأثیر میگذارد. تحقیقات نشان میدهد که استفاده گسترده از فیسبوک یا اینترنت برای سرگرمی میتواند عادات دانشآموزان را در خواندن، نوشتن و تکمیل تکالیف تحصیلی تغییر دهد. این پدیده قابل درک است، زیرا استفاده زیاد مستلزم مواجهه مداوم با محتوای این پلتفرمهاست. مغز تحت آموزشهای سخت با این مواد قرار میگیرد و ترجیحات آن را تغییر میدهد. اگر فیسبوک حاوی مقالات آکادمیک انبوهی باشد، بسیار عالی خواهد بود، اما در واقعیت، این موضوع از ایدئال فاصله دارد و باعث میشود معلمان احساس ناامیدی کنند و آنها را وادار کند که دانشآموزان را از مشارکت بیش از حد منصرف کنند.
افزایش استرس و اضطراب
در محیط دیجیتال، نهتنها اطلاعات در دسترستر است، بلکه مردم نیز در دسترس هستند. این در دسترس بودن، به حواسپرتی و وقفه دیجیتال کمک میکند. از سوی دیگر، تحقیقات، حواسپرتی را به عنوان یکی از منابع اصلی استرس معرفی میکنند. افراد اغلب نیاز دارند تا زمان از دست رفته ناشی از حواسپرتی و وقفه دیجیتال را با سرعت انجام کار روی وظایف مربوطه جبران کنند و بهطور بالقوه استرس بیشتری را تجربه کنند. پردازش چندین جریان اطلاعات نیز ممکن است کنترل شناختی را مختل کند و بر کیفیت کار تأثیر بگذارد. علاوه بر آن، فراوانی اطلاعات دریافتی از طریق تعداد فزایندهای از کانالها میتواند احساس کنترل فرد را بر موقعیت کاهش دهد و در نتیجه منجر به سطوح بالاتر استرس شود. منبع اصلی حواسپرتی دیجیتال برای جوانان از محتوای موجود در پلتفرمهای رسانههای اجتماعی نشئت میگیرد. به نظر میرسد ایجاد عادات ریشهدار چککردن مکرر، عاملی در مورد تضعیف خودکنترلی باشد. اجبار به بررسی مکرر یا درگیرشدن با حوزه دیجیتال باعث واکنش عاطفی و فعالسازی رفتاری شده که به صورت حواسپرتی آشکار میشود. فومو (FOMO) یک پدیده رایج در میان جوانان امروزی، نشاندهنده روند مشخصی است که در سالهای اخیر ظهور کرده است. برخلاف یکی دو دهه پیش که روندها برای دورههای طولانی ادامه داشت، امروزه دستخوش تغییرات سریع و دائمی میشوند. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی، هر روز اخبار و جریانهای مختلفی را معرفی میکنند که گاهی اوقات از یک پلتفرم به پلتفرم دیگر متفاوت است. تمایل به همگامشدن با هر رویهای باعث ایجاد اضطراب در بین جوانان میشود، زیرا نمیتوانند بهطور منظم حسابهای رسانههای اجتماعی خود را بررسی کنند. علاوه بر تجربه فومو، افراد فعال در رسانههای اجتماعی اغلب با عدم اطمینان و اضطراب در مورد واکنشها و پاسخها به پستهای خود یا سایر جنبههای حضور دیجیتال خود دست و پنجه نرم میکنند. پس از به اشتراکگذاشتن پستها، تصاویر یا ویدئوهای نوشتهشده، آنها به دنبال بازخورد عمومی میگردند و مطمئن نیستند که آیا لایکها و تمجیدهای زیادی دریافت خواهند کرد یا برای یک پست ساده با انتقاد مواجه خواهند شد. بنابراین واکنشهای عمومی، خارج از کنترل آنها باقی میماند و غیرقابل پیشبینی است. هرچند دریافت تعریف و تمجید عموما مثبت است، اما نگرانی جدیدی در مورد پست بعدی ایجاد میکند که آیا همان سطح قدردانی را به دست خواهد آورد یا بازخورد منفی خواهد داشت؟ در جامعه امروزی، حضور در رسانههای اجتماعی برای اکثر مردم تقریبا ضروری است و بسیاری از آنها چندین حساب کاربری دارند. هجوم مداوم اطلاعات از منابع دیجیتالی مختلف، ازجمله اعلانها، پیامها و پستها، نهتنها باعث حواسپرتی میشود، بلکه به افزایش سطح استرس در نسل جوان کمک میکند. از اینرو، تأثیر استرس بر نگرش آنها نسبت به یادگیری، یک نگرانی قابلتوجه است.
حواسپرتی دیجیتال و تأثیر آن بر سلامت
حواسپرتی دیجیتال به تداخل ناشی از دستگاههای دیجیتال در زندگی ما اشاره دارد که منجر به کاهش بهرهوری، اثرات منفی بر سلامت روانی و عاطفی ما و حتی عواقب فیزیکی میشود. اتصال دائمی ارائهشده توسط تلفنهای هوشمند و اینترنت، جداشدن از دنیای دیجیتال را چالشبرانگیز کرده است. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی، ایمیلها، برنامههای پیامرسانی فوری و هزاران برنامه کاربردی دیگر، 24 ساعت در روز، هفت روز هفته، هم در محل کار و هم در خانه برای جلب توجه ما رقابت میکنند. ترس ازدستدادن یک محرک قدرتمند است که ما را وادار میکند دستگاههای خود را مرتب چک کنیم تا از آخرین اخبار، روندها و تعاملات اجتماعی بهروز بمانیم. علاوه بر این، طراحی فناوریهای دیجیتال عمدا جذاب است. توسعهدهندگان اپلیکیشنها و شرکتهای فناوری از تکنیکهای مختلفی استفاده میکنند تا ما را در پیمایش و صرف زمان بیشتر در پلتفرمهایشان نگه دارند. حواسپرتی دیجیتال عواقب گستردهای بر سلامت روانی و عاطفی ما دارد. یکی از رایجترین مسائل، فرسایش تمرکز است. قرارگرفتن مداوم در معرض وقفههای دیجیتال میتواند توانایی ما را برای حفظ توجه در کارهای مهم مختل کند. تغییر مداوم تمرکز ما از یک اعلان به اعلان دیگر، فرایندهای شناختی ما را تکهتکه میکند و منجر به کاهش بهرهوری و افزایش استرس میشود. حواسپرتی دیجیتالی این پتانسیل را دارد که روابط شخصی و حرفهای را تحت فشار قرار دهد. وقتی دستگاههای خود را بر تعاملات رودررو اولویت میدهیم، دیگران ممکن است احساس کنند که مورد غفلت قرار گرفتهاند و نادیده گرفته شدهاند. حواسپرتی دیجیتال همچنین میتواند الگوهای خواب ما را مختل کند و منجر به محرومیت از خواب و مشکلات سلامت روانی و عاطفی مرتبط با آن شود. نور آبی ساطعشده از صفحه نمایش با تولید ملاتونین -هورمونی که برای تنظیم خواب ضروری است- تداخل میکند. قرارگرفتن طولانیمدت در معرض نمایشگرها قبل از خواب میتواند به خواب رفتن را دشوار کند و منجر به کیفیت پایین خواب شود. برهمخوردن الگوهای خواب به دلیل حواسپرتی دیجیتال، پیامدهایی برای سلامت جسمانی ما نیز دارد. کمخوابی میتواند سیستم ایمنی بدن را تضعیف کند و ما را مستعد ابتلا به بیماریها کند. همچنین میتواند منجر به افزایش وزن شود، زیرا کمبود خواب بر هورمونهایی که اشتها و متابولیسم را تنظیم میکنند، تأثیر میگذارد. با گذشت زمان، کمخوابی مداوم، میتواند خطر ابتلا به بیماریهای مزمن مانند دیابت و فشار خون را افزایش دهد. یکی از قابلتوجهترین عواقب حواسپرتی دیجیتال، بیتحرکی است. وقتگذاشتن بیش از حد از صفحه نمایش اغلب منجر به سبک زندگی کمتحرکی میشود، زیرا ما ساعتها در مقابل رایانه مینشینیم، برنامههای تلویزیونی را تماشا میکنیم یا در تلفنهایمان پیمایش میکنیم. دورههای طولانی بیتحرکی با مشکلات سلامتی مختلفی از جمله چاقی، بیماریهای قلبی عروقی و مشکلات اسکلتی عضلانی همراه است. علاوه بر این، استفاده نادرست از وسایل دیجیتال، مانند قوزکردن روی تلفن هوشمند یا لپتاپ، میتواند منجر به وضعیت نامناسب و بیماریهای مرتبط با گردن و ستون فقرات شود. بهطور مشابه، سندرم بینایی کامپیوتری شامل طیف وسیعی از مشکلات چشمی ناشی از خیرهشدن طولانیمدت به صفحه نمایش ازجمله خستگی و خشکی چشم و سردرد است. حال چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا تأثیر حواسپرتی دیجیتال بر بسیاری از جنبههای سلامتی و رفاه خود را به حداقل برسانیم؟
شکستن چنگال حواسپرتی دیجیتال
همانطور که گفته شد حواسپرتی دیجیتال منجر به ازدستدادن تمرکز و دامنه توجه، افزایش احتمال خطا، به تعویق انداختن، کاهش بهرهوری، تأثیر منفی بر سلامت، افزایش بارشناختی و استرس میشود. خوشبختانه چندین استراتژی وجود دارد که میتوانیم برای بازگرداندن کنترل زندگی دیجیتال خود به کار بگیریم:
ایجاد محدوده عاری از فناوری
محدوده خاصی از خانه یا محل کار خود را بهعنوان محدوده فاقد دسترسی به فناوری تعیین کنید تا تمرکز بهتر و زمانِ باکیفیتتری داشته باشید. بهعنوان مثال، برای به حداقل رساندن حواسپرتی دیجیتال در طول جلسات آموزشی، معلمان ممکن است اجرای محدودهای عاری از فناوری را در نظر بگیرند که در آن استفاده از ابزارهایی مانند تلفن هوشمند یا لپتاپ ممنوع است. نتایج مطالعات نشان میدهد دانشآموزانی که در یادگیری دروس از لپتاپ استفاده کردند، در آزمون ارزیابی عملکرد بدتری داشتند. این تحقیق بر این تصور تأکید میکند که این وسایل میتوانند اثرات منفی بیشتری بر فرایند یادگیری داشته باشند. در غیاب حواسپرتی، دانشآموزان میتوانند روی آموزش معلم تمرکز کرده و در مباحث درسی فعالانه شرکت کنند. در میان گزینههای مختلف برای کاهش حواسپرتی، ایجاد یک محدوده عاری از فناوری راهحلی ساده به نظر میرسد. دانشآموزان باید لپتاپ یا تلفنهای خود را کنار بگذارند و روی کار یادگیری در کلاس تمرکز کنند. همانطور که عصبشناسان اخیرا استدلال کردند: استفاده از تلفنهای هوشمند میتواند به شکل عادتی مختلکننده باشد که پیامد مضر اصلی آن، ناتوانی در انجام کارهای ذهنی طولانیمدت است. روشن است هرچه بیشتر در برابر هجوم حواسپرتیهای دیجیتالی عقبنشینی کنید، تمرکز و توجهی که شما را منحصربهفرد میکند، بیشتر میشود. ما هنوز هم توجه خود را در اختیار داریم و به جای تسلیمشدن به تضعیف بیشتر توجهمان، میتوانیم آن را به میل خودمان تغییر دهیم. انسانها اینترنت را ایجاد کردهاند، ولی در نهایت، این به ما بستگی دارد که تصمیم بگیریم چقدر میخواهیم جذب آن شویم.
ترویج سواد دیجیتال
قشر جلوی مغز که مسئول تصمیمگیری منطقی است، در کودکان و نوجوانان بهطور کامل رشد نکرده است. در نتیجه، آنها تمایل دارند تا با روندهای به سرعت در حال تحول در فناوری هماهنگ شوند. کودکان و نوجوانان به دلیل کنجکاوی و تمایل به بهروزماندن، اغلب بدون در نظر گرفتن تأثیرات مثبت یا منفی احتمالی، فناوریهای جدید را تجربه میکنند. سواد دیجیتال شامل شایستگی و آگاهی لازم برای استفاده ماهرانه از فناوری نوظهور و در عین حال حفظ رفتار آنلاین مناسب در محیط دیجیتال است. کسب دانش فناوری، نسل جوان را قادر میکند تا خطرات بالقوه را درک کند، تصمیمات آگاهانه بگیرد و از فناوری، هوشمندانه استفاده کند. از اینرو، القای سواد دیجیتال به عنوان ابزاری مؤثر برای آمادهسازی نسل جوان برای هدایت پیشرفتهای فناوری آینده عمل میکند. در عصر اطلاعات فراوان، مدیریت توجه به عنوان یک مهارت حیاتی برای قرن بیستویکم ظاهر میشود. جذابیت چیزی که فناوری ارائه میدهد، تسلیمشدن در برابر حواسپرتی را آسان میکند. با این حال، به جای مقاومت در برابر پیشرفتهای تکنولوژیکی، رویکرد ما باید روی استفاده استراتژیک از آنها برای به حداقل رساندن اثرات مضر آن تمرکز کند. این امر بهویژه برای نسل جوان بسیار مهم است، زیرا ممکن است بهطور کامل پیامدهای بالقوه بلندمدت استفاده بیش از حد از فناوری را درک نکنند. در کل، مدیریت مؤثر حواسپرتیهای دیجیتال به اقدامات پیشگیرانه و تلاش مشترک مربیان، والدین و جامعه نیاز دارد. با ترویج تمرکز حواس و استفاده مسئولانه از فناوری، میتوانیم نسل بعدی را برای استفاده مؤثر از فناوری و در عین حال محافظت از یادگیری و رفاه کلی توانمند کنیم. با دانش لازم برای حرکت در دنیای دیجیتال، آنها میتوانند مزایای فناوری را به نفع خود به حداکثر برسانند.
بهرهگیری از ابزارهای خودکنترلی
ابزارهای دیجیتالی خودکنترلی به راحتی در دسترس هستند و اغلب مورد استفاده قرار میگیرند. درحالیکه ممکن است از همان سطح محبوبیت پلتفرمهای رسانههای اجتماعی برخوردار نباشند، این ابزارها برای بسیاری از افراد کاملا مفیدند و مجهز به ویژگیهایی هستند که هدف آنها محدودکردن حواسپرتی دیجیتال است. برنامههایی که زمان صفحه نمایش را ردیابی و محدود میکنند، میتوانند بینشی در مورد عادات دیجیتالی شما ارائه دهند و به شما در تعیین اهدافتان کمک کنند. به عنوان مثال، برخی از ابزارها بهطور خودکار برنامهها یا وبسایتها را پس از یک زمان تعیینشده میبندند، درحالیکه برخی دیگر دسترسی به برنامهها یا وبسایتهای خاص را مسدود میکنند. علاوه بر آن، بعضی ابزارها، قابلیتی را ارائه میدهند که استفاده از دستگاه را به تصویر میکشد و به کاربران در نظارت و بازتاب رفتارشان کمک میکند. این قابلیتها باعث افزایش آگاهی کاربر میشود و آنها را قادر میکند تا استفاده از برنامه خود را بر اساس زمان و نحوه استفاده تنظیم کنند. تجزیه و تحلیل میزان حواسپرتی ناشی از تلفن هوشمند یا لپتاپ بسیار مهم است، زیرا کاربران ممکن است زمان صرفشده برای این دستگاهها را دستکم بگیرند.
برنامهریزی به روش GTD
پیامد اصلی نفوذپذیری دستگاههای دیجیتال و رسانههای دیجیتال، درهمآمیختگی حوزههای شخصی و حرفهای است. وقفههای کاری که توسط دستگاههای دیجیتال تحریک میشوند، اکنون میتوانند به راحتی به حوزههای غیرکاری افراد راه پیدا کنند. در سالهای اخیر، راهبردها و ابزارهای مدیریت زمان از کتابها، سخنرانیها، راهنماها، تکنیکها و ابزارهایی که این پیام را به اشتراک میگذارند که «مدیریت زمان، قابل دستیابی است»، افزایش یافته است. از قضا، با وجود این همه آزادی، افراد همچنان میخواهند احساس کنند که کنترل دارند. یک استراتژی محبوب مدیریت زمان، روش انجام کارها (GTD) است که با هشتگ GTD# بسیار رایج شده و شعار مشاور بهرهوری، دیوید آلن است. در دنیای GTD کنترل از طریق توسعه گردش کار دقیق فعالیت به دست میآید. یکی از چالشهای متعدد این روش، تلاش برای محدودکردن یک دنیای آشفته و غیرقابل پیشبینی در باکسهای منظم است. افراد میخواهند احساس کنند که زمان و کار خود را تحت کنترل دارند، اما براندازی در چکلیست بهشدت وظیفهمحور است تا انسانمحور. جالب است بدانید کال نیوپورت -مؤلف کتاب مینیمالیسم دیجیتال- نمونهای از این رویکردها را به منظور برنامهریزی برای بلوکهای کاری بدون وقفه و کارهای قرنطینهای که بهرهوری را افزایش نمیدهند، توصیه میکند. ملاحظه کنید حتی عنوان این کتاب، حاکی از دعوت به خویشتنداری به دلیل انحطاط فناوری است. به عبارتی مصرف بیش از حد فناوری، خودخواری و تحقیرکننده است؛ بنابراین مصرف را به حداقل برسانید. برای به چالش کشیدن مفروضات مینیمالیسم دیجیتال، باید به جای تمرکز روی مقدار زمان نمایشگر، روی فعالیت واقعی در طول مدت صفحه نمایش تمرکز کنیم. یکی از دلایلی که روش GTD و کتاب مینیمالیسم دیجیتال توجه زیادی را به خود جلب کرده، این است که در محیط دیجیتال، توجه بهعنوان کالایی برای اندازهگیری و کسب درآمد تلقی میشود. در استدلال موازی، برای افرادی که وسواس زیادی به بهرهوری دارند، زمان بهعنوان کالایی تلقی میشود که باید محافظت و مدیریت شود. برخی افراد انگیزه دارند که رفتار و زمان خود را دنبال کنند تا خودآگاهتر شوند یا رفتارهای آینده را تغییر دهند. با توجه به محبوبیت خود ردیابی، افراد به استفاده از بولِت ژورنال (دفتر برنامهریزی) و خود کمّیسنجی میپردازند. افزایش این دستور کارِ بهرهوری در محل کار منطقی است. خود ردیابی یعنی ذخیره و بازیابی اطلاعات درباره خود و کارهایی که انجام دادهاند. مردم مدتهاست که به دنبال راههای خلاقانه برای دروننگری و خوداندیشی بودهاند. در چند سال گذشته، انواع اپلیکیشنها و برنامههای مسدودکننده وبسایتها ظهور کردهاند که تمایل مردم به خویشتنداری را نشان میدهد. برنامههایی که برای ترویج خودتنظیمی به مرورگرها اضافه شده، رایجترین مشخصه مسدودکردن و حذف عوامل حواسپرتی بود؛ یعنی دومین مورد رایج مربوط به خود ردیابی که به کاربران اجازه میدهد تا وبسایتها، برنامهها و اینترنت را مسدود کنند. دو شرکت بزرگ فناوری، اپل و گوگل، نسخههای خود را از برنامههای کاربردی منتشر کردهاند که ویژگیهای آن هم مسدودکردن و هم خود ردیابی است. با وجود افزایش محبوبیت، این برنامهها از تاکتیکهای «مسدود-اجتناب» استفاده میکنند که در درازمدت به کاربر کمکی نمیکند. هنگامی که کاربر استفاده از برنامه را متوقف میکند، ممکن است به عادتهای پیشفرض خود بازگردد. به بیان دیگر، این ابزارها که برای مسدودکردن محتوا، وبسایتها و برنامهها طراحی شدهاند، بهعنوان شکلی از شرطیسازی عامل، عمل میکنند که کاربر را به خاطر رفتارشان مجازات میکند. آنها لزوما از افراد در یادگیری و انعکاس رفتارشان برای ایجاد عادات سالم و پایدار حمایت نمیکنند. این ابزارها یک «اخلاق کنارهگیری» را نشان میدهند؛ به این صورت که کاربران کنترل خود را به فناوری از دست میدهند. افراد اذعان میکنند که با تکیه بر فناوری، اراده درونی برای کنترل رفتار خود ندارند. درحالیکه این عمل اجتنابی، با اهمیت خودآگاهی در تضاد است. در بسیاری از موارد، سیستمهای مدیریت زمان و ابزارهای بهرهوری راهحل مؤثری برای کمک به شکستن و سازماندهی وظایف هستند؛ اما نکته اینجاست که حواسپرتی هم شناختی و هم عاطفی است. راهحلهایی که در بالا ارائه شد، با وجود سودمندبودن، تنظیم احساسات یا خودآگاهی انسان بهعنوان یک عنصر ضروری ذهنآگاهی را در نظر نمیگیرند. هنگامی که فرد خودآگاه باشد، قادر است به موقعیتها reflectively واکنش نشان دهد، نه reflexively. واکنش رفلکتیو به معنای واکنشی با تأمل و فکورانه است که سیستم توجه کندتر و عمدیتر است؛ به این معنی که قبل از واکنش نشان میدهد که چگونه میخواهد واکنش نشان دهد. درحالیکه واکنش رفلکسی به معنای واکنش غیرارادی و خودکار است؛ سیستمی است که بر غریزه و احساسات متکی است. این دو نوع واکنش با دوگانگی شیوههای تفکرسریع و کند دانیل کانمن مطابقت دارد. به نظرم مشکل اساسی که بسیاری از استراتژیها و ابزارهای GTD به اشتراک میگذارند، این است که اغلب فراموش میکنند که انسانها میتوانند احساسات را تجربه کنند و میتوانند ذهنآگاهی را تمرین کنند؛ یک ویژگی و قابلیت منحصربهفرد انسانی که نمیتوان به ماشینها آموزش داد. از این نظر تمرین ذهنآگاهی، یک مهارت مفید برای رسیدگی به مشکل حواسپرتی دیجیتال است.
ذهنآگاهی
ذهنآگاهی را «توجه به روشی خاص: عمدی، در لحظه حال و بدون قضاوت» تعریف میکنند. ذهنآگاهی با مزایای سلامتی متعددی مانند کاهش خطر اضطراب و افسردگی و افزایش رفتارهای اجتماعی مرتبط است. ذهنآگاهی ممکن است به افراد کمک کند تا بیشتر با احساسات و نیازهای دیگران هماهنگ شوند و به ایجاد رابطه سالمتر و معنادارتر با کار کمک کند. مفهوم ذهنآگاهی را میتوان براساس سه پایه درک کرد: قصد، توجه و عمل. واضح است که فناوری دیجیتال در فرایند ذهنآگاهی دخالت میکند؛ چون باعث میشود کاربران آنچه را که برای آنها مهم است، فراموش کنند، حواسشان را پرت میکند و آنها را از اقدام بازمیدارد. افراد در محیط دیجیتال آنقدر سریع بین محتوا جابهجا میشوند که میتوان بهراحتی با احساساتی که بر رفتار تأثیر میگذارد، قطع ارتباط کرد. علاوهبراین انسانها حافظه کاری محدودی دارند و تنها میتوانند سه تا پنج مورد معنادار را بهطور همزمان در خود نگه دارند که بر توانایی ازسرگیری وظایف در زنجیره حواسپرتی تأثیر میگذارد. از طرفی، وضعیت عاطفی نقش مهمی در پرتشدن حواس فرد دارد. بهعنوان مثال، زمانی که افراد تحت استرس و خستگی هستند، کیفیت توجه آنها کاهش مییابد. تحقیقاتی وجود دارد که نشان میدهد کارمندانی که استراتژیهای تمرکز حواس را تمرین میکنند، در کارشان درگیر، متمرکز و سازندهتر هستند؛ بهویژه در سالهای اخیر، بسیاری از سازمانها به اهمیت رفاه کارکنان خود توجه کرده و حتی اجرای آموزش ذهنآگاهی را بهعنوان بخشی از استراتژیهای سازمانی خود آغاز کردهاند. ذهنآگاهی علاوه بر کاهش استرس، بهبود خلاقیت و افزایش رضایت شغلی، دارای پتانسیل غلبه بر حواسپرتی دیجیتال است. با تصدیق و تنظیم مجدد توجه و نگرش با نویز دیجیتال با استفاده از شیوههای تمرکز حواس، محیطهای دیجیتال میتوانند کمتر حواسشان را پرت کنند. کار ذهنآگاه یا «ذهنآگاهی در کار» مجموعهای از شیوههایی است که کارکنان دانش را راهنمایی میکند تا درباره توجه، نگرش و عمل خود تأمل کنند. ذهنآگاهی بر جلب توجه فرد به تجربه آنچه در لحظه حال رخ میدهد، تأکید دارد. اگر کسی درباره گذشته نشخوار میکند یا با وسواس در حال پیشبینی آینده است، درواقع ذهنآگاهی را تمرین نمیکند. یکی از ستونهای اصلی تمرینهای ذهنآگاهی، افزایش آگاهی حالمحور از اعمال و توجه بدون قضاوت درباره آنهاست. این آگاهی غیرقضاوتی، چرخه یک تجربه یا فکر ناخوشایند را میشکند. این رویکرد بهویژه با طراحی و اجرای فناوری دیجیتال مرتبط است، زیرا فناوری بهطور فزایندهای نقش «خدای قضاوت» را بر عهده میگیرد و تصمیم میگیرد که چه چیزی از دیدگاه فراانسانی درست یا نادرست محسوب میشود. ابزارها و کاربردهای دیجیتال در این زمینه بهعنوان داوران خارجی در نظر گرفته میشوند که بهطور مستمر و بهطور عینی بر رفتار فرد نظارت میکنند و اقدامات اصلاحی را ارائه میدهند. ذهنآگاهی یک نگرش باز و پذیرا به تجربه است. و شامل توجه به محرکها به شیوهای باز و پذیرفتهشده، بدون تحمیل قضاوت، خاطرات یا دیگر دستکاریهای شناختی مربوط به آنهاست. بازبودن و پذیرش به این معنی است که افراد در نحوه تفسیر محرکها حق انتخاب دارند. در این حالت، احساسات محرک درونی هستند. حواسپرتی یک پاسخ روانی به وضعیت عاطفی است. هنگامی که احساس اضطراب، بیحوصلگی یا هر احساس دیگری میکنیم، از درون به دنبال تسکین هستیم. با پذیرش اینکه چرا آنها ممکن است از آن وبسایتها بازدید کرده باشند یا احتمالا چه وضعیت عاطفی میتواند بر رفتارش تأثیر بگذارد، افراد میتوانند برای تغییر استراتژی کاری خود، ذهن بازتری داشته باشند. مورد دیگری که حائز اهمیت است، چارچوب طراحی ذهنآگاه است که مبتنی بر اصول کار ذهنآگاه بوده؛ اما نقشی را که فناوری میتواند در حمایت از ذهنآگاهی ایفا کند پیشنهاد میدهد. با انجام این کار، ما یک گام از مفهومسازیها و کاربردهای فعلی تمرینهای ذهنآگاهی فراتر میرویم. بهعنوان مثال، بحث میکنیم که چگونه ایدئالهای ذهنآگاهی را میتوان در طراحی جاسازی و نمونهسازی کرد. جلوههای طراحی میتوانند از طریق یک دستیار شخصی هوشمند (IPA) تحقق یابد. این فناوری میتواند سؤالاتی را بپرسد که از رفتار آگاهانه پشتیبانی میکند، ازجمله مواردی که مربوط به جهتدادن به توجه است؛ مثلا «چی کار میکنی؟»، «چرا این کار را انجام میدهی؟»، تقویت یک نگرش سازنده و درونگرا مثلا «چطور درباره آن احساس میکنید؟»، «برای حمایت از خودم چه کار میتوانم انجام دهم؟». سؤالات مربوط به اقدامات خودآگاهتر میتواند به افراد کمک کند تا در عمل بین حواسپرتی متجانس و ناسازگار تمایز قائل شوند. دلیل اصلی اینکه چرا ذهنآگاهی میتواند بهعنوان یک راهحل مناسب برای حواسپرتی دیجیتال عمل کند، این است که برخلاف روش انجام کارها (GTD) که بر محوریت کار، متمرکز است یا برنامههایی که هدفشان انکار یا مبارزه با احساسات از طریق تاکتیکهای «مسدود-اجتناب» است، پذیرش و تأیید را در بر میگیرد. به دنبال این عمل، افراد درباره رفتارهای خود قضاوت نمیکنند. یک طراحی آگاهانه توجه را نهتنها درباره تمرکز بر کار (یعنی توانایی متمرکز ماندن بر روی کار مدنظر) بلکه درباره خودآگاهی و مشاهده خود نیز در بر میگیرد. چارچوب کارآگاهانه، توجه را از تثبیت با مدیریت دقیق زمان و بهینهسازی بهرهوری به سمت تفکر درباره هدف، بازبودن، پذیرش و مدیریت احساسات با افزایش خودآگاهی سوق میدهد. خودآگاهی، توانایی مشاهده احساسات، رابطه بین ذهن و بدن و تکرار الگوهای رفتارهای مفید و غیرمفید است. دلیل دیگری که چرا جلوههای طراحی جایگزین بهتری از تاکتیکهای سنتی «مسدود-اجتناب» هستند، این است که کاربران را مجبور میکنند به جای اجتناب از احساسات خود، مکث کنند و با احساسات خود روبهرو شوند. با پرسیدن سؤالاتی مانند «من چه کار میکنم؟» و «چگونه میتوانم از خودم حمایت کنم؟»، چارچوب طراحی ذهنی، تجزیه و تحلیل و بازتاب مداوم شیوههای کاری را که در روال روزانه آنها تعبیه شده است، به کاربران ارائه میدهد. بهاینترتیب افراد از طریق «کار ذهنآگاه و طراحی ذهنآگاه» میتوانند یاد بگیرند که با فناوری و احساساتشان به روشهای سازندهتری کار کنند و بالاخره اینکه بهای زندگی در دنیایی با چیزهای بسیار خوب این است که گاهی باید این مهارتهای جدید را یاد بگیریم تا مصرف خود را تعدیل کنیم.
سخن آخر
حواسپرتی دیجیتال یک موضوع فراگیر در دنیای مدرن ما است. اتصال مداوم و طراحی فریبنده فناوریهای دیجیتال، رهایی از چنگال آن را چالشبرانگیز میکند. با این حال با شناخت تأثیر منفی حواسپرتی دیجیتال و اجرای استراتژیهایی برای مبارزه با آن، میتوانیم کنترل زندگی خود را دوباره به دست آوریم و رفاه خود را در اولویت قرار دهیم. ایجاد تعادل بین مزایای فناوری و مصرف آگاهانه در حفظ سلامتی و افزایش کیفیت کلی زندگی ما ضروری است.