محمدجواد حقشناس از سیاستهای فرهنگی و هنری مدیریت شهری پنجم دفاع کرد
دنبال زیست انسانی بودیم نه شبانه و روزانه
هفته گذشته معاون فرهنگی و اجتماعی شهردار تهران از رسیدن به الگوی نشاط اجتماعی براساس ارزشهای جبهه انقلاب سخن گفته و نقدی هم به سیاستهای دوره گذشته مدیریت شهری کرده و از زیست شبانه و برگزاری کنسرتهای آنلاین به عنوان مصادیق نابسامانی وضعیت فرهنگی شهر سخن گفته بود.
شرق: هفته گذشته معاون فرهنگی و اجتماعی شهردار تهران از رسیدن به الگوی نشاط اجتماعی براساس ارزشهای جبهه انقلاب سخن گفته و نقدی هم به سیاستهای دوره گذشته مدیریت شهری کرده و از زیست شبانه و برگزاری کنسرتهای آنلاین به عنوان مصادیق نابسامانی وضعیت فرهنگی شهر سخن گفته بود. از ابتدای این دوره مدیریت شهری تلاش شد بسیاری از فعالیتهای حوزه فرهنگی دوره گذشته متوقف شود یا تغییر بنیادین کند. از تغییر سیاستگذاری نامگذاری معابر شهر تا برنامههای فرهنگی و اجتماعی جمعی. با محمدجواد حقشناس رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای پنجم شهر تهران در این رابطه گفتوگو کردهایم. هرچند اگر تذکرات و نطقهای او را در شورای پنجم مرور کنیم، چندان از عملکرد فرهنگی و اجتماعی آن دوره هم راضی نبود و آن را منطبق بر سیاستگذاریهای شورای شهر نمیدانست.
تلاشهای دوره پنجم در حوزه فرهنگی و اجتماعی را که مرور کنیم متوجه میشویم یکسری از این تلاشها به نتیجه نرسید و برخی در این دوره متوقف شد و برخی هم حذف شد. در آن دوره تلاش شد راستههای فرهنگی و هنری گسترش پیدا کند، هویت فرهنگی لالهزار احیا شود، نامهایی بر معابر گذاشته شد که قبل از آن ممنوعه بودند و...
شورای پنجم برآمده از یک فضای اجتماعی و سیاسی در دوره خاص بود. ما شاهد بودیم بعد از هشت سال سختی که بر مردم در دوران ریاستجمهوری آقای احمدینژاد گذشت و دیدگاههایی که ناشی از نوعی اقتدارگرایی و حذف جریانهای رقیبی بود که با این نگاه همسویی و همراهی نداشتند و عملا میشود گفت کشور در ورطه خطرناکی قرار گرفته بود. بعد از یک دوره چهارساله سخت، ما شاهد گشایشی شدیم که در 92 و به تبع آن در سال 96 صورت گرفت و بازگشت شکوهمند مردم به صحنه مشارکت در تصمیمگیری سیاسی و اجتماعی کشور رخ داد.
شما نتیجه انتخابات را در سال 96 در تهران حتما به یاد دارید. هم در انتخابات مجلس و هم در انتخابات شوراها لیست کاملی از جریانی که به عنوان اصلاحطلب یا به هر حال بهنوعی خواهان تغییر وضع موجود بودند، با رأی مردم در جایگاه مدیریت شهری و در پارلمان شهری انتخاب شدند. در مجلس در تهران و شهرهای بزرگ هم این اتفاق افتاده بود. ما شاهد بودیم مردم صحنه بازی را به نفع خودشان تغییر دادند.
این تغییر، این حرکت مردم و این تصمیم بزرگ مستلزم این بود که منتخبان مردم هم با خواست آنها همراه شوند و به نیاز آنها توجه کنند و خودشان پیگیر و دنبالکننده اراده آنها و خواست آنها در زندگی شهری و فضای عمومی شهر باشند. من حتی بارها این را با همکارانم در شورا در میان گذاشتم که در فضای مدیریت شهری چه جریان اصلاحطلب یا اصولگرا حاکم باشد، ما خیلی تفاوتی در پیگیری مسائل مربوط به حملونقل، ترافیک، ساختوساز و... نمیتوانیم مشاهده کنیم. طبیعتا هر تلاشی که در آن مقطع برای حل مسئله ترافیک صورت میگیرد، میتواند توسط این جریان هم دنبال شود. آنجا که تفاوت وجود داشت، در حوزه مسائل فرهنگی و اجتماعی بود که باید برای آن خاستگاهها وقت و توجه گذاشته میشد که بتواند به آن سمت به نتیجه برسد.
ما در این بخش با محذورات و شاید گاهی اوقات مقاومتهای جدی در فضای بیرون از مجموعه مدیریت شهری روبهرو بودیم که بسیار پرقدرت بودند و اجازه هر نوع تصمیمسازی و تغییر را به راحتی نمیدانند و اثرات خودش را روی تصمیمگیریهای هم شورای شهر داشت و هم اگر مصوبهای در شورا میتوانست با گذشتن از مراحل سخت به نتیجه برسد و رأی بیاورد، در مرحله بالاتر با اعتراض فرماندار وقت و نهایتا کمیسیون حل اختلاف متوقف میشد و اگر از آنجا هم میگذشت، میدیدیم که در حوزه اجرائی، آن کار به راحتی در پیچ و خم فضای اجرائی مدیریت شهری به نتیجه نمیرسید و متوقف میشد. شاید من بتوانم به موارد عدیدهای اشاره کنم که ما با این مشکلات روبهرو بودیم.
خاطرم هست در همین حوزه زیست شبانه شورا مدتها تلاش کرد مصوبهای داشته باشد اما به سرانجام مطلوب خود نرسید...
بحث «زیست شبانه» مطرح شد که حالا متأسفانه بعضیها از آن برداشت ناصواب و نادرستی دارند و در ذهن منفیباف خودشان آن را مساوی با کلوپهای شبانه کشورهای همسایه یا دیگر جاها تلقی میکنند، که این مشکل به آن ذهن برمیگردد وگرنه زیست شبانه چه فرقی با زیست روزانه دارد! زیست، زیست است. انسانی که به هر حال در شهر زندگی میکند و در جایی مثل تهران زندگی میکند، شبانهروزش 24 ساعت است؛ همانطور که درواقع در روز دارد زندگی میکند در شب هم دارد زندگی میکند و اینکه شما ظرفیتهای شهر را که مربوط به عوارض و حقوق نزدیک به 10 میلیون شهروند تهرانی است، تنها در زمان روز بخواهید فعال کنید، یک ناکارآمدی یا یک نگاه غلط مدیریتی به منابع خودتان است. مگر شما چقدر منابع در این شهر دارید؟ و شهروندان شما طبیعتا مختصات خودشان را دارند. زندگی در شهری مانند تهران بسیار متفاوت است با شهری مثل پاکدشت که در کنار تهران است؛ یا مثلا شهری مثل فیروزکوه. هر شهری فرهنگ خودش را دارد، مکان خودش را دارد، نیازهای خودش را دارد مگر شما در این شهر 10 میلیونی چقدر میتوانید پارک داشته باشید، مگر چقدر میتوانید زمین بازی داشته باشید، مگر چقدر میتوانید کتابخانه یا فضای عمومی برای رسیدن به خواستهها یا بحث رفع نیازها مثل سرگرمی (نیازهای شهری) داشته باشید؟ یا کافهها و رستورانها تا چه حد میتوانند پاسخگوی این همه نیاز شهری باشند که مرکز کشور هم هست. توریستهای خارجی در واقع اگر بخواهند وارد کشور شوند، مستقیم وارد همین شهر میشوند. آن وقت مثلا شما بیایید بگویید که کافهها یا رستورانها مثلا تا ساعت دو بعد از نیمهشب هم فعالیت کنند. این به کجا برمیخورد؟ اینطور شما از منابع هم استفاده میکنید و میتوانید اشتغال ایجاد کنید و میتوانید نیاز شهروندان و میهمانانی که در آن شهر حضور دارند مثل گردشگرها را پاسخ دهید. خب این خیلی فرق میکند با شهرهایی که نام بردم که مراجعانی ندارند و چنین نیازهایی ندارند و اصلا و اساسا فعالیت شهر مبتنیبر فعالیت کشاورزی یا صنعتی است. این شرایطش فرق میکند.
بعد شما هم این فضا را به خاطر پول و درآمد ایجاد کنید، برای اشتغال ایجاد کنید و... و یک حال خوب برای شهروندان ایجاد کنید؛ این به خاطر آن ذهن منفیباف فهمیده نشد و بعد یک بازخوانی نامناسب و غلط و نامعتبر هم از آن صورت گرفت.
آقای حقشناس! در همین بحث زیست شبانه، مردم یک شوخی دارند که میگویند مگر حالا تهران کلوپهای شبانه دارد که اینقدر نگران شببیداری مردم تهران هستید...
یک کاری که میخواست بکند اینکه اجازه بدهد مثلا رستورانها و کافهها و فضای عمومی شهری که به هر حال در روز محل حضور است زمان بیشتری فعال باشد.
ما تجربهاش را در ماه رمضان هم داریم. هیچ اتفاق ناگواری هم نمیافتد...
چرا اصلا این را به ماه رمضان یا به ماه محرم و صفر محدود کنیم؟ زمانی که شما میتوانید این فضای عمومی را همیشه داشته باشید به طور مثال صاحب رستوران یا کافه میتواند به جای یک شیفت کار، دو شیفت کار کند... خب طبیعتا تعداد بیشتری میتواند اشتغال ایجاد کند. امروز به خاطر کوچکشدن خانهها و محدودیتی که وجود دارد، امکان اینکه شما بتوانید در یک آپارتمان 40، 50 متری میهمانی برگزار کنید و وقت بگذرانید، واقعا گرفته شده است. یا آن خانههای بزرگ قدیمی 10، 20 اتاقه با حیاطهای مرکزی که دیگر در شهر وجود ندارد که مثلا خانوادهها وقتی میخواستند دور هم جمع بشوند، به خانه مادربزرگشان بروند و نوهها همه دور هم جمع شوند. چنین امکانی که دیگر در شهر موجود نیست. عوض شده است. همان خانه قدیمی امروز تبدیل به یک برج شده که مثلا در آن به جای 10 تا اتاق، 100 تا آپارتمان 50، 60 متری ساخته شده است. خب این امکان را هم که شما ندارید. حتی اگر فامیل بخواهند دور هم جمع شوند به یک فضای عمومی مثل کافهها یا رستوران میروند.
اینکه این فضاها باید ساعت 11 شب تعطیل شود، هیچ دلیل و منطقی پشت آن نیست، خب برای چه؟ یکی میخواهد چهار صبح به کافه برود و صبحانهاش را ساعت پنج صبح بخورد. ما چرا نباید با این مدل و با این خواسته همراهی کنیم؟ من میخواهم بگویم ما به جای اینکه یک فهم دقیق از نیازهای شهر و شهروندان داشته باشیم، اینکه خودمان را موظف میدانیم که به عنوان نماینده پارلمان شهری پیگیر خواستههای شهروندان و اجرائیشدن آنها از طریق تسهیل تصمیمسازی و تصمیمگیری و اجرائیشدن باشیم، فقط مانعتراشی کنیم و چوب لای چرخ زندگی مردم بگذاریم و سرک بکشیم و در حوزههای خصوصی شهروندان مداخله کنیم، این هنر است؟ این کنسرتها مگر بدون مجوز وزارت ارشاد بودهاند، مگر همین خوانندهها و گروههای موسیقایی در رادیو و تلویزیون برنامه اجرا نمیکنند؟ چه اشکالی دارد که 100 تا، 200 تا یا 900 تا آدم کنار هم بنشینند و مثلا برنامه خواننده یا گروه موسیقیایی موردنظر خودشان را با همدیگر بشنوند و لذت ببرند؟ چرا باید از شادی و لذت مردم بترسیم؟ چرا باید نگران شادبودن مردم باشیم؟
الان میگویند ما به یک الگوی نشاط اجتماعی رسیدهایم و آن هم الگوی نشاط براساس ارزشهاست. بعضی از اعضای شورا هم این را یک نگاه سلیقهای میدانستند. به نظر شما میشود این را به عنوان یک الگوی نشاط اجتماعی که موردپسند همه اقشار مردم تهران است، بپذیریم؟
من میخواهم بگویم این هم یک الگو میتواند باشد. هیچ اشکالی ندارید. ما در این شهر 10 میلیون آدم داریم. این 10 میلیون که همگی یک سلیقه ندارند. یک عده میتوانند بیایند در فضای کنسرتی که مثلا آقای عصار میگذارد شادی کنند. یکی هم ممکن است برود پای مداحی حاج محمود کریمی یا مداحان دیگر بنشیند و شادی کند. این دو تا الگو همزمان میتوانند وجود داشته باشند بدون اینکه مزاحمتی برای همدیگر ایجاد کنند.
من میخواهم بگویم که اگر ما به تکثر باور داشته باشیم، میتواند هر گروهی با هر رویکردی سلایقش موردتوجه و اهتمام قرار بگیرد و در عین حال نخواهد که سلیقه خودش را بر سلیقه دیگری حاکم کند. در یک خانه ممکن است دو فرزند دو رویکرد متفاوت داشته باشند. آنها هم آزاد هستند بدون اینکه مزاحمتی برای همدیگر ایجاد کنند. اگر پدر و مادر خانه دقیق رفتار کنند، هیچ تنشی هم ایجاد نمیشود و هیچ مشکلی هم در آن خانه ایجاد نمیشود و تفاهم هم وجود دارد. مشترکاتشان هم سر جایشان میماند. این طبعا میتواند از محیط خانه بیرون بیاید و در محله، در شهر و در کشور هم تسری پیدا کند. هیچ اشکالی ندارد که گروهی جشنهای ملی ماند چهارشنبهسوری، سیزدهبدر، نوروز، مهرگان و دیگر جشنها را دنبال کنند. مردم باید این اجازه را داشته باشند که در فضای خیابان سراغ جشنهای خودشان بروند و یک گروه هم دوست دارند که این جشنها را در عید غدیر و نیمه شعبان و... بگیرند. هیچ اشکالی ندارد. آن سر جای خودش است و این هم سر جای خودش. اما به هر حال باید قاعدهمند باشد، مزاحمت برای شهروندان ایجاد نکند، ترافیک ایجاد نکند، مسیر را نبندد و برای مردم مشکلات مضاعفی فراهم نکند. اینها اگر به عنوان یک رویکرد مشترک موردتوجه قرار بگیرد، خب میتواند هر دوی اینها همزمان در شهر وجود داشته باشد و همه هم خوشحال باشند از اینکه سلایقشان را دنبال کنند.
خاطرم هست همان زمان شورا تلاش میکرد با همین نگاه برنامههای فرهنگی و اجتماعی را در شهر اجرائی کند؛ اما مقاومتهایی وجود داشت، دلیل آن چه بود؟
به نظر من روشن است، شورا خودش را منتخب مردم میدانست و بر اساس نیازها و سلایق آنها تصمیمهایی میگرفت که مدیران اجرائی بنا به ملاحظاتی از انجام آن سر باز میزدند..
برخی از فعالیتها مانند ایجاد راستههای فرهنگی و موزههای چهرههای فرهنگی به اتمام رسیدند ولی هیچ یادی از شورای پنجم نشد. یا یکی از پیگیریهای ما نصب و ساختن تندیسهای چهرههای ملی و شاعران ملی ایران بود که داشت شکل میگرفت. یادم میآید ما پیگیر شدیم که چرا ما در تهران فقط باید مجسمه فردوسی را داشته باشیم که مربوط به قبل از انقلاب است یا زکریای رازی که یادم میآید تا دوره آقای کرباسچی در میدان گمرک گذشته یا همین رازی که در خیابان کارگر وجود داشت، ساخته شد. مثلا این منطقی بود که ما بتوانیم تندیسهای سعدی، حافظ و نظامی و چهرههایی را گسترش دهیم و به نوعی فضای بصری شهر را تغییر دهیم.
ما دیدیم که در این دو سال گذشته هم سعدی و هم نظامی خوشبختانه ساخته شد. به هر حال از همان مصوبات آن دوره بود. در آن دوره تلاش کردیم که لالهزار به راسته نمایش تبدیل شود یا خیابان استاد نجاتاللهی به راسته صنایع دستی، حتی مصوب شد و نامگذاری شد. بودجه گذاشته شد، اما یک بخشی از کار جلو رفت و بعد دیگر متوقف شد و ادامه پیدا نکرد. پهنه رودکی هم یک فضای بسیار مناسب برای استعدادهای بسیار خوب برای فعالیتهای فرهنگی شهر میتوانست باشد. قصد این بود که بتوانیم پهنه رودکی را به تئاتر شهر متصل کنیم و با فعالشدن تالارهای نمایش خصوصی و تئاتر رونقی به تئاتر و به موسیقی بهخصوص موسیقیهای اقوام و نواحی و بومی بدهیم و حتی از درون تالار وحدت یا تئاتر شهر به فضای خیابان منتقل شود و شاهد تئاترهای خیابانی و موسیقی خیابانی شویم. اما متأسفانه این کار دیگر ادامه پیدا نکرد؛ یا تلاش شد که ما بتوانیم بلوار کشاورز را به عنوان یکی از محورهای اصلی شریانهای شهری برای فعالیتهای فرهنگی و هنری در نظر بگیریم. یا کارناوالهایی برای نوروز و جشنهای نوروز و جشنهای ملی در آنجا پا بگیرد و تبدیل به یکی از مراکز اصلی حضور مردم و مشارکتهای مردم در شادیهای اجتماعی و دستهجمعی شود. شاید تا حدودی بعضیهایش ادامه پیدا نکرد و بعضیهایش هم به مسیر دیگری رفت. این روند اگر موردتوجه قرار میگرفت، شاید امروز حال مردم بهتر بود.
به عنوان جمعبندی؛ وضعیت این دوره مدیریت شهری در حوزه فرهنگ و اجتماع را به چه صورت میبینید؟
من فکر میکنم امروز مشکل مدیریت شهری، عدم تبعیت مدیر شهری از حتی شورای شهر است، تکرویهای مدیریت شهری و بیتوجهی به آرا و افکار عمومی مهمترین معضل این دوره است.