آرش نصراصفهانی، جامعهشناس و پژوهشگر اجتماعی در گفتوگو با «شرق» مطرح کرد:
بهرهبرداری سیاسی از مهاجران افغانستانی محتمل است اما نه در مقیاس بزرگ
موضوع مهاجران افغانستانی در ایران یک سال پرالتهاب را پشت سر گذاشت. بعد از اتفاقات شهریور و مهر سال گذشته که با قتل داریوش مهرجویی و همسرش به اوج خود رسید، صحبتهای گستردهای درباره استرداد مهاجران افغانستانی به کشورشان شنیده میشود.
سامان موحدیراد: موضوع مهاجران افغانستانی در ایران یک سال پرالتهاب را پشت سر گذاشت. بعد از اتفاقات شهریور و مهر سال گذشته که با قتل داریوش مهرجویی و همسرش به اوج خود رسید، صحبتهای گستردهای درباره استرداد مهاجران افغانستانی به کشورشان شنیده میشود. همین چند روز پیش هم وزیر کشور، مهاجران بازگرداندهشده را بیش از یک میلیون نفر عنوان کرد. از سوی دیگر انتشار برخی تصاویر خاص یا حضور افغانستانیها در برخی مواقع حساس شائبههای استفاده سیاسی از این مهاجران را بالا برده است. اما آیا استفاده سیاسی از مهاجران ارتباط مستقیمی با پذیرش قانونی آنها دارد که تاکنون جایی در سیاستهای مهاجرتی ایران نداشته است؟ در کنار این ماجرا بالاگرفتن موضوعات اخیر یا دامنزدن به موضوعات محیطزیستی چون حقابه ایران از هیرمند موجب شده یک موج مهاجرستیزی هم در میان برخی ایرانیها و حتی برخی مسئولان شکل بگیرد. به بهانه این اتفاقات و به ویژه برای بررسی وضعیت مهاجران در ایران بعد از اتفاقات یک سال گذشته با آرش نصراصفهانی، دانشآموخته و فارغالتحصیل دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر حوزه مسائل اجتماعی ایران گفتوگو کردیم.
در میانههای سال گذشته شاهد بودیم که ماجرای مهاجران افغانستانی در ایران به موضوعی داغ تبدیل شد و منجر به اظهارنظرها، اتفاقات و همچنین تصمیمهایی شد. در یک نگاه کلی اگر بخواهید اکنون به این ماجرا نگاه کنید، اتفاقات سال گذشته چه تأثیری در وضعیت افغانستانیها در ایران گذاشت؟
به نظرم مهمترین تأثیر آن افزایش خشونت و بدرفتاری نسبت به افغانستانیها بود که در مواردی اشکال حادی مانند خشونت فیزیکی جمعی پیدا کرد. فضای منفی شکلگرفته نسبت به افغانستانیها در شبکههای اجتماعی پیامدهایی به شکل واقعی برای آنها در کوچه و خیابان ایجاد کرد. کودکان در مدرسه بیشتر از قبل مورد آزار قرار میگرفتند، خانوادهها بیشتر نگران امنیت فرزندانشان در سطح شهر یا روستا بودند، بزرگسالان هم بیشتر در معرض نگاه سرزنشآمیز جامعه محلی قرار گرفتند که در مواردی میتوانست به خشونت کلامی یا فیزیکی منجر شود. نتیجه این فضا این بود که افغانستانیها برای اجتناب از تنش، کمتر در فضای عمومی ظاهر شوند. در واقع افغانستانیها سالهاست از این استراتژی نامرئیبودن و جلب توجه نکردن برای حفاظت از خود استفاده میکنند. مزیت شغلهایی مانند خیاطی یا کیفوکفشدوزی که بسیار در بین افغانستانیها متداول است را باید همین نکته دانست. این کارگاههای زیرزمینی کمک میکنند افغانستانیها با حداقل تماس با جامعه محلی زندگی کنند. اتفاقی که پس از قدرتگرفتن مجدد طالبان افتاد و موج جدیدی از مهاجرت به ایران شکل گرفت، این وضعیت را تا حدی تغییر داد. از یک طرف تعداد افغانستانیها در مناطقی مانند استان تهران افزایش پیدا کرد که خود به خود باعث میشد در فضاهای عمومی بیشتر دیده شوند. به علاوه با اجرای طرح سرشماری بسیاری از افراد مدارک اقامتی دریافت کرده بودهاند و در نتیجه قاعدتا منع قانونی برای حضور در مکانهای عمومی نداشتند. مهاجران تازهوارد نیز برخلاف قدیمیترها آشنایی کمتری با فضای ایران داشتند و احتیاط کمتری به خرج میدادند. مجموعه این عوامل سبب شد جریان مهاجرستیز به استناد عکسهایی از حضور پرتعداد افغانستانیها در فضاهای عمومی یا وسایل حملونقل عمومی، هراس جمعی در جامعه ایجاد کند. در نهایت نتیجه این شد که افغانستانیها در مناطقی مثل شهر تهران از حضور در مکانهای عمومی تا حد امکان اجتناب کنند، به صورت جمعی در مکانهای عمومی ظاهر نشوند، از لباس بومی خود کمتر استفاده کنند و به شکلی از حیات شبهزیرزمینی بازگردند. همه اینها در شرایطی اتفاق افتاد که حضور آنها در فضاهای عمومی با توجه به اینکه بسیاری مدارک اقامتی دارند هیچ منعی ندارد ولی متأسفانه به سبب فضاسازی منفی سال گذشته بسیاری خود را از این حق محروم کردند.
این رویدادها و تحولات اجتماعی پس از آن چه تأثیری روی نگرش دولت در زمینه مهاجران افغانستانی گذاشت؟ حداقل در ساحت رسمی شاهد این بودیم که ماجرای بازگرداندن افغانستانیها به صورت جدی چند بار مطرح شد.
دستگیری و بازگرداندن افغانستانیهای فاقد مدارک اقامتی از اوایل دهه ۱۳۷۰ شروع شده و تا امروز ادامه داشته است و موضوع جدیدی نیست. به نظرم اتفاقی که در یک سال گذشته افتاده است رسانهایکردن این اقدام دولت برای اطمیناندادن به ناراضیان از وضعیت مهاجرت به کشور است. در واقع دولت از طریق اطلاعرسانی گسترده تلاش میکند نشان دهد نسبت به این مسئله توجه ویژه دارد. ولی اگر آمار و ارقام را نگاه کنیم، روند بازگرداندن افغانستانیها در دو سال گذشته تقریبا ثابت بوده گرچه ممکن است فراز و فرودهایی در ماههای مختلف داشته باشد. به نظر میرسد اقدام اصلی دولت در این زمینه، بازگرداندن گسترده مهاجران نیست بلکه آن چیزی است که تحت عنوان مسدودسازی مرزها مطرح میشود. اطلاعات زیادی درباره این طرح به شکل عمومی مطرح نشده اما به نظر میرسد هدف اصلی آن جلوگیری از تردد بین ایران و دو همسایه شرقی باشد که بر جریان مهاجرت بر ایران اثرگذار خواهد بود. حدس من این است که دولت به این نتیجه رسیده که تا زمانی که مرزهای شرقی کنترل نشوند، اخراج مهاجران اثربخش نیست زیرا امکان بازگشت آنها وجود دارد. البته مسدودسازی مرز اهداف دیگری هم دارد ولی اگر بتوانند آن را اجرا کند بر فرایند مهاجرت به کشور اثرگذار خواهد بود و شرایط سخت امروز برای افغانستانیها را به مراتب سختتر خواهد کرد.
در چند وقت اخیر صحبت از استفاده سیاسی از مهاجران افغانستانی در جهت سیاستهای رسمی کشور بارها به گوش رسیده. استفاده از آنها در عرصههای سیاسی و حضورهای میدانی. اساسا با توجه به وضعیت فعلی مهاجران افغانستانی در جامعه ایران و سیاستهای کلی حاکمیت در قبال آنها چنین استفادههایی ممکن و محتمل هست؟
دولت ایران در چهار دهه گذشته همیشه نسبت به افغانستانیهای ساکن ایران نگاه امنیتی داشته و آنها را تهدیدی برای کشور میداند. در واقع سیاستهای کلی هم همواره براساس همین اصل به گونهای تنظیم شده است که بیشترین کنترل بر این جمعیت وجود داشته باشد. دولت هیچ تعهد بلندمدتی درباره این جمعیت نپذیرفته و بر اساس قوانین فعلی، دولت میتواند اکثریت قریب به اتفاق افغانستانیهای ساکن ایران را صرفنظر از سابقه زندگی و نوع مدرک اقامتی از کشور اخراج کند. از جوانب مختلف اساسا دولت ایران نسبت به حضور و فعالیتهای آنها در ایران محتاط است. ضمن اینکه همیشه آنها را امتداد حکومت افغانستان در ایران میداند. اما بخشی از جمعیت شیعه و فارسزبان افغانستانی به دلایل مختلف به حکومت ایران وفادارند و همکاریهایی با دولت ایران در حوزههای متنوع دارند. ولی نمیتوان این گروه اندک را به کل جمعیت تعمیم داد. تعداد کسانی که شناسنامه گرفتهاند در قیاس با تعداد افغانستانیهای ساکن کشور بسیار بسیار اندک است. دوم اینکه همین گروه نزدیک به حکومت ایران کماکان محرومیتها و تبعیضهای زیادی را تجربه میکند و حتی شرایط این افراد در کشور هم به گونهای نیست که بتوان آنها را شهروندان درجه یک کشور محسوب کرد. در نتیجه به نظرم اینکه بخشی از این جمعیت در راستای اهداف اجرائی کشور عمل میکند قابل تردید نیست اما بههیجوجه نمیتوان آن را به کلیت این جمعیت تعمیم داد. در نتیجه استفاده سیاسی محتمل است اما در مقیاس آن نباید بیشبرآورد داشت.
به نظر میرسد ماجرای مهاجران افغانستانی در ایران به موضوعی برای مناقشه موافقان و مخالفان هم تبدیل شده است. به ویژه در دو سال اخیر و پس از اعتراضات بعضا شاهد بودیم که اپوزیسیون خارج از کشور به نقد سیاستهای مهاجرتی پرداختند و به نحوه مواجهه با مهاجران افغان تاختند. چنین مناقشههای سیاسیای چه تأثیری بر وضعیت مهاجران در ایران میگذارد؟
بسیاری از فعالان مدنی در سالهای گذشته دولت را به سبب سیاستهای تبعیضآمیز علیه افغانستانیها مورد انتقاد قرار میدادند و خواهان بازنگری در این قوانین و نگاه انسانی به پناهندگان بودند. در مقابل همه دولتها نیز همواره بر ضرورت کنترل امنیتی پافشاری کرده و از اعطای حقوق بیشتر اجتناب میکردند. فضای ایجادشده در سال گذشته و شیوع تئوریهای توطئه به اشکال مختلف این فضا را به طور کامل تغییر داد. گویی دولت به حضور پرتعداد افغانستانیها به نفع خود نگاه میکند و از این جهت دولت و مهاجران در یک جبهه واحد قرار میگیرند. همانطورکه گفتم این تصویر کاملا نادرست است و تکثر و تنوع جامعه مهاجر به لحاظ دیدگاه و نگرش سیاسی را نادیده میگیرد و افغانستانیها را یا طرفدار طالبان میداند یا همدست دولت ایران و در هر دو حال آن را در جهت خلاف بخشی از جامعه ارزیابی میکند. درصورتیکه خصوصا نسل جدید که در ایران متولد شده به هیچ عنوان صرفا در این دو دسته قرار نمیگیرد. به نظرم مخالفان به جای دیدن واقعیتهای جمعیت افغانستانیهای ساکن ایران از یک تصویرسازی غلط برای پیشبرد اهداف سیاسی خود استفاده کردند که در نهایت به ضرر مدافعان آزادی و برابری در کل منطقه است. یک چشمانداز بزرگتر برای صلح و همزیستی در مقیاس منطقه راهحل بهبود شرایط است نه دمیدن در آتش ناسیونالیسم افراطی، حذف، طرد و اهریمنسازی از دیگری. به نظر من نیروهای پیشرو در ایران نیازمند یک چارچوب تحلیل بزرگتر در مقیاس منطقه با هدف ایجاد همبستگیهای فراملیتی هستند. جدادیدن مسائل ایران و تصور اینکه مشکلات ما صرفا با بستن درها به روی همسایهها حل خواهد شد، درهمتنیدگی مسائل منطقهای را نادیده میگیرد. ما نیازمند خلق همبستگیها فراتر از قومیتها، زبانها و ملیتها در مقیاس منطقهایم زیرا مشکلاتمان بسیار شبیه به هم است و راهحل هم از مسیر واحد میگذرد.
اساسا آیا حاکمیت میتواند بدون درپیشگرفتن سیاستهای مهاجرپذیری از بخشی از توان مهاجران در جهت منافع خودش بهره ببرد؟ آن هم با این وضعیتی که نگاه کلی در جامعه ایرانی به موضوع مهاجران وجود دارد.
در فضای سیاسی امروز ایران امکان تصمیمگیری در مورد موضوعات اساسی بسیار دشوار است. هر اقدامی از سمت دولت میتواند واکنش شدید مخالفان را به همراه داشته باشد خصوصا اینکه ترس از بهرهبرداری سیاسی دولت از مهاجران در بخشهایی از جامعه وجود دارد. موضوع مهاجرت به خودی خود همواره موضوعی مناقشهبرانگیز در کشورهای مهاجرپذیر است و معمولا از موضوعات اصلی است که جامعه را دوپاره میکند. با درنظرگرفتن شرایط فعلی که امکان ایجاد اجماع درمورد تصمیمهای کلان با چالش همراه است، سیاستگذاری درمورد مهاجران هم آسان نیست. به نظر میرسد سیاست بهرهبرداری اقتصادی از نیروی کار ارزان افغانستانی بدون تعهد به اقامت و حقوق شهروندی فعلا راهبرد اصلی دولت ایران باقی خواهد ماند. این وضعیت کمک میکند هم از منافع این جمعیت استفاده شود و هم هزینههای دولت تا حد امکان کاهش یابد. به علاوه اختلاف میان نهادهای مختلف در مدیریت وضعیت مهاجران را هم نباید نادیده گرفت. این شکاف خود را در تشکیل سازمان ملی مهاجرت به خوبی نشان داد. در شرایطی که موضوع مهاجران بهطور کامل امنیتیسازی شده است اختلاف نهادهای موازی مسئول در این مورد را نباید دستکم گرفت. این اختلافات امکان تصمیمگیری را محدودتر میکند.
شما پیشتر پژوهشی درباره میزان نژادپرستی نسبت به افغانستانیها در ایران داشتید. آیا پژوهشی بعد از آن صورت گرفته و آیا وضعیت بعد از اتفاقات سال گذشته بدتر شده است؟
در جریان پژوهشی که سال گذشته با کمک همکارانم درباره وضعیت کودکان انجام دادم به موارد متعددی برخورد کردم که افغانستانیها شرایط خود را نسبت به سالهای قبل بدتر میدانستند. این موضوع خصوصا در مورد کودکان و نوجوانان متولد ایران بیشتر صدق میکند که طی سالها تلاش کردهاند رابطه بهتری با جامعه محلی و همسالان خود شکل دهند ولی وقایع سال گذشته باعث شده چند قدم به عقب برگردند. بسیاری از این کودکان حتی اگر در روابط اجتماعی در کوچه و خیابان هم مورد آزار قرار نگرفتهاند اما فضای مهاجرستیز شبکههای اجتماعی بر زندگی آنها تأثیر بسیار ناگواری داشته است. یک دختر ۱۷ساله در مصاحبه خود به ما گفت هر روز در شبکههای اجتماعی پستها و کامنتها در مورد مهاجران را میخوانده و امید داشته است که در میان هزاران کامنت منفی علیه مهاجران کسانی را ببیند که از آنها دفاع میکنند اما به ندرت چنین افرادی پیدا میشدهاند. او میگفت در میان همه کامنتها به دنبال کسی میگشتم که درک کند من نقشی در این وضعیت ندارم و من هم دلم نمیخواهد شرایط اینطور باشد اما کاری از دست من برنمیآید. با توجه به مصاحبههایی که با کودکان داشتیم میتوانم بگویم تأثیرات روحی و و روانی اظهارنظرهای مهاجرستیز در شبکههای اجتماعی بسیار ویرانکننده بوده است.